تناقضات فراوان در سیاستهای مجاهدین

سخنان غلامرضا بهروزی در سمینار بازشناسی تروریسم فرقه ای

 

 

Sbtf5

 

از این که من در این جمع هستم خیلی خوشحالم. چون بعضی ها را از نزدیک می شناسم، بعضی ها را هم دورادور می شناسم.

چیزی که من همیشه در ذهنم بود و شاید به طور روزمره با آن درگیر بودم، بحث استراتژی سازمان بود. من از سال 57 هوادار سازمان بودم، در فاز سیاسی اش هم بودم، در فاز نظامی اش هم بودم، و بعد هم رفتم به عراق. من کسی نبودم که به خاطر کار یا به خاطر زندگی به سازمان بروم. به خاطر اعتقاد و علاقه ای که به سازمان داشتم و آرمان و آن چیزی که بنیانگذاران سازمان اهدافشان بود. اما آن چیزی که من را از سازمان جدا کرد، باز هم همین استراتژی سازمان بود. من می خواهم آن چیزی که برای خودم اتفاق افتاد را بگویم. به طور مشخص آن چیزی که در ذهن من صد در صد شد که دیگر استراتژی سازمان جواب ندارد، بعد از داستانهای خلع سلاح بود. چون تا قبل از آن به دلیل وجود صدام، می گفتیم استراتژی سازمان که جنگ ارتش آزادیبخش بود، جواب دارد. ولی بعد از خلع سلاح این سؤال برای همه و از جمله برای من شد که واقعاً سازمان دیگر می خواهد چه بکند؟ هر کسی این سؤال را به نوعی می کرد. در نشست های تناقض گویی هم این بحث ها می شد. البته من خودم تا 16 خرداد 84 در اشرف بودم و در نشست های سرفصلی که گذاشته بودند شرکت داشتم. من درنشست ها که شرکت می کردم، به این علت بود که واقعاً به سازمان علاقه داشتم. می خواستم یک نفر به من جواب بدهد که سازمان بعد از این می خواهد چکار بکند. آیا واقعاً سازمان بعد از خلع سلاح باز هم همان استراتژی را دنبال می کند؟ بعد از خلع سلاح نشست هایی گذاشتند برای کسانی که تناقض داشتند می گفتند بیایید سؤال هایتان را مطرح کنید. اولین سؤال من این بود که بعد از خلع سلاح سرنوشت جنگ مسلحانه چه می شود؟ آن اوایل می گفتند الان ما در دوران گذاریم، الان نمی توانیم از خط و خطوط استراتژی مان صحبت کنیم و باید از این دوران رد شویم. تا یک جایی ما تصمیم می گیریم که استراتژی ما چه می شود. این حرفها را فرشته یگانه می گفت که بالاترین عنصر سیاسی زن سازمان بعد از مسعود و مریم رجوی است. الان مسئول سیاسی تشکیلاتی سازمان است. می گفت که چنین تغییراتی در منطقه ایجاد شده، ما باید اینها را بپذیریم و متناسب با شرایطی که می آید از این دوران گذار عبور کنیم و بعد از آن تصمیم گیری کنیم. بچه هایی که در فاز سیاسی بودند، می دانند که سازمان از همان روز اولی که وارد فاز نظامی شد، همیشه رجوی می گفت که ما در هر نقطه به خطمان شک کنیم باید برگردیم به عقب. روی آن نقطه نمی توانیم بایستیم. این مسئله ای بود که اینها اگر می خواستند بعد از داستان خلع سلاح بیایند روی استراتژی صحبت کنند، باید دوباره بیایند همه خط و خطوط را بررسی کنند، بودن در عراق را بررسی کنند و برگردند تا 30 خرداد 60 که چرا آنجا چنین تصمیمی گرفتند. به این خاطر تنها کسی که خیلی زرنگ بود و خیلی حواسش جمع بود خود رجوی بود. این تناقض هایی که مطرح می شد، می گفتند الان سازمان در حال گذار است و مگر سازمان زمانی که تشکیل شد سلاح داشت؟ مگر حنیف زمان بنیانگذاری سازمان چقدر اسلحه داشت؟

بعد از خلع سلاح بحث جنگ مسلحانه و ارتش آزادیبخش بود. چون کسانی که آنجا هستند یک زمانی سلاح داشتند، تانک داشتند، طرف می آمد می گفت من نمی فهمم ارتش بدون سلاح هم مگر می شود؟ واقعیت این است که هر چه جلوتر می رویم می بینیم استراتژی سازمان در خوشبینانه ترین شکل موجود، به بن بست رسیده است. یعنی الان سازمان به جایی رسیده که نیرو ها را با کلک و فریب و با هزار دروغ و نیرنگ می آید جذب می کند. من یک زمانی با همه عشق و علاقه و به عنوان یک آرمان رفته بودم به سازمان. در آخرین نشستی که رجوی صحبت می کرد، قبل از پراکندگی که حدس می زدند جنگ شروع می شود، گفت اگر ما احساس کنیم به سمت ما عمداً شلیک می شود، شلیک می کنیم. هر کسی به سمت ما شلیک کرد، شلیک می کنیم. ولی زمانی که جنگ به موقعی رسید که صدام سقوط کرد و شلیک هم شد، خود رجوی گفت که نه شلیک نمی کنیم. این تناقضات و سؤالات در سازمان بود. در نشست های حوض هم بود، در نشست های 80 طعمه هم بود.

بحث دیگری که هست، این است که همانطور که دیدیم از نوارهایی که پخش شد چطور سازمان وابسته به عراق است. چطور کمک می گرفته، چطور همفکری می کرده چطور چفت در چفت صدام کار می کرده است. ولی الان دیگر آن شرایط نیست. الان سازمان باید پاسخگوی استراتژی اش باشد. ما نمی خواهیم از موضع نفری صحبت کنیم که موافق جمهوری اسلامی است یا آمده اینجا می خواهد از جمهوری اسلامی حمایت کند، نه! من خودم از موضع کسی صحبت می کنم که از سال 57 هوادار سازمان بودم، به خاطر علاقه ام به سازمان پیوستم. سازمان الان به نقطه ای رسیده است که نیرو را با فریب و نیرنگ جذب می کند. یا داخل تشکیلات بحثهای عملیات جاری و ... دارد. یا مثلاً روابطی که با عراق داشته در رابطه با استخبارات، با صدام و آن بحث داستان بعد از جنگ کویت و خدمتی که سازمان به صدام کرد. اگر نبود سازمان در نقطه شمالی عراق و حائل نمی شد بین نیروهای کردی و پایتخت، همه خوب می دانیم که سقوط می کرد. می خواهم بگویم که اینها خیلی واضح است. ولی آن چیزی که از همه مشخص تر است این است که سازمان از همه لحاظ به بن بست رسیده است. الان دیگر نمی تواند بگوید من اشتباه کردم چون مجبور است برگردد به سی خرداد. دردناک تر از همه این مسائل شاید این باشد که سازمان شعار ضدامپریالیستی می داد و این بحث را رجوی کاملاً علمی پیش می برد، ولی الان شده آلت دست آمریکا. یادم است بعد از همین انتخابات که همه در قرارگاه به هم ریخته بودند، می گفتند حکومت افتاد به دست کسانی که هوادار جمهوری اسلامی هستند در آینده با ما چه خواهند کرد؟ سازمان بعد از یک هفته جواب داد که یکی از مقامات بلندپایه آمریکا به ما گفته که ما تحت الحمایه آمریکا هستیم. اصلاً ما با حکومت عراق رابطه ای نداریم. هر رابطه قانونی ای که داریم، با آمریکاست. یعنی یک سازمان به این نقطه برسد که افتخارش باشد که تحت الحمایه آمریکاست، این از همه دردناکتر است. به قول یکی از بچه هایی که با هم از عراق وارد تهران شدیم، می گفت سازمان کاری که در سی خرداد کرد، صد سال پیشرفت و ترقی ملت ایران را عقب برد. واقعاً سازمان این کار را با ملت ایران کرد. چون باعث رشد افکار و عقاید خشونت آمیز شد .

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31