وقتی تمام رشتههای یک شخص یا گروه پنبه شود و امیدها تبدیل به ناامیدی، آنگاه کورسویی میتواند موجب امید و قوتقلب شود درست بهمانند سرابی در بیابان. داستان منافقین از همین قرار است. وقتی گندهبافی و رویاپردازیهای ایشان در مورد براندازی، بیآینده کردن نظام، زدن سرانگشتان نظام، تحریک عنصر اجتماعی، چالش هستهای و دیگر فضاحتها سر از سراب درآورد باید هم یک حکم قضایی از سوی دولتی که چندی است به دلایل نهچندان سیاسی راه مخاصمه با دولت ایران را در پیش گرفته، موجب شادمانی و هیاهوی فراوانی در بین منافقین شود.
در 17ژوئن2003 پلیس فرانسه به محل استقرار نیروهای منافقین در اورسوراواز حملهور شدند و مریم رجوی و همدستان منافقش را به شکلی مفتضحانه و به موارد اتهامی فراوانی از جمله تروریسم و حمایت از تروریسم دستگیر کردند. پروندهای که معروف به 17ژوئن شد و افتضاح رویداده در آن برای منافقین بهطورقطع سنگینتر از شادی تبرئه سیاسی و حکم منعتعقیب چند روز پیش این پرونده توسط دادگاه فرانسه است.
منافقین چنان از این پیروزی ظاهری خرسند شدند که در شادمانی مستانه خود غفلتاً به مطلبی اشاره کردند که بهتر بود برای آنکه پرده از سفاهت خود برندارند و کامشان همچنان شیرین بماند هرگز به زبان نمیراندند و آن بیان این نکته است که این پرونده 11 سال است در جریان است. شاید تصور منافقین این بود که دولت و ملت ایران به طرح این دعوای حقوقی دلبسته بودند و یا آنکه علیرغم مدارک و مستندات اظهرمنالشمس امیدی به استرداد منافقین دارند. مشخصاً برای کسانی که بیش از سه دهه است که وطن خود را فروختهاند و در دامان دشمنان مردم خود آرمیدهاند درک این نکته که برای هیچ ایرانی حنای دموکراسیخواهی و بشردوستی غرب دیگر رنگی ندارد، سخت و دشوار است و این بهاصطلاح منع تعقیب نمیتواند منافقین را در ذهن مردم ایران و آگاهان دنیا تبرئه سازد.
اما نکتهای که گفته شد دقیقاً در نقل همین 11سال نهفته است. 11 سالی که ذهن و نیروی منافقین را مصروف یک دعوی حقوقی کرد که طرح آن از پیروزی در آن موثرتر و مفیدتر بود. تقلای آنان در این 11 سال البته شبیه به دستوپازدن کسی بود که در باتلاق گیر افتاده و جنبوجوش بیشتر او را به مرگ نزدیکتر خواهد ساخت. جالبتر آنکه منافقین علیرغم تمام ادعاهای خود در این 11 سال به دست ایران بازی خوردهاند و احساس آن را دارند که پس از طرح این اتهامات در یک محکمه غیرایرانی و غربی، حکم به منع تعقیب در فضای سیاسی موجود میتواند واقعا تاثیری در باور مردم داشته باشد.
حال بیایید به بررسی علت صدور حکم منع تعقیب بپردازیم. از یک سو با نگاهی دقیق درمییابیم که حکومت فرانسه چارهای جز صدور چنین حکمی نداشت بدان معنا که صدور حکم به تروریستیبودن گروهک و فعالیتهای منافقین بیشتر از هر چیزی خود فرانسه را در مظان اتهام قرار خواهد داد، کشوری که مرکز انبوهی از ادعاهای حقوقبشری است. قطعاً فرانسه بهعنوان اولین میزبان منافقین در خارج از ایران آن هم در اوایل دهه هشتاد به هیچوجه نمیتوانست با صدور یک حکم با دست خود، خود را محکوم به دفاع و میزبانی از تروریسم کند. چه در آن صورت باید جوابگوی سی و اندی سال حمایت و میزبانی مرکزیت منافقین در اروپا میبود.
از دیگر سو همه شاهد آن بودیم که پس از شروع تحریمها علیه ایران یکی از بزرگترین بازندگان این قائله فرانسه بود که دستش از صنایع خودروسازی ایران کوتاه شد. این مسأله حتی شرکتهای خودروساز فرانسه را به مرز ورشکستگی نزدیک ساخت. رؤسایجمهور فرانسه که در سالهای اخیر در پی نزدیکی بیشتر به آمریکاییان بودند در ائتلاف تحریمکنندگان ایران قرار گرفتند، غافل از آنکه دولت آمریکا و برخی همپیمانانش از این تحریمها هیچ ضرری نخواهند کرد.
همزمان با قطعیشدن توافقات ژنو در سال گذشته بین ایران و پنجبهعلاوهیک و پس از التفات فرانسه به رودستی که در جریان تحریمها خورده بود ناسازگاریهای دولت فرانسه سر از میز مذاکرات برآورد و هر آن به شکلی دیگر نمود کرد. از برهمزدن مقطعی توافق در موضوع هستهای گرفته تا میداندادن به گروهکی همچون منافقین. صدور چنین حکمی البته در ادامه همان دهانکجیهای دولت فرانسه است و چندان دور از انتظار نبود.
اما همانطور که ذکر آن رفت دولت ایران از طرح و مانور در جریان این دعوی حقوقی به مقاصد تبلیغاتی خود نائل شد و توانست هزینه و توان زیادی را از دشمن دیرینه مردم ایران بستاند. همچنین منافقین به این نکته بیتوجهاند که رفتارهای اینچنینی دولت فرانسه این معنا را دارد که گروهک رجوی در نظر دولتمردان و ملت فرانسه با قطعات خودرویی صادراتی فرانسه به ایران مانند قالپاق، دیسککلاچ و یا کمکفنر برابرند.
جای تعجب است که سرکرده منافقین چگونه از درک آن که چه چیزهایی را باید برد و چه چیزهایی را باید باخت در بازی سیاست بنامد عاجز است.