اگر به مردم ایران بگوییم ایران یکی از بزرگترین قربانیان تروریسم در جهان است، احتمالا باورش سخت نباشد. خصوصا آنها که دهه ۶۰ را درک کردهاند، با مفهومی چون منافقین و ترور و عملیات تروریستی روزهای زیادی را گذراندهاند.
سال ۱۳۶۰ و تابستان داغ ترور که بسیاری از مردم و مسئولین در لیست ترور سازمان منافقین قرار گرفتند و خونشان به ناحق به زمین ریخت از دفترچه خاطرات مردم به راحتی پاکشدنی نیست. هر چند در سالهای اخیر تلاش زیادی شده است دستهای خونین منافقین را به کمک جنگ روانی بشویند.
اما ماجرای قربانی ترور بودن ایران، از این هم پیچیدهتر و گستردهتر است.
ایران در حالی قربانی ترور است که خودش محکوم به تروریسم است. به عبارتی دیگر اروپاییها و آمریکاییها ایران را متهم به تروریسم میکنند و علیهاش غوغای رسانهای به راه میاندازند تا افکار عمومی و نهادهای بینالمللی را مقابل ایران قرار دهند.
در تمام این چهل و یک سال گذشته، عمده گروهکهای تروریستی که دست به عملیات ترور زدهاند مستقیم یا غیرمستقیم توسط کشورهای بیگانه مورد حمایت و هدایت بودهاند. گروهک منافقین و سلطنتطلبها و گروهک ریگی جزء شاخصترین این گروههای تروریستی هستند که توسط آمریکاییها، صهیونیستها، سعودیها و چند کشور اروپایی تغذیه میشدند و میشوند.
تلخی ماجرا در فضای بینالملل این نیست که این گروههای تروریستی، مزدور این چند کشور هستند، تلخی آن است که با پروپاگاندای رسانهای، همین گروهکها، صلحطلب جلوه داده میشوند و با تقسیم ترور به ترور خوب و بد، عملیاتهای تروریستی ایشان را در بین افکار عمومی سفید جلوه میدهند.
اوج این فاجعه را در عملیات ترور شهید حاج قاسم سلیمانی میتوان مشاهده کرد که نه تنها قهرمان بیبدیل مبارزه با تروریسم در غرب آسیا بود بلکه تمام جهان امنیتش را مدیون رشادتهای او در سالهای اخیر هستند.
سردار سلیمانی نه توسط یک گروهک بلکه توسط یک کشور و نه پنهان که عیان و به دستور علنی رییسجمهور آن ترور میشود. بعد با پروپاگاندا تلاش میشود اقدام تروریستی آمریکا، مفید و ارزشمند جلوه داده شود و شهید راه مبارزه با تروریسم، یک تروریست معرفی شود.
البته که باید گفت تشییع او در عراق و ایران و اجتماعاتی که به یادبودش در سرتاسر جهان برگزار شد، نشان داد آمریکاییها به اهدافشان نرسیدند ولی ناکارآمدی نهادهای بینالمللی در دفاع از حقوق بشر اثبات شد که این نهادها چیزی جز عروسک خیمهشببازی در دست آمریکاییها نیستند.
از بهمن۵۷ تا بهمن۹۸ ماشین ترور گروهکهای تروریستی با حمایت کشورهای غربی بیش از ۱۷ هزار ایرانی بیگناه را قربانی کرده است. شمارش قربانیان این ترورها دشوار نیست، هر چند دردناک است. اما ایران اسلامی تنها در معرض این مدل از تروریسم نبوده است، ماشین تروریسم رسانهای، اقتصادی و... غرب به موازات عملیاتهای تروریستی میدانی در حرکت بوده است و قربانیان آن خاموش و بینام و نشاناند.
تروریسم رسانهای از همان لحظههای اول پیروزی انقلاب با دروغسازی و عملیات روانی و فریب افکار عمومی سعی میکرد جامعه ایرانی را ملتهب کند. جدای از آنکه چهره ایران را در رسانههای جهانی همیشه سیاه نشان میدادند تا افکار عمومی جهانی این حق را به نظام سلطه بدهد تا آن را تحریم کند. در حقیقت تروریسم رسانهای مکمل عملیاتهای تروریستی بوده است. شیطان برای آنکه بتواند ایستادن و عکس یادگاری گرفتن با قاتلان را توجیه کنند، چهره مقتولین را سیاه معرفی میکرد.
در تمام این سالها آنجا که حقی از ایران پایمال شد، رسانهها سکوت کردند که نمونه آخر آن برجام است؛ به جای آنکه آمریکا و اروپا بخاطر عدم پایبندی به تعهد مواخذه شوند، ایران محاکمه میشود. آنجا که ایران موفقیتی چشمگیر در عرصهای دشوار به دست آورده است، آن را اگر نتوانستند حذف کنند، کوچک کردهاند. آنجا که برای سیاهنمایی ایران باید تهمت بزنند؛ تهمت زدهاند همچون تهمت تلاش ایران برای ساخت بمب اتم. آنجا که باید با دروغ، یاس و ناامیدی ایجاد کنند، کردهاند. در تروریسم اقتصادی دست و بازوهای اقتصادی ایرانیان را تا توانستهاند قطع کردهاند. ژست بشردوستانه گرفتهاند ولی حجم بالایی از بیماران معطل داروهایی هستند که تحریم شده.
نمیتوان کتمان کرد که این ترورهای متعدد برای کشور خسارتبار بوده است ولی دشمنان ایران اسلامی هم اگر اعتراف نکنند، باور دارند که هر کشور دیگری در جهان با چنین هجمه تروریستی قطعا از هم فرو میپاشید. ولی در قبال ایران، این تروریستها هستند که رنگی جز رسوایی به بار نیاوردهاند و نخواهند آورد.