جایگاه و سرنوشت منافقین در آخرت

Eide Fetr

خداوند در قرآن کریم در جاهای مختلف به سرنوشت منافقان اشاره می کند، در سوره منافقون آیه 8 یک جا از زبان منافقان نقل می کند: «یقولون لئن رجعنا الی المدینه لیخرجن الاعز منها الاذل، می گویند اگر ما به مدینه بازگردیم آن که عزیزتر است ذلیل تر را بیرون خواهد کرد». (عبدالله بن ابی می گفت پایم که به مدینه برسد، پیغمبر را بیرون می کنم). قرآن در ادامه می فرماید: «ولله العزة و لرسوله و للمومنین، عزت منحصرا از آن خدا و پیامبر و مومنین است». یعنی تو ذلیل تر از آن هستی که بخواهی چنین کنی. تو آن قدر ذلیلی که خودت هم نمی دانی. «و لکن المنافقین لایعلمون، ولی منافقین نمی دانند».

عبدالله بن ابی هنوز به مدینه نرسیده بود که خدای متعال دو بار ذلت او را به او نشان داد. این طور اشخاص که منافق و ترسو هستند، وقتی که در میان رفقای خودشان هستند رجز می خوانند؛ ولی در جمع به کلی شکل دیگری به خود می گیرند. وقتی که او آمد خدمت پیغمبر، قسمهای غلاظ و شدادی خورد که اصلا من این حرفها را نگفته ام و اینها را به من دروغ بسته اند. این اولین ذلتش بود. بعد هم پسرش آمد خدمت پیغمبر اکرم و عرض کرد: یا رسول الله همه می دانند که در میان انصار (اهل مدینه)، جوانی نسبت به پدر و مادرش خوش رفتارتر از من نیست. من پدرم را به عنوان یک پدر دوست دارم ولی پدر من منافق است. اگر حق پدرم کشته شدن است فرمان بده تا خودم او را بکشم. فرمود: نه. اما با اینکه پیغمبر اکرم او را نهی کرد، آمد کنار دروازه مدینه ایستاد. هر کس می آمد می دید که او دارد قدم می زند و شمشیرش هم دستش است. پدرش از دور پیدا شد. جلوی او را گرفت و گفت: حق ورود به مدینه را نداری. تا پیغمبر اجازه ندهد من نمی گذارم وارد مدینه شوی. این آدمی که این چنین لاف می زد که اگر به مدینه برگردم پیغمبر را از مدینه بیرون می کنم، کارش به جایی رسید که روز بعد (بیش از یک روز هم تا رسیدن به مدینه فاصله نشد) نزدیکترین افراد به او یعنی پسرش به او گفت من بدون اجازه پیامبر نمی گذارم وارد مدینه بشوی. «یا ایها الذین امنوا لاتلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکرالله و من یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون، ای کسانی که ایمان آورده اید! مبادا اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل سازد و هر کس چنین کند پس آن ها همان زیانکارانند» (سوره منافقون، آیه 9).

گویی قرآن می خواهد این طور نتیجه بگیرد که این کسانی که این همه رجز می خوانند و این حرفها را می زنند، غرورشان به مال و ثروتی است که دارند. فکر می کنند هر چه هست مال و ثروت است و ثروت هم دست ماست، پس همه چیز دست ماست، قدرت هم دست ماست. پیغمبر و مهاجرین (کسانی که قبل از هجرت پیامبر به مدینه به آن حضرت ایمان آورده بودند) که از مکه آمده اند، ثروتی ندارند؛ ثروت مال ماست. ما همین قدر که جلوی این جریان اقتصادی را بگیریم، خواه ناخواه متفرق می شوند. این غرور را از مال و ثروت پیدا کرده اند. عبدالله بن ابی هم که خود را به عنوان عزیزتر حساب می کند، تکیه اش به قوم و فامیل و بچه هایش است.

خداوند در آیه 137 تا 139 سوره نساء می فرماید:«اِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ءَامَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْراً لَّمْ یَكُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لهَُمْ وَ لا لِیهْدِیهُمْ سبِیلا* بَشرِ الْمُنَفِقِینَ بِأَنَّ لهَُمْ عَذَاباً أَلِیماً* الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْكَفِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ للَّهِ جَمِیعاً، آنها كه ایمان آوردند، سپس كافر شدند، باز هم ایمان آوردند، و دگر بار كافر شدند سپس بر كفر خود افزودند هرگز خدا آنها را نخواهد بخشید و نه آنها را به راه (راست) هدایت مى كند. به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكى در انتظار آنها است. همانها كه كافران را، بجاى مومنان، دوست خود بر مى گزینند، آیا اینها مى خواهند از آنان كسب عزت و آبرو كنند با اینكه همه عزتها مخصوص خدا است؟!

در این آیات اشاره به حالت جمعى از آنان كرده كه هر روز شكل تازه اى به خود میگیرند، روزى در صف مومنان، و روز دیگر در صف كفار، و باز در صف مومنان و سپس در صفوف كفار متعصب و خطرناك قرار میگیرند، خلاصه همچون بت عیار هر لمحه به شكلى و هر روز به رنگى در مى آیند و سرانجام در حال كفر و بى ایمانى جان مى دهند! نخستین آیه از آیات فوق در باره سرنوشت چنین كسانى میگوید: آنها كه ایمان آوردند سپس كافر شدند باز ایمان آوردند و بار دیگر راه كفر پیش گرفتند و سپس بر كفر خود افزودند، هرگز خداوند آنها را نمی آمرزد و به راه راست هدایت نمیكند. (ان الذین آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم یكن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم سبیلا). این تغییر روشهاى پى در پى و هر روز به رنگى در آمدن، یا مولود تلون و عدم تحقیق كافى در مبانى اسلام بود، و یا نقشه اى بود كه افراد منافق و كفار متعصب اهل كتاب براى متزلزل ساختن مومنان واقعى، طرح و اجرا میكردند كه با این رفت و آمدهاى پى در پى، مؤمنان واقعى را در ایمان خود متزلزل سازند چنانكه در آیه 72 سوره آل عمران شرح آن گذشت.

البته آیه فوق هیچ گونه دلالتى بر عدم قبول توبه این گونه اشخاص ندارد، بلكه موضوع سخن در آیه تنها آن دسته اى هستند كه در حال شدت كفر، سرانجام چشم از جهان میپوشند، چنین افرادى به مقتضاى ایمانى و عملشان نه شایسته آمرزشند و نه هدایت، مگر اینكه در كار خود تجدید نظر كنند. سپس در آیه بعد میگوید: به این دسته از منافقان بشارت بده كه عذاب دردناكى براى آنها است. تعبیر به عنوان بشارت در موردى كه سخن از عذاب الیم است یا بعنوان استهزاء نسبت به افكار پوچ و بى اساس آنها است و یا به خاطر آن است كه كلمه بشارت كه در اصل از بشر به معنى صورت گرفته شده، معنى وسیعى دارد و هر گونه خبرى را كه در صورت انسان اثر بگذارد و آن را مسرور یا غم آلود كند، شامل میشود و در آیه اخیر، این دسته از منافقان چنین توصیف شده اند: آنها كافران را به جاى مومنان دوست خود انتخاب میكنند. سپس میگوید: هدف آنها از این انتخاب چیست؟ آیا راستى میخواهند آبرو و حیثیتى از طریق این دوستى براى خود كسب كنند؟! در حالى كه تمام عزتها مخصوص خدا است. زیرا عزت همواره از علم و قدرت سرچشمه میگیرد و اینها كه قدرتشان ناچیز و علمشان نیز همانند قدرتشان ناچیز است، كارى از دستشان ساخته نیست كه بتوانند منشا عزتى باشند.

این آیه به همه مسلمانان هشدار میدهد كه عزت خود را در همه شئون زندگى اعم از شئون اقتصادى و فرهنگى و سیاسى و مانند آن، در دوستى با دشمنان اسلام نجویند، بلكه تكیه گاه خود را ذات پاك خداوندى قرار دهند كه سرچشمه همه عزتها است و غیر خدا از دشمنان اسلام نه عزتى دارند كه به كسى ببخشند و نه اگر میداشتند قابل اعتماد بودند، زیرا هر روز كه منافع آنها اقتضا كند فورا صمیمى ترین متحدان خود را رها كرده و به سراغ كار خویش میروند كه گوئى هرگز با هم آشنائى نداشتند، چنانكه تاریخ معاصر شاهد بسیار گویاى این واقعیت است!.

در سوره توبه آیات 53 تا 55 در مورد سرنوشت کارهای منافقین می فرماید: «قُلْ أَنفِقُوا طوْعاً أَوْ كَرْهاً لَّن یُتَقَبَّلَ مِنكُمْ إِنَّكُمْ كنتُمْ قَوْماً فَسِقِینَ* وَ مَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنهُمْ نَفَقَتُهُمْ إِلا أَنَّهُمْ كفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصلَوةَ إِلا وَ هُمْ كسالى وَ لا یُنفِقُونَ إِلا وَ هُمْ كَرِهُونَ* فَلا تُعْجِبْك أَمْوَلُهُمْ وَ لا أَوْلَدُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبهُم بهَا فى الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ تَزْهَقَ أَنفُسهُمْ وَ هُمْ كَفِرُونَ، بگو انفاق كنید خواه از روى میل یا اكراه، هرگز از شما پذیرفته نمى شود چرا كه شما قوم فاسقى بودید و هیچ چیز مانع قبول انفاقهاى آنها نشد جز اینكه آنها به خدا و پیامبرش كافر شدند و نماز بجا نمى آورند جز با كسالت و انفاق نمى كنند مگر با كراهت و (فزونى) اموال و اولاد آنها تو را در شگفتى فرو نبرد، خدا مى خواهد آنها را به وسیله آن در زندگى دنیا عذاب كند و در حال كفر بمیرند. این آیات به قسمتى دیگر از نشانه هاى منافقان و نتیجه و سرانجام كار آنها اشاره كرده و روشن مى سازد كه چگونه اعمال آنها بى روح و بى اثر است و هیچگونه بهره اى از آن عائدشان نمى شود و از آنجا كه در میان اعمال نیك، انفاق در راه خدا (زكات به معنى وسیع كلمه) و نماز (پیوند خلق با خالق) موقعیت خاصى دارد، مخصوصا انگشت روى این دو قسمت گذارده است.

نخست مى گوید: اى پیامبر به آنها بگو: شما چه از روى اراده و اختیار در راه خدا انفاق كنید و چه از روى كراهت و اجبار و ملاحظات شخصى و اجتماعى، در هر حال از شما منافقان پذیرفته نخواهد شد. سپس به دلیل آن اشاره كرده مى فرماید: زیرا شما گروه فاسقى بودید (انكم كنتم قوما فاسقین) . نیتهایتان آلوده، و اعمالتان ناپاك، و قلبتان تاریك است و خدا تنها عملى را مى پذیرد كه پاك باشد و از شخصى پاك و با تقوا سرزند. روشن است كه فسق در اینجا یك گناه ساده و معمولى نیست زیرا ممكن است انسان مرتكب گناهى شود در عین حال عملى خالص نیز انجام دهد، بلكه منظور از آن كفر و نفاق و یا آلوده شدن انفاقهاى آنها به ریا و تظاهر است و نیز هیچ مانعى ندارد كه فسق در جمله بالا به مفهوم وسیع كلمه، شامل هر دو باشد چنانكه آیه بعد نیز این قسمت را توضیح خواهد داد. در آیه بعد بار دیگر عدم قبول انفاقات آنها را توضیح مى دهد و مى گوید: هیچ چیز مانع قبول انفاقات آنها نشده جز اینكه آنها به خدا و پیامبرش كافر شده اند و هر عملى توأم با ایمان به خدا و توحید نبوده باشد در پیشگاه خدا قبول نیست.

قرآن كرارا روى این مسئله تكیه كرده است كه شرط پذیرش اعمال صالح ایمان است، حتى اگر عمل از روى ایمان سرزند و بعد از مدتى شخص عمل كننده راه كفر پیش گیرد عمل او حبط و نابود و بى اثر مى شود. پس از ذكر عدم قبول انفاقهاى مالى آنها به وضع عبادات آنان اشاره كرده مى گوید: آنها نماز را بجا نمى آورند مگر از روى كسالت و با ناراحتى و سنگینى. همانگونه كه انفاق نمى كنند مگر از روى كراهت و اجبار (و لا ینفقون الا و هم كارهون). در حقیقت به دو دلیل انفاقهاى آنها پذیرفته نمى شود یكى به دلیل آنكه از روى كفر و عدم ایمان سر مى زند و دیگر اینكه از روى كراهت و اجبار است. همچنین به دو علت نماز آنها پذیرفته نیست نخست به علت كفر و دیگر بخاطر آنكه از روى كسالت و كراهت انجام مى گیرد. جمله هاى بالا در عین اینكه وضع منافقان را از نظر عدم نتیجه گیرى از اعمالشان تشریح مى كند در حقیقت نشانه دیگرى از نشانه هاى آنها را بیان مى كند و آن اینكه مؤمنان واقعى را از نشاطى كه به هنگام عبادت دارند و از میل و رغبتى كه نسبت به اعمال نیك نشان مى دهند و مخلصانه به دنبال آن مى شتابند بخوبى مى توان شناخت.

همان گونه كه به وضع منافقان از طرز انجام اعمالشان مى توان پى برد، زیرا معمولا از روى بى میلى و دلسردى و ناراحتى و كراهت اقدام به انجام كار خیر مى كنند، گوئى كسى به اجبار دست آنها را گرفته و كشان كشان به سوى كار خیر مى برد. بدیهى است اعمال گروه نخست چون از عشق خدا سر مى زند و با دلسوزى توأم است همه آداب و مقرراتش رعایت مى گردد، ولى اعمال گروه دوم چون از روى كراهت و بى میلى است ناقص و دست و پا شكسته و بی روح است، بنابراین انگیزه هاى متفاوت آنها دو شكل متفاوت به اعمالشان مى دهد. در آخرین آیه روى سخن را به پیامبر كرده مى گوید: فزونى اموال و اولاد آنها نباید تو را در شگفتى فرو برد و فكر كنى كه آنها با اینكه منافقند چگونه مشمول اینهمه مواهب الهى واقع شده اند. چرا كه اینها به ظاهر براى آنها نعمت است اما در حقیقت خدا مى خواهد به این وسیله آنان را در زندگى دنیا معذب كند، و به خاطر دلبستگى فوق العاده به این امور در حال كفر و بى ایمانى بمیرند (انما یرید الله لیعذبهم بها فى الحیوة الدنیا و تزهق انفسهم و هم كافرون).

در واقع آنها از دو راه به وسیله این اموال و اولاد ( نیروى اقتصادى و انسانى ) معذب مى شوند: نخست اینكه این گونه افراد معمولا فرزندانى ناصالح و اموالى بى بركت دارند كه مایه درد و رنجشان در زندگى دنیا است، شب و روز باید براى فرزندانى كه مایه ننگ و ناراحتى هستند، تلاش كنند و براى حفظ اموالى كه از طریق گناه بدست آورده اند جان بكنند و از طرف دیگر چون به این اموال و فرزندان بالاخره دلبستگى دارند و به سراى وسیع و پر نعمت آخرت و جهان پس از مرگ ایمان ندارند چشم پوشى از این همه اموال بر ایشان مشكل است تا آنجا كه ایمانشان را روى آنها گذاشته و با كفر از دنیا مى روند و به سخت ترین وضعى جان مى دهند؟ مال و فرزند اگر پاك و صالح باشد موهبت است و سعادت و مایه رفاه و آسایش و اگر ناپاك و ناصالح باشد رنج و عذاب الیم است.

درسی كه از آیات فوق مى توان گرفت این است كه نباید تنها به نماز و روزه مردم فریفته شد زیرا منافقان، هم نماز مى خواندند، و هم به ظاهر در راه خدا انفاق مى كردند، بلكه باید نمازها و انفاقهاى منافق گرانه را از اعمال پاك و سازنده مؤمنان راستین باز شناخت و اتفاقا با دقت و كنجكاوى در ظاهر عمل نیز غالبا شناخته مى شود و در حدیث مى خوانیم «لا تنظروا الى طول ركوع الرجل و سجوده فان ذلك شىء اعتاده و لو تركه استوحش ، و لكن انظروا الى صدق حدیثه و اداء امانته، تنها به ركوع و سجود طولانى افراد ننگرید، زیرا ممكن است این عبادت عادتى باشد كه از تركش ناراحت شود ولكن به راستگوئى و اداء امانت آنها دقت كنید زیرا راستى و امانت از ایمان سرچشمه مى گیرد در حالى كه ركوع و سجود عادتى با كفر و نفاق هم سازگار است.

طبق آیات دیگر قرآن منافقان كه در تاریكى وحشتناك كفر و نفاق و گناه قرار گرفته اند در این هنگام فریادشان بلند مى شود و ملتمسانه از مؤمنان تقاضاى نور مى كنند، اما چیزى جز جواب منفى نمى شنوند، چنانكه در آیه بعد مى گوید: روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مى گویند: نظرى بر ما بیفكنید تا از نور شما شعله اى برگیریم (یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین آمنوا انظرونا نقتبس من نوركم، «حدید/13»). اقتباس در اصل از ماده قبس به معنى گرفتن شعله اى از آتش است سپس به نمونه گیریهاى دیگر نیز اطلاق شده. منظور از جمله انظرونا این است كه به ما نگاه كنید تا از نور صورت شما بهره گیریم و راه خود را پیدا كنیم، یا اینكه نظر لطف و محبتى به ما بیفكنید و سهمى از نور خود به ما دهید، این احتمال نیز وجود دارد كه منظور از انظرونا انتظار كشیدن باشد، یعنى كمى مهلت دهید تا ما هم به شما برسیم و در پرتو نورتان راه را پیدا كنیم. اما به هر حال پاسخى كه به آنها گفته مى شود این است كه به پشت سر خود برگردید و كسب نور كنید! ( قیل ارجعوا ورائكم فالتمسوا نورا «حدید/13»).

اینجا جاى تحصیل نور نیست، مى بایست آن را از دنیائى كه پشت سر گذاشتید، از طریق ایمان و عمل صالح، به دست آوردید، اما دیگر گذشته و دیر شده است! در این هنگام ناگهان دیوارى در میان این دو گروه زده مى شود كه درى دارد (فضرب بینهم بسور له باب). ولى دو طرف این دیوار عظیم، یا این در، كاملا با هم متفاوت است درونش رحمت است و بیرونش عذاب (باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب «حدید/13»). سور در لغت به معنى دیوارى است كه در گذشته براى حفاظت به دور شهرها مى كشیدند و در فارسى از آن تعبیر به بارو مى شود، و در فواصل مختلف نیز برجهائى براى محافظان و نگهبانان داشت و لذا مجموعا تعبیر به برج و بارو مى كردند. قابل توجه اینكه مى گوید: درون آن رحمت و برون آن عذاب است یعنى مؤمنان همچون ساكنان شهر در درون این باغ هستند و منافقان همچون بیگانگان در قسمت بیابانى قرار دارند، قبلا نیز آنها در یك جامعه و در كنار هم زندگى مى كردند، اما دیوارى عظیم از اعتقادات و اعمال مختلف آنها را از یكدیگر جدا مى كرد، در قیامت نیز همین معنى مجسم مى گردد. اما این در براى چیست؟

ممكن است براى این باشد كه منافقان از این در نعمتهاى بهشتى را ببینند و حسرت ببرند، یا اینكه افرادى كه كمتر آلوده اند پس از اصلاح از آن بگذرند و در كنار مؤمنان قرار گیرند. اما این دیوار چنان نیست كه مانع عبور صدا باشد، به همین جهت در آیه بعد مى افزاید: آنها را صدا مى زنند كه مگر ما با شما نبودیم؟! (ینادونهم ا لم نكن معكم «حدید/14»). هم در دنیا با شما در یك جامعه مى زیستیم و هم در اینجا در كنار شما بودیم چه شد كه ناگهان از ما جدا شدید و به روح و رحمت الهى رفتید، و ما را در چنگال عذاب رها كردید؟! آنها در پاسخ مى گویند: آرى با هم بودیم (قالوا بلى). در همه جا با هم بودیم، در كوچه و بازار، در سفر و حضر، گاه همسایه هم بودیم و یا حتى گاه در یك خانه زندگى مى كردیم، ولى از نظر مكتب و عقیده و عمل فرسنگها با هم فاصله داشتیم، شما خط خود را از ما جدا كرده بودید و در اصول و فروع از حق بیگانه بودید. سپس مى افزایند: شما گرفتار خطاهاى بزرگى بودید از جمله:

1 - شما خود را به واسطه پیمودن طریق كفر فریب دادید و هلاك كردید (و لكنكم فتنتم انفسكم «حدید/14»).

2 - پیوسته در انتظار مرگ پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم و نابودى مسلمین و برچیده شدن اساس اسلام بودید (و تربصتم «حدید/14»). به علاوه در انجام هر كار مثبت و هر حركت صحیح حالت صبر و انتظار داشتید و تعلل مى نمودید.

3- پیوسته در امر معاد و رستاخیز و حقانیت دعوت پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم و قرآن شك و تردید داشتید (و ارتبتم).

4-همواره گرفتار آرزوهاى دور و دراز بودید آرزوهائى كه هرگز دست از سر شما برنداشت تا فرمان خدا دائر بر مرگتان فرا رسید (و غرتكم الامانى حتى جاء امر الله). آرى این آرزوها لحظه اى مجال تفكر صحیح به شما نداد، غرق رؤیاها و پندارها بودید و در عالمى از وهم و خیال زندگى مى كردید و آرزوى وصول به شهوات و اهداف مادى بر شما چیره بود.

5- از همه اینها گذشته شیطان فریبكار (كه پایگاهش را در وجودتان محكم كرده بود) شما را در برابر خداوند فریب داد (و غركم بالله الغرور). او با وسوسه ها شما را مغرور كرد، گاه دنیا را در نظرتان جاودانه جلوه داد و گاه قیامت را یك حلواى نسیه قلمداد كرد، گاهى شما را به لطف و رحمت الهى مغرور مى كرد و گاه اصلا وجود خداوند بزرگ را زیر سؤال مى برد! این عوامل پنجگانه دست به دست هم دادند و خط شما را به كلى از ما جدا كردند.

فتنتم از ماده فتنه به معانى مختلفى آمده است آزمایش و امتحان، فریب دادن، بلا و عذاب، ضلالت و گمراهى و شرك و بت پرستى و در اینجا بیشتر دو معنى آخر یعنى گمراهى و شرك مناسب است. تربصتم از ماده تربص در اصل به معنى انتظار كشیدن است، خواه انتظار بلا و مصیبت باشد یا فراوانى و نعمت و در اینجا بیشتر مناسب انتظار مرگ پیامبر صلى الله علیه وآله و سلّم و برچیده شدن اسلام، یا انتظار كشیدن به معنى تعلل ورزیدن در توبه از گناه و انجام هر گونه كار خیر است و ارتبتم از ماده ریب به هر گونه شك و تردید كه بعدا پرده از روى آن برداشته مى شود اطلاق مى گردد و در اینجا بیشتر مناسب با شك در قیامت و یا حقانیت قرآن است. گرچه مفهوم الفاظى كه در آیه به كار رفته گسترده است ولى ممكن است به ترتیب بیانگر مساله شرك و انتظار پایان عمر اسلام و پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم و سپس شك در معاد و بعد از آن آلودگیهاى عملى از طریق فریب أمانى و شیطان باشد. بنابر این جمله هاى سه گانه نخست ناظر به اصول سه گانه دین است و دو جمله اخیر ناظر به فروع دین.

سرانجام مؤمنان در یك نتیجه گیرى منافقان را مخاطب ساخته، مى گویند: امروز از شما غرامتى پذیرفته نمى شود كه در برابر آن از عذاب الهى رهائى یابید (فالیوم لا یؤخذ منكم فدیة) و نه از كافران (و لا من الذین كفروا) و به این ترتیب كافران نیز سرنوشتى هم چون منافقان دارند و همگى در گرو گناهان و زشتیهاى اعمال خویشند، و راه خلاصى ندارند. و سپس مى افزایند: جایگاهتان آتش است (ماواكم النار) و مولى و سرپرستتان همان دوزخ (هى مولاكم) و چه بد جایگاهى است؟! (و بئس المصیر) (حدید/15).

معمولا انسانها براى نجات از چنگال مجازات و كیفر در دنیا یا متوسل به غرامت مالى مى شوند و یا از نیروى یاور و شفیعى كمك مى طلبند، ولى در آنجا هیچیك از این دو براى منافقان و كافران وجود ندارد. اصولا در قیامت تمام اسباب و وسائل مادى كه در این جهان براى رسیدن به مقاصد معمول است از كار مى افتد و پیوندها بریده مى شود، چنانكه در آیه 166 بقره مى خوانیم: «و تقطعت بهم الاسباب، و تمام روابط و سبب ها بریده گردد». در آن روز نه دادوستدى هست و نه رابطه دوستى («یوم لا بیع فیه و لا خلة» بقره 254 ). نه عوضى گرفته مى شود («و لا یؤخذ منها عدل» بقره 48) و نه كسى به فریاد دوستش مى رسد («یوم لا یغنى مولى عن مولى شیئا» دخان 41 )، نه نقشه ها و مكرها به جائى مى رسد («یوم لا یغنى عنهم كیدهم شیئا» طور 45) و نه رابطه خویشاوندى به درد مى خورد («فلا انساب بینهم یومئذ» مؤمنون 101) و خلاصه همه در گرو اعمال خویش و گرفتار اعمال خود هستند («كل نفس بما كسبت رهینة» مدثر/ 38). به این ترتیب قرآن روشن مى كند كه تنها وسیله نجات در آن روز ایمان و عمل صالح است، حتى دایره شفاعت محدود به كسانى است كه سهمى از این دو را داشته باشند نه بیگانگان مطلق و آنها كه پیوندهاى خود را به كلى از خدا و اولیاء الله بریده اند.

از آنجا كه بسیارى از مردم به هنگام ورود در عرصه محشر با نظامى كه در آنجا حاكم است آشنا نیستند بر این باورند كه نظامات دنیا در آنجا نیز حكومت دارد، لذا به آن متوسل مى شوند، ولى به زودى مى فهمند چه اشتباه بزرگى مرتكب شده اند؟ گاه مجرمان از مؤمنان استمداد مى كنند و مى گویند: «انظرونا نقتبس من نوركم» نظرى به ما بیفكنید تا شعله اى از ایمان و عمل صالح شما برگیریم (آیات مورد بحث) اما به زودى با جواب منفى روبرو مى شوند كه منبع نور اینجا نیست، در دار دنیا بود كه غافل و بیخبر از آن گذشتید و گاه مجرمان از یكدیگر كمك مى طلبند ( پیروان از رهبرانشان) و مى گویند: «فهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شىء» آیا شما سهمى از عذاب الهى را بجاى ما مى پذیرید ( ابراهیم 21 ) كه در اینجا نیز با پاسخ منفى روبرو مى شوند. گاه حتى دست به دامن خازنان دوزخ مى زنند و مى گویند: «ادعوا ربكم یخفف عنا یوما من العذاب»: از پروردگارتان بخواهید یكروز عذاب را از ما تخفیف دهد (مؤمن 49) و گاه از این هم فراتر رفته از خداوند استمداد مى جویند، و عرضه مى دارند: «ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون؛ پروردگارا! ما را از این آتش سوزان بیرون آر، اگر بار دیگر بازگشتیم ظالم و ستمگریم ( مؤمنون 107). ولى پیدا است این راه نیز بسته است، چرا كه دوران تكلیف سر آمده و آنجا سراى پاداش و كیفر است.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31