تروریسم؛ کنکاشی فلسفی کتابی است به قلم ایگور پریموراتز[3]، پژوهشگر ارشد مرکز فلسفه کاربردی و اخلاق عمومی دانشگاه ملبورن استرالیا. این کتاب را انتشارات پالیتی[4] در سال 2013 در 224 صفحه به چاپ رسانده است.
پریموراتز که عموماً در حوزه فلسفه اخلاق، سیاست و حقوق مطلب می نویسد، در پژوهش حاضر به طور خاص به مسئله اخلاقیات جنگ، سنت جنگ عادلانه و تروریسم میپردازد. وی بحثهای فلسفی ظریف و تأمل برانگیزی را در ارتباط با مفهوم تروریسم مطرح کرده و به تحلیل دو مورد خاص از تروریسم میپردازد: بمب گذاری متفقین در شهرهای آلمان و مناقشه اسرائیل و فلسطین. کتاب وی با ارائه تحلیلی خردمندانه از اینکه چرا ما تجربه تروریسم را یک امر منفور اخلاقی می دانیم (هدف قرار دادن عمدی افراد بی گناه به منظور تغییر ذهن کسانی که در مسند قدرت هستند)، ادعای نسبی گرایان را که می گویند آنکه از دید برخی افراد «تروریست» محسوب می شود، ممکن است از نگاه برخی دیگر «میهن پرست» محسوب شود، را رد می کندو به ترسیم شیوههای درگیری و مداخله دولت-ملتها در مقوله تروریسم میپردازد. در واقع، تروریسم مدرن به دوران روبسپیر[5] و حاکمیت تروریسم بر می گردد که لحظه ای سرنوشت ساز در تاریخ معاصر بوده و ارتباط محکمی بین تروریسم و القای فضائل و ارزشهای اخلاقی برقرار میکند.
یکی از دغدغههای پریموراتزْ تعاریف ساده انگارانه از تروریسم است که اغلب همسو با اهداف سیاسی یا حزبی خاص صورت می گیرد. وی فصل اول کتاب خود را به تحلیل مفهومی دقیق از مقوله تروریسم اختصاص میدهد. به نظر وی، تروریسم عبارت است از «استفادۀ عمدی از خشونت یا تهدید به استفاده از آن علیه مردم بی گناه، به منظور ارعاب برخی افراد دیگر واداشتن آنها به انجام کارهایی است که در غیر اینصورت تمایلی به انجام آن ندارند.»(170-171) بنابراین، چهار عنصر اساسی را میتوان برای تروریسم در نظر گرفت: (1) استفاده از خشونت، (2) هدف قرار دادن مردم بی گناه، (3) به منظور اجبار دیگران (هدف اصلی) برای ایجاد تغییر در سیاست یا رفتار خود (4) از طریق استفاده از تهدید و ارعاب.
پریموراتز میان اهداف ثانویه و تقریبی خشونتهای تروریستی و اهداف اصلی و نهایی آن تمایز مهمی قائل شده و از این تمایز به طرز ماهرانه برای توجیه و تبیین دلایل منفوریت اخلاقی تروریسم استفاده میکند. تروریست باعث مرگ غیر نظامیان بی گناه (هدف فوری) جهت اعمال فشار بر دولت برای تغییر سیاستها (هدف نهایی) میشود. این قربانیان بی گناه کسانی هستند که هر تروریستی بر اساس معیارهای بی گناهی و مسئولیت نسبت به بی گناهی آنها آگاهی دارد. بنابراین، این عصیان و گناه اخلاقی ذاتی و درونی است که مفهوم تروریسم را تعریف می کند. بر اساس این تعریف، تروریسم تنها حفظ بازیگران غیر دولتی یا توانایی یک طرف درگیری در انجام اقدامات تروریستی نیست؛ بلکه اساساً تروریسم خشونت علیه مردم بی گناه (که همه نسبت به بی گناهی آن واقف هستند) به منظور وادار داشتن شخص دیگری برای انجام عملی خاص است.
کتاب پریموراتز ارزشهای بسیاری دارد. یکی از ویژگیهای اصلی این کتاب حساسیت آن به شیوههایی است که بر اساس آن تروریسم تنها محدود به بازیگران غیر دولتی نمی باشد. دولتها نیز می توانند در مقوله تروریسم شرکت داشته باشند. پریموراتز می کوشد تا خود را از قید و بند نسبی گرایان و ادعای آنها مبنی بر این که تروریست در نظر یک فرد به مثابه وطن پرست در نگاه فرد دیگری است برهاند. در عوض وی هدف اصلی از حمله به مردم بیگناه را که به منظور ایجاد تغییر دیدگاه شخص دیگری میپردازد، بررسی می کند. با این رویکرد، وی میتواند میان بمباران گسترده درسدن[6] توسط متفقین و حمله گاز سارین در مترو توکیو ارتباط برقرار کند. با این حال وی اصطلاح «تروریسم دولتی» را برای کشورهایی به کار میگیرد که از تاکتیکهایی تروریستی (اغلب از طریق پلیس مخفی) به شیوه ای پایدار و ماندگار علیه مردم خود استفاده میکنند. نمونه هایی این کار را میتوان در اتحاد جماهیر شوروی در دوره حکومت استالین، و آلمان نازی دید. به عقیده پریموراتز، چنین کشورهایی در مفهوم واقعی کلمه دارای ویژگیهای توتالیتر هستند که هانا آرنت[7] به آن اشاره دارد.
علاوه بر این، به اعتقاد پریموراتز، تروریسم دولتی ، در صورت ثابت فرض کردن عوامل دیگر، بدتر از تروریسم غیر دولتی است. پریموراتز دلایل مختلفی را برای این امر ارائه می دهد. به طور کلی، مقیاس چنین تروریسمی بسیار گسترده تر از تروریسم بازیگران غیر دولتی است. علاوه بر این، چنین تروریسمی معمولاً متکی بر فریب و ریاکاری در سطحی است که به ندرت در بازیگران غیر دولتی دیده می شود. همچنین، تروریسم دولتی اغلب به شکل نقض معاهدات و تعهدات بین المللی نمود می یابد. در نهایت، دولتها نمی توانند برای توجیه استفاده از تروریسم اعلام کنند که گزینه دیگری در دسترس آنها نبوده است، در حالی که این ادعا را میتوان در ارتباط با بازیگران غیر دولتی استفاده کرد. البته میتوان گزینه دیگری را نیز به این فهرست اضافه کرد: دولتهایی که در قبال شهروندان خود تعهد خاصی دارند، و آن وظیفه حفاظت از شهروندان است که استفاده از تروریسم علیه شهروندان به نوعی نقض این تعهد محسوب میشود.
نکته دیگری که به طور خاص با این مسئله ارتباط دارد بحث پریموراتز در مورد ژاکوبن [8] فرانسه است. تروریسم در قالب تجارتی تحت حمایت دولت آغاز شد و تنها در اواخر قرن نوزدهم بود که بازیگران تروریستی غیر دولتی برای اولین بار وارد صحنه شدند. این اتفاق به سرعت در قرن بیستم گسترش یافته و در قرن حاضر نیز شاهد آن هستیم. در تجربه فرانسوی، تروریسم به عنوان ابزار ارزشی تلقی میشود. به عقیده روبسپیر، تنها از طریق ترور می توان ارزشها را به تمام شهروندان القا کرد.
دومین ویژگی برجسته اثر پریموراتز این است که وی تحلیلهای خود را با استناد به نمونههایی از زندگی واقعی انجام میدهد. این نمونهها همراه با جزئیات دقیق ذکر می شوند و به همین خاطر میتوان کاربرد تعریف وی را به خوبی متوجه شد. اگر چه دو فصل پایانی به مطالعات موردی خاص اختصاص داده شده است، ولی وی خود را محدود به نمونههای ارائه شده در این فصول نمیکند. وی در سراسر کتاب نمونههای فراوانی را ارائه میدهد که باعث غنای متن شده و قدرت چارچوب مورد استفاده وی را به تصویر می کشد.
سومین محسنه اثر پریموراتز، که البته تعجب آور نیست، تسلط چشمگیر وی (هرچند) بر ادبیات مربوط به حوزه تروریسم است. البته منظور نگارنده از بیان این جمله این نیست که پریموراتز یکی پس از دیگری به تشریح هر یک از مواضع و بحث در مورد نقاط قوت و ضعف هر یک میپردازد. در عوض، به نظر می رسد وی برخی مواضع را با موشکافی بیشتری مورد بحث قرار میدهد. اولین دفعه که کتاب وی را مطالعه کردم اغلب این سوال به ذهنم میرسید که « چرا به فلان مسئله اشاره نشده است؟» و به زودی متوجه می شدم که آن شخص در پاراگراف بعدی یا چند صفحه بعد مورد بحث قرار گرفته است. گاهی اوقات، وی حتی به نویسندگانی اشاره میکند که کمتر به ذهن کسی می رسد (مانند دبلیو. بی. گالیه[9] در مورد مفاهیم به چالش کشیده شده) اما در این موارد نیز وی موفق به شناسایی ارتباطی شده است که از دید اَمثال من مخفی مانده است. این جریان همانند برخورد غیر منتظره اما لذت بخش با دوستی قدیمی است که برای مدت طولانی از وی بی خبر بوده اید.
چهارمین ویژگی کتاب پریموراتز تلاش وی برای ترسیم خطوط مفهومی انزجار اخلاقی در هنگام مواجهه با تروریسم است. به زعم وی، این احساس ریشه در باور ما به ارزش زندگی افراد بی گناه و گرفتن عمدی چنین زندگی دارد. این همان روشی است که در آن افراد بی گناه تبدیل به ابزاری (از طریق کشتن و معلول کردن) برای پیشبرد اهداف سیاسی تروریستها می شوند. وی این کشتار و معلولیت قابل پیش بینی ولی ناخواسته شهروندان بی گناه را یکی از اثرات جانبی اقدامات تروریستی می داند و به طور خاص اشاره به حملات تروریستی دارد که در آن تروریستها «اقدام به کشتار و ناقص العضو کردن مردم میکنند [ولی] حاضر نیستند به هیچ وجه در این میان صدمه ای را به خود وارد کنند ». در واقع نمی توان حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا در خاورمیانه و برخی از کشورهای آفریقایی را نادیده گرفت به اعتقاد من پریموراتز سعی در ترسیم این ارتباط دارد اما باید توجه داشت که این مسئله همیشه یکی از ویژگیهای جنگ از برخی جهات خاص بوده است. به طور معمول، تک تیراندازها از نقاط مخفی ولی نه به فاصله خلبان هواپیماهای بدون سرنشین اقدام به شکار هدف خود میکنند، و تولید توپخانههای دوربرد و موشکها تلاش برای حرکت در این مسیر بود. این امر سوال جالب و مهمی را مطرح میکند: «آیا برخی از روشهای جنگی ذاتا ماهیت تروریستی دارد؟» به نظر می رسد جنگ هواپیماهای بدون سرنشین و جنگهای هستهای/ شیمیایی/ بیولوژیک و بمباران از ارتفاع بالا گزینههای منطقی برای این تمایز سوال برانگیز باشند.
پنجمین و آخرین ویژگی برجسته اثر پریموراتز این است که وی دو کاربرد گستردۀ نظریۀ خود را بیان میکند. مورد اول که مربوط به بمباران شهروندان آلمانی در هامبورگ و درسدن به وسیله متفقین است، نسبت به مورد دیگر کمتر محل بحث و جنجال است. مورد دوم که به مناقشه فلسطین و اسرائیل می پردازد، بدون شک در نظر بسیاری از خوانندگان مقوله بحث برانگیزی است. به اعتقاد پریموراتز، فلسطینی ها، صهیونیستها و دولت اسرائیل درگیر تروریسم شده اند و روند اشتباهی را دنبال میکنند. ممکن است بسیاری این ادعای پریموراتز را که می گوید اسرائیل «هرگز با تهدیدی قریب الوقوع از نوع فاجعه اخلاقی مواجه نشده است» قبول نداشته باشند، اما حتی چنین مباحثی می تواند ارزشمند باشد زیرا توجه را به مسائل مهم اخلاقی معطوف میکنند.
پریموراتز به زیبایی خطوط مفهومی و اخلاقی تروریسم در قرن بیستم را ترسیم میکند اما حوزه ای که در اثر وی به تصویر کشیده شده است به سرعت در حال تغییر است و این تغییر تاثیر عمیق بر درک ما نسبت به تروریسم و ابزار آن دارد. پارادایم قرن بیستم مبتنی بر توسل به زور و خشونت بود و از هیچ اقدامی اعم از نقص عضو و شکنجه و کشتار مضایقه نمی کرد، اما در قرن بیست و یکم جنبه تازه ای از جنگ به واسطه کنترل از راه دور رونمایی شده است. در ابتدا این تحول تنها در نیروهای مسلح کشورهای مهم رخ داد، اما در حال حاضر روند توسعه آن به سرعت ادامه دارد. برخی دانشجویان من که تصمیم دارند به خلبانان نیروی دریایی بپیوندند، از فرماندهان خود شنیدهاند که به احتمال زیاد آنها آخرین نسل از خلبانان انسانی هستند، چرا که در حال حاضر هواپیماهای جنگی بدون سرنشین با موفقیت بر روی عرشه ناو فرود آمده اند. چالش بزرگ دارپا[10] برای خودروهای رباتیک نشان میدهد که ارتش امکان دسترسی به کامیون بدون راننده ای را دارد که می توانند با سرعت بالا در شب بدون چراغ حرکت کنند. آخرین چالش آن، که دور اول آن در دسامبر 2013 انجام شد، تولید سربازان روباتیک است. امروزه جنگ ستارگان همانند ده سال قبل تخیلی به نطر نمی رسد. به زعم بسیاری، از جمله پریموراتز، این عدم تقارن از نظر اخلاقی نگران کننده است، من امیدوارم پریموراتز در اثر بعدی خود به این مسئله بپردازد.
در دهۀ گذشته ما شاهد تغییر از جبهههای سنتی جنگ میدان جنگ در نبردها که در حملات تروریستی اغلب شهرها را شامل میشود به سمت درگیریها در دنیای مجازی بوده ایم. در این نبردها هیچ کس حداقل به طور مستقیم کشته نمی شود ولی بسیاری تحت تهدید دائم ساختار سراسربین[11] بنتام[12] زندگی میکنند. مقالات اسنودن حاکی از دولت عظیم یا نظارت چند ملیتی است که قادر به ردیابی حرکات و حتی افکار شهروندان است. با این حال این جریان به نظارت صرف ختم نمی شود، گرچه – به زعم فوکو[13] - صفت «صرف» در اینجا هیچ جایگاهی ندارد. بر اساس اطلاعات کمی که در اختیار داریم، به نظر می رسد بسیاری از کشورها - از جمله ایالات متحده آمریکا - در حملات سایبری علیه کشورهای دیگر نقش دارند، و شکی نیست که این حملات در آینده تشدید خواهد شد. البته هنوز مشخص نیست که این اقدامات به سمت حملات تروریسمی سوق پیدا کند؛ زیرا اغلب قربانیان آن افراد بی گناهی نیستند که برای اعمال فشار و تغییر سیاستی مورد هدف قرار گیرند ولی چنین تحولاتی ناگزیر به نظر می رسند. کنترل معاملات مالی یکی از ابزارهای اصلی سیاست مقابله با تروریسم و مبارزه با مواد مخدر در آمریکا بوده است و به همین خاطر است که در بسیاری موارد افراد به طور ناگهانی امکان دسترسی به پول (تعلیق کارتهای اعتباری و شارژی) ، سفر (از طریق بازرسی در فرودگاه) و ارتباطات (از طریق نظارت بر مکالمات و پیامهای متنی) را از دست می دهند. تأکید روزافزون بر پنهان کاری که به نظر می رسد افشاگریهای بیشتری را در پی داشته باشد به طور بی سابقه در دولت اوباما مورد تأکید قرار گرفته است و افرادی مانند چلسی منینگ، جولیان آسانژ و دوارد اسنودن به شدت تحت تعقیب کیفری قرار گرفتند. البته باید توجه داشت هدف این تعقیب افراد کاملا بی گناه نیستند، اما نمیتوان نادیده گرفت که این اقدام در واقع «پیامی» برای به همه شهروندان است که در صورت تخطی با آنها به صورت مشابه برخورد خواهد شد. البته ما خوشبختانه هنوز به آن مرحله نرسیده ایم، ، اما نشانه هایی وجود دارد که نشان می دهد این جهت گیری و مسیر در حال تغییر است. غایت نهایی رسیدن به دولتی است که آگاهی و اطلاعات کامل دارد ولی در عین حال به شدت سعی در محافظت از اقدامات داخلی خود در برابر چشم ناظران خارجی دارد. البته روش دلخواه دولت استفاده از گیوتین برای اعدام مخالفان نیست اما سلاح آنها انزوای سایبری است که قدرت را از افراد و گروههای تهدید آمیز سلب کرده و مانع از تحقق اهداف آنها میشود. این روند ممکن است تبدیل به چهره اصلی تروریسم در قرن بیست شود.
نویسنده: لارسن ام. هینمن[2]، دانشگاه سن دیگو
پی نوشت:
[1] Terrorism: A Philosophical Investigation
[2] Lawrence M. Hinman
[3] Igor Primoratz
[4] Polity Books
[5] . ماکسیمیلیان فرانسوا ماری ایزدور دو روبِسپیر یکی از معروفترین رهبران انقلاب فرانسه و یکی از تأثیرگذارترین اعضای کمیته نجات ملی انقلاب فرانسه بود و نقش بهسزایی را در دوره وحشت پس از انقلاب و به راهانداختن آن بازی کرد. دوره وحشت و سرکوب، با دستگیری و اعدام خود وی با گیوتین به پایان رسید. روبسپیر در زمانهای زندگی میکرد که نظام سیاسی فرانسه از یک وضعیت سلطه سلطنتی به یک وضعیت حقوقی-بوروکراتیک تغییر میکرد. هدف اصلی سیاستمداران انقلابی فرانسه، در این دوره، اصلاح قوانین موجود و یا وضع قوانین جدید به منظور بهبود زندگی فرانسویان بود. آنها حتی برای برخی از مفاهیم انتزاعی (مانند آزادی) قوانین مشخص و مدونی تصویب کردند.
[6] . بمباران درسدن حملهای به شهر درسدن، مرکز ایالت زاکسن آلمان بود که در واپسین ماههای جنگ جهانی دوم در جبهه اروپا به وقوع پیوست.
[8] . انجمن طرفداران نظامنامه که به باشگاه یا حزب ژاکوبن هم معروف میباشد یکی از معروفترین حزبهایی بود که در توسعه انقلاب فرانسه به دلیل نفوذ سیاسی نقش عمدهای داشت این باشگاه در سال ۱۷۹۲ تغییر نام داد و تنها با عنوان حزب ژاکوبن شناخته میشد.
[9] . W. B. Gallie
[10] . دارپا یا سازمان پروژههای تحقیقاتی پیشرفتهٔ دفاعی تأسیس ۱۹۵۸، یک سازمان تحقیقاتی و فناوری زیر نظر وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا است. این سازمان مسئولیت توسعه و ساخت فناوریهای نوین را برای استفاده ارتش آمریکا به عهده دارد.
[11] . ساختار سراسربین در واقع گونه ویژهای از معماری بود که اواخر سده هجدهم توسط فیلسوف فایدهگرای انگلیسی جرمی بنتام طراحی شد تا به زندانبانها اجازه دهد که تمامی زندانیها را زیر نظارت خود داشته باشد بدون اینکه آنها بتوانند مطمئن شوند که در کدام لحظه تحت نظارتاند.
[12]. Jeremy Bentham
[13]. Paul Michel Foucault