اسناد اتحادیه کمونیست های ایران در واقعه آمل(33)

Amolجلسه چهارم :

بسم الله الرحمن الرحیم

آیت الله گیلانی : جلسه شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی مرکز در ادامه رسیدگی به پرونده عاملین فاجعه آمل طبق سنت دادگاههای انقلاب ، با آیاتی چند از کلام الله مجید شروع می شود و دادستان محترم انقلاب اسلامی مرکز ، کیفر خواست مربوطه را قرائت خواهند نمود .

( پس از تلاوت سوره والعصر )

دادستان : بسم الله قاصم الجبارین : " ما باید از مردم آمل تشکر کنیم "

امام خمینی

( صلوات حضار )

ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز ، محترماً کیفرخواست صادره علیه متهم به مشخصات زیر تقدیم حضورتان می گردد :

آقای محمدرضا سپرغمی فرزند محمد علی با نام مستعار " یل محمد "، با شناسنامه شماره 13220 ، متولد 1332 ، متأهل ، تبعه ایران ، اهل آمل ، مقیم تبریز ، عضو فعال اتحادیه کمونیست های ایران ، تاریخ دستگیری 15/1/61 .

موارد اتهام :

1.عضو فعال سازمان و مسئول سابق کمیته تهران در تشکیلات اتحادیه کمونیست های ایران .

2.عضویت در شورای تصمیم گیری (سربداران) تا تاریخ 26/11/60 در جنگل ، توضیح این که هر حرکت و مسأله اتحادیه که در جنگل به وقوع می پیوسته ، توسط تصمیم گیری های اعضای این شورا بوده است . (صفحه 24)

3.مسئول سیاسی یک گروه در جنگل " گروه مصطفی رهبر " . (صفحه 7)

4.شرکت مستقیم در درگیری های 22 آبان در داخل جنگل با برادران سپاه و ارتش که در این درگیری ده ها تن از این عزیزان به درجه رفیع شهادت نایل می آیند . (صفحه 23)

5.شرکت مستقیم در درگیری " زرکه " که هدف عمده این درگیری گسترش هر چه بیشتر منطقه امن جهت جنگلی ها بوده است . (صفحه 34)

6.شرکت مستقیم در فاجعه معروف ششم بهمن ، حمله به شهر شهید پرور آمل که نامبرده در این روز با اسلحه ژ3 مستقیماً با برادران سپاه درگیر بوده و بعد بنا به مصالحی به محله رضوانیه می رود . (صفحه 18 و 19)

7.مسئول شناسایی حواشی جنگل ، جاده هراز و دهانه رودخانه معروف هراز به دستور تشکیلات جنگل . (صفحه 7)

8.در اختیار گذاشتن منزل مسکونی پدر و مادرش در شهر آمل جهت استقرار قریب 100 تن از جنایتکاران جنگلی تا زمان شروع حمله که آنان یک روز و یک شب را در آنجا به سر می بردند . (صفحه 40 و 41)

گردش کار پرونده :

متهم فوق الذکر یکی از مهره های فعال و حساس گروه الحادی اتحادیه کمونیست های ایران می باشد . فعالیت سازمانی خود را از سال 58 با این گروهک شروع می کند و طی مدت کوتاهی آنچنان فعالیتی می نماید که ابتدا به مسئولیت کارگری سازمان و پس از آن به مسئولیت کل تهران ارتقاء می یابد و پس از آن در فروردین سال 59 به شورای سازمان نایل آمده و در کنگره سوم سازمان به عنوان یکی از مهره های اصلی سازمان شرکت می نماید .

در جریان قیام مسلحانه علیه نظام الهی جمهوری اسلامی نقش بسیار مؤثری داشته است ، به طوری که طی مدت 4 ماهی که در جنگل به سر می برد ، کراراً جهت گزارش وضعیت نظامی نیروهای جمهوری اسلامی به مسئولین جنگل به شهر آمل می آمده و در خانه پدر و مادری اش ، تماس های مکرر جهت جذب و انتقال افراد جدید به جنگل داشته است .

با توجه به این که متهم از افراد محلی بوده ، کمک شایانی در این به اصطلاح قیام فوری سربداران جنگل داشته است و به همین دلیل است که یک روز قبل از حمله به شهر شهید پرور آمل به شهر آمده و مناطق مشخص را شناسائی می نماید و در جریان این حمله مظلوم ترین اقشار امت حزب الله به دست این جانیان به درجه رفیع شهادت نایل و دهها تن نیز زخمی و معلول می گردند . صفحه 40 .

با توجه به مراتب فوق که مستند به اقاریر متهم می باشد ، مجرمیت نامبرده از نظر دادسرای انقلاب اسلامی مرکز ، محرز و مسلم است . از محضر دادگاه محترم تقاضای صدور اشد مجازات را دارم .

دادستان انقلاب اسلامی مرکز

سید اسدالله لاجوردی

آیت الله گیلانی : آقای سپرغمی کیفرخواست را شنیدید ، شما اصلاً اهل آمل هستید ؟

سپرغمی : بله .

آیت الله گیلانی : پدر و مادرت حیات دارند ؟

سپرغمی : مادرم در حیات هستند و پدرم حدود سه سال پیش در یک سانحه رانندگی در جاده هراز کشته شد .

آیت الله گیلانی : علت سکونت شما در تبریز چه بوده ؟

سپرغمی : در ماه بهمن 60 ، که فاجعه آمل رخ داده بود و من دیده بودم که چه اتفاق افتاد ، (همان طور که امام فرمودند که دیدید مردم آمل چه به روزتان آوردند ...)  من اینها را دیده بودم و فهمیدم که عملاً در مقابل مردم ایستاده ام و بنا کردم به مخالفت ، تا آنجا را ترک کنم و سعی کردم برای دیگران ، آنانی که فرار کردند ، (حدود 3/1 آنجا را ترک کردند ) توضیح بدهم . بعد به تهران آمدم و از آنجا برای کار و زندگی و رسیدگی به زن و بچه به تبریز رفتم .

آیت الله گیلانی : در تبریز شاغل بودید ؟

سپرغمی : در تبریز ، در بازار فروشنده اجناس تریکو بودم .

آیت الله گیلانی : فرمودید که زن و بچه دارید ، زن و بچه ات کجا هستند ؟

سپرغمی : در تهران ، منزل پدریش هستند .

آیت الله گیلانی : میزان تحصیلات شما چیست ؟

سپرغمی : سال 51 دیپلم گرفته و پس از پایان سربازی در سال 54 به دانشکده علوم دانشگاه تهران وارد شدم و حوالی سال 56 ، با اوج گیری انقلاب ، دانشگاه را ترک کردم .

آیت الله گیلانی : بسیار خوب ، اتهام اول شما " عضو فعال سازمان و مسئول سابق کمیته تهران در تشکیلات اتحادیه کمونیست های ایران " درست است ؟

سپرغمی : بله ، من از اواخر تابستان 58 به عضویت تشکیلات اتحادیه در آمدم و در فروردین 59 مسئول کمیته تهران شدم . مدت 4 ماه رسماً مسئول بودم ولی عملاً ، فرامرز سمنانی مسئول بود . اواخر آبان دوباره عملاً مسئول شده ، در دی ماه 59 برکنار شدم .

آیت الله گیلانی : بسیار خوب ، بند دوم " عضویت در شورای تصمیم گیری سربداران تا تاریخ 26/11/60 در جنگل ، توضیح این که هر حرکت و مسأله ای که در جنگل به وقوع می پیوسته توسط تصمیم گیری های اعضای این شورا بوده است " جنابعالی هم در رده تصمیم گیری ها بوده اید ؟

سپرغمی : بله ، من هم جزو تصمیم گیرندگان بودم . کمیته دائم این تشکیلات تقریباً همان مرکزیت بود که 4 نفرش در جنگل بودند ، تصمیم های اصلی را اینها می گرفتند و بعد در جمع 16 نفره شورای تصمیم گیری بحث می شد و در گروه های مربوط به خودشان ، بقیه را نسبت به تصمیمی که گرفته می شد ، توجیه می کردند .

آیت الله گیلانی : آقای سپرغمی ، شما هم اهل آمل بوده اید و هم مدتی در جنگل در رده تصمیم گیرها بودید . آیا می توانید به طور خلاصه تاریخچه فعالیت خود را در جنگل و آنچه را که به سر مردم آوردید ، آزادمردانه بیان کنید ؟ این بیان شما اگر صداقتی در کار باشد ، بدون شبهه جنبه ارشاد و هدایت دارد .

سپرغمی : بله ، اول توضیحی بدهم راجع به حرکات این گروهک قبل از جنگل رفتن . در تابستان 60 اکثر کسانی که از این تشکیلات هواداری می کردند ، لااقل به طور ظاهری مسئله جنگ را مطرح می کردند و می گفتند فعلاً جنگ است و نباید کاری کرد . در حرف این طور مطرح می کردند ، ولی در عمل همان طور که جناب آقای دادستان فرمودند چیز دیگری بود .

در ظاهر توجیه می کردیم که جنگ مسئله اصلی است و چون این رژیم در حال جنگ است ، پس ملی است . این حرف در همان زمانی بود که در سایر نقاط در حال جنگ با رژیم بودند و یا در تدارک جنگ با رژیم بر آمده بودند ، نمونه آن اسلحه هائی است که از جنوب آورده بودند .

یکی از نکاتی که در توجیه این که بایستی با این رژیم جنگید و این رژیم دیگر ارتجاعی است ، می گفتند : تبلیغ روی این موضوع بود که رژیم دارد سازش می کند .

من دقیقاً به خاطرم هست که می گفتند : اخیراً یک برنامه سازش بزرگی طرح شده تا با رژیم صدام سازش بکنند و خود شخص امام هم پشت این سازش است ، و این را آقای حسین ریاحی الان می تواند توضیح بدهد و این مسئله حالا به هر دلیلی شاید نفهمیدن مارکسیسم ، در افراد مؤثر بود .چون به هر حال مارکسیسم نمی تواند حتی به اندازه سر سوزنی با اسلام در سازش و آشتی قرار بگیرد ، شاید بعضی ها تصورات دیگری از مارکسیسم داشتند .

نمونه های دیگری از دروغ های بزرگی که می گفتند به عرضتان برسانم ، می گفتند : رژیم بی پایه است و دلیل بی پایگی این است که حتی مردم جماران هم از کسانی که پیش امام می روند ، هیچ گونه پذیرایی نمی کنند و کاملاً برگشته اند .

خوب ، کسی که به تشکیلات اعتماد داشته باشد و در چهارچوب فکری خاصی باشد ، وقتی این خبرها را به این طریق بشنود باور می کند و دیگر در مورد موضع مخالفت بقیه مردم تردیدی نمی کند ... این قبیل خبرها دهان به دهان می گشت ، تا این که همه باور می کردند و به این طریق به این مسئله دامن زده می شد تا این که تصمیم گرفتند و به جنگل رفتند .

در وهله اول تدارک دیده بودند و این تدارکات شامل دو قسمت می شد : 1) تأمین اسلحه و مهمات ، 2) تهیه آذوقه و مواد غذایی و غیره ... اسلحه ها همان طور که سایرین هم می گفتند ، به ویژه اسلحه های سنگین (مثل آر.پی.جی) از خود جبهه های جنگ آورده بودند و اینها به جای این که در دست برادران حزب اللهی ، سینه صدامیان کافر را نشان بگیرد ، همان بسیجی را که از بطن همین مردم مستضعف بودند ، نشانه می گرفت . در مورد مواد غذایی هم در دوره های اول به وسیله کامیون و وانت و ... به جنگل آورده می شد .

بعد به منطقه ای به نام منگلو ، پشت اسکو محله رفتند و آنجا مستقر شدند و در سه قسمت اردوگاه زدند و تشکیلات زده شد و فرماندهان رسته ها مشخص شدند و آموزش نظامی نیز همان موقع شروع شد . اول صحبت بر سر این بود که کار ما یکی دو هفته بیشتر طول نمی کشد .

من علیرغم این که در تابستان 60 نسبت به جنگل و قیام مسلحانه موافق بودم ، ولی بعد بسیار متزلزل شدم و تقریباً به نوعی ارتباطم قطع شد . ولی اوایل مهر آقای ریاحی به سراغ من آمدند و گفتند تو بیا جنگل ، حداکثر یک ماه آنجا می مانی ، بعد شهرها را می گیرم و قیام شروع شده و بلافاصله نه تنها مردم آمل ، بلکه تمام مردم ایران بلند می شوند .

من اعتراض و اکراه خود را به این شکل نشان دادم که گفتم اصلاً کار نظامی بلد نیستم ، ریاحی گفت : اصلاً نظامی نمی خواهد چون به محض شلیک اولین تیر ، بلافاصله همه قیام می کنند . و قاعدتاً چنین دیدی را به همه داده بودند .

با این طرز فکر و با این تدارکات در جنگل شروع به سازماندهی کردند و جریان از یکی دو هفته تجاوز کرد و تا روز 8 آبان ادامه پیدا کرد . در این روز عده ای که برای تهیه ماشین به شهر رفته بودند ، وانت و مینی بوس را آوردند داخل جنگل و راننده ها را زندانی و اسیر کردند تا این که کارشان را ادامه بدهند و به شهر بروند . تا آن موقع همه اش در این فکر بودند که چگونه خودشان را به این شهر برسانند .

در 18 آبان با یک سازماندهی آماده رفتن به شهر بودند که در همان مدخل جنگل یک ماشین گشت بسیج ، تمام برنامه ریزی این گروه را به هم ریخت . بسیجی ها با مقابله شجاعانه ای که کردند ، توانستند هم یکی از جنگلی ها را بکشند و هم مانع طرح بشوند ، یعنی در حقیقت طرح شکست خورد .

یکی از بسیجی ها هم شهید شد که فامیل این شهید " کارگر " بود . در جریان شهادت او دو نفر بودند یکی به نام بهنام رودگری با نام مستعار " ترکه " که همان جا کشته شد و شخص دیگری به نام مستعار " طالب " که اهل آمل و مناطق بود . طالب بعد از این درگیری این قدر دستپاچه بود که اصلاً نمی دانست چه اتفاقی افتاد . ولی هم از تفنگ او تیر بیرون رفت و هم از تفنگ بهنام و دقیقاً مشخص نیست که کی تیر زد .

ولی به هر حال این دو نفر در مدخل جنگل بودند و بقیه که حدود 100 نفر بودند در داخل جنگل ایستاده بودند . در همین زمان یک گروه هم ، جاده هراز ، بین زرکه و محمود آباد ، را بند می کردند و شروع می کنند به تبلیغات ضد انقلابی ، تا این که متوجه می شوند طرح شکست خورده و بر می گردند .

بررسی دقیق عملیات این گروه از روی نقشه (رجوع شود به نمودار ضمیمه) به صورت زیر است :

محل اردوگاه ، جنوب امامزاده عبدالله بود و برنامه ای که داشتند این بود که گروه را به چند قسمت تقسیم کنند . یک عده دو سه نفری قرار بود در جنگل باشند و از وسائل و ابزار محافظت کنند و یک عده دیگر قرار بود بین محمد آباد و زرکه راه بندان ایجاد کنند تا ماشین هائی که قصد عزیمت به آمل را دارند ، نتوانند بیایند . سومین قسمت این بود که در جاده آسفالته امامزاده عبدالله کمین بگذارند تا این که از طرف پاسگاه امامزاده یانور و سولده نتوانند نیروی کمکی بفرستند . چهارمین گروه کمین قرار بود پلیس راه مزاحم آنها نباشد . بعد از این برنامه ها قرار بود وارد شهر بشوند .

و در شهر گروهی قرار بود دادستانی انقلاب اسلامی آمل را به تصرف در بیاورند و زندانیان را آزاد کنند و گروه دیگر مرکز سپاه را محاصره کند تا از طرف مرکز سپاه نتوانند نیروی کمکی به دادستانی بفرستند . قسمت دیگر هم قرار بود روابط عمومی سپاه را محاصره کنند . بخش آخر محاصره هم مربوط به بسیج سپاه پاسداران بود تا بسیج نتواند از محلش بیرون بیاید . قسمت آخر هم قرار بود در محله اسپی کلا و رضوانیه متمرکز شوند و تبلیغات کنند که بله ، این منطقه آزاد شده است و مردم بلند شوید !

آیت الله گیلانی : متشکرم ، شما در چند مورد از سرقت هائی که می کردند شرکت داشتید؟

سپرغمی : در هیچ کدام ... غیر از مواردی که بعد از فرار از شهر چون غذا نداشتیم و دیگر هیچ ارتباطی هم وجود نداشت ، رفته بودیم گزنه سرا، به خانه هائی رفتیم که قبلاً می رفتند جمعاً نزدیک به 40 نفر آنجا بودیم ، بعد مجبور شدیم برگردیم .

آیت الله گیلانی : در همین مدت مزاحم همان مردم بودید و از خوراک آنها استفاده می کردید؟

سپرغمی : بله ، در طول این مدت از غذاهائی که آنجا مانده بود ، استفاده می کردیم . گزنه سرا دهکده بزرگ ییلاقی بوده و فقط تابستان ها از آن استفاده می شود و یک سری از خانه ها مربوط به خوانین بود . البته تحقیقاً نمی دانستیم ولی شخصی که اهل آنجاها بود می گفت این دو سه تا خانه مال فئودال ها و خوانین است و اگر به اصطلاح مصادره بشود ، اشکالی ندارد ، من هم آنجا بودم .

آیت الله گیلانی : طبق چه قانونی آنها را مصادره می کردید ؟ قانون جنگل ؟

سپرغمی : بله .

آیت الله گیلانی : بسیار خوب ، این را آقای دکتر یادداشت کن . مسئله ضمان است ، یعنی اگر اینها اموالی داشته باشند باید چیزهائی که غارت کرده اند ، به مردم آنجا داده شود . و اما بند سوم " مسئول سیاسی یک گروه در جنگل ، گروه مصطفی رهبر ."

سپرغمی : بله ، بعد از این درگیری 22 آبان تشکیلات سازماندهیش را عوض کرد و به 5 گروه تقسیم شد . برای هر گروه یک فرمانده نظامی و یک مسئول سیاسی انتخاب شد . من مدت 40 روز مسئول سیاسی یک گروه بودم و در این فاصله دلیل این که مسایل برای خودم چندان توجیه نبود ، نتوانستم گروه را هدایت کنم و این گروه بعد از 40 روز منحل شد و نصف افراد جنگل را ترک کردند و بقیه به اصطلاح " مسئله دار " شدند ؛ این گروه نزدیک به 16 – 15 نفر بودند .

آیت الله گیلانی : بند چهارم " شرکت مستقیم در درگیری های 22 آبان در داخل جنگل با برادران سپاه و ارتش که در این درگیری دهها تن از این عزیزان به درجه رفیع شهادت نایل می آیند ."

آقای سپرغمی ، شما می توانید به این خاندان شهدا خدمتی بکنید ، شما آملی هستید ، خواستم آن مقدار که از کشته شده های آمل اطلاع دارید به خانواده شهدا اطلاع دهید . در این درگیری (22 آبان) طبق کیفر خواست ، شما شرکت داشتید و در آنجا از سپاهیان و ارتشی ها چند تن به شهادت رسیدند ، اگر می شناسید بفرمائید .

سپرغمی : صبح روز 22 آبان ، ما در کمپ بالا بودیم (جمعاً سه کمپ بود که هر کدام با هم حدود نیم ساعت فاصله داشتند) ساعت 5/6 – 5 صبح بود که به فرمانده کمپ ها خبر رساندند که به ما حمله شده و مدتی بعد هم صدای تیراندازی آمد و متوجه شدیم که حمله شده ، اما نه کسی به سمت این کمپ تیراندازی کرد و نه کسی از این کمپ تیراندازی کرد . در تمام مدت منتظر بودند ، درگیری تا حدود ظهر طول کشید و بعد از ظهر خبر رساندند که درگیری خاتمه پیدا کرده و برگشتند .

در این درگیری تا آنجا که بعداً در زندان متوجه شدم حدود 11 تا 12 نفر از برادران حزب اللهی شهید شدند و درگیری در چند تا منطقه بود ، یکی در تپه بالای کمپ پائین بود ، در این درگیری شخصی به نام حسین معروف به " حسین محاصره " گویا چند نفر را زده بود . علت اینکه به او لقب " محاصره " داده اند ، همین قضیه بود که در محاصره افتاد و توانست خودش را نجات دهد .

درگیری دیگر همان اول صبح بود که یک گروه می روند سراغ کمین " آل کیا سلطان " و آنجا به یک سری از برادران حزب اللهی که از ماشین پائین آمده و داشتند صحبت می کردند ، حمله می کنند . از کسانی که در آن درگیری شرکت داشتند در این جا هستند .

درگیری دیگر چند ساعت بعد تحت رهبری یکی از رهبران نظامی بوده است . اینها به همان منطقه آل کیا می روند و آنها را به آر.پی.جی می بندند . مسئولش شخصی به نام " غلام " بود و معاونش منوچهر می باشد و شخصی به نام حمید شیرازی که دستگیر شده در آن درگیری شرکت داشته و خودشان همان روز جریان را تعریف کرده بودند .

قسمتی از درگیری هم بین کمپ وسط و پائین بود که تحقیقاً نمی دانم کی ها بودند . یکی دیگر هم بین کمپ وسط بوده که شخصی به نام کاک رشید و شخص دیگری به نام جبار (که خودش زخمی شد) و خود کاک اسماعیل در آن درگیری بوده اند . در این درگیری ها مجموعاً 11 نفر از برادران حزب الله شهید شدند ؛ همان شب هم گروه ما از محل دور شدند .

آیت الله گیلانی : بله، بند پنجم " شرکت مستقیم در درگیری 18 آبان که در این روز جنگلی ها عازم شهر آمل بودند . "

سپرغمی : این را قبلاً توضیح دادم که سه نفر در درگیری بودند و بقیه در درگیری شرکت نداشتند .

آیت الله گیلانی : بند ششم " شرکت مستقیم در فاجعه معروف ششم بهمن ، حمله به شهر شهید پرور و قهرمان آمل که نامبرده در این روز با اسلحه ژ3 مستقیماً با برادران سپاه درگیر بوده و بعد بنا به مصالحی به محله رضوانیه می رود ." در این روز چند نفر از همشهری های خودت را شهید کردی ؟ واقعیت را بفرمائید .

سپرغمی : من اینجا برای روشن شدن حقایق و واقعیات آمده ام و هر چه تا حالا بیان کرده ام واقعیت دارد ، این را مطمئن باشید .

اولاً توضیح بدهم که در همان اعلامیه کذائی که بعداً بیرون آمد ، به این جریان به عنوان " قیام پنجم بهمن " اشاره شده است ، در حالی که برای ملت روشن است که این جریان در روز ششم بهمن اتفاق افتاد ، ولی از همان اول اصرار داشتند که این را به شکل یک دروغ بزرگ علم کنند که پنجم بهمن اتفاق افتاده . مشخص است که ششم بهمن همان " 6 بهمن " کذائی است و قاعدتاً نویسنده این اعلامیه سعی داشته خودش را منتسب به آن نکند ، ولی واقعیت را که نمی شود انکار کرد ، واقعیت این است که جریان در روز 6 بهمن حدود 12 شب اتفاق افتاد .

در مورد این درگیری توضیح بدهم که قبلاً بنا بر چه تحلیلی ، چه تصمیمی گرفته شد ، تحلیل این بود که در آمل احتمال داده شد سه حالت پیش بیاید : یک حالت این که همه مردم بلافاصله بلند شوند و قیام بکنند و در این صورت بلافاصله شهر گرفته خواهد شد و تحلیل قبلی درست است و ادامه خواهیم داد ، این یک نظریه بود .

نظریه دوم این بود که احتمال دارد مردم نیایند و ما مجبور به عقب نشینی بشویم . البته راجع به این حالت در همین حد صحبت شد و پافشاری نمی شد ، چون مطمئن بودند که صد در صد مردم خواهند آمد . حالت سوم این که نه حالت اول پیش بیاد و نه حالت دوم ، بلکه بخشی از مردم مثلاً دو سه هزار نفر جمع بشوند و آن وقت ما می توانیم چند روزی در شهر مقاومت کنیم . هیچ وقت تصور نمی کردند که بلافاصله قیام بشود ، منتهی نه به نفع اینها بلکه بر علیه اینها !

ساعت 12 شب من در گروه محاصره سپاه بودم . فرمانده ما شخصی به نام صادق بود . یک دو ساعتی در اطراف سپاه بودیم . یک نفر از گروه محاصره سپاه کشته شد که به " حیدر کرمان " معروف بود . ما تا حدود ساعت دو اطراف سپاه بودیم ، در این فاصله گروه به دسته هائی تقسیم شد که داخل مقر سپاه را می پائیدند که اگر احیاناً سپاه بخواهد بیرون بیاید نگذارند .

یکی از اینها سرک کشیده بود که وضع مقر سپاه را نگاه کند ، از طرف سپاه یکی زده بود توی کله اش ، بلافاصله همان جا افتاد ولی کشته نشد . من او را به محل بردم و برگشتم . خود کاک محمد بعداً برای من توضیح داد که از قرار معلوم دو نفر را دستگیر کرده ، یک نفر را آزاد می کند و نفر دیگر را همان جا به اصطلاح اعدام خیابانی می کند . آنطور که خود کاک محمد توضیح می داد ، این دو نفر حدود ساعت 5/1 – 1 از هیئت قرآن بر می گشتند .

حدود 3 – 5/2 بود که به داخل محل آمدیم . اولین قشری از مردم که بیرون آمدند ، حزب اللهی ها بودند . در اولین تیراندازی ، اینها بیرون آمدند که دفاع و مقابله کنند . قبلاً آقای ریاحی در جنگل سخنرانی می کرد که به محض رفتن ما به شهر آمل کافی است یکی دو ساعت آنجا بمانیم ، " بزرگترین تحول صورت خواهد گرفت ."  اما هنوز یک ساعت نگذشته بود ، دیدیم از آن طرف مردم دارند می آیند .

به هر حال از حدود ساعت 3 – 2 در محله رضوانیه بین ما بحث بود ، یک عده می گفتند که مردم نیامدند چه کار کنیم . شهر را ترک کنیم یا نکنیم ؟ در حالت تزلزلی قرار داشتند ، چون اصلاً هیچ کس از مردم نیامد و هر کسی که می آمد از حزب اللهی ها بود . در این موقع تحلیل شد که نه بابا ، ما تبلیغ نکردیم . این محلی ها چرا این قدر بی عرضه اند ؟ چرا تبلیغ نمی کنند ؟ در صورتی که صدای تیر و تفنگ گوش فلک را کر کرده بود ؛ دیگر بالاتر از این تبلیغ نمی شد !

البته از همان لحظات اول در بعضی از ماها تزلزل شدید وجود داشت ، ولی باز هم این توجیهات می شد که جنگ ادامه پیدا کند . خود من تا آن لحظه حتی یک تیر هم تیراندازی نکرده بودم . از این لحظه به بعد هم مردم محله رضوانیه مرا دیده بودند که تیراندازی نکردم . و حدود یک دو بعد از ظهر اولین گروهی بودیم که شهر را ترک کردیم .

یعنی ساعت 3 – 2 بود که از طرف پشت ده ما که حدود 11 نفر بودیم ، رفتیم و هنوز در خود شهر درگیری بود . بقیه ماندند و خود فرمانده کاک محمد گفت که ما بایستی تا شب مقاومت کنیم و بعد با استفاده از تاریکی شب شهر را ترک کنیم ، ولی ما قبول نکرده عقب نشینی کردیم و در واقع فرار کردیم . من خودم نه در آمل و نه در جنگل حتی یک تیر هم شلیک نکردم .

اسناد اتحادیه کمونیست های ایران در واقعه آمل(۳۲)


مطالب پربازدید سایت

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان