تروریسم و منطق متناقض غرب

Drogh123يکي از سوالات اساسي که اين روزها ذهن بسياري از تحليلگران، سياستمداران و حتي مردم کوچه و بازار را در غرب مشغول کرده است، چرايي شکل گيري تروريسم و حملات خشونت بار اخير در فرانسه مي باشد. آيا تروريسم محصول آموزه هاي اسلام است؟ آيا تروريسم محصول حسادت نسبت به دستاوردهاي تمدني غرب است؟ آيا تروريسم نتيجه تقابل فرهنگ ها و تمدن هاست؟ آيا تروريسم محصول فقر و توسعه نيافتگي کشورهاي جهان سوم است؟
اولين سوالي که در همين راستا بعد از حوادث تروريستي يازدهم سپتامبر 2001توسط بسياري از رسانه ها و تحليلگران غربي مطرح شد اين بود؛ "چرا آنها از ما متنفرند؟" همين سوال 14 سال بعد و به دنبال حوادث تروريستي پاريس بارديگر مطرح شد. سوالي که با يک دسته بندي ساده دنيا را ميان "آنها" و "ما" تقسيم مي کرد. آنهايي که بد هستند و مايي که خوب هستيم، آنهايي که شر هستند و مايي که خير هستيم. آنهايي که قاتل هستند و مايي که قرباني هستيم، آنهايي که مثل ما نيستند و از ما متنفر هستند. اخيرا يکي از نمايندگان پارلمان انگليس در توجيه نياز به لشکر کشي دوباره اين کشور به خاورميانه با اتکا به همين منطق تاکيد کرده است که "آنها از ما متنفر هستند نه به خاطر کارهايي که ما انجام مي دهيم بلکه به دليل آن چه که ما هستيم". چنين ريشه يابي از دلايل شکل گيري تروريسم و جستجو کردن ريشه هاي آن در "ديگري" همان گونه که يک دهه قبل نتوانست مشکل غرب را حل کند باز هم نخواهد توانست راهگشا باشد. واقعيت اين است که تروريسم محصول همين منطق متناقض "غرب" در مقابل "ديگران" است. منطقي که اتخاذ "معيار دوگانه" (Double Standard) در مقابل تحولات بين الملل را بايد منبعث از آن دانست. همان چيزي که علت العلل شکل گيري تروريسم در دنياي امروز است.
منطق متناقض غرب
در تمدن غربي که اساس فلسفه سياسي بر سلطه گري و منفعت طلبي اومانيستي قرار دارد و همچنين ماکياوليسم سرلوحه اقدام سياسي است، بهره گيري از "معيار دوگانه" دال مرکزي گفتمان سياست خارجي را شکل مي دهد. سياستي که در آن معيار سنجش درستي و غلط بودن يک جريان و يا اقدام سياسي، نزديکي و يا دور بودن آن از منافع غرب است. غرب درخصوص نقض حقوق بشر در عربستان، کشتار و شکنجه معترضان در بحرين، قتل عام زنان و کودکان در فلسطين، نبود دموکراسي در کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس، کشتار مردم يمن و... کمترين اعتراضي نمي کند در حالي که به طور مداوم کشورهايي چون روسيه، چين و کوبا را به نقض حقوق بشر متهم مي کند. غرب نسبت به دستيابي اسرائيل به سلاح هسته اي دغدغه نشان نمي دهد وليکن درخصوص برنامه صلح آميز هسته اي جمهوري اسلامي ايران حساس است. غرب نسبت به آزادي بيان در چين دغدغه دارد اما در مقابل زنداني شدن روزنامه نگاران در ترکيه واکنشي از خود نشان نمي دهد. غرب گردن زدن توسط داعش در ملاء عام را جنايت عليه بشريت مي داند اما گردن زدن در عربستان در ملاء عام را يک موضوع داخلي مي داند و...
تروريسم چه نسخه امروزي آن تحت عنوان داعش و چه نسخه پيشين آن تحت عنوان القاعده محصول همين معيارهاي دوگانه در سياست خارجي غرب است. معياري که يک روز تروريست ها را جنگجويان آزادي مي داند و روز ديگر قاتلان بي رحم. القاعده بنا به اذعان هيلاري کلينتون وزير امور خارجه سابق آمريکا محصولي ترکيبي از آموزش هاي نظامي آمريکا با ايدئولوژِي افراطي وهابيت است که براي مقابله با اشغالگري ارتش سرخ شوروي در افغانستان به وجود آمد، داعش نيز آن گونه که سيمور هرش روزنامه نگار شهير آمريکايي سالها پيش در نشريه نيويورکر نوشت، در دولت بوش براي مقابله با نفوذ منطقه اي جمهوري اسلامي ايران شکل گرفت.
تروريسم، امنيت محيطي
افزايش ارتباطات، توسعه تکنولوژي، فراگير شدن اينترنت و رشد شبکه هاي اجتماعي مجازي، دنيايي بدون مرز را ايجاد کرده است. تحولي که باعث تغيير مفاهيم و تعاريف در حوزه مطالعات امنيتي شده است. امروزه در بحث تامين امنيت، تحقق "امنيت ملي" و " امنيت منطقه اي" جداي از" امنيت بين المللي" امکان پذير نيست. از همين رو است که در مطالعات امنيتي معاصر اصل "امنيت محيطي فراگير و مديريت شده بين کشور‎ها" در چارچوب يک پهنه امنيتي بزرگ‎تر يعني عرصه بين‎الملل مطرح است. اين اصل در واقع جايگزين نظرياتي چون "امنيت ملي" و يا "امنيت منطقه اي" شده است که بر يک مفهوم فراگيرتر از امنيت، براساس ارتباطات و همکاري و هماهنگي بين کشور‎ها تاکيد دارد. لذا جامعه يا کشوري که بخواهد امنيت داخلي‎اش را حفظ کند بايد نه تنها منطقه‎اي که در آن قرار دارد بلکه محيط بين الملل را مورد توجه قرار دهد و در پي تشکيل يک منظومه امنيتي به هم پيوسته و هماهنگ با هم باشد چرا که امنيت در دنياي امروز يک موضوع محيطي است. در همين راستا کساني که تروريسم را توليد و سپس حمايت مي‎کنند بايد بدانند که فرهنگ ترور خطرناک‎ترين بخش تروريسم است که مفاهيم کشور، نظام و قوانين را زير پا گذاشته و به هيچ قيد و بندي تن نمي‎دهد و به راحتي از کنترل خارج شده و عليه بانيان خودش عمل مي کند. اما غرب و به‎ويژه فرانسه با وجود اين که تجربه بازي با آتش تروريسم را در مورد القاعده پيش رو داشتند و ماهيت تروريسم را به خوبي مي‎شناختند، خود خلاف قواعد عمل کرده و خيال کردند که مي‎توانند براي تروريسم يک استاندارد دوگانه تعريف کنند و آن را به تروريسم مجاز براي رسيدن به اهدافشان در برابر دشمنان و رقبا و تروريسم غيرمجاز تقسيم کنند.
تروريسم زاييده در معيارهاي دوگانه
اين تصور باطل ناشي از منطق و معيار دوگانه غربي‎ها نسبت به همه چيز است؛ منطقي که براساس آن منافع غربي‎ها عين حق و حقيقت است حتي اگر با استفاده از جنايت و فاجعه آفريني تامين شود و هر چيزي که منافع غربي‎ها را تهديد کند جرم و جنايت محسوب مي‎شود حتي اگر در واقع حق مشروعي بوده باشد که براساس عقل سليم قابل پذيرش باشد. ريشه هاي تروريسم در غرب نه ربطي به اسلام دارد، نه محصول حسادت به دستاوردهاي تمدني غرب است و نه نتيجه توسعه نيافتگي کشورهاي جهان سوم، بلکه نتيجه منطق متناقض و معيارهاي دو گانه غرب است. لذا همان گونه که رهبر معظم انقلاب نيز در نامه اخير خود به جوانان کشورهاي غربي تاکيد کرده اند " نخستين مرحله در ايجاد امنيّت و آرامش، اصلاح اين انديشه خشونت زاست. تا زماني که معيارهاي دوگانه بر سياست غرب مسلط باشد و تا وقتي که تروريسم در نگاه حاميان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسيم شود و تا روزي که منافع دولت ها بر ارزش هاي انساني و اخلاقي ترجيح داده شود، نبايد ريشه‌هاي خشونت را در جاي ديگر جستجو کرد. "

منبع: روزنامه خراسان


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31