ايرانِ 1981 در اسناد تازه منتشرشده
اپوزيسيون ايراني خارج از کشور
روز 21آوريل1981(1ارديبهشت1360)، دکتر پرويز اطمينان نيريزي به همراه سرهنگ خوشنام (در اصل سند خوشمان ذکر شده) که ظاهراً از افسران تحت امر دريادار احمد مدني در لشکر خوزستان بوده، در لندن با استيون لمپورت معاون بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا ديدار و درباره وضعيت رهبران و گروههاي مخالف جمهوري اسلامي و به خصوص مدني گفتوگو کرد. واسطه انجام اين ديدار، پيتر تمپل موريس نماينده محافظهکار مجلس عوام بريتانيا و همسر خواهرزاده اسدالله علم بود.
بر اساس جمعبندي چند گزارش پراکنده درباره اطمينان و بعضاً از زبان خودش، او در رشته پزشکي در ساربروکن آلمان تحصيل کرده، ده سالي در خاورميانه به خصوص لبنان سکونت داشته، پس از بيست سال با پرواز موسوم به پرواز انقلاب در 12بهمن1357 به ايران برگشته بود. او خود را دوست قديمي ابوالحسن بنيصدر معرفي ميکرد. از نزديکان و معاونان مصطفي چمران و صادق قطبزاده و معاون او در دوران رياستش بر سازمان صدا و سيماي و مشاور او در دوران وزارت خارجهاش بود.
اطمينان پس از کنار رفتن قطبزاده از وزارت خارجه نيز همچنان سمت مشاور وزير و گذرنامه ديپلماتيک ايراني خود را حفظ کرده بود. در آن زمان ظاهراً اطمينان ضمن اداره يک کلينيک پزشکي در دوبي و اقامت خانوادهاش در آن جا، عضو هيأت مشترک خريدهاي مختلف دولتي، از جمله نظامي، ايران در خارج از کشور نيز بوده است. او ميگفت که با داريوش فروهر همکاري داشته و مشکلي براي تردد به ايران نداشت.
به باور اطمينان، مردم ايران در شرايطي بحراني و در آستانه يک انتخاب بين دو گزينه حکومت روحانيان و گشودن درها به سوي کمونيسم قرار داشتند. معاون سابق قطبزاده عقيده داشت: «بنيصدر با وجود برخوردهاي مداومش با حزب جمهوري اسلامي آنقدر در بين مردم بهعنوان يک آلترناتيو از سوي هر يک از دو گزينه مذکور محبوبيت نداشته و انتخاب روحانيان محسوب ميشده و تنها با اغماض مردم در انتخابات رياستجمهوري پيروز شد.»
اين گزارش اينگونه درباره مدني ادامه مييابد: «اطمينان مدعي شد، دريادار مدني رهبر سياسي آلترناتيو است که چهار ميليون رأي در انتخابات سال گذشته [رياستجمهوري] کسب کرده، ولي اخيراً مجبور به فرار از کشور شده است. اطمينان خودش در تماس مستقيم با مدني نبوده، ولي با بسياري از حاميان نزديک او مرتبط است. اگرچه او مدني را رهبري آرماني براي نياز ايران کنوني نميداند، ولي کسي است که قادر است کنترل قدرت سياسي را تضمين کرده، براي حفط ايراني مستقل و قوي کوشش کند و نياز تعامل عاقلانه با غرب را درک ميکند. با اين حال مدني نيازمند حمايت مادي است تا حمايت شايسته مردمي را به دست آورد. به ايالات متحده به دليل سياست خام و خود محورش در خاورميانه اميدي نيست. تنها اميد باقي مانده به بريتانيا است.»
واکنش لمپورت به خواسته اطمينان از لمپورت در حمايت از مدني اينگونه بود: «من براي دکتر اطمينان توضيح دادم که نقش ما [بريتانيا] در خاورميانه از زماني که در امور سياسي ايران دخالت ميکرديم تغيير يافته و تأکيد کردم که سياست ما دخالت در امور ديگر دولتها نيست، بلکه ميخواهيم با حداکثر توان براي حفظ منافع خود با هر رژيمي که در قدرت است کار کنيم. بنابراين ما نميتوانيم هيچ حمايت سياسي از دريادار مدني، چه رسمي و در پاسخ به درخواست اطمينان، چه مخفيانه داشته باشيم.»
در ادامه اين ديدار لمپورت از اطمينان پرسيد که چه کمکي از بريتانيا ميخواهد؟ اطمينان پاسخ داد: «از کمک از سوي سعوديها استقبال ميشود، ولي براي يک ايراني غيرقابل قبول است که چنين درخواستي از سعوديها کند. ولي کشوري مثل بريتانيا ميتواند سعوديها را ترغيب کند تا پيشنهاد کمک بکنند. اين يک گام قابل ملاحظه به جلو است.»
ديدار ديگر اطمينان در روز 14جولاي1981(23تير1360) و با پاتريک ووگان ديگر معاون بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا بود. در اين ديدار اطمينان نظر قبلي خود درباره حمايت مالي غربي از برپايي يک حرکت سياسي و نظامي در ايران را مستقيم دنبال نکرد و به جاي آن خواهان ترغيب کشورهاي عربي توسط بريتانيا براي کمک به مخالفان حکومت ايران شد. او همچنين ميخواست بداند که موضع غرب در صورت بروز يک تغيير سياسي ناگهاني در ايران چيست. اطمينان نيز مانند ديگر مخالفان ايراني تلاش ميکرد تا با استفاده از حساسيت دولتهاي غربي درباره خطر شوروي در ايران، آنان را تحريک به حمايت از ديدگاه خود کند. به گمان او ادامه وضع ايران در آن هنگام ناگزير به پيروزي کمونيستها منجر ميشد.
بر اساس اين گزارش، اطمينان با تأکيد دوباره بر اهميت مدني بهعنوان «تنها اپوزيسيون داراي جذابيت» در ايران گفت: «به مدني اعتماد کامل ندارد. ولي اگر يک نفر باشد که حزب جمهوري اسلامي را در ايران به زير بکشد، آن فرد مدني است.»
در بخش ديگري از اين گزارش آمده است: «اطمينان، شاپور بختيار و ژنرال اويسي را قابل طرح ندانست و گفت اگر ما در روياي بازگرداندن مجدد سلطنت پهلوي باشيم، بسيار بياطلاع از تحولات ايران هستيم.»
به گفته اطمينان شماري از اعضاي گروههاي اپوزيسيون قرار است به زودي در لندن گرد هم بيايند تا وحدت نظر در فعاليتهاي خود را بررسي کنند. بر همين اساس پسر آيتالله [کاظم] شريعتمداري (حسن شريعتمداري) که مقيم هامبورگ است نيز به همراه همسر و سه فرزندش با نام جعلي «سيدحسين مير وزير مختار» به لندن سفر خواهد کرد. اين مطلب در ديگر گزارشهاي موجود در اسناد تازه آزاد شده نيز تأييد شده است.
اطمينان ديگر شرکت کنندگان در اين نشست را اينگونه نام برد: «مدني (قطعي نيست)، پسر شريعتمداري، يک کرد، صادق وزيري، نماينده حزب دمکرات کردستان [عبدالرحمان] قاسملو، محمد آقاخان قشقايي(؟)، حسن نزيه، نماينده يک گروه بلوچ و احتمالاً يکي دو نفر ديگر از جمله سرهنگ نگاهي.
اطمينان در روز 30 سپتامبر1981(8مهر1360) و در حين يک مأموريت خريد دولتي در لندن «بهطور اتفاقي» با لرد کرينگتون وزير خارجه بريتانيا درباره وضعيت اپوزيسيون ايراني و گزينههاي ممکن آينده سياسي ايران ديدار و گفتوگو کرد. اطمينان ضمن تلاش براي جلب حمايت از لندن از جبهه ملي ابراز تمايل کرد که با يکي از معاونان کرينگتون ديدار کند. اين موضوع البته چندان مورد حمايت وزير خارجه قرار نگرفت.
همزمان با برکناري بنيصدر از فرماندهي کلقوا و رياستجمهوري و افزايش و گسترش فعاليتهاي گروههاي اپوزيسيون ايراني خارج از کشور موجب شد تا بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا در يک دستورالعمل رسمي به تاريخ 10جولاي1981 (19تير1360)، اعلام کند که محدوديت تماس و ارتباط با گروههاي مخالف تبعيدي را لغو کرده است. البته در گذشته نيز مکرراً تماس و ارتباط مقامات دولتي بريتانيا با اين گروهها و افراد برقرار و ثبت بود، ولي سياست رسمي و اعلام شده از سوي دستگاه ديپلماسي لندن خلاف اين موضوع را نشان ميداد.
در اين دستورالعمل پيشنهادي از سوي وزارت خارجه بريتانيا که بخشهايي از آن قبل از آزاد شدن پرونده توسط بررسان و بازبينان وزارت خارجه بريتانيا مخدوش و محو شده، شرايطي براي اين قبيل تماسها با سران و اعضاي گروههاي اپوزيسيون ايراني در خارج از کشور مقرر شده که شرط اول آن توسط بررسان و بازبينان وزارت خارجه بريتانيا از دسترس مراجعان خارج و حذف شده است.
ديگر شرايط براي برقراري اينگونه تماسها از اين قرار بود:
«دوم، بايد مشخص شود که بريتانيا با هيچ تلاشي براي سرنگوني حکومت ايران همکاري نميکند.
سوم، چه با درخواست افراد مخالف چه شخص ثالث دعوت کننده، ملاقات با آنان نبايد در محل ادارات دولتي انجام شود.
چهارم، ما فقط بايد پذيراي افراد باشيم و از ديدار با نمايندگان جمعي به نام يک گروه خودداري کنيم. پنجم، ما بايد از هرگونه تماسي که منظم يا دنبالهدار تلقي شود خودداري کنيم.
ششم، اين ديدارها بر اساس مشورت با افراد مطمئن و بر اساس نياز صورت بگيرد.»
خروج مخفيانه بنيصدر از تهران به پاريس به همراه مسعود رجوي رهبر سازمان مجاهدين خلق در 29جولاي1981(7مرداد1360)، موجب ايجاد جبهه جديدي از مخالفان جمهوري اسلامي در خارج از کشور شد. همين مسأله موضوع گزارش 30 جولاي1981(8مرداد1360) رجينالد هيبرت سفير بريتانيا در فرانسه بود. به نوشته هيبرت، «بنيصدر درخواست پناهندگي سياسي کرده است.»
وزارت خارجه فرانسه بعداً اعلام کرد که با اين درخواست به شرط اکيد عدم مداخله در امور سياسي در خاک فرانسه موافقت شده و رئيسجمهور سابق تعهدنامهاي در اجراي اين مورد امضا کرده است. با اين همه ادامه اين گزارش به مصاحبه و سخنان بنيصدر در بدو ورود به پاريس و تأکيد او بر ادامه فعاليتهاي سياسي خود پرداخته شده، هر چند که مصاحبه مطبوعاتي اعلام شده از سوي وي، به دليل مغايرت با تعهدنامه و به خواست کلود سشون وزير خارجه فرانسه لغو شد. در پايان اين سند، از قول رسانههاي فرانسوي از درخواست دولت ايران از فرانسه براي استرداد بنيصدر خبر داده شده است.
جوليان ايمري نماينده پارلمان و معاون سابق وزارت خارجه بريتانيا که در ابتدا از لابيهاي اصلي بختيار در لندن بود، در گزارش 24جولاي1981(2مرداد1360) خود خلاصهاي از محتواي گفتوگوهايش در سفر اخيرش به پاريس با برخي از افراد اپوزيسيون از جمله بختيار و دو تن از نزديکان اويسي را به کرينگتون ارائه کرد. هر چند که به گفته ايمري، «نظرات شخصي آنان به زحمت ارزش گزارش کردن داشت.»
در اين گزارش که اندکي پس از ورود بنيصدر و مسعود رجوي به فرانسه تهيه و ارسال شده، آمده است: «البته همه تبعيديان از بنيصدر نفرت دارند، ولي در او آخرين نقطه قابل شناسايي تمرکز براي مقاومت عليه [آيت الله]خميني را ميبينند. آنان اميد داشتند که در رويارويي اخير، همه عناصر ضد[آيت الله]خميني دور او [بنيصدر] جمع شوند و اکنون نيز ممکن است چنين بخواهند. اين نشان ميدهد که در حال حاضر افسري مانند رضاخان وجود ندارد که بتواند از شرايط خاص کنوني بهره ببرد.»
ايمري در ادامه گزارش خود، ضمن توجه به اهميت ترور آيتالله محمد بهشتي رئيس ديوانعالي کشور ايران، از قول برخي از سران اپوزيسيون خارج از کشور، از او بهعنوان «تنها روحاني توانا براي اداره کشور تحت امر [آيتالله]خميني» ياد کرد. در بخش ديگري از اين گزارش با اشاره به نام تعدادي از گروهها، طيفها و نسلهاي مختلف گروههاي اپوزيسيون ايراني در خارج از کشور چنين عنوان شده است: «اگر آنان متقاعد شوند که در نوعي کميته پايدار و احتمالاً با حمايت مالي اسلامي از کشورهاي خليج [فارس] گرد هم آيند، شانس يافتن حمايت داخلي براي آنان قابل ملاحظه خواهد شد.»
با آنکه به تأکيد جوليان ايمري، «در حال حاضر افسري مانند رضاخان وجود ندارد»، با اين حال، نيروهاي اپوزيسيون همچنان بر گزينههاي تغيير ناگهاني و بعضاً با زور و به کمک کشورهاي خارجي در ايران ميانديشيدند:
«عمليات آرماني از نگاه آنان، يک کودتا در تهران بهعنوان محتملترين ابزار براي کنترل همه کشور بود. گفته ميشد که آيتالله [کاظم] شريعتمداري نفوذ بسياري در آذربايجان دارد. به نظرم پسر مدني اکنون در فرانسه يا آلمان است. اين ممکن است به نوعي برخورد در ترکيه [آذربايجان؟] منجر شود که از سوي شورويها تحمل نخواهد شد. يک سناريوي واقعبينانهتر ميتواند اين باشد که با حمايت کافي نظامي از عمده نيروهاي ارتش که به دليل جنگ ايران و عراق در جنوب مستقر هستند، تلاش کنند تا منابع نفتي و تنگه هرمز را به کنترل خود درآورند.»
ايمري در پايان نامه گزارشگونه خود خطاب به وزير خارجه بريتانيا نوشت: «تا جايي که من ميدانم ممکن است شما روي همه اين مسائل قبلا کار کرده باشيد. اگر اينطور باشد، ميتوانيد اين نامه را داخل سطل زباله بيندازيد. اگر نه، شما ميتوانيد خطر کرده، به نظرات مطرح شده توجه کنيد و با دوستان ما، شايد آمريکاييها، مشورت کنيد. ما با هم عمليات موفقيتآميزي را در سال 1953، 1332، به انجام رسانديم، هرچند در آن زمان هم ما با فاصله باريکي توانستيم خطر قبضه قدرت توسط حزب توده را خنثي کنيم.»
در گزارش نيمه نوامبر بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا پيرامون گروههاي اپوزيسيون تبعيدي، درباره بنيصدر و سازمان مجاهدين خلق چنين آمده است: «بنيصدر با وجود اتحاد با مجاهدين خلق، نيروي سوختهاي است. رجوي بنيانگذار [؟] تبعيدي و رهبر مجاهدين خلق شخصيت، قابليت و احتمالاً سازماني دارد که نقش قابلتوجهي را در ايران ايفا کند. گرچه، هرچه کشمکش با حزب جمهوري اسلامي طولانيتر ميشود، وضعيت مجاهدين نيز دشوارتر خواهد شد. از ميان همه شخصيتهاي تبعيدي، فقط رجوي واقعاً سازمان و پيروان تأثيرگذاري در ايران دارد.»
جان بولاک خبرنگار روزنامه ديلي تلگراف چاپ لندن، در دو تماس تلفني با ويات يکي از مسئولان بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا در روز سوم دسامبر1981(12آذر1360)، به او خبر داد که به همراه يک عکاس عازم سفري به شهر وان ترکيه براي تهيه گزارشي از وضعيت ايرانيان مخالف در آن منطقه است. خبرنگار ديلي تلگراف گفت که قبلاً در پاريس از اعضاي گروههاي اپوزيسيون ايراني شنيده بود:
«نيرويي از ده هزار ايراني هوادار سلطنت به رهبري ژنرال [بهرام] آريانا در ترکيه و يا مناطق تحت کنترل کردها در ايران تحت آموزش قرار دارند. برنامه اين است که آنان ميتوانند آماده باشند تا نقشي در نبرد قدرت در ايران، مثلاً در نتيجه درگذشت [آيت الله]خميني و احتمالاً به همراه شورش کردها و يا عناصري از ارتش ايفا کنند. در آن زمان نظاميان کودتاچي به رهبري ژنرال کنعان اورن در ترکيه حکومت داشتند.»
بولاک هشت روز بعد و پس از بازگشت از ترکيه مجدداً با ويات تماس گرفت و خلاصه مشاهداتش از مخالفين ايراني در ترکيه را به اطلاع او رساند. به گفته بولاک، با وجود سه روز تجسس در مناطق ادعايي تجمع اپوزيسيون ايراني، او هيچ نکته قابل ملاحظهاي از آنها در تأييد شنيدههاي قبلي و براي استفاده در گزارش خود نيافته است. به گفته بولاک، ارتش ترکيه در سه منطقه يکي در استان وان، يکي در منطقه اردو در سواحل درياي سياه و ديگري در منطقه ازمير در حال آموزش سه گروه سلطنتطلب ايراني بودند.
بنا بر مشاهده اين خبرنگار بريتانيايي روزنامه ديلي تلگراف، درباره نيروهاي نظامي سلطنتطلب مستقر در ترکيه: «تعداد کل آنان به مراتب کمتر از ده هزار نفر مورد ادعاي قبلي بود... و ژنرالهاي سابق ايران که با اين گروهها بودند، همگي يونيفورم ارتش ترکيه را برتن داشتند. عمليات آنان بسيار سري و تحت حمايت سازمان امنيت ترکيه برگزار ميشود...»
گفتني است که حکومت ايران از اين تحرکات مطلع بود.
مترجم: مجيد تفرشي