دکتر رضا داوری اردکانی
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رأی برهمنی
اندکی پس از حادثه یازده سپتامبر 2001، بیانیهای به نام بیانیه روشنفکران آمریکا منتشر شد. این بیانیه را جمعی استاد و کارشناس معروف استراتژی و عدهای دانشگاهی و پژوهشگر گمنام امضا کرده بودند. بیانیه، متضمن دو نکته اساسی بود: یکی اینکه آمریکا با این که مرتکب بعضی اشتباهها شده است، حافظ ارزشهای آزادی و حقوقبشر و پشتیبان آزادی ملتهاست و نباید مورد قهر و دشمنی قرار گیرد. کاری که تروریستها در روز 11سپتامبر2001 کردند گرچه به نام دین انجام شد، خلاف دین و دشمنی با آزادی و ارزشهای انسانی (آمریکایی) بود و پیداست که آمریکا نمیتواند در برابر آن بیتفاوت و ساکت بماند. نکته دوم و مهم بیانیه این است که جنگ آمریکا علیه آنچه به آن نام تروریست داده میشود موجه و موافق با موازین عدالت و حقوقبشر است. نویسندگان بیمیل نبودهاند که به این جنگ شأن قدسی هم داده شود.
مطلب اول با طرح پرسشی ظریف و ایراد پاسخی ظریفتر آغاز میشود و با این طرح پرسش و ایراد پاسخ، مخاطب، به خصوص اگر آمریکایی باشد، احتمالا مهیا میشود تا به آمریکا حق بدهد که به هرجا بخواهد لشکرکشی کند و جهان را از شر دشمنان ارزشهای آمریکایی پاک سازد. پرسش اول بیانیه این است که چرا مردم جهان از آمریکا بدشان میآید و بیزارند؟ پرسش در فضای پس از یازده سپتامبر طرح شده و در لحن و فحوای آن تعجب و حتی انکار مضمر است، اما پاسخ به تعجب پایان میدهد و انکار را تثبیت میکند. پاسخ این است که آمریکا همواره مدافع آزادی بوده است، هرچند شاید در سیاست خارجی خود مرتکب بعضی اشتباهات شده و این اشتباهات، کشورها و ملتها را رنجانده و آنها را دشمن آمریکا کرده باشد. نویسندگان بدون این که درباره اشتباهات آمریکا توضیحی بدهند با ظرافت القا میکنند که این رنجش و بیزاری، اشتباه، حقناشناسی و ظلم است و حق، آن است که همه جهانیان، آمریکا را به عنوان حامی آزادی و پاسدار ارزشهای انسانی ستایش و تحسین کنند.
قسمت دوم بیانیه را به این صورت میتوان خلاصه کرد که خداوند راضی به کشتار مردم آمریکا نیست و حادثه یازده سپتامبر هم مرضی او نبوده است و بالأخره مهمترین و آخرین قسمت بیانیه، درباره تروریسم و حقانیت جنگی است که آمریکا برضد آن آغاز کرده است. داعیه این است که تروریستهای بنیادگرای اسلامی، آمریکا، تمدن و ارزشهای آمریکایی را در معرض تهدید و نابودی قرار دادهاند و از آنجا که ارزشهای آمریکایی ارزشهای بشریاند، باید دشمنان این ارزشها را نابود کرد تا بتوان آن را در سراسر جهان نشر داد.
بیانیه روشنفکران آمریکایی در حقیقت یک نوشته تبلیغاتی نیست و آن را یک مقاله در سیاست نظری یا فلسفه سیاسی هم نباید دانست. این نوشته اعلام وضعیت تازهای در سیاست جهان است و به همین جهت اهمیت خاصی دارد. این بیانیه در قیاس با خطابه «نظم نوین جهانی» نه فقط روشنی و وضوح بیشتری دارد، بلکه با آن لیبرالیسم آمریکایی وارد مرحله تازهای شده است. گویی جهان یک بار دیگر به دو قسمت خیر و شر تقسیم شده است؛ آمریکا نماینده خوبیهاست که پس از فروپاشی شوروی با شری تازه روبرو شده است، شری که از زمین فوندامانتالیسم (بنیادگرایی) روییده و آمریکا را به نابودی تهدید میکند. در این وضع آمریکا دو وظیفه بزرگ بر عهده دارد و این دو وظیفه عبارتند از: یکی، قلع و قمع تروریسم که از «بنیادگرایی» اسلامی برآمده است و نابودی آمریکا را هدف خود میداند و دیگر، انتشار و استقرار ارزشهای آمریکایی به هر روش ممکن و حتی اگر لازم باشد از طریق جنگ.
وقتی آمریکا میخواست به افغانستان حمله کند، جوّ تند برآمده از حادثه یازده سپتامبر و بدنامی و زشتکاری حکومت طالبان مجال تأمل را تنگ کرده بود، به قسمی که اقدام آمریکا تقریباً در هیچجا با هیچ مخالفتی مواجه نشد و آمریکا افغانستان را به آسانی تصرف کرد، اما چیزی نگذشت که آمریکا حکومت کرزای را با مشکلات بسیارش رها کرد و آتش حمله به عراق را برافروخت. عراقِ صدام حسین مثل افغانستانِ طالبان، حکومتی بدنام و بدکردار داشت، اما قرارگاه بن لادن و القاعده نبود و تاکنون هم کسی نگفته است که صدام حسین در حادثه یازده سپتامبر دست داشته است. گزارشهای راجع به سلاح کشتار جمعی عراق را هم جعل کردند و بالأخره آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم به عراق حمله کرد. غرب و آمریکا از این بخت و مزیت برخوردارند که در اینجا و آنجای جهان، حکومتهای فاسد، مستبد و منفوری وجود دارند که هر هجوم و تجاوزی به آنها با هر قصد و از هر ناحیهای باشد، موجه مینماید.
حمله به عراق از این جهت مهم است که یک جنگ کاملاً آمریکایی است. این جنگ با همه جنگهایی که تاکنون در تاریخ جدید رخ داده است تفاوت دارد. وقتی آمریکا به عراق حمله کرد، کسی نگفت که اقدام آمریکا خلاف اصول سیاست بینالملل و حقوق ملتها و مردمان است، بلکه با «یکجانبهگرایی» آمریکا مخالفت کردند. آمریکا سازمان ملل متحد را نادیده گرفت، نه از آن جهت که به حرفش گوش نداد، بلکه نمیخواست سازمان ملل را در کار خود دخالت دهد. آنها که میگویند جنگ برای تصرف چاههای نفت و حمایت از اسرائیل و در دست گرفتن نقاط استراتژیک جهان است مسلماً درست میگویند و شاید استراتژی ای نظامی و سیاست مداران غربی هم با چنین سوداهایی در طراحی و راه انداختن جنگ مشارکت کرده اند، بااینحال این جنگ با دیگر جنگها تفاوت دارد. آیا مراد این است که جنگهای اخیر بیشتر انگیزههای سیاسی و تمدنی دارد؟
آمریکاییها جنگ عراق را جنگ عادلانه میدانند، اما اینجا در عادلانه یا ناعادلانه بودن جنگ نباید بحث کرد. در اعلامیه موسوم به اعلامیه روشنفکران آمریکایی کوشش شده است که به آمریکا حق بدهند که در جنگ بر ضد تروریسم وارد شود. یعنی آنها یک سال پیش از جنگ آمریکا علیه عراق، آنرا جنگی موجه و عادلانه دانستهاند. به نظر آنان این جنگ عادلانه است، زیرا بر ضد کسانی صورت میگیرد که ارزشهای غربی را نشانه گرفتهاند.
این جنگ مرحلهای از استراتژی جنگ تمدنهاست و برای دفاع از ارزشهای آمریکایی درگرفته است. این بار متجاوز مدعی شده است که با تروریسم میجنگد و قصدش از میان بردن مخالفان دموکراسی است. تروریستها، مخالف دموکراسی و ارزشهای آمریکاییاند و باید آنها را نابود کرد. ولی تروریستها چهکسانی هستند و از کجا آمدهاند؟
آمریکا احساس میکند که در معرض حمله قرار گرفته است و میپندارد یا وانمود میکند که دشمنش دشمن خارجی است. آمریکا تروریسم را در بیرون از تمدن آمریکایی میجوید. مسلماً تروریستهایی در جهان وجود دارند که ملیت غیرآمریکایی دارند، اما آنها با بسط قدرت غرب و مخصوصاً آمریکا به وجود آمدهاند، یعنی یا پرورشیافته و دستپروده مستقیم آمریکا هستند، یا ستم و قهر آمریکا آنها را به عکسالعمل قهرآمیز واداشته است. آمریکا برخلاف آنچه ادعا میکند ارزشهایش از خارج، مورد تجاوز قرار نگرفته است، بلکه آن ارزشها بیارزش شده است و برهوت بیارزش شدن ارزشها درهمه جا گسترده میشود. تروریسم در هوای ارزشهای قلب شده و برباد رفته میروید و رشد میکند. هوای آمریکا هم کمتر از هوای هیچ جای جهان مستعد روییدن گیاه هرز تروریسم نیست. این تروریسمی که آمریکا از آن مینالد و میخروشد و به آن میتازد، جزیی از وجود اوست. حتی اگر تروریستهایش در افغانستان و عراق و آمریکای لاتین و جاهای دیگر باشند. وقتی یک عالم فرو میریزد و دست در حبلالمتین عالم دیگر نمیتوان زد، زمینه تروریسم هم فراهم میشود.
پی نوشت
- تلخیصی از مقاله «سیاست کنونی را چه بنامیم»، اثر استاد داوری اردکانی.