«تشییع جنازه شیخ جواد فومنی»

قسمت نهم خاطرات احمد احمد

 

Ahmad E Ahmad

مرحوم آیت الله شیخ جواد فومنی ، از روحانیون مشهوری بود که در جنوب شهر تهران پیشرو حرکت های مبارزاتی و سیاسی بود ، او با زبان تند و صریحی که داشت ابایی از گفتن حقایق و افشای مفاسد رژیم نداشت .

به خاطر مبارزات علنی و تبلیغ بی پرده و صریح علیه رژیم شاه ، چند بار دستگیر و یا به اداره اطلاعات شهربانی فرا خوانده شده بود ، او به خاطر روحیات سازش ناپذیر و خدمات بسیار برای مردم مستضعف و فقیر ، در میان عامه مردم تهران از جایگاه و پایگاه خوبی برخوردار بود .

رژیم به دلیل محبوبیت این عالم بزرگ و کلان نافذش سعی می کرد به شدت از او مراقبت کند ، سرانجام این مجاهد خستگی ناپذیر در شب 23 ماه مبارک رمضان سال 1343 – شب قدر – به دیدار محبوبش شتافت .(1)

مردم با شنیدن خبر فوت این عالم فرزانه ، سراسر غرق در ماتم و اندوه شدند ، تشییع جنازه او به یک میتینگ و راهپیمایی با شکوه تبدیل شد ، رژیم شاه که پیش بینی چنین وضعی را می کرد ، در یک اقدام امنیتی خطوط ارتباط تلفنی بازار و حوالی میدان خراسان را قطع کرد .

مردم روزه دار تهران سیاهپوش و برخی پا برهنه به تشییع جنازه این عالم مجاهد شتافتند ، جنازه مطهر او را از مقابل مسجد نو مشایعت کردند ، من و برادرم مهدی هم ماننده قطره ای به این رود خروشان پیوستیم و مردانی را دیدیم که گل به سر مالیده بودند و زنانی که لباس مشکی به تن و جوراب کلفت بر پا کرده و بی هیچ ترسی از رژیم برای وداع با پیر و مرشد خود آمده بودند .

با راهپیمایی جنازه را به سمت شهر ری بردیم ، ساواک در طول مسیر چند مرتبه سعی کرد تا مانع ادامه مراسم شود ، ولی با خشم و مقاومت مردم باز پس زده شد ، وقتی وارد خیابان ری شدیم ، مردم شروع به دادن شعار کردند : " حجت الاسلام ما رفت زدار فنا ، واویلا ، واویلا ."

در میدان شوش شخصی بالای یک سطل حلب خالی 18 کیلویی رفت و شروع به سخنرانی و دادن شعار کرد ، ساواک واکنش نشان داد و سعی کرد او را دستگیر کند ، ولی او را زرنگی خاص خود را قاطی جمعیت کرد و ساواک او را نیافت .

میدان شوش به شدت شلوغ شد ، مشخص شد که بین جمعیت ، مأمورینی با لباس شخصی نفوذ کرده اند ، من که همین طور همراه با جمعیت می رفتم و به شعارها جواب می گفتم ، ناگهان دیدم کسی مچ دستم را گرفت و کشید ، نگاهی به او کردم ، گفتم : " که چه کار می کنی ؟ " گفت : " تکان نخور ! یواش با من بیا عقب ! " فهمیدم که مأمور ساواک است .

گفتم : " برو بابا ! این حرف ها چیه ؟! " و با او بگو مگو کردم ، برادرم مهدی که از من فاصله گرفته بود متوجه مشاجره ما شد ، از همان دور پرسید : " احمد ! چی شده ؟" گفتم : " این یارو دستم را گرفته و می گه باید با من بیایی ...! "

یک دفعه برادرم با چند نفر دیگر سینه زنان به طرف ما هجوم آوردند ، در نتیجه برخورد آنها با ما فرد ساواکی مجبور شد مچ دستم را رها کند ، برادرم بلافاصله مرا به سمت جمعیت هل داد و گفت : " برو ...! " من رد خود را در ازدحام و شلوغی مردم گم کردم و او نتوانست دیگر پیدایم کند .

در جاده شهر ری ، سر پل سیمان به دسته ای از کماندوها برخوردیم که از بیراهه آمده بودند و همان سرهنگی که در پانزده خرداد سال 42 مردم را به خاک و خون کشید آنها را هدایت و رهبری می کرد .(2)

با دیدن آنها جنازه را زمین گذاشتیم و شروع به سینه زنی و مرثیه خوانی کردیم ، کماندوها خواستند که از تشییع جنازه جلوگیری کنند ، اما مردم بی اعتنا به آنها به راه خود ادامه داده و آنها را هل دادند و به کنار زدند . سرانجام پیکر مطهر شیخ جواد فومنی در حرم عبدالعظیم (ع) به خاک سپرده شد و مماتش چون حیاتش مایه برکت شد .(3)

دستگیری مهدی احمد (4)

پس از واقعه 15 خرداد 1342 هیئت های مؤتلفه اسلامی به سمت مبارزه مسلحانه روی آوردند .

به دنبال این سیاست جدید در بهمن ماه سال 1343 حسنعلی منصور (5) نخست وزیر و عامل تصویب لایحه ننگین کاپیتولاسیون(6) توسط چهار تن از جوانمردهای هیئت مؤتلفه به نام های محمد بخارایی ، صادق امانی ، مرتضی نیک نژاد و رضا صفار هرندی ترور و اعدام انقلابی شد.

بلافاصله هر چهار نفر دستگیر و پس از مدتی محاکمه و به شهادت رسیدند ، پس از آن دستگیری گسترده سایر اعضای هیئت های مؤتلفه اسلامی شروع شد ، برادر من مهدی نیز که از بدو تأسیس از اعضای فعال هیئت محسوب می شد ، دستگیر و روانه زندان شد .

ما از محل و مکان بازداشت او بی خبر بودیم ، در نتیجه به جاهای مختلفی از جمله به ساواک و زندان های مختلف سر زدم تا خبری از او بگیرم ، مراکز ساواک مخفی و برای مردم ناآشنا بود و من برای پیدا کردن آنها با مشکلات جدی مواجه بودم ، در یکی از این مراجعات ساواک مرا دستگیر و بازخواست کرد .

مأمورین می خواستند بدانند که چگونه محل آنها را پیدا کرده ام ، برای آنها توضیح دادم که از راننده تاکسی ای خواستم تا مرا به جایی که ساواک است برساند ، آنها هم حرف مرا به ظاهر پذیرفتند ، از آنها درباره سرنوشت برادرم سؤال کردم ، ولی آنها جواب مشخصی به من ندادند و بعد از ساعتی مرا آزاد کردند .

علاوه بر من سایر خانواده های اعضای هیئت مؤتلفه اسلامی در جستجوی زندانیان خود بودند و مدتی طول کشید تا فهمیدیم که آنها در زندان عشرت آباد ( پادگان ولی عصر (عج) محبوس هستند.

 

پاورقی ها ___________________

1- آقای حاج اکبر صالحی در خاطرات خود در این خصوص می گوید : " آقای فومنی را به بیمارستان فیروزآبادی انتقال می دهند و در آنجا ساواک ایشان را با آمپول مسموم به شهادت می رساند ، بعد از رحلت ، جنازه وی را برای غسل به منزل آوردند و هنگام غسل دادن با عرقچین های خونی ای که به بدنش بوده مواجه می شوند ، ساواک برای این که مسئله لو نرود ، آنها را دزدید ...."

ر . ک ، خاطرات 15 خرداد ، بازار ، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی

2- سرهنگ سعید طاهری در قیام 15 خرداد سال 42 با افراد تحت امر خود نقش مؤثری در به خاک و خون کشیدن مردم بی گناه داشت و در رأس کماندوهای شهربانی جنایت فجیعی را به بار آورد ، وی همچنین در سرکوب تظاهرات ضد اسراییلی مردم ، هنگام مسابقات ایران و اسرائیل نقش اساسی داشت و عده زیادی را مجروح و دستگیر کرد .

این سرهنگ خون آشام بعدها به خاطر جنایات بی شمارش به مقام معاونت رئیس پلیس تهران با درجه سرتیپی ارتقاء یافت ، او از سال 1350 در ستاد فرماندهی کمیته مشترک ( ساواک ، ارتش ، شهربانی) ضد خرابکاری به شکنجه و تحقیق از مبارزین و مخالفین رژیم پرداخت ، او از تئوریسین ها و پایه گذاران کمیته به شمار می رود .

سرتیپ طاهری سرانجام در مرداد ماه سال 1351 به دست شهید محمد مفیدی و شهید محمد باقر عباسی ترور و به هلاکت رسید .

3- آیت الله شیخ جواد فومنی حایری ، فرزند مرحوم آیت الله شیخ جعفر در تاریخ 22/3/1291 ه . ش ، در کربلای معلی و در خانواده ای اصیل و روحانی به دنیا آمد ، او تحصیلات خود را از مکتبخانه نزد مرحوم حاج شیخ علی اکبر نایینی معروف به خطاط شروع کرد ، در ده سالگی ملبس به لباس مقدس روحانیت شد ، او درس حوزوی ( سطوح ) را نزد پدر و دیگر استادان و مدرسین حوزه کربلا ( مدرسه بادکوبه ) گذراند ، وی دروس خارج فقه و اصول را در نجف اشرف نزد آیت الله العظمی حاج آقا ضیاء الدین عراقی و مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی گذراند و در 25 سالگی به درجه شامخ اجتهاد رسید .

وی پس از فوت پدرش در سال 1317 ه . ش ، در 27 سالگی برای نشر احکام اسلام و تربیت افراد با ایمان به تهران آمد و فعالیت های دینی و فرهنگی خود را دردمندانه و متعهدانه آغاز کرد ، او نگرانی های خود را به مردم منتقل می کرد و آنها را نسبت به مسائل اجتماعی و فرهنگی آشنا می ساخت و برنامه های رژیم را افشا می کرد ، او به تأسیس و تشکیل بنیادهای اجتماعی و فرهنگی _ اسلامی همت گماشت و به صورت عملی وارد صحنه مبارزه و مقابله با نیات استعماری رژیم پهلوی شد .

برخی تشکل ها و بنیادهایی که وی در تأسیس و راه اندازی آنها نقش اصلی را به عهده داشت عبارتند از : تشکیل اتحادیه دینی ( اجتماع و گروهی که به اجرای برنامه های اسلامی ، تبلیغی و فرهنگی می پرداخت ) ، احداث مسجد نو ، تأسیس دبستان نو ( مخصوص دوشیزگان ) ، تأسیس اولین کودکستان تربیت دینی ، تأسیس شرکت تعاونی " روزی ده شاهی " ( در این شرکت اعضا و برخی متمکنین روزی ده شاهی معادل نیم ریال به صندوق آن برای تأمین هزینه های مدرسه دخترانه و کودکستان پرداخت می کردند ) ، تأسیس دبستان نو ( ویژه پسران ) ، احداث مسجد نو شماره 2 و .....

او مجموعاً 4 بار توسط ساواک دستگیر و مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفت ، سرانجام این شیخ مجاهد و نستوه در اثر فشارهای روحی و جسمی بیمار شد و در نهایت مقارن شب 23 ماه مبارک رمضان در سال 1343 فوت کرد .

ر . ک ، ستم ستیزان نستوه ، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات

4- مهدی احمد ، متولد سال 1311 در تهران و برادر بزرگتر احمد احمد است ، او از اعضای اولیه هیئت های مؤتلفه اسلامی و از گروه مسجد امین الدوله ( بازار دروازه ) بود ، او پس از دستگیری و بازجویی از طرف ساواک ، جزء افراد درجه دو هیئت محسوب شد و مدت 57 روز در زندان قزل قلعه و 67 روز را هم در زندان مخوف عشرت آباد گذراند ، او همراه سایر برادران همفکر و همرزم خود دو بار به اعتصاب غذا دست زد و سرانجام همراه 13 نفر دیگر به زندان عمومی قصر بند 3 منتقل شد و در 21/5/1344 آزاد شد .

مهدی احمد که به شغل آهنگری در خیابان 17 شهریور اشتغال داشت ، فارغ از محدودیت های ساواک به مبارزات خود ادامه داد و در سال 1352 پس از درگیری وحید لاهوتی با پلیس شهری تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و متواری شد و به شهر مقدس مشهد رفت و با نام مستعار حاج علی ترقی مشغول به کار شد ، ساواک در سال 56 او را شناسایی و دستگیر کرد و به شدت تحت شکنجه قرار داد و چون اطلاعات کافی از وی به دست نیاورد او را بعد از چند ماه آزاد کرد .

5- حسنعلی منصور ، فرزند رجب علی منصور ( منصور الملک ) در سال 1302 در تهران به دنیا آمد ، او پرورش یافته انگلیسی ها بود که بعدها ماهیت آمریکایی یافت ، او لیسانس حقوق از دانشگاه تهران داشت ، پدر وی فراماسون و وضعیت خودش هم مشکوک بود ، پیشرفت و ترقی او مدیون خدمات پدرش به خاندان پهلوی است ، منصور در سال 1340 زمانی که نماینده مجلس شورای ملی بود به توصیه آمریکایی ها " کانون ترقی " را تشکیل داد ، بعدها این کانون توسعه یافت و با نام " حزب ایران نوین " اهداف خود را دنبال کرد .

او پس از شکست دولت عَلم در مقابله با نهضت اسلامی در اواخر تیرماه سال 1342 به عنوان رئیس دولت معرفی شد و در مهر ماه سال 1343 لایحه ننگین کاپیتولاسیون را به تصویب نمایندگان رساند ، سرانجام در اوایل بهمن سال 1343 توسط اعضای هیئت های مؤتلفه اسلامی در مقابل مجلس شورای ملی ترور ( اعدام انقلابی ) شد و به هلاکت رسید .

6- کاپیتولاسیون ( معروف به حق توحش ) قراردادهایی که به موجب آن شهروندان دولتی در قلمرو دولت دیگر از نظر امور حقوقی و کیفری تابع قوانین کشور خود هستند و آن قوانین را کنسول آن دولت در محل مأموریت اجرا می کند ، از این رو آن را در فارسی " حق قضاوت کنسولی " نیز گفته اند .

تصویب این لایحه موجی از اعتراضات و خشم مردم و روحانیون را پدید آورد ، حضرت امام خمینی در خصوص آن فرمودند : " بسم الله الرحمن الرحیم ، انا لله و انا الیه راجعون ، من تأثرات قلبی خود را نمی توانم اظهار کنم ، قلب من در فشار است [....] ملت ایران را از سگ های آمریکا پست تر کردند ! اگر کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست از او می کنند ، لکن اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست می کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد ، مرجع ایران را زیر بگیرد ، بزرگتر مقام را زیر بگیرد ، هیچ کس حق تعرض ندارد ، چرا ؟ ...."

سخنرانی امام خمینی (ره) در روز 4 آبان 1343 ، صحیفه نور ، ج 1 ، ص 140 و 139


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان