ادب از كه آموختي ؟

Salimراز عقب ماندگی و خشک مغزی منافقین بر کسی پوشیده نیست.رفتارهاي آنان بر طبق اصول کاملاً مبیّن و اثبات شده ، هماهنگي تطبیق عجیبی با رفتار زنجیره ای فرقه ها دارد. رفتارهایی که تجویز الگوی های کاملاً دیکته شده در تمام شئون زندگی آنها، به خوبی جاری می باشد. این مفهوم هم در رفتار و هم در گفتار نیروی سازمان به خوبی مشهود است؛ چه در رفتارهایی که با حرکت و جریان لمپنی مانع از برگزاری جلسات آزاد می شوند و با ضرب و شتم آزادی خواهان و جداشدگان خوی وحشیانه و ددمنشانه ی خود را به نمایش می گذارند و چه در گفتار که وقیحانه ترین کلمات ممکن را به کار می برند؛ کلماتی که هیچ انسان سالم و با عقلی آن را بیان نمی کند و از شنیدن آن نیز ابا دارد.

این نوشتار به بررسی ادبیات این گروهک و عوامل فحاشی و هرزه گویی منافقين از منظر روانشناسی می پردازد ، مسأله اي كه ریشه هاي متعددی دارد. بی سوادی یکی از خصوصیات گروهک منافقین می باشد که جمله کارشناسان و منتقدان بر آن اتفاق نظر دارند. ریشه های این بی سوادي نیز تمایل سران این فرقه مبنی بر دورنگهداشتن اندک هواداران سازمان از دانایی و بیداری می باشد. تنها منشاء اطلاعات آنان نیز خواندن چند کتابچه ی کپی برداری شده از تئوری های دسته چندم مارکسیسم می باشد که مربوط به دو سه دهه قبل می باشد و جالب اینجاست که با القائات سازمان، از نظر اعضاء این سازمان دانش و فرزانگی در میان تک تک افراد فرقه رجوی موج می زند، بنابراین این نادانی پروسه ای دو طرفه است که هم در گفتار و هم در رفتار اعضاي اين سازمان به خوبی مشهود و نمایان است.با عدم به روز سازی دانش مطالعات آکادمیک از یک سو و فشارهای فزاینده روانی از سوی دیگر باید گفت کلماتی که در نوشته های سخیف آنها بکار می رود اگر فحش و ناسزا نباشد – که هست – معمولاً مربوط به ادبیات جاهلی لمپنی فیلم فارسی های دهه 40 و 50 می باشد و البته تحّور ِتهوع آور ِنهفته در این نوشتارها شباهت عجیبی به فیلم های وسترن دهه 50 و 60 هالیود دارد ، جایی که شجاعت، درایت، کمال و آینده نگری و مبارزه با تمام مظاهر بدی و فتنه فقط به دست یکی دو نفر (مسعود و مریم رجوی) حل و فصل می شود و قهرمان داستان با شش لول خود و یا با هفت تیر کمری خود در آن واحد می تواند افراد زیادی را از پا در آورد و در عین حال و در عين خونسردی به اطرافیانش نوید آینده ای روشن و فردایی پر محصول را بدهد.

کلمات، جملات و به طور کلی ادبیاتی که در نوشتار سازمان بکار می رود ادبیات فسیل شده ای است که سازمان اگر هم بخواهد نمی تواند از آن جدا شود زیرا سالها است که با مصداق های عینی آن خوی گرفته، ضمن اینکه همان اصل بی سوادی هم راه را برگزینش و اجرای ادبیات متفاوت بسته است.

تحجّر، واپس گرایی، انحطاط فکری، التقاط فرقه ای، عصبیت جاهلی و به روز نبودن نقد و نظرها در نوشته های سازمان به قدری واضح و آشکار است که گویی نویسندگان محدودی با بیماری شیزوفرنی، سادیسم و آثار ماندگار مالیخولیا اقدام به نوشتن این متون کرده اند. خوراک اصلی جملات متون و مطالب سازمان را فحش های رکیک و دور از شعور و ادب تشکیل می دهد و هر چقدر میزان تیک های روانی، عصبیت و نادانی یا به عبارتی فقدان منطق پاسخگویی در سازمان بیشتر باشد ، بیشتر به ناسزاگویی روی می آورند.

از دیدگاه و نظر روانشناسان ناسزاگویی نوعی پرخاشگری به حساب مي آيد كه فرد از این طریق می خواهد خشم و عصبانیت خود را با بیان کلمات زشت و رکیک تخلیه نماید.ماهیت این رفتار به گونه ای است که به قصد تخریب،تضعیف و تهدید فرد ناسزا شونده ابراز می گردد . فرد ناسزا گو با این تصور از جانب مخاطب خود تحت فشار روانی بسیار بالایی است، آسیب و تنش های وارد بر خود را مجدداً در قالب کلمات زشت و الفاظ ناشایسته به مخاطب خود بازمی گرداند تا بدین صورت خود را از زیر بار استرس موجود برهاند. عنصر اصلی ناسزا فرایند تخلیه می باشد و ناسزاگو با بیان افکار خود در قالب ناسزا خود را از هیجان و اضطراب ناشی از عدم تعادل روانی خارج می کند، اما اگر فشارهای موجود زیاد باشد، تخلیه به صورت عملی و دائمی می باشد و هرچقدر ناکامی ها بزرگتر و بیشتر باشد توسل به الفاظ ناشایست بیشتر می شود. جدای از ابهام در مورد آینده و خانواده و معیشت، تضاد، تبعیض و دوگانگی، مشکلات فرهنگی،نداشتن تفریح سالم و اوقات فراغت، حاکمیت تک صدایی، سرخوردگی های سیاسی و فقدان محبوبیت از اصلی ترین عوامل ناکامی و سرخوردگی های سازمان می باشد. سازمان برای مخاطبان ناسزاهای خود البته القاب و اسامی خاص خود را به کار می برد و در این بین استفاده از نام حیواناتی که خود با آنها هم ذات پنداری می کنند بیش از بیش نمایان است، حیوانات و جانورانی مثل مگس، کفتار، شتر، گرگ و ...

در ادبیات غنی و شیرین زبان فارسی چنين رفتارهایي با اشارات و تمثیلات زیادی قابل مقایسه و تطبیق می باشد:" آدم چشم دریده ادب نگاه ندارد "، " آدم بی حیانه ننگ دارد نه وفا "، " هرکه را که شرم کند از او دوری/ بدرد پرده های مستوری." " آدمی زاد اگر بی ادب است آدم نیست. "، "یک جو بی حیایی، یک خروار توانایی."،

" کند بی شرم هر کاری که خواهد / نترسد زآنکه آبِ او بکاهد." و …

اما ادب حکم می کند تا همه ی کسانی که داغ ستم سازمان را با از دست دادن عزیزان خود چشیده اند، همچون گذشته رسم ادب و ادب پروری را نگاه دارند که لقمان حکیم بسیار زیبا گفته: " ادب آموختم از بی ادبان ".


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31