سیدمحمدجواد هاشمینژاد با آیتالله سیدیوسف طباطبایینژاد نماینده ولی فقیه در استان اصفهان و امامجمعه این شهر دیدار و گفتگو کرد. در این دیدار که تعدادی از فرزندان شهدای ترور کشور نیز حضور داشتند، دبیرکل بنیاد هابیلیان و هیئت همراه گزارشی از فعالیتهای این بنیاد ارائه کردند.
غرب آمار قربانیان ترور ما را بهتر از ما میداند
تشکر میکنم از اینکه تشریف آوردید به جایی که متعلق به خود شماست. کار، کارِ بسیار خوبی است. حالا صرفنظر از اینکه چقدر دشمن را به عقبنشینی وا میدارد، که من معتقد نیستم؛ چون آنها میدانند، چون خودشان این کار را کردند. عدد ترور را هم بهتر از ما میدانند، واقعاً اگر رفته باشند در فکر آمارش آنها خوب میدانند. همه ما هم اگر ترور بشویم باز این حرف را در میآورند که شما تروریست هستید.
مراقب باشیم مردم فریب دشمن را نخورند
خداوند در قرآن میفرماید: شما دشمنی اینها را از آنچه که به زبان میآورند میفهمید، و ما تُخفی قلوبُهم اکثَر و آنچه در دلشان نگه داشتهاند، کینهشان، خیلی بیشتر از این حرفهاست. اینها کینۀ شدید دارند. اینها هرگز از شما راضی نمیشوند. هرگز خیر شما را نمیخواهند وَلَن تَرْضَى عَنكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ. إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ، اگر یک ذره حسنه و خوبی بخواهد شما را مست کند، اینها ناراحت میشوند. وَإِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا، همه مصیبتها به سر شما بریزد اینها کیف میکنند. بعد هم میفرماید وَ إِن تَصبِروا وَتَتَّقوا لا يَضُرُّكُم كَيدُهُم شَيئًا، صبر کنید، استقامت داشته باشید، تقوا داشته باشید، خودتان بین خودتان مسائل بیتقوایی نداشته باشید، هیچ ضرری به شما نمیرسانند و همیشه سربلند خواهید بود. این چیزی که باعث میشود سربلند نباشید، همین بیصبری شماست. اینها کسانی هستند که خداوند در قرآن میفرماید: این آدمها را ما اگر به آسمان هم ببریم، برمیگردند میگویند شما ما را سحر کردید، آن که آسمان نبود! قرآن میفرماید: اگر یک کتابی از آسمان بیاید پایین فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ و با دست آن را لمس کنند، میگویند ما را سحر کردید. اینها چیزی نیست که بتوانیم آنها را قانع کنیم. به قول معروف کسی که خواب است میشود بیدارش کرد؛ اما کسی که خودش را به خواب زده نمیشود بیدارش کرد. کفار اصلاً اینطوری هستند. یعنی ما فکر میکنیم با یک کارمان بتوانیم آنها را با این حرفها [قانع کنیم]. مهم این است که کاری کنیم مردم گول نخورند.
مخالفتِ مترفین و بیبصیرتی مستضعفین، دلیل شکست مردان حق
من یک وقتی بحثی داشتم راجع به اینکه چرا پیغمبران و ائمه و همه مردان حق شکست خوردند و واقعاً به آن اهدافشان نرسیدند. ببینید دو چیز باعث شده: یکی مترَفین، همین صاحبان زور و قدرت و آنهایی که میفهمیدند که آبشان در جوی انبیاء و اولیاء خدا نمیرود، همانطور که اینها هم میفهمند، میدانند، خوب هم میدانند، فهمشان خوب است در این زمینه، با ما جورشان جور نیست. اگر ما ما باشیم و خودمان باشیم، مگر اینکه برگردیم. یکی اینهاست. وَمَآ أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَآ إِنَّا بِمَآ أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ. اصلاً هیچ پیغمبری نفرستادیم مگر این که مترفینش گفتند ما کافریم به شما. با شما جورمان جور نیست. منتها کاری از مترف بر نمیآید، مگر این که توده مردم را فریب بدهد. بنابراین میگویم شکستها مال دو چیز است: یکی مخالفت مترفین و یکی نادانی و بیبصیرتی مستضعفین. همواره انبیاء و اولیاء و بزرگان دین در طول تاریخ به خاطر همین دو مورد شکست خوردند. مترفین زیرک و شیطان هستند، خیلی هم شیطان هستند و هر کسی نمیتواند مترف باشد، هر کسی نمیتواند. مثلاً معاویه را ببینید. بعد از صد سال شاید از مرگ معاویه میگذرد، از امام صادق (ع) یکی سؤال میکند که آقا ماالعَقل؟ عقل چیست؟ حضرت میفرماید: العَقل مَآ عُبِد بِهِ الرَّحمن و اکتُسِبَ بِهِ الجَنان عقل آن است که آدم را به خدا دعوت کند و نتیجه آن هم بهشت باشد. فوری میگوید: فالذی کان فی معاویة؟ پس معاویه چه بود و چه داشت؟ مؤمن است، مسلمان است؛ اما فکر میکند معاویه عقل داشت. اینقدر شیطان بود. حضرت میفرماید: تِلْكَ اَلنَّكْرَاءُ تِلْكَ اَلشَّيْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ اینها شیطنت بود، شبیه به عقل بود، آدم خیال میکند این عقل بود؛ اما عقل نیست، شیطنت است.
آقا در سخنرانی عیدشان فرمودند اینها دیپلماسی بلدند، اینها بلدند حق را وارونه جلوه دهند. کار کردهاند، اینها اینجوری هستند. اگر همه همّمان را به کار ببریم که آنها برگردند، برنمیگردند. باید کاری بکنیم که [افراد] خودمان گول نخورند. در طول تاریخ هم همینطور بوده، معاویه و ابنزیاد هم همینطور، اما اینهایی که گولشان را میخورند و میروند امام حسین(ع) را بهعنوان کسی که از دین خارج شده بکشند، اینها را باید یک کاری کرد که بفهمند قصه چیست؟
تمام جزئیات را برای آیندههایمان ثبت کنیم
بالاخره تا یک حدودی الانی که هستند تاریخ ما را میدانند، ترورها را هم میدانند. بالاخره ما الان تولد ائمهمان را بلد نیستیم که چه زمانی تولد پیدا کردهاند؟ چه کسی اینها را کشته؟ چه موقع به شهادت رسیدند؟ ده تا حرف است، هم تولدشان اختلاف است، تاریخ دستمان نبوده. واقعاً غصه میخوریم، واقعاً کلماتشان دست ما نیست. الان که تاریخ دست ماست ما باید تمام جزئیات را برای آیندههایمان ثبت بکنیم که آنها گول نخورند.
ما میدانیم. الان من فکر میکنم مردم ما با این فرمایشاتی که آقا گفت و ما در منبر و جلسات میگوییم، میدانند اینها چقدر جنایتکارند، چقدر ترور کردند، بچۀ شهدا و بچۀ ترورشدهها را میبینند؛ اما بعد از بیست سال چه؟ بعد از سی سال چه؟ آن وقت یادشان نیست که اینها چه کار کردند. فکر میکنند خیر بودند و کار کردند. برای آنها واجب است که این کار انجام بگیرد. میخواهم بگویم الان هم اگر اثر مثبت ندارد آینده اثر مثبت دارد و ما باید برای آینده کار کنیم. باید تاریخ را دقیق بنویسیم.
ابتدا ترور را تعریف کنیم
در مسئله ترور، من عقیدهام این است که اول یک مقدمهای بزنید که ترور اصلاً یعنی چه؟ هم از نظر لغت، بخوانیم که ترور چه لغتی است؟ به چه زبانی است؟ و بعد هم معنای لغوی آن چیست؟ در اصطلاح ترور چیست؟ آن وقت طبق آن معنایی که میکنیم ببینیم کدام یک از این شهدای ما به وسیله ترور به شهادت رسیدهاند. والّا دشمن کشته، خب در جنگ هم دشمن میکشد، اینها که ترور نیست. این معنایش واقعاً برای خود ما هم روشن نیست. مثلاً فرض کنید در زندان با شکنجه از دنیا رفته، اسم این هم ترور است؟ یا ترور چیزی است که مخفی باشد، یعنی ناجوانمردانه بزنند. کدام یک از اینهاست؟
اینها خوب است که واقعاً آدم روی لغت ترور کار کند که ببیند کدام است و آن وقت آن عدد را نخواهیم الان ما علیه دشمن کار کنیم، بگوییم هزار نفر، ده هزار نفر، پنجاه هزار نفر. نه! حقیقت را باید بگوییم. هم معنای ترور را بدانیم و بعد ببینیم واقعاً چقدر از این بچههای ما و بزرگان ما ترور شدهاند و چقدرشان هم در جنگ به شهادت رسیدهاند. خب مقابله کردهاند و به شهادت رسیدهاند، این که دیگر اسمش ترور نیست. اینکه رفته جنگیده، اینطور اگر باشد پس همه شهدای زمان پیغمبر هم ترور محسوب میشوند. اینطور نبوده. بله حضرت امیرالمؤمنین ترور بوده است. [این براساس] آن چیزیست که ما از ترور میفهمیم و ترور را میشود بهتر فهمید که یک کسی از پشت حمله کرده یا تیر زده از راه دور یا یک چنین چیزی، یا تله انفجاری در کنار یک فردی به انفجار در آورده. اما حالا اگر آمدند فرض کن شهری را بمباران کردند، حالا با دشمن ما جنگ داریم و بمباران کردند، آیا این هم ترور است چون طرف غافلانه کشته شده است. میشود این را هم ما بیاوریم جزء ترور؟ خیلیها هستند، هزار نفر در اصفهان که [اینگونه] میشوند شهید ترور.
با تعریف دقیق ترور تعداد شهدای ترور خیلی بیشتر میشود
اما اگر ما بگوییم نه این جنگ است که جنگ نیست، جنگ نیست، جنگ آن روبرو است، اما باز این مخفیانه است، در خانههایشان نشستهاند، هیچ چیزی ندارد از دست دشمن و کشته شده است. ولی من میخواهم توضیح بدهیم. به نظرم واقعاً این کاملاً واضح بشود آن وقت چه بسا آنهایی که با ترور کشته شدهاند تعدادشان خیلی بیشتر شود. یعنی تمام بمبارانیهای ما حالا در دزفول است یا جای دیگر. انبار ترور آن وقت آنجاست، ترورهای حکومتی، ترورهای شخصی. اینها آن وقت خیلی زیاد میشود.
یک تعریفی از ترور بکنید و برمبنای آن تعریف که از منابع مختلف هم بالاخره در آوردید، چون که بالاخره یکی یک معنا بکند. مثل اینکه من الان دارم معنا میکنم. سلیقهای نباشد؛ توأم با استدلال باشد. بعد آن وقت خب در آن مبنا و لغتی که معنا کردیم حالا یا لغتاً یا اصطلاحی که معنا کردیم، بیاییم افرادی را که به وسیله ترور به شهادت رسیدهاند ذکر کنیم.
علت اینکه حالا بگوییم بعد از انقلاب خیلی کار نکردند و شما دارید این کار را میکنید و کار خوبی هم هست. شاید قبلاً توجه به این جهت نداشتند که ما بیاییم انواع جنایتهایی را که شده بررسی کنیم. انواعش خیلی مهم است، میگویند کشتند، چقدر بهوسیله ترور، چقدر بهوسیله زهر، چقدر بهوسیله چیز دیگر.
من معتقدم بعضی از افراد ما که آمریکا که رفتند، بهوسیله آنها سرطان گرفتند. نمونهاش آقای حسینی شاهرودی و دو نفر دیگر از نمایندههای مجلس که من خودم هم با آنها همدوره بودم. اینها برای یک جلسهای به آمریکا رفتند. زمانیکه برگشتند هر دو نفر آنها به فاصله مدت یک سال سرطان گرفتند و به نظر من به شهادت رسیدند. اینها گردهایی در کفش میریزند، در غذا میریزند، اینها خطرناک هستند. واقعاً نحوه جنایت اینها هم مشخص شود که آدم حواسش جمع دشمن باشد.
به هر حال کار، کار بسیار خوبی است و من هم خیلی صحبت نکنم. کار بسیار ارزشمندی است. انشاءالله که موفق باشید و بیشتر برای اینکه ما تاریخمان را ثبت کنیم، بالاخره هر کسی را خدا یک ذوقی به آن میدهد که، خدا به شما ذوق داده که این نوع را دنبال کنید و بسیار هم با ارزش است. کسان دیگر هم میتوانستند، چرا به این کار نپرداختند؟ به قول امیرالمؤمنین: الناسُ بخيرٍ ما تفاوتوا مردم اگر متفاوت فکر کنند میتوانند خوب زندگی کنند. هر کسی یک گردش پیدا میکند، هر یکی به یک جهتی. حالا شما [به سمت] ترور. شهدا را اگر کسی ثبت نکند چه میشود؟ واقعاً باید انواع ظلمها مشخص شود و همه هم انشاءالله گروههای خاصی، هر کسی به ذوق خودش یک نوعی از این جنایتهایی را که دشمن کرده مشخص کند.
در این کار روحانیونی را که ترور شدند مشخص کنید. چون میدانید یکی از افتخارات ما شیعیان این است که روحانیون ما مثل روحانیون مسلکهای دیگر و مکتبهای دیگر نیست که در این کارها عقب بنشینند و فقط مردم را هُل بدهند. یعنی شما در مسیحیت و حتی دیگران [میبینید که] نشستند و فتوا میدهند؛ اما یک نفرشان وارد جنگ نمیشود. خودت برو با یمن بجنگ اگر راست میگویی. ولو کارت بد است، ولی برو مثل مردم عادی بجنگ. چرا خودت نمیروی؟! اما شیعه خوشبختانه اگر یک حرکتی را یاد مردم میدهد خودش هم پیشتاز است. فقط در نماز نیست که نماز میخواند و میگوید نماز بخوانید، روزه میگیرد و میگوید روزه بگیرید، اگر جنگ هم میکند و میگوید بجنگید، خودش هم میرود در صحنه. شما برای اینکه بدانید که حتماً هم میدانید ما در خود اصفهان این کار را کردیم و کتاب آن را هم نوشتیم. من خودم پیشنهاد کردم سالی یک مرتبه هم جلسهای برای شهدای روحانی میگیریم. ما هفتصد روحانی شهید داریم. آن موقع جمعیت چقدر بوده؟ الان حدود 9000 نفر هستیم. آن موقع قاعدتاً 3000 نفر بودند. حال 700 نفر از 3000 نفر یعنی حدود یکچهارم است. خیلی مهم است.
یا در کل روحانیون ما الان شاید حدود 80.000 نفر داشته باشیم، ولی آن موقع در جنگ 35 یا 36.000 نفر بیشتر نبود. بالای 4000 نفر حالا بگوییم نسبت به 30.000 نفر، تقریباً یکهفتم میشود. یکهفتم مردم که شهید نشدند. حالا کلشان 230.000 نفر کشته دادیم. خب مردم آن موقع 40 میلیون بودند. در زمان جنگ 38 میلیون تا 40 میلیون جمعیت بودند، یکهفتم آن خیلی میشود، چند میلیون میشود. این خیلی تفاوت است. بازکردن اینها برای مردم که میدانید که الان هم میگویند، بعضی وقتها بعضیها به روحانیون میگویند ما مثلاً کشته دادیم شما روحانیون حکومت میکنید. اینها خودش روشنشدن است برای مردم.
یکی از کارهای دشمن و سعی آن این است که مردم را با روحانیت روبرو کند تا از انقلاب بیافتند و این نشاندادن اینکه چقدر شهید دادیم، حالا تازه این 700 نفر در خود اصفهان یا چهارهزاروخردهای، این غیر از بچۀ روحانیون است البته. این خود روحانیونی است که شهید شدهاند. ولی از بچههای روحانیون، دو یا سه بچه شهید شده است. یک بچه که فراوان داریم. البته اینها را من گفتهام شاید جمعآوری کنید. چقدر واقعاً چقدر جانباز داریم.
اینها خوب است در رابطه با ترور هم کاری کردید و یا کسی که واقعاً شهدا را جمعآوری میکند این کار را کردید تفکیک بین روحانی که شهید شده، بچههایشان که شهید شده یا بازاری که داریم. چون خود این یک چیزی است که بالاخره دشمن میگوید اینها خودشان خوش میگذرانند و مردم را به جان هم انداختند.
ما سوار یک ماشین قراضه که میشویم، ماشینی که سوار نمیشویم، خیلی که باشد پژو است، بعد مثلاً خانمی نامه نوشته که شما اگر یک لاستیک ماشینت را بدهی، من خانهدار میشوم! خب یک چیزی میگویند که در ذهن اینها میآید که روحانیون خوش میگذارنند. ما رفتیم کشته دادیم. نه روحانیون هم کشته دادند. آن وقتی که روحانیون انقلاب میکردند اصلاً افراد دیگر در کار نبودند.
در راهپیمایی سال 1342 قم که حالا آن موقع من هیجده، نوزدهساله بودم، یک غیرروحانی در تظاهرات قم نبود. مرحوم سعیدی را من یادم هست. سعیدی را در زندان کشته بودند و آورده بودند قم و تحویل خانوادهاش داده بودند. قرار بود برویم قبرستان وادیالسلام دفنش کنیم. یک نفر غیرروحانی جرأت نکرد در تشییع جنازه او بیاید. ما طلبهها بودیم و جوانها و بعد هم من یادم هست با باتوم ما را بنا بود بزنند و ما فرار کردیم و یادم هست در یکی از همین کوچههای قم، شهر خون و قیام، یک طلبه جوانی مثل خود ما، دستش خورد به یک بچه که پیش مادرش ایستاده بود و بچه افتاد، هر چه از دهان این زن در آمد به آخوند گفت. منظورم این است که این انقلاب را همینها به وجود آوردند و همینها هم باید نگه دارند. این که آقا در یکی از سخنرانیهای چند وقت اخیر فرمودند اگر حوزه انقلابی باقی نماند، انقلابی باقی نمیماند. اگر روحانی انقلابی باقی نماند، مردم انقلابی باقی نمیمانند و اگر مردم انقلابی باقی نمانند، انقلاب نمیماند. به هم وصل هستند.
واقعاً بدانند که روحانیت شیعه خوشبختانه اگر یک حرفی را میزند حتی در کشتهشدن هم، اگر میگوید برویم کشته بشویم خودشان جلو است و خودش هم این کار را میکند و میایستد و راه میافتد و میآید و ترس هم ندارد. بالاخره خیلی دشمنیهای دشمن را خنثی میکند.
من باز هم تشکر میکنم واقعاً از این قدم خوبی که برمیدارید، انشاءالله موفق باشید. حالا زحمت دارد واقعاً اگر بتوانید حتی زندگینامه اینهایی را که ترور شدند بنویسید. مصاحبههایی بشود با دوستانشان، با رفقایشان، اینها باز زحمتی جدا میخواهد. حالا آمار یک مسئله است؛ ولی در خصوصیات کاری آنها رفتن یک مسئله دیگر. میشود واقعاً خاطرات خوب از اینها نقل بشود، اینها میتواند کتابهای خوب تاریخی بشود انشاءالله.