ویلیام اُ بیمن
(ویلیام اُ بیمن استاد مردم شناسی و مدیر مطالعات خاورمیانه در دانشگاه براون است)
محمود احمدی نژاد هنوز رسما به عنوان برنده رقابت ریاست جمهوری ایران اعلام نشده بود که حملات آغاز شدند.
معلوم بود که نومحافظه کاران امریکایی قرار نیست از شایعه از پیش آمادهشان محروم شوند: "ملاها انتخابات را دستکاری کرده اند." همانگونه که دانیل پلتکا در تاریخ 16 ژوئن- قبل از رایگیری نهایی- در نیویورک تایمز اعلام کرده بود آن ها که مطمئن بودند رقیب احمدی نژاد، آیت اله اکبر هاشمی رفسنجانی برنده خواهد بود ابتدا بازگشت او را "نه به خاطر تقاضای مردمی، بلکه به خاطر توطئه ملاها" توصیف کردند. به محض این که احمدی نژاد به عنوان برنده شگفتی آفرین اعلام شد، نومحافظه کاران او را نامزد رهبر مذهبی، علی خامنهای، معرفی کرده و ادعا کردند که انتخابات هیئت حاکمه روحانیون تقلبی بوده. واضح بود که، جدای از برنده شدن هرکسی، انتخابات باید اهریمنی جلوه داده میشد.
مایکل لدین، نومحافظه کار، حتی نتوانست صبر کند تا ببیند چه کسی برنده میشود. در بیانیهای که در نشنال ریویو آنلاین در 24 ژوئن منتشر شد، او نوشت: "ایران ِامروز مرا به یاد مبارزه مرگ بین هیتلر و اسای (نازیهای پیراهن قهوهای که انقلاب نازی را هدایت کردند) میاندازد. در زمانی خاص، هیتلر میدانست که آنها تهدیدی بالقوه برای حکومت او محسوب میشوند، و آنها را با خشونت از بین برد." معلوم نیست اشاره لدین به اسای به هاشمی رفسنجانی برمیگردد یا به احمدی نژاد. شاید، هر دو نفر مقصود لفظی وی را برآورده میکنند.
سپس، در روزی که پیروزی احمدی نژاد اعلام شد، دشمنان دائمی جمهوری اسلامی، مجاهدین عکسی را منتشر کردند که ظاهرا رئیس جمهور جدید را با یک گروگان چشم بسته طی گروگانگیری 1979-1981 نشان میداد. این عکس بلافاصله در سراسر جهان توزیع شد، و اتهامات مبنی بر این که احمدی نژاد "گروگانگیر" بوده به سرعت برق و باد پخش شدند. برخی از گروگانهای سابق، که چون نتوانسته بودند ایران را به خاطر اسارت طولانی مدت تحت تعقیب قرار دهند هنوز خشمگین بودند، فکر کردند که او را از تجربه 25 سال پیش به خاطر میآورند.
همهاش دروغ بود. سعید حجاریان، مشاور محمد خاتمی (رئیس جمهور در حال عزیمت) و یکی از طراحان اصلی بحران گروگانگیری، به سرعت فرد نشان داده شده در تصویر را نه به عنوان احمدی نژاد بلکه به عنوان تقی محمدی شناسایی کرد، یکی از افراد جوانی که در گروگانگیری شرکت داشت. محمدی بعداً به مجاهدین خلق پیوست، و در زندان مُرد.
حجاریان علناً طی رقابتهای انتخاباتی از احمدی نژاد انتقاد کرده بود، و دلیلی نداشت که از او حمایت بیجا به عمل بیاورد. حتی بدون بیانیه حجاریان هم، منابع مختلفی- ازجمله خانواده تقی محمدی- شهادتهایی دادند که با این ادعای غلط (که احمدی نژاد در تصویر توزیع شده است) متناقض بودند.
پس، موضوع چیست؟
مشخص است که تعدادی زیادی از افراد در دنیا به بی اعتبار کردن دولت ایران و رئیس جمهور اخیرا منتخب شده آن تمایل دارند، حتی اگر به قیمت متوسل شدن به دروغهای آشکار و منطقهای احمقانه باشد. مجاهدین خلق که 27 سال پیش در انقلاب ایران شرکت کرد اما شش ماه بعد از قدرت منفصل شد، هنوز خیال راهپیمایی تا تهران و به دست گرفتن کشور را در سر میپروراند. آنها یک دولت سایه در خارج از ایران تشکیل دادهاند، و دارای جمعی از نظامیان سالخورده هستند که با لطف دولت ایالات متحده نزدیک مرز ایران با عراق گردآمدهاند. در یک حرکت سیاسی موثر، مجاهدین چند قانونگذار امریکایی را جذب کرده که با دلارهای مالیاتپردازان امریکایی از آنها حمایت میکنند. سناتور ریک سنتوروم از پنسیلوانیا ، سناتور سام براون بک از کانزاس و جمهوریخواه النا روس-لتینن از فلوریدا در میان این حامیان قرار دارند. مجاهدین خلق به نحوی این مسئولان امریکایی را متقاعد کرده است که قصد دارد "دمکراسی" را به ایران بیاورد. ظاهراً این واقعیت که آنها هنوز در فهرست گروههای تروریستی ایالات متحده قرار دارند، و شهروندان امریکایی را در زمان شاه به قتل رساندهاند، سنتوروم، براون بک یا روس-لتینن را آزار نمیدهند.
نومحافظه کاران، مانند لدین، پلتکا و دیگران (از جمله ریچارد پرل، پاتریک کلاسون و دانیل پایپز)، که همگی از نزدیکان دولت بوش هستند، هنوز امیدوار هستند که ایالات متحده، ایران را مورد حمله نظامی قرار دهد؛ که این تفکر از این اطمینان ناشی میشود که ایران برای اسرائیل یک خطر محسوب میشود. به نظر میرسد بی اعتبار کردن رئیس جمهور جدید ایران هم دلیل دیگری برای مطرح کردن علت سرنگون کردن دولت ایران برای دولت بوش باشد.
آنچه نومحافظه کاران و مجاهدین خلق سعی در پنهان کردنش از مردم امریکا دارند این است که احمدی نژاد در حقیقت با رژیم ایرانی سابق فاصله دارد. او محافظه کار مذهبی است اما روحانی نیست، و بخشی از دستور کار داخلی اصلاح طلبان ایرانی را به کار گرفته است. این دستور کار شامل توسعه اقتصادی، برنامههای ضد فقر، و اصلاحات ضدفساد است، چیزهایی که برای رای دهندگان ایرانی- خسته از تبعیض که خیلی ها ریشهاش را در رقیب احمدی نژاد یعنی هاشمی رفسنجانی میبینند- ضروری است.
احمدی نژاد فاقد تجربه عملی در امور قانونگذاری است. او دکترای راه و ساختمان دارد و متخصص حمل و نقل است، و شهرداری تهران را به خوبی اداره کرده است. سبک زندگی ساده و رفتار معتدلش اعتماد بسیاری از رایدهندگان ایرانی را جلب کردند. اگر دنیا مایل به مصالحه با او باشد، او میتواند پلی به دنیا بزند.
خطر حمله به او قبل از این که حتی شروع به کار کند این است که او، و دولت ایران، ممکن است هر چه بیشتر درونگرا بشوند و یک موضع تدافعی و ستیزهجویانه را نسبت به جهان انتخاب نمایند. ایالات متحده باید به شدت امیدوار باشد این اتفاق نیفتد. برای همین است که دولت بوش باید به "منفی بافها" توجه نکند. با صبر و دقت، میتوان احمدی نژاد، همراه با نسل جوان و در حال خیزش، را به صورت ثمربخش به همکاری با ایالات متحده وارد کرد. اما ابتدا، باید 25 سال تلخی بین دو کشور متوقف شود. رد کردن افترا علیه احمدی نژاد میتواند یک گام اولیه عالی باشد.