" کشمیری قبل از انقلاب مدیر عامل یک شرکت انگلیسی بود و رفت و آمدهای مشکوکی در جزایر خلیج فارس داشته ، خانواده ای بی قید و بند و بار دارد ، خواهرش هم دستگیر شده است ، برادر زنش عباس دلنواز نامزد انتخاباتی سازمان منافقین از اسلام آباد غرب است
|
• پیوست سوم :
گمانه زنی ها و اتهام زنی های بعد از حادثه
پرونده انفجار در مقر نخست وزیری دومین پورنده جدی ای بود که بعد از انقلاب برای پیگیری انفجارها گشوده شد . پیش از آن بسیاری دنبال عامل بمب گذاری در مقر حزب جمهوری اسلامی بودند که به نتیجه مشخصی هم نرسیدند . انفجار بمب در دفتر نخست وزیری و مسائلی که بعد از آن پیش آمد ، پیگیری پرونده اول را هم تحت الشعاع قرار داد .
با توجه به این که عامل بمب گذاری از عوامل شناخته شده منافقین بود و بمب گذاری مدتی بعد از فرار بنی صدر و رجوی اتفاق افتاد ، پیگیری چگونگی نفوذ کشمیری به شورای عالی امنیت ملی یکی از دغدغه های آن روز مسئولان شد .
خیلی ها متهم شدند ، اما شاید اولین کسی که برخی اعضای دفتر نخست وزیری را به توطئه متهم کرد ، زواره ای بود . سؤال او که آن زمان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود ، از اصغری وزیر دادگستری ، در جلسه علنی روز هفدهم مرداد شصت و یک ، اعلام وصول شد .
" بیش از ده ماه از انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت ریاست جمهور محبوب و نخست وزیر دانشمندمان به دست منافقین جنایتکار و خائن می گذرد و متأسفانه در طول این مدت نتیجه رسیدگی بر امت شهید پرور و مجلس شورای اسلامی روشن نگردید . حقایق امر از مردم مکتوم مانده است ، علی هذا تقاضا دارم به آقای وزیر دادگستری ابلاغ فرمایید ، در مجلس حاضر شده و به سؤالات زیر پاسخ گویند :
نتیجه رسیدگی به پرونده و تعقیب کشمیری جانی و احیاناً همدستان او به کجا رسیده است؟
چگونه و به وسیله چه شخص یا اشخاصی کشمیری به نخست وزیری ، آن هم در آن جای حساس راه یافته و کدام مرجع صلاحیت وی را مورد رسیدگی قرار داده است ؟
بر اساس چه ضابطه ای ظرف مدت کوتاهی کشمیری توانسته است به جای منشی شورای امنیت کشور و در کنار ریاست جمهور و نخست وزیر و سایر مسئولان نظامی و انتظامی قرار بگیرد و به سری ترین اسناد مملکت دست یابد ؟
چگونه او توانسته کیف محتوی مواد منفجره را به داخل ساختمان نخست وزیری و اتاق محل تشکیل شورا منتقل کند ؟
و کسانی که در این خصوص مرتکب قصور یا تقصیر شده اند ، به چه کیفری رسیده اند ؟
چه شخص یا اشخاصی برای انحراف افکار عمومی و فریب مسئولین ، جسد قلابی برای کشمیری ساختند ؟ و نتیجه رسیدگی به پرونده عاملین موضوع چه می باشد ؟ "
چهل روز بعد ، اصغری وزیر دادگستری برای پاسخگویی به مجلس آمد . این جلسه در روز بیست و یکم مرداد ماه سال شصت و یک برگزار شد . زواره ای در این جلسه سؤالات خود را گسترش داد . او روند رسیدگی به پرونده را مشکوک دانست و پرسید :
" چه طور کارهای جزئی تر به دادگستری انقلاب و اطلاعات سپاه می رود ، ولی این کار به این عظمت می آید دادگستری ؟ "
زواره ای در همین جلسه کشمیری را اینگونه معرفی می کند :
" کشمیری قبل از انقلاب مدیر عامل یک شرکت انگلیسی بود و رفت و آمدهای مشکوکی در جزایر خلیج فارس داشته ، خانواده ای بی قید و بند و بار دارد ، خواهرش هم دستگیر شده است ، برادر زنش عباس دلنواز نامزد انتخاباتی سازمان منافقین از اسلام آباد غرب است .
در ابتدای انقلاب ایشان از طریق دادستانی کل انقلاب به اداره دوم ارتش معرفی می شود و می رود آنجا مشغول کار می شود . یعنی در یک مرکز حساس ، مرکز اسرار مهم مملکت . از اداره دوم به نیروی هوایی می رود ، آنها که به بافت نیروی هوایی و گذشته آن آشنایی دارند ، می دانند که پیش از انقلاب مرکز اصلی شبکه جاسوسی سیا در نیروی هوایی بوده و اسناد مهم مستشاران آمریکایی و اسناد مهم جاسوسی آنها در آنجا قرار داشته است ، تمام اینها در اختیار کشمیری قرار می گیرد .
این چه شبکه ای است که این قدر نفوذ دارد و این را این قدر رشد می دهد ؟ مسائلی که این چند روز برادران نیروی هوایی درباره کارهای کشمیری می گویند ، در خور توجه است ، یک روز قبل از آمدنش به نخست وزیری ، او را کنار خیابان در صف اتوبوس می بینند . شخصی به نام ستوان یکم هرمز یعقوبی یقه اش را می گیرد ، می آوردش ، کیفتش را می گیرد و باز می کند ، می بیند مقداری اسناد سری درون کیفش است که دارد می برد .
ایشان را پیش بهمن باقری که آن موقع مسئول نیروی هوایی بوده می برند ، او می گوید آقای کشمیری نادم است و این آخرین بارش است ، او را رهایش کنید . شما هم صدای قضیه را در نیاوردید . این مطلب دوم را هم که عرض می کنم ، باز بچه های نیروی هوایی گفتند که یک کامیون اسناد سری تحت عنوان کاغذ باطله از نیروی هوایی به وسیله کشمیری خارج می شود .
مطلب دیگر این که آقای کشمیری به عنوان سرپرست کمیته خنثی سازی کودتای نوژه ، تمام جریانات کودتای نوژه را در دست می گیرد و قرائن نشان می دهد به احتمال زیاد عضویت سیا را دارد ، تمام سرنخ های اصلی سیا را در این کودتای خائنانه کور می کند و قطع می کند و بعد چه طور می شود ؟ چه شبکه قوی ای هست که این را می آورد در نخست وزیری ، بعد از این همه مسائل ، چه قبل از صدارت برادرمان رجایی و چه در جریان نخست وزیری ایشان ؟!
در تمام دستگاه های اداری دقت زیادی بود ، وسواس زیادی بود ، روی این که افراد متعهد باید از خارج اداره ، از خارج وزارتخانه ، از خارج سازمان و تشکیلات بیایند ، افرادی که می آیند ، افرادی متعهد باشند ، افراد مسلمانی باشند ، سوابق پاکی داشته باشند ، سوابق منزهی داشته باشند ، سؤال اینجاست که چه کسی صلاحیت کشمیری را برای ورود به نخست وزیری تأیید کرد و چگونه او را آوردند در نخست وزیری ؟
بر چه اساس و طبق چه ضابطه ای ظرف مدت کوتاهی ، یک کسی که از راه رسید ، می آید می رود جای دبیر شورای امنیت را می گید و سری ترین اسناد مملکت در اختیارش قرار می گیرد ؟ بعد از این که کشمیری خانه تکانی کرده و همه اسنادش را برده ، درست برای ساعت سه که نخست وزیری منفجر می شود ، یک ماشین می آید در خانه اش و زن و بچه هایش را بر می دارد و می برد . یعنی تمام برنامه ها از پیش دقیقاً طرح ریزی شده است و خودش هم از نخست وزیری می رود و معلوم نمی شود و کسی هم او را نمی بیند .
اسنادی که یادشان رفته و مانده است ، سندی است مربوط به دو جلسه قبل شورای امنیت کشور ، تصمیماتی در مورد مسائل خارجی در آنجا گرفته شده ، ارتباط با بعضی از سازمان های آزادیبخش . سند بسیار مهمی از خانه کشمیری بیرون می آید ، چگونه به او اجازه دادند ؟ چه کسانی در این ماجرا مقصرند ؟ دستگاه قضایی تا کنون چه کرده ؟ در کشف این شبکه چه کرده ؟ "
نویسنده کتاب " شنود اشباح " در سال 1379 مصاحبه ای با زواره ای انجام داد . زواره ای در این مصاحبه می گوید :
" ... کشمیری به عنوان یک عنصر نفوذی که تا دبیری شورای امنیت هم بالا آمده و امکان نفوذ بیشتری هم دارد ، برای مسئولین شبکه خودش این قدر بی ارزش بودکه او را خرج ترور افرادی می کنند که به سادگی از طرق دیگران می شد آنها را ترور کرد .
مرحوم رجایی و باهنر با موتورسیکلت رفت و آمد می کردند . همه عناصر منحرف و رده پایین منافقین یا سرویس های جاسوسی می توانستند در کوچه ، خیابان ، صف نانوایی و بقالی آنها را ترور کنند . ارزش کشمیری آن قدر بوده که اگر می ماند و سالی حتی یک بار مسائل مطروحه در آن سطح عالی امنیتی جمهوری اسلامی را گزارش می کرد ، می ارزید ، چه برسد به دسترسی هر روزه او . چه اتفاقی افتاد که او خرج این ماجرا شد ؟ "
در همین مصاحبه او نظر خود را درباره روز انفجار مطرح می کند :
" مطابق با اظهارات بازجویی که من دیدم ، در روز انفجار نخست وزیری ، آرایش نیروهای حاضر به این شکل بوده که رئیس جمهور در صدر میز ، ضلع شمالی میز مستطیلی جلسه و نخست وزیر در سمت چپ او ، ابتدای ضلع طولی چپ به سمت درب خروجی ، بعد صندلی وزیر کشور ، بعد رئیس شهربانی و بعد نمایندگان نیروهای مسلح در دو طرف میز .
در سمت راست رئیس جمهور ، ابتدای ضلع طولی سمت راست رئیس جمهور ، مکان منشی جلسه قرار داشت که کشمیری در آن روز روی آن صندلی نشست . کیف بمب را در کنار پای خود نزدیک به شهید رجایی کار گذاشت . کشمیری نباید در آن جلسه شرکت می کرد و در صورت شرکت احتمالی هم باید در انتهای ضلع طولی چپ میز ، یعنی تقریباً آخرین فاصله از رئیس جمهور و نخست وزیر می نشست .
ولی در آن جلسه قبل از انفجار ، او در مکانی کنار رئیس جمهور که جای نشستن مسئول اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری یعنی خسرو تهرانی بود ، جا گرفت . در کنار در ورودی یعنی پشت صندلی های نخست وزیر ، وزیر کشور و رئیس شهربانی در ورود و خروج جلسه بود که در کنار در با کمی فاصله ، فلاسک های آب جوش و چای و تعدادی استکان و نعلبکی وجود داشت .
کشمیری بدون کیف از جای خود بلند می شود و برای باهنر و رجایی چای می ریزد و از پشت باهنر و دستجردی به طرف جای اصلی استقرار خود در انتهای میز که خسرو تهرانی روی آن نشسته بود ، می رود . با او مکالمه کوتاهی می کند و به جای این که برود و سر جای جدید خود در کنار مرحوم رجایی بنشیند ، از در خارج می شود .
راوی که روبروی خسرو تهرانی در انتهای ضلع طولی سمت راست نشسته بود و این جابجایی ها را دیده بود ، صحنه بعدی انفجار را تعریف کرده بود ، یعنی انفجار بمب بعد از خروج کشمیری از در به وقوع پیوست . حتی دم در توسط نگهبان دیده شد که ماشینی حامل احتمالاً زن و بچه اش دم در نخست وزیری منتظر او بود ... سوئیچ را گرفت ... "
زواره ای به طور محسوسی انگشت اتهام خود را به سوی خسرو تهرانی می گیرد و رگه هایی از تأثیر وی در انفجار را مدعی می شود ، خسرو تهرانی برای رد این اتهامات و اثبات این که این پرونده بیش از حد پیگیری شده ، می گوید که :
" به نظر من بررسی ها کامل و حتی فشار به متهمانت بیش از حد بود . خود من سه ماه زندان انفرادی متحمل شدم ، افراد دیگری نیز بازداشت شدند ، در مورد هیچ یک از انفجارها و ترورهای آن سال این قدر بررسی صورت نگرفت ."
زواره ای در سال هشتاد در سالگرد این حادثه ، گمانه زنی های خود را ادامه داد و طی مصاحبه ای با روزنامه خراسان ماجرایی را تعریف کرد تا نشان دهد که بهزاد نبوی در روند تحقیقات و بررسی حادثه انفجار اخلال ایجاد می کرد :
" در فاجعه انفجار دفتر نخست وزیری ... وقتی بمب گذاری شد ، قاضی مسئول پرونده تحقیق ، پس از بررسی اسناد ساواک به کشمیری مشکوک شده بود که عضو سازمان سیا است ... مرحوم املشی که دادستان کل بود ، از بنده خواست که این پرونده را دنبال کنم ، که من گفتم شرایطی دارد که ساختمانی را در اختیار ما قرار دهند ، چند خودرو و نیز چند نیروی سپاهی به انتخاب خود ما بدهند و ما نتیجه را ظرف چند ماه می گوییم .
مرحوم ربانی نه توانست ساختمان بگیرد ، نه خودرو و نه امکانات را تهیه کند . تمام تلاش آقای املشی آن شد که محافظان ما آمدند گفتند که یک پیکان از نخست وزیری آورده اند ، که یک چرخ آن به سمت چپ می رود و یکی به سمت راست ، بعد معلوم شد آقای بهزاد نبوی که همه کاره نخست وزیری بود آن را فرستاده ، که ما گفتیم برگردانند ."
در همین مصاحبه ، او ادعای خود را تکرار می کند ، او همچنان بر این نکته پافشاری می کند که نیروهای معارض ، مهره های مهمتری از کشمیری در بدنه نظام داشته اند :
" به بزرگان حزب گفتیم که کشمیری عضو سازمان سیا است و برای کشتن مرحوم رجایی و باهنر هم سیا مهره ای همچون او را (که دبیر شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی بود) با راحتی خرج نمی کند . پس باید مهره ای به مراتب قوی تر از کشمیری در دولت داشته باشد .
به دنبال آن یکی باشید ، همانجا بعضی ها ناراحت شدند ، در سال 1371 یکی از مقامات سیا در مصاحبه ای مطبوعاتی گفت که حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری را عوامل ما منفجر کردند ... "
این ادعاها تا امروز بهزاد نبوی و اطرافیانش را در مظان اتهام قرار داده است و البته از آن سو نیز پاسخ هایی به این اتهامات داده شده است . به عنوان مثال ، بهزاد نبوی تمام این اصرارهای زواره ای برای متهم کردن وی و اطرافیانش را ناشی از یک خصومت شخصی می داند . بهزاد نبوی در جایی می گوید :
" در جلسه ای ک شهید رجایی به مجلس رفته بودند ، با توجه به عدم آمادگی آقای مهدوی کنی برای ادامه وزارت ، عده ای آقای زواره ای را برای وزارت کشور مطرح کردند . شهید رجایی که اصلاً موافق ایشان نبود و به جای وی من را معرفی کرده بود . پس از دیدار مزبور ، شهید رجایی موضوع را برای من نقل کرد .
من به ایشان گفتم که معرفی بنده کار صحیحی نبوده و عده ای را در حزب در مقابل بنده قرار خواهد داد . مشکل عدم آمادگی آقای مهدوی را من حل خواهم کرد ، تا شما تحت فشار برای انتخاب آقای زواره ای قرار نگیرید.
همین کار را هم کردم و صحبتی با آقای مهدوی داشتم و ایشان نیز به پذیرش پست وزارت کشور در کابینه شهید باهنر رضایت دادند و مسئله وزارت مرحوم زواره ای منتفی شد . مرحوم زواره ای عدم موافقت شهید رجایی با وزارت خودش را ناشی از تلاش بنده برای تصاحب آن پست می دانست ."
پایان