تروریسم ضد مردمی (3)

اگر سازمان مشی سیاسی را ادامه داده و به همراه بنی صدر یا بدون او تشکیلات مخفی خود را در خدمت یک مبارزه غیر علنی و از نوع غیرمسلحانه قرار می داد، اگر چه آشکار شدن پوچی تحلیل ها و نادرست بودن تاکتیک هایش ضرباتی به آن میزد ولی از سویی دیگر شرایط به گونه ای بود که سرکوب قاطعانه و ضربات تعیین کننده بر پیکر سازمان امکان نداشت و سازمان پس از مدتی سکوت نسبی و ترمیم خرابی ها و خسارات وارده می توانست باز هم به فعالیتهای خود در سطح وسیعی ادامه دهد

Terorisme Zed Mardomiقبل از 30 خرداد 60 سازمان منافقین توانسته بود با حرکت گسترده سیاسی خود محوری بشود برای کلیه گروههای چپ متخاصم و دامنه حرکات گروهها تقریبا وابستگی به امکان فعالیت منافقین پیدا کرده بود، به این معنی که اگر منافقین در گسترش حرکتی موفق می بودند و میدان برایشان باز می بود برای سایرین هم امکان مانور بیشتری فراهم می گردید و اگر منافقین محدودیت پیدا می کردند، دیگر گروهها هم میدان برایشان تنگ می شد. با پیوندی که منافقین با بنی صدر بخصوص از 14 اسفند 59 به بعد پیدا کردند وضعی بوجود آوردند که می توانستیم بگوئیم حیات سیاسی بنی صدر به معنی حیات سیاسی منافقین است و منافقین سعی می کردند دامنه فعالیت بنی صدر را در جهتی وسعت بدهند که منتهی به تحرک بیشتر خودشان می گردید و در این رابطه چنان خود را غرق کردند که اگر می خواستند با سقوط بنی صدر خود را کنار بکشند می بایست ضایعات و خسارات زیادی را تحمل کنند چه سرمایه گذاریهای فروان روی بنی صدر بعنوان مهره ای که به لحاظ قانونی در حاکمیت در جای با اهمیتی قرار دارد و می تواند بعنوان پلی برای پیروزی و اهرمی برای درهم شکستن خط امام توسط منافقین بکار رود، شده بود.

مباحث تئوریک فراوان با دیگر گروهها انجام گردیده و برای جلوگیری از مسئله دار شدن هواداران انواع و اقسام تحلیل ها و توجیه ها ارائه شده بود و حتی سازمانی که با وجود مشهود بودن ضدیت آن با شخص امام تا آن موقع آشکارا و بطور رسمی جلوی امام نایستاده بود با پشتگرمی اتحاد با بنی صدر بعنوان جناحی از حاکمیت مستقیماً با امام خود را مقابل کرد. اینها همه کار را به جایی رساند که سقوط تقریباً سریع و پیش بینی نشده بنی صدر بن بستی را به سازمان تحمیل کرد که برای رهائی از آن دست به هر کاری می زد.

اگر سازمان مشی سیاسی را ادامه داده و به همراه بنی صدر یا بدون او تشکیلات مخفی خود را در خدمت یک مبارزه غیر علنی و از نوع غیرمسلحانه قرار می داد، اگر چه آشکار شدن پوچی تحلیل ها و نادرست بودن تاکتیک هایش ضرباتی به آن میزد ولی از سویی دیگر شرایط به گونه ای بود که سرکوب قاطعانه و ضربات تعیین کننده بر پیکر سازمان امکان نداشت و سازمان پس از مدتی سکوت نسبی و ترمیم خرابی ها و خسارات وارده می توانست باز هم به فعالیتهای خود در سطح وسیعی ادامه دهد ولی تهاجم مسلحانه را به این عقب نشینی تاکتیکی ترجیح داد و از 30 خرداد عملاً وارد فاز نظامی گردید.

در مورد علل و تأثیرات این حرکت بحث خواهیم کرد که تا چه حد به ضرر سازمان و دیگر گروههای چپ متخاصم و به ضرر متحدان لیبرال و ملی گرای منافقین تمام شد.

سازمان برای هواداران اینگونه تحلیل میکرد که حاکمیت پروسه ضد خلقی شدن را طی کرده است! و بطرف وابستگی به امپریالیسم می رود! بنابراین باید با آن جنگید. دلائلی که ارائه میکرد از جمله این بود که انحصار طلبی رژیم حتی بنی صدر را تحمل نمی کند و نفی آراء بنی صدر به معنی نفی مردم است! دیگر اینکه برای ارتجاع جنگ مسئله اصلی است و با توجه به پایگاه مردمی بنی صدر و بخصوص هوادارانی که در ارتش دارد کنار گذاشتن بنی صدر امکان ندارد و امام اینکار را نخواهد کرد مگر اینکه مسئله جنگ را از راه تبانی با امپریالیسم آمریکا و با زدوبند با عراق حل کرده باشد یعنی بعد از برکناری بنی صدر ما شاهد پایان جنگ از موضع ضعف و حرکتی که در امپریالیسم از حاکمیت نشان داده می شود خواهیم بود.

البته این تحلیل واقعی سازمان نبوده و صرفا خطی بود که برای «پائینی ها» می آمد و محملی بود که برای هواداران ساخته بودند.

سازمان شاید می توانست با ارائه تحلیلهای مادی خود وانمود کند که این رژیم با مشی نه شرقی و نه غربی و همچنین بدلیل ارتجاعی بودن و عدم بینش علمی و قدرت سازماندهی نداشتن و... نهایتا بطرف امپریالیسم خواهد رفت و ضد خلق خواهد شد ولی در شرایط آن روز یعنی حول و حوش 30 خرداد سازمان فاصله عمیق و پر از کنایه ای که بین رژیم و امپریالیسم وجود دارد و همچنین مردمی بودن حکومت را می دید و هیچ دلیل قانع کننده ای در دست نداشت که ادعاهایش را ثابت کند. همانطور که اوضاع در مدت زیادی که از ارائه این تحلیل گذشته نشان میدهد که اولاً با برکناری بنی صدر به جای حرکت از موضع ضعف و زدوبند با عراق و نیروهای بزرگ و پیروزمندی مثل فتح المبین، بیت المقدس و... داشته ایم، ثانیاً سمت گیری سیاست مردمی ما هر روزه وجهه ضد آمریکایی بیشتری داشته است که این خود پوچی تحلیل سازمان را ثابت می کند.

واقعیت این بود که مرکزیت سازمان می دانست که موضوع تغییر حاکمیت درکار نیست ولی بدنبال شکار لحظه ها و فرصت ها و برای افتادن در کانالی که طی آن بتواند بقدرت برسد، بجائی رسید که با ارزیابی نادرست از اوضاع که خیال می کرد در مجموع فرصت مناسب برای درهم شکستن خط امام و هموار شدن راه رسیدن بقدرت فرا رسیده است سازمان را وارد فاز نظامی کرد و تحلیلهای مربوطه چیزی بالاتر از پوششی برای قدرت طلبی رهبران نبود. در این رابطه سازمان روی چهار موضوع تعیین کننده ارزیابی نادرست داشت.

1. مردم و نقش آنها در حاکمیت

2. استحکام موقعیت بنی صدر و پایگاههای او در میان مردم و مخصوصاً در میان ارتش

3. حاکمیت خط امام

4. توان امپریالیسم در ضربه زدن به انقلاب


تروریسم ضد مردمی (۲)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31