استفاده از تروریسم برای توازن قوا در غرب آسیا

 Rezakhahalirezaتوازن قوا در منطقۀ غرب آسیا به دنبال تهاجم آمریکا در سال 2003 و اشغال عراق دچار تزلزل شد و در جریان اعتراض‌های عربی سال 2011 به کلی از بین رفت. بهم ریختگی توازن قوا به صورت طبیعی باعث افزایش نزاع و جدال گرایی در منطقه شد. در چنین شرایطی تصمیم دولت آمریکا برای خروج از منطقه و تغییر ثقل استراتژیک از غرب آسیا به شرق اسیا نابسامانی و شرایط آنارشی موجود را بیشتر کرد. اما آنچه باعث شده آتش خانمان سوز تروریسم این روزها منطقه غرب آسیا را فرا بگیرد تنها خلائ قدرت و بهم ریختگی نظم موجود و توازن قوای منطقه‌ای نیست. یک سر رشد و نمو  تروریسم در منطقه را می‌توان در سیاست‌های اجرا شده غرب در منطقه دانست. یکی از سرفصل‌های اصلی استراتژی آمریکا و متحدانش در غرب آسیا به دنبال خروج آمریکا از منطقه تشکیل جریانی تحت عنوان نیروی سوم یا "The Third Force" بود. این نیرو قرار بود جایگرین نیروی زمینی آمریکا در منطقه شود. برای این سرفصل تاکنون سه الگو طراحی شده است که هر سه با شکست مواجه شده است.

الف: ملیشیای فراملیتی

الگوی اول با تکیه بر مدل بازیگران غیر دولتی Non-State Actors در غرب اسیا بر تشکیل یک ملیشیای فراملیتی با الگو گیری از جریان مجاهدین در افغانستان تاکید داشت. «سیمور هرش»، روزنامه‌نگار شهیر آمریکایی، در سال ۲۰۰۷ در مقاله‌ای نسبتاً طولانی در نشریه‌ «نیویورکر» از همکاری «جورج بوش» رئیس‌جمهور وقت آمریکا و برخی کشورهای منطقه برای تضعیف ایران، سوریه و حزب‌ا... لبنان خبر داده بود. وی تصریح کرده بود: برای تضعیف محور مقاومت در خاورمیانه، دولت جورج بوش تصمیم به تغییر اولویت‌هایش در این منطقه گرفته و با همکاری برخی دولت‌های عربی و از طریق ایجاد سازمان‌های زیرزمینی در لبنان، پروژه‌ مقابله با حزب‌ا... لبنان در بیروت را کلید زده است. نتیجه‌ این همکاری به وجود آمدن گروه‌های تکفیری افراطی شد که گرایش‌های بسیار زیادی به «القاعده» دارند. او در مقاله‌اش صراحتاً عنوان کرده بود که با هدف تضعیف دولت بشار اسد و فشار به حکومت سوریه برای مذاکره و کنار آمدن با رژیم صهیونیستی، جریان موسوم به محور سازش با چراغ سبز جورج بوش به حمایت‌های مالی و لجستیکی گسترده‌ای از گروه‌های افراطی تکفیری پرداخته است. ما حصل این الگو که توسط نئو کان‌های آمریکایی دنبال می شد رشد قارچ گونه گروه‌های تروریستی در خاورمیانه بود که خیلی زود از کنترل خارج شد.

ب: تشکیل یک ارتش منطقه‌ای

الگوی دوم، با توجه به تاکید اوباما بر نهاد گرایی در عرصه بین المللی بر مدل بازیگران دولتی یا State Actors  متکی بود، در این مدل "نیروی سوم" از یک ارتش منطقه‌ای با همکاری کشورهای همپیمان آمریکا تشکیل می شد. این الگو در قالب ارتش مشترک عربی مطرح شد.

تشکیل چنین ارتشی که پیشتر در زمان جمال عبدالناصر و مدتی نیز در زمان خروج نیروهای ائتلاف از خاک کویت در اوایل دهه ۱۹۹۰ مطرح بود، برای نخستین بار اسفندماه سال گذشته در دیدار عبدالفتاح السیسی با ملک سلمان مطرح شد و در بیانیه پایانی بیست و ششمین نشست اتحادیه عرب -که هشتم فروردین ماه در شرم الشیخ مصر برگزار شد- بار دیگر بر ضرورت تشکیل چنین ارتشی تاکید شد. اشتون کارتر وزیر دفاع ایالات متحده خیلی سریع از ایده حمایت کرده و تاکید کرد که نظامیان آمریکایی آماده همکاری با این ارتش و آموزش نیروهای آن می باشند. هرچند بلوک حامی عربستان در اتحادیه عرب از ایده استقبال کردند اما اختلافات جدی میان کشورهای عربی تاکنون مانع به فعلیت رسیدن این ایده شده است. البته اندکی بعد طرحی دیگر تحت عنوان ارتش اسلامی و یا ائتلاف اسلامی بر علیه تروریسم مطرح شد.  این ایده هم در اجرا نتوانست توفیقی به دست بیاورد. برخی تحلیلگران مخالفت مصر و پاکستان برای مداخله زمینی در یمن و  شکست در همکاری عربی برای تهاجم به این کشور را پایانی بر این ایده بلند پروازانه دانسته اند. با این حال خبر اخیر مبنی بر انتصاب ژنرال راحیل شریف فرمانده سابق ارتش پاکستان به فرماندهی ائتلاف اسلامی مقابله با تروریسم را می‌توان تداوم تلاش ها در این راستا دانست.

ج: تشکیل ارتش‌های محلی

الگوی سوم برای ایجاد نیروی سوم نه بر مدل بازیگران غیر دولتی و نه بر مدل بازیگران دولتی بنا شد. در این الگو با توجه به بحران عراق و سوریه آمریکایی ها تصمیم به ایجاد یک ملیشیای نیمه دولتی و محلی گرفتند. این ملیشیا در عراق در قالب گارد ملی عراق و در سوریه در قالب ارتش آزاد طراحی شد. الگوی گارد ملی عراق با توجه به نفوذ بالا و سابقه حشد الشعبی و گروه‌های مقاومت از یک سو و مخالفت جدی سیاستمداران عراقی از سوی دیگر فعلا در محاق قرار گرفته است. اوضاع در سوریه از این هم بدتر است قرار بود یگان‌های ارتش آمریکا تا پایان سال ۲۰۱۵ پنج هزار نفر را برای این منظور آموزش دهند. پنتاگون، وزارت دفاع آمریکا اما از این هدف خود فاصله‌ای بسیار دارد. در حال حاضر تنها چند نفر دوره‌های آموزشی را پشت سر گذاشته‌اند. طبق برنامه‌های تعیین شده قرار بود آموزش نظامی این گروه‌ها، نخست در خاک اردن باشد و سپس در ترکیه، قطر و عربستان سعودی ادامه یابد. برای اجرایی کردن این هدف، دولت آمریکا بودجه‌ای ۵۰۰ میلیون دلاری تصویب کرد. نتیجه تاکنونی این اقدام اما پایان دوره‌های تنها ۵۴ نفر از دوره‌های آموزش نظامی پنتاگون بوده است. همین ۵۴ نفر هم در درگیری با جبهه النصره شاخه القاعده در سوریه از بین رفتند و آن گونه که ژنرال لوید آستین فرمانده نیروهای مرکزی آمریکا در خاورمیانه و آفریقا می گوید از این نیروها تنها ۴ تا ۵ نفر باقی مانده اند.

محصول تمام این سیاست‌های شکست خورده تقویت تروریسم و انباشت سلاح  در منطقه غرب آسیا شده است. اتفاقی که می‌توان آن را تلاش برای توازن قوا در منطقه با استفاده از گروه‌های تروریستی خواند.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31