اسناد اتحادیه کمونیست های ایران در واقعه آمل(46)

Amolعبدمنافی : آن روز من اصلاً شلیک نکردم ، بعد از آن کلت اول به من یک یوزی داده بودند ، روز درگیری من یوزی را به جوانی به اسم بابک دادم و خودم ژ3 را گرفتم ، وقتی رفتم بالا و برگشتم درگیری آغاز شده بود .

من گفتم که خواهان تبرئه خودم نیستم ، خودم را جنایتکار می دانم و تنها خواهش من این است که از شرایط آنجا بگویم . در روز 22 آبان وقتی درگیری تمام شد ، کل رهبری و همه خوشحال بودند ، از این که به اصطلاح ضرب شستی نشان دادیم . ولی عده دیگری هم بودند که از درگیری ناراحت بودند . اما اینها با دوز و کلک و گفتن این که شرایط این است و ما باید این جرقه را بزنیم ، نمی گذاشتند توده ها حرف خودشان را بزنند و انزجار خودشان را نشان بدهند و بیرون بیایند .

برای نمونه وحشی گری می گویم که در جاده امامزاده عبدالله به دکل (که اسمش را جاده سربداران گذاشته بودند) چند تلار بود . شرایط آن قدر وخیم شده بود که پول می بردند و از آنجا جنس تهیه می کردند . مع الوصف چنان وحشی گری بود که حتی بهزاد که با یل محمد رفته بود ، هر چه را که آن بدبخت ها داشتند ، از آنها که همکاری نمی کردند به کمک اسلحه می گرفتند و تمام چیزهای آنها را می خوردند که حتی خود یل محمد ناراحت بود و کلی بحث کرد که چرا این کار را می کنید ، مثل وحشی ها غذا می خورید ، ما به اصطلاح جنگلی شده بودیم ، در حقیقت قانون جنگل روی ما این طور تأثیر گذاشته بود !

آیت الله گیلانی : مطلب دیگری هست ؟

عبدمنافی : مطلب دیگر راجع به درگیری دوم در آذر ماه است .

دادستان : 20 آذر ؟

عبد منافی : آن روز که رئیس پاسگاه ژاندارمری با سه نفر مسلح به طرف جنگل و مقر می آیند ، آن موقع من مسئولیتی نداشتم . رئیس گروه رشید و معاون هم حسین اهوازی بود . ما را با 8 – 7 نفر فرستادند به جایی که بالای اسکو محله ، نزدیک آل کیا سلطان ، کمین بنشینیم ، ما رفتیم کمین نشستیم .

موقعی که کمین داشت تمام می شد ، چون می خواستند از تلارهایی که در بالا بود به جای دیگری بروند ، منوچهر آر.پی.جی را با چند نفر فرستادند که ما را تعویض بکنند . در همان موقع با دوربین دیدند که 3 نفر مسلح ارتشی دارند می آیند به طرف جنگل ، در آن موقعیت افراد عبارت بودند از من ، عیدی ، محمد تی.ان.تی و چند نفر کرد که یکیش کاک احمد بود .

منوچهر به ما گفت که ما چون آمدیم اینجا مستقر بشویم ، شما بروید آن پایین را نگاه کنید ، ببینید اینها که دارند می آیند ، کی هستند . ما رفتیم پایین لای درخت ها بودیم که من و عیدی دیدیم جناب سرهنگ با موهای سفید و لباس سبزکار ، چشمش به چشم ما افتاد ، ما هم آماده نبودیم ، چون کیسه خواب و غیره دست ما بود .

ما گفتیم اسلحه را بینداز بیا جلو یعنی می خواستیم خلع سلاحش بکنیم. او پشت درخت ها رفت ، در این موقع عده ای از ما کمین کردند و شروع به تیراندازی نمودند . من چند تا تیراندازی هوایی کردم ، آن موقع کلاشینکوف داشتم . من بلافاصله گفتم که عقب نشینی بکنیم ، چون خواهان درگیری نبودیم ، وقتی برگشتیم بالا ، منوچهر و دیگران گفتند این سه نفر وقتی از رودخانه رد می شدند ، یک نفرشان زخمی شده که مطمئناً همان جناب سرهنگ بود .

آیت الله گیلانی : تیر کی به او اصابت کرد ؟

عبدمنافی : نمی دانم ، من فقط برای عقب نشینی چند تیر هوایی زدم . البته فرصتش را نداشتم ، نه این که خواهان آن نبودم ، من بایستی آنها را می نشاندم تا موضع بگیرند .

آیت الله گیلانی : آقای جهانگیرخان هم می گفت که دست من بی اختیار روی ماشه رفت و تیر خلاص زدم . شما بنا شد که تمام حقیقت را بگویید ! مسئولیت تان در درگیری 20 آذر چه بوده ؟

عبدمنافی : مسئول 8 – 7 نف بودم ، ولی در کل تشکیلات جدیدی که ایجاد کرده بودند ، من هیچ مسئولیتی نداشتم ، مرا خلع کرده بودند ، ولی مرا با آن 8 – 7 نفر فرستادند . من مسئول کل آن گروه بودم ، مسئولیت زخمی شدن آن جناب سرهنگ هم با بنده است و قبول دارم .

آیت الله گیلانی : بسیار خوب ، آقای عبد منافی ، شما متوجه عظمت جرم خود هستید ؟

عبدمنافی : بله .

آیت الله گیلانی : آقای ناصر بزرگ (حسین ریاحی) مثل انسانی که هیچ از این ماجرا خبر نداشته ، یا آقای سمنانی که با تمام وجود دارند به بیانات شما گوش می دهند ، انگار چیز تازه ای می شنوند ! در حالی که این جنایاتی است که خود آقایان آفریدند . من خدا را شاهد می گیرم که اصلاً خجالت می کشم شما را نگاه می کنم ، از بی خجالتی شما ، من خجالت می کشم و انسانیت بالاخره یک حیایی دارد .

آقای ریاحی ! می بینی که دست جنابعالی تا کجا آلوده بوده ، حاضر هم نشدی واقعیت را برای این ملت مظلوم بیان کنی و بگویی که از کجا الهام می گرفتی و جانیانی را که شما را باد می کردند و " ریاح ای " می کردند به این ملت مظلوم معرفی کنید . البته سیلاب انقلاب و خشم ملت هر چه را که جلو آمد ، از بین برده و سوزاند . خوب ، آقای عبد منافی دیگر فرمایشی ندارید ؟

عبدمنافی : بله ، در آخر صحبتم می خواهم بگویم که جمع بندی آقای لاجوردی راجع به چند تظاهرات در خارج کشور و به انحراف کشاندن جوان ها درست است . توجیه این کارها به عنوان مبارزه ضد امپریالیستی به نظر من قلابی است .

من درباره خودم می گویم که هیچ کدام از آن مبارزات چون با دید صحیح نبوده و فقط با رشد دادن معیارهایی مثل غرور ، تکبر و جاه طلبی بوده قابل دفاع نیست . جاه طلبی تا این حد بود که شما (خطاب به رهبران سازمان) توی جنگل می نشینید بته یک عده زبان بسته که به آنجا می بردید و می گفتید تو فرماندار آمل می شوی ، تو محمود ، فلان کاره می شوی و ... به این وسیله می خواستید آن جنایت ها را انجام دهید .

ولی مشت محکمی که جوان ها و مردم آمل توی دهن ما زدند تاریخی است ، ما که اصلاً لیاقت تشکر نداریم ، چون سهمی نداریم ، ولی امام تشکر کرده و در حقیقت همه ملت 40 میلیونی تشکر کرده ...

آیت الله گیلانی : آقای عبد منافی مردم ایران آمل را شناختند ، هنوز حضرت امام به ایران برنگشته بودند که شهرستان آمل را جوان های آمل اداره می کردند . خود آیت الله حسن زاده آملی از وضع آنجا برای ما صحبت می کردند و ما در جریان آمل بودیم . ستایش شما از مردم آمل دردی را دوا نمی کند ، این دردی است که در تاریخ هم نمی توان برایش دارویی پیدا کرد .

این اسلحه ای که از جنوب دزدیده شده بود ، چه مقدار به وسیله شما به این گروهک منتقل شد ؟ بند 4 ، ارتباط با جریانات سرقت اسلحه توسط اعضای سازمان از جبهه های جنگ جنوب و خرید و فروش سلاح های مختلف توسط واسطه های فروش و همچنین اطلاع از جریان حمله نیروهای سربداران جنگل به شهر شهید پرور آمل .

عبدمنافی : در اوایل جنگ تحمیلی ، اتحادیه مقداری سر و صدا کرد تا اسم در کند ، چون توی جامعه جز به عنوان یک مشت روشنفکر غرب زده که به اینجا آمده ، مطرح نبود . در شروع جنگ من خودم در گچساران بودم ، به دستور طلوعی توسط فردی به نام منوچهر به من گفتند که باید هر که را می توانی به جبهه بیاوری ، ما داریم در جبهه با جمهوری اسلامی علیه بعثی ها همکاری می کنیم .

من با یک نفر به نام ابراهیم و خواهر زن هدایت قشقایی به آبادان رفتیم (تمام تشکیلات اتحادیه در گچساران همین 4 – 3 نفر بودند) وقتی وارد آبادان شدیم متوجه شدیم که بر خلاف سیاستی که در اعلامیه آمده بود ، مبنی بر این که باید با سپاه و ارتش همکاری کرده و بجنگیم .

عین گروهک منافقین شب نامه داخلی توی سنگرها یا خانه هایی که جمع شده بودند ، پخش می کردند . دنبال اسلحه بودند و اسلحه کش می رفتند . بعثی ها می خواستند از بهمن شیر رد بشوند و به طرف ذوالفقاری بیایند ، درگیری شد ، ما در آن درگیری هم بودیم ، متوجه شدیم که تمام هم و غم کاک اسماعیل و جریانی که به نام ستاد مقاومت جنوب به وجود آورده بودند ، تهیه اسلحه است .

من خودم اسلحه از هیچ جا نیاوردم ، چون مخالف بودم ، علت این که یک ماه بعد داود (رحام ضرغامی) مرا به تهران فرستادند ، در حقیقت مخالفتی بود که من با سیاست " لقمه گیری " یعنی دزدی و از پشت خنجر زدن اینها داشتم ...

آیت الله گیلانی : به این قاعده ای که می فرمایید شامل خود می شد یا نه ؟

عبدمنافی : بنده یک مورد در بازجویی اعتراف کردم ، اینجا هم می گویم . آقای ریاحی می تواند توضیح دهند ، بنده می دانستم که یک نفر با نام مصطفی (که حتماً آقای سریع القلم او را می شناسد و اوایل جنگ دستگیر شده و در زندان اهواز است) می گفت (وقتی در آبادان بودیم) که یکی از فامیل هایش دلال اسلحه است . من گفتم به من مربوط نیست ، با تقی تماس بگیر ، تقی آن موقع مسئول جنوب بود ، بنده در خرید و فروش اسلحه دست نداشتم ، البته اطلاع داشتم که چنین آدمی پیش تقی می رود .

آیت الله گیلانی : فقط همین مورد را اقرار کرده اید ، موارد دیگر را نمی فرمایید ؟

عبدمنافی : من هر مورد اتهامی که برادران بازجو و برادر لاجوردی مطرح کردند همه را قبول می کنم . خواهان دفاع از خودم هم نیستم ، من خودم را به قدری گناهکار می دانم که فقط از خدا می خواهم که عذاب دنیای مرا کم بکند ، اگر هم اجازه بفرمایی با یک آیه صحبتم را تمام کنم .

آیت الله گیلانی : شما که مسئول کارگری شاخه جنوب بودید ، فعالیتی را که در آنجا داشتید، به عنوان بهترین خاتمه بیان کنید .

عبدمنافی : مرا چند ماه بعد از کار در خانه کارگر (که در واقع خانه چپی ها بود) به جنوب فرستادند و گفتند مسئول کارگری آبادان هستم . فعالیت من در آنجا عمدتاً سندیکای کارگران پروژه آبادان بود که توسط همین چپی ها که اکثراً از خارج آمده بودند اداره می شد .

کمیته ای به نام کمیته کارگری داشتیم که اسامی اینها را در بازجویی گفته ام ، کار ما در حقیقت این بود که کارگران را به راه غلط و انحرافی بکشانیم و از مواضع درست و صمیمی که دارند منحرف بکنیم .

آیت الله گیلانی : چه مقدار در این کار توفیق داشتید ؟

عبدمنافی : البته اگر مسئولین اتحادیه بگویند بهتر است ، ولی ما به علت این که با زندگی مردم ایران و روحیات آنها آشنایی نداشتیم و از انقلاب به دور بودیم خوشبختانه (عین قضیه طبس و گاز اشک آور که آقای لاجوردی مثال زدند) هیچ غلطی نتوانستیم بکنیم و نخواهیم کرد و من معتقد هستم تمام این گروهک ها جز خیانت به ملت ، خیانت به اسلام و جز خدمت به امپریالیسم ...

آیت الله گیلانی : آقای عبد منافی در این هیچ جای تردید نیست ، حضرت امام خمینی به عنوان یک بیان معجزه انگیز فرمودند که آمریکا شیطان بزرگ است . نوچه شیطان ها آمدند ، خیال کردند زمان مشروطه است که متدین ها و آخوندها جلو افتادند، انقلاب را پیش بردند آن وقت میرزا حسن تقی زاده می آید و دوباره اینها عاصمه را می گیرند .

حضرت امام کلاس سیاست را در مرحله ریاضت دیده است . اینها از کرامات ولی خداوند متعال است ، این جوجه شیطان ها توی همین کارخانجات تهران رخنه ها کردند ، ولی همین دادگاه انقلاب اولین و سایر دادگاه ها در سایر شهرستان ها ، بچه شیطان ها را زنجیر کردند و احیاناً به دیار عدم فرستادند ، بسیار خوب ، متشکرم .

دادستان : لازم است یک نکته بگویم ، آقای فروهر فرجاد در نقل حادثه جریان بی سیم سوء نیت داشت ، یا شاید نقل خبر درست باشد ، چون می گوید من از کسی شنیدم که بی سیم را ربوده بود . شماها بومی آنجا هستید و می دانید که برادران پاسدار و ارتشی ما چه جور شهامت و رشادت دارند ، اما برای این که اینها را به قول خودشان شارژ کنند ، دروغ             می گویند .

ممکن است آن که بی سیم دستش بوده یک سری دروغ بگوید و اینها هم باور کنند . همچنان که باور هم کردند و این دروغ را اینجا هم نقل می کنند تا روحیه رزمنده های ما را تضعیف بکنند ، اما این بدبخت ها کور خوانده اند .

این بچه های دادستانی ما که شما گهگاه می بینید ، غالباً بچه تهرانند ، از وضع جنگل هم خبر دارند ، اگر قرار هم هست بترسند این بچه های اینجا باید بترسند ، برای این که از موقعیت جنگل خبر ندارند ، ولی بچه های دادستانی ما به اعماق جنگل دنبال اینها رفتند ، بدون این که ترس و واهمه ای داشته باشند .

آن وقتی برادران بومی ما که با آن همه رشادت و شهامت کار می کردند از این چند ... از این آقایان انقلابی وحشت داشتند ؟ آن دروغ را بچه کمونیست ها ساختند که به خودشان روحیه بدهند ، اما برادران ارتشی و سپاهی که تا اعماق خاک عراق می روند وحشتی ندارند ، از 4 تا بچه کمونیست می ترسیدند ؟!!

اسناد اتحادیه کمونیست های ایران در واقعه آمل(۴۵)


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان