یکی از جنایت‌های گروهک کومله به رگبار بستن 12 نوجوان بود

Azami1

یکی از اقدامات گروهک تروریستی کومله برای ایجاد ناامنی در کردستان و مناطق کردنشین استان آذربایجان غربی، بستن جاده‌ها بود که در پی آن بعضی از سرنشینان خودروها را با برخورد سلیقه‌ای یا به جرم داشتن محاسن و ظاهر مذهبی به شهادت می‌رساندند. نیروهای نظامی بویژه پاسدارها، قربانیان اصلی ماجرا بودند.

این گروهک گاهی از پاسدارها بعنوان قربانی در جشن‌های عروسی خود استفاده می‌کردند و آن‌ها را در لحظه ورود عروس به منزل خود، سر می‌بریدند.

جنایت آن‌ها به داستان سر بریدن این انسان‌های بی گناه ختم نمی‌شد. عناصر این گروهک برای ایجاد رعب و وحشت میان مردم و نیروهای نظامی مستقر در آن مناطق، شکم شهدا را پاره می‌کردند و با روده‌های آنها درختان یک خیابان را به هم متصل می‌نمودند.

یکی از حوادثی که در پی بستن جاده‌ها توسط گروهک کومله رخ داد، توقف اتوبوسی در جاده میاندوآب بود. آن‌ها 12 نوجوان بسیجی و یک پاسدار را که برای برقراری امنیت در حال اعزام به مناطق بودند پس از انتقال به منطقه‌ای جنگلی به رگبار بستند.

شهید سعید اعظمی یکی از آن نوجوانان بود که در این حادثه به شهادت رسید.

 

شهید سعید اعظمی 5اسفند1346 در شهرستان جهرم استان فارس به دنیا آمد. پدرش، کشاورز و مادرش خانه‌دار بود. از کودکی شخصیتی آرام داشت. با شور و نشاط خاصی در نماز جماعت و مراسم‌های مذهبی حضور می‌یافت. علاقه و ارادتش به حضرت امام (ره) باعث شد سال 1362 در حالی که 17 سال بیشتر نداشت راهی جبهه جنوب شود. دوره‌ای 3 ماهه را در منطقه کوشک گذراند. سعید و همرزمانش، 27 مهرماه همان سال مصادف با روز عاشورا برای دومین دفعه از شهرستان جهرم عازم جبهه کردستان شدند؛ اما گروهک کومله در جاده میاندوآب مهاباد اتوبوس آن‌ها را متوقف و هر 13 نفر را زیر یک پل در منطقه ای جنگلی، تیرباران کردند.

پیکر پاک شهید سعید اعظمی هم اکنون در شهرستان جهرم مدفون است.

Azami

شرحی بر مصاحبه با خواهر شهید سعید اعظمی:

«خانواده پرجمعیتی داشتیم. سعید فرزند چهارم خانواده بود. ازکودکی با پدر و مادرم در مراسم‌های مذهبی شرکت می‌کرد و به این محافل بسیار علاقمند بود. زمان انقلاب، شب‌ها بالای پشت‌بام می‌رفت و با صدای شیرین و کودکانه خود، این شعر را می‌خواند: «خمینی، خمینی، خدانگهدار تو/ بسوزد، بسوزد، دشمن خونخوار تو ...»

چهار سال در مسجد جامع، مکبر بود. روزهای جمعه، دوستان و همسایه‌ها را برای نماز جمعه جمع می‌کرد و باهم به نماز جمعه می‌رفتند.

مطالعه، جزو برنامه روزانه‌اش بود و دوستانش را نیز به مطالعه دعوت می‌کرد. علاقه او به کتابخوانی باعث شد مسئولیت کتابخانه حرم امامزاده حنظلیه (ع) را به او بدهند. سعید در کتابخانه با حوصله فراوان، پاسخگوی سوالات مردم بود.

سال 1362 در حالی که 17 سال بیشتر نداشت به جبهه اعزام شد.

روزی شخصی را در خیابان دید که با هدف جمع‌آوری نیرو برای جبهه سخنرانی می‌کرد. پس از آن سعید آمد و ساکش را بست و راهی جبهه شد. او یک دوره 3 ماهه در جبهه بود. 27مهر 1362 مصادف با روز عاشورا برای دومین مرتبه با 12 نفر از دوستانش از جهرم راهی کردستان شدند.

همه جز یک نفر از نیروهای سپاه که21 ساله بود، زیر 20 سال بودند. سعید با 3 نفر از دوستان محله‌شان بود.

در مسیر حرکت، عناصر گروهک کومله‌ در جاده میاندوآب اتوبوس آن‌ها را متوقف کرده، سپس آن‌ها را به سمت جنگل هدایت کردند. ابتدا مصطفی رهایی که پاسدار بود را شناسایی و
تیرباران کردند. پس از او، هر12 نوجوان را به رگبار بستند. سعید در حالی که  دستش در دستان سه دوست دیگرش بود به شهادت رسید.»


مطالب پربازدید سایت

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

جدیدترین مطالب

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

احمد عطایی مدیر انتشارات قدر ولایت

باید اعترافات و اسناد جنایات منافقین منتشر شود

دادگاه منافقین اقدامی در مسیر عدالت؛

روایت خانواده‌های شهدای ترور از جنایت‌های فرقه نفاق

دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان