جلسه پنجم
درسهایی از تاریخ سیاسی ایران(5)
آنچه که بزرگترین اشتغال خاطر شاه و قوام را تشکیل میداد وجود آیتالله کاشانی بود. تلاش بسیار کردند که با او کنار بیایند ولی حاضر نشد و تهدید کرد شاه را که اگر قوام سقوط نکند، لبة تیز حمله را متوجه شاه و دبار خواهد کرد. و بعد از اینکه نتوانستند او را وادار به سکوت کنند، درصدد برآمدند که او را با وجود اینکه نمایندة مجلس بود دستگیر کنند
بسم الله الرحمنالرحیم
نقش استعمار و تبلیغات امپریالیسم
سلام بر حضار محترم، بحث ما رسیده بود به جریان مهم 30 تیر.
اما آن مبحثی که در آن هستیم بخصوص از این جلسه به بعد و شاید از جلسه قبل به این طرف، از حساسترین مباحث گفتاری است که ما شروع کردهایم و ادامه می دهیم. یعنی از این به بعد خیلی مشابهت دارد با وضع کنونی، با این تفاوت که اولاً از جریان 30 تیر تا حالا، نزدیک به 30 سال میگذرد و به همین نسبت هم، استعمار آب دیدهتر، مجربتر و کارهایش دقیقتر شده است. بخصوص امریکائیها که در آن موقع بالنسبه تازه کار بودند، چون چند سالی بود از جنگ جهانی دوم میگذشت و آمریکا به تدریج میرفت که جایگزین انگلستان شود و هنوز دستهای مجهز و قوی نداشت. موضوع دیگر که به حساسیت این مسئله اضافه میکند این است که انقلاب اخیر، به مراتب عظیم تر و بزرگتر از انقلاب ملی شدن نفت میباشد، و به همین نسبت به هم توطئه دشمنها علیه این انقلاب وسیعتر و شدیدتر و پیچیدهتر است. براین اساس مباحثی که از امروز دربارهاش صحبت میکنیم ضرورت دارد که خیلی مورد توجه قرار بگیرد، چون از دو جهت در اوضاع و احوال کنونی مؤثر است؛ هم در شناخت شیوهها و بازیهای استعماری کمک میکند و هم از جهت وجود نام افرادی از گذشته، میتواند میراث خوار آنها را معرفی کند. مثلاً گاهگاهی اسم مصدق را مینوشدی، مصدق کیست؟ یا همین شخصی که اخیراً مرد (اللهیار صالح)، خوب اینها چه کسانی هستند؟ بحثها و نظرات راجع به اینها زیاد است. مثلاً یکی «صالح» را چهرة تابناک میداند و دیگری ممکن است او را یک فرد بسیار ناموجهی بداند.
تبلیغات امپریالیسم هم به قدری وسیع است که اگر دقت نشود، انسان بدون انکه متوجه باشد یک چهره ای را ممکن است خوب تلقی کند، چون خیلی محکم این چهره را پیش مردم خوب قلمداد میکنند و یک چهره را زشت و کریه. چون تبلیغات یک فنی است که امروز خیلی گسترش پیدا کرده است. نمیدانم این جریان را که شبیه یک لطیفه است قبلاً برایتان گفتم یا نه، ولی بد نیست اشاره کنم. دوستی داشتیم در تهران؛ او میگفت من هر وقت سوار تاکسی میشوم، مثلاً فرض بگیریم اسم شاگرد او زید بود می گفت به تاکسی میگویم مرا ببر به خانة زید. تاکسی نگاه میکرد که خوب زید کیست؟ میگفتم تو زید را نمیشناسی؟ پس تو چه تاکسیرانی هستی؟ زید به این مشهوری، خوب کم کم باورش میشد که این واقعاً یک آدمی است و خب بالطبع دقت میکرد که خانه را یاد بگیرد و حساب میکرد میگفت اگر سالی مثلاً صد ار من تاکسی سوار بشوم، صدتا تاکسیران خانه را یاد میگیرد و کم کم به عنوان یک فرد مشهور قلمداد میشود. اسامی در تاریخ هم وضع مشابهی دارد. میبینید شما، فلانی میگوید خوب من از همکاران صالح بودم، به جوری هم این را با استحکام میگوید که شما میگوئید خوب لابد افتخاری است. بعد که تاریخ را ورق میزنید میبینید که خود آقای صالح در سال 1339 تولد ولیعهد را جشن گرفته و با پیشه وری (به سلامتی پیشهوری) جام خودش را نوشیده است. در زمان کودتای رضاخان منشی سفارت آمریکا بوده است؛ و همینطور ... به هر ترتیب این مباحث بسیار دقیق است؛ بخصوص از جهت بازیهایی که استعمارگران انجام دادهاند. حتی ظریفتر و دقیقتر از بازیهایی است که توی سینما انجام میشود، که شما در سینما میبینید شخصی را گلوله میزنند توی سینهاش از پشت سر هم بیرون میآید خون هم فروران میکند، ولی در حقیقت یک نمایش است، یک چیزی بیبعد و بعد دارد، میبینی که یکی از بالای کوه خودش را انداخت پایین و نظائر این. بازیهای سیاسی از این ظریفتر و دقیقتر است.
ادامة بحث وقایع 30 تیر
به هر ترتیب میرویم دنبال بحثمان، در بحث جلسة قبل در مورد 30 تیر قسمتهایی از کتاب ارسنجانی را برای شما خواندیم و ماحصل مسئله این بود که پس از اینکه دکتر مصدق استعفا کرد و قوام السلطنه سر کار آمد چند نیرو باعث شد که مجدداً قوام سقوط کند و مصدق سر کار بیاید یکی وجود مجلس بود که این ارسنجانی در کتاب خودش اقرار میکند و بعد باز هم راجع به مجلس بحث خواهیم کرد، دیگر قدرتی بود که آیتالله کاشانی داشت و ما از آن در کتاب ارسنجانی برای شما خواندیم.
آنچه که بزرگترین اشتغال خاطر شاه و قوام را تشکیل میداد وجود آیتالله کاشانی بود. تلاش بسیار کردند که با او کنار بیایند ولی حاضر نشد و تهدید کرد شاه را که اگر قوام سقوط نکند، لبة تیز حمله را متوجه شاه و دبار خواهد کرد. و بعد از اینکه نتوانستند او را وادار به سکوت کنند، درصدد برآمدند که او را با وجود اینکه نمایندة مجلس بود دستگیر کنند؛ با وجود اینکه قوام صریحاً و کتباً نوشت که او را دستگیر کنند، به علت حمایت مردم چنین کاری ممکن نشد.
اعلامیه قوام بعنوان رئیس دولت
باز برای اینکه اهمیت مسئله را بدانیم همانطور که آن دفعه وعده دادیم، اعلامیه قوام السلطنه را من برای شما میخوانم تا ببینید که بیشتر از چه کسی وحشت داشتند.
چون اعلامیهای است که مشهور و تاریخی شد، من عیناً از رویش برایتان میخوانم:
«ملت ایران ـ بدون اندک تردید و درنگ دعوت شاهنشاه متبوع و مفخم خود را به مقام ریاست دولت پذیرفته و با وجود کبر سن و نیاز به استراحت این بار سنگین را بر دوش گرفتم، و در مقابل سختی و آشفتگی اوضاع، در مذهب یک وطنخواه حقیقی، کر بود که به ملاحظات شخصی، شانه از خدمتگزاری خالی کند، و با بیریالیدی به پریشانی و سیهبختی مملکت نظاره نماید. ایران دچار دردی عمیق شده و با داروهای مخدر درمانپذیر نیست. باید ملت همکاری بیدریغ خویش را از من مضایقه ندارد، تا بتوانم به این بیماری علاج قطعی دهم. مخصوصاً در یک سال اخیر، موضوع نفت کشور را به آتش کشیده و بی نظمی عدیم النظیری را که موجب عدم رضایت عمومی شد به وجود اورده است. این همان موضوعی است که ابتدا من عنوان کردم (یعنی موضوع نفت را میخواهد بگوید من پیش از همه عنوان کرد) و هنگامی که لایحة امتیاز نفت شمال در مجلس طرح بود، موقع را غنیمت شمرده و استیفای حق کامل ایران را از کمپانی جنوب در آن لایحه گنجانیدم. بعضی در آن وقت تصور نمودند همین اشاره باعث سقوط حکومت شد اگر هم فرضاً چنین باشد من از اقدام خود نادم نیستم، زیرا جانشین آیندة من جناب آقای مصدق السلطنه، آن فکر را با سرسختی بی مانندی دنبال نموده، و در مقابل هیچ فشاری از پای ننشست. اما بدبختانه در ضمن مذاکرات، نوعی بی تدبیری نشان داده شد، که هدف را فدای وسیله کرد و مطالبة حق مشروع از یک کمپانی را مبدل به خصومت بین دو ملت ساختند، و نتوانستند از زحمات خود کوچکترین نتیجه ای به دست اورند. حل این مسئله یکی از لازمترین مساعی من خواهد بود، به نحوی که منافع معنوی و مادی ایران کاملاض تدمین شود، بدون آنکه به حق رابطه دو مملکت (منظورش ایران و انگلیس است) خدشه وارد آید، البته این امر مشکل است، اما محال نیست و اقدامی که با عقل و درایت توأم باشد مطمئناً به ثمر خواهد رسید و هر گاه نرسد من نیز از کار کنار خواهم رفت.
در اینجا تذکر این نکتة اساسی را لازم میدانم، که من به مناسبات حسنه با عموم ممالک، خاصه با دول بزرگ دنیا اهمیت بسیاری میدهم (یعنی اهمیت می داده است که بین آمریکا و ایران و انگلستان و شوروی روابط خوب باشد) و رفتار خود را نسبت به آنها منطبق با مقررات بین المللی می نمایم ولکن به اتباع ایران اجازه نخواهم داد که به اتکای اجانب، اعتراض خود را بر دولت من تحمیل کنند. در امور داخلی، نخستین کوشش من برقراری نظم و امن خواهد بود، تا بتوانم در یک محیط سالم مبادرت به رفرمهای عظیمی نمایم، و شالودة نوین برای تأسیسات دولتی بریزم. اصلاح عدلیه در رأس کلیه روریات قرار دارد. هموطنان من به عدل و داد، مانند نان و آب نیازمندند؛ باید قوة قضائیه مستقل باشد و واقعاً از دو قوة مجریه و مقننه تفکیک و از زیر نفوذ آنها آزاد شود، و تمام افراد بدون استثناء باید در مقابل قانون، سر تعظیم فرود آورند، و احکام صادره از محاکم، بی چون و چرا به موقع اجرا درآید. من شبی با وجدان آرام سر به بالین خواهم گذاشت که در زندآنهای پایتخت و ولایت یک نر بی گناه با ناله و آه به سر نبرد. همین که ظلم و ستم رخت بربست، مردم با آسایش خاطر، اوضاع مالی و اقتصادی خود را سروسمانان خواهند داد، و از نعمتی که خداوند تعالی در زیر و روی زمین ایران به آنها بخشیده، برخوردار خواهند شد. ابتکار برنامة هشت ساله به همین منظور به مخیلة من خطور کرد و در اتیه نیز این فکر را با استقامت و اصرار دنبال خواهم کرد. من میخواهم که تمام اهالی این کشور اعم از مأمور دولت و نعتگر و کارگر و برزگر و بازرگان، غنی و ثروتمند باشند. از چشم تنگی بعضی رجال، که درصدد کسر حقوق کارمندان و مصادرة اتومبیل و فروش ادارات برامدهاند تنفر دارم. میزان عوارض عموم طبقات را به درجه ای بالا خواهم برد، که همگی بتوانند از کلیة مواهب تمدن این عصر مستفیذ شوند. بهمان اندازه که از عوام فریبی در امور سیاسی بیزام (این قسمت را توجه کنید) در مسائل مذهبی نیز از ریا و سالوس منزجرم و کسانی که به بهانة مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت نموده اند (معلوم است که افراطیون سرخ منظورش تودهای ها و ارتجاع سیاه، منظورش روحانیت مبارز اسلام هست، همین اصطلاحی که بعدها شاه مرتب به کار میّرد) لطمة شدیدی به آزادی وارد ساخته و زحمات بانیان مشروطیت را از نیم قرن به این طرف به هدر دادهاند.
من در عین احترام به تعالیم مذهب اسلام، دیانت را از سیاست دور نگاهخواهم داشت، و از نشر خرافات و عقاید قهقرائی جلوگیری خواهم کرد. (این حملة مستقیم به آیتالله کاشانی بود) ملت ایران، من به اتکاء حمایت شما و نمایندگان شما این مقام را قبول کرده ام و هدف نهائیم رفاه و سعادت شماست، سوگند یاد میکنم که شما را خوشبخت خواهم ساخت (بیشباهت به آن سوگند بختیار، در آن موقعی که حکومت را در دست گرفت و گفت من مرغ طوفانم، نیست. متن بیانیه، همان نطق بختیار بوده در پایین).
بگذارید من با فراغ بال شروع به کار کنم. وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانة من اخلال نماینده و در راهی که در پیش دارم مانع بتراسند، یا نظم عمومی را بر هم زنند، این گونه آشوبگران با شدیدترین عمس العمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنانکه در گذشته نشان داده ام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به موقعیت مخالفین، کیفر اعمالشان را در کنارشان میگذارم. حتی ممکن است تا جایی برسد، که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده، روز یصدها تبهکار از هر طبقه به موجب حکم خشک و بیشفقت قانون قرین تیرهروزی سازم. به عموم اخطار میکنم که دورة عصیان سپری شده، روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است، کشتیبان را سیاستی دگر آمد».
تهران 27 تیر 1331 رئیس الوزرا ـ قوامالسلطنه
پیام آیتالله کاشانی به ملت در پاسخ قوام
بله با یک چنین اعلامیهای شدید، همینطور که میبینید، لبة تیز حمله متوجه آیتالله کاشانی است چون او محور مبارزه بود. آیت الله کاشانی هم زودتر از همه و با هشامت عکس العمل نشان داد و اولین اعلامیه ای که صادر کرد این بود:
بسماللهالرحمنالرحیم: «برادران عزیز، پس از سلام، یک عمر فداکاری و خدمتگزاری مرا در راه دین و ملت همه کس میداند و بر عموم برادران ایمانی و ایرانی و بلکه دنیای مسلمانان واضح و آشکار گردیده است که جز عظمت دین و رفاه و آسایش مسلمین و برانداختن ریشة ظلم و فساد و کین به استعمار نظری نداشته و ندارم. کوشش من و شما برادران مسلمان در قطع ریشة استعمار و برانداختن مظاهر و آثار استعمار با عنایات پروردگار میرفت که نتیجة قطعی خود را بخشیده، و ایران را برای همیشه از شر اجانب نجات بخشد. ولی سیاسیت که قرون متمادی، دولتهای مزدور را بر سر کار میآورد؛ بالاخره حکومت دکتر مصدق را که بزرگترین سد راه جنایت خود میدانست بر کنار، و درصدد برآمد عنصری را که در دامان دیکتاتوری و استبداد پرورش یافته (منظور قوام السلطنه است) و تاریخ حیات سیاسی او پر از خیانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملی حکم مرگ و طع حیات سیاسی او را صادر کرده است برای سومین بار در مسند خدمتگزاران واقعی گمارد. من نمیخواهم که دربارة عدم صلاحیت احمد قوام بیش از این سخنی گفته باشم، اما اعلامیة ایشان در نخستین روز این زمامداری به خوبی نشان میدهد که چگونه بیگانگان درصددند که به وسیلة ایشان تیشه بر ریشة دین و آزادی و استقلال مملکت زده و بار دیگر زنجیر اسارت را به گردن ملت مسلمان بیندازند. توطئة تفکیک دین از سیاست، که قرون متمادی سرلوحة برنامه انگلیسها بوده و از همان راه ملت مسلمان را از دخالت در سرنوشت و امور دینی و دنیوی بازمی داتشه است، امروز سرلوحة برنامة این مرد جاهطلب قرار گرفته است. احمد قوام باید بداند که در سرزمینی که مردم رنجدیدة آن، پس از سالها رنج و تعب، شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیدهاند، نباید رسماً اختناق افکار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دستهجمعی تهدید نماید.
من صریحاً میگویم که بر عموم مسلمانان لازم است که در راه این جهاد اکبر، کمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطرة گذشته محال است، و ملت مسلمان ایران به هیچ یک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش شده، استقلال آنها پایمال و نام با عظمت و پرافتخار را که ملت ایران در اثر مبارزة مقدس خود به دست اورده است مبدل به ذلت و سرشکتگی شود. در خاتمه از عموم هموطنان عزیزم که در گوشه و کنار و در مرکز شهرستآنها برای اعتلای دین مبین حضرت خاتم النبیین و استقلال و آزادی ملت ایران همت گماشتهاند، صمیمانه تشکر نموده، موفقیت و پیروزی نهایی آنها را از خداوند متعال خواستارم».
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
سیدابوالقاسم کاشانی
شاه و قوام حکومت نظامی اعلام میکنند
خوب، این یک جزوه ای است بنام «گفتاری کوتاه دربارة: وقایع 28 مرداد 32» از انتشارات حزب جمهوری اسلامی که در 30 تیر پارسال پخش شد، و یک نمونهاش را می گذارم اینجا، بعد دوستان می توانند ببینند. مطالب جزوه در کتابهای دیگر هم البته منتشر شده است. در آن کتاب قیام ملت مسلمان ایران در 30 تیر سال 1331 عیناً این مطالب آمده است. کتابی است که چاپ دومش به زودی از چاپ خارج خواهد شد. روشن است که قوام و شاه به این زودی تسلیم نمیشدند، آنها حکومت نظامی برقرار کردند و ارتش را به خیابآنها آوردند و در سرتاسر کشور و بخصوص در تهران به کشتار مردم پرداختند و به همین منظور این اعلامیه از طرف آیتالله کاشانی خطاب به نیروهای مسلح صادر شد.
بخشی از اعلامیة آیتالله کاشانی خطاب به ارتش
بسم الله الرحمنالرحیم ـ «سربازان وطن و افسران عزیز. پس از عرض سلام خدا را گواه میگیرم که جز سعادت و عزت ایران و شما برادرانم نظری نداشته و ندارم و به پروردگار سوگند، که استقلال ملت مسلمان و عزت آنها هدف نهایی من است. هر کس مختصر تأمل و تفکری داشته باشد به خوبی میفهمد که برای من هیچ لباسی جز لباس ارشاد، زیبنده نیست و هیچ مقامی در نظر من بالاتر از مقام رضا و اطاعت از حضرت احدیت نمیباشد و اینک با همة شما اتمام حجت میکنم . به خدای لایزال فردای قیامت در عرصة محشر و پیشگاه حضرت ختمی مرتبت و درگاه عدل ربوبیت، هر کس که با ندای وجدان و وطن خواهی ملت دوستی مخالفت کرده باشد، مسئول و مؤاخذه است. در دنیا قبل از اخرت مجازات و در پیشگاه ملت سرشکسته و بیآبرو خواهد بود. سربازان عزیز شما در گرو خدمات صادقانة شما به ملت و مملکت و دین است و هر قدر استقلال، بیشتر و محکمتر باشد قدر و ارزش شما بیشتر خواهد بود. بگذارید خدا و ملت از شما خشنود باشد، زیرا امروز جنگ و جدال بین دو صف حق و باطل است. اعمال احمد قوام که تنها برای جاهطلبی و برگشت انگلیسیها و استعمار است نباید به دست شما انجام و شما را در مقابل خونها و حق کشیها مسئول کند و ...
سیدابوالقاسم کاشانی
افشای انگلیس استعمارگر و نوکرش قوام در مصاحبة مطبوعاتی کاشانی
بعداً اعلامیة دیگری باز خطاب به سربازان و افسران، توسط آیتالله کاشانی صادر شده و باز در آنجا هم آنها را از تیراندازی به طرف مردم منع کرد. علاوه بر این، چون رادیو دست دولت بود مصاحبهای تشکیل داد و مطالب مفصلی گفت که چون تاریخی است باز قسمتی از آن مصاحبه را هم برای شما میخوانم. این مصاحبهای است که در روزنامههای آن موقع درج شده است، مقدمه ای دارد:
روز شنبه از طرف آیت الله کشاانی از کلیة خبرنگاران روزنامه های داخلی و خبرگزاریهای خارجی دعوت شد که برای انجام مصاحبة مطبوعاتی ساعت 6 بعدازظهر روز یکشنبه در منزل ایشان حاضر شوند (روز یکشنبه روز 29 تیر بود، که فردایش روز 30 تیر بود که قوام سقوط کرد) ساعت 3 بعدازظهر فوق العادهای در سرتاسر تهران منتشر شد که پلیس درصدد است از انجام مصاحبة مطبوعاتی جلوگیری نماید، و در آن موقع فوق العاده تصریح کرده بود که تصمیم در انجام مصاحبه باقی است، ساعت 6 بعدازظهر کلیة خبرنگاران جراید تهران هفتگی و روزانه و تمام خبرین روزنامه های خارجی و خبرگزاریهای رویتر، یوناتید پرس و آسوشیتد پرس و خبرگزاریهای مشهور در منزل آیتالله کاشانی اجتماع کردند، عده زیادی از طبقات مختلف و روحانیون و چند تن از نمایندگان مجلس در آن جلسه حضور داشتند، نظم جلسة مصاحبه مطبوعاتی را جوانان وابسته به جمعیت مسلمانان مجاهد به عهده داشتند.
ساعت 5/6 بعدازظهر نطق آیتالله کاشانی با بانگ صلوات آغاز شد. پس از تشکر از حاضرین، در مورد نهضت پرافتخار ملت ایران که منشاء نهضت خاورمیانه گردید، به طور مفصل توضیح دادند و مداخلات 150 سالة انگلیس در امور داخلی ایران را شرح دادند و اظهار داشتند:
این نهضت پرافتخار را کراراً انگلیسیها خواسته اند از بین ببرند، و دولت دکتر مصدق را ساقط کنند، اگر در نظر داشته باشید 3 بار تعطیل عمومی در سراسر کشور داده شد، برای اینکه انگلیسیها کامیاب نشوند ولی این بار به دستیاری بعضی از عمال جنایتکار خود، احمد قوام را روی کار آوردند. دکتر مصدق بالاختیار استعفا ندادند. چون دیدند وضعیت طوری است که نمیتوانند با اختیار حکومت کنند، کنار رفتند. احمد قوام که از حیث روح و جسم و اخلاق لایق زمامداری نیست به زور انگلیسیها برگزیده شد و برخلاف قانون نام زمامدار و نخستوزیر بر روی خود گذاشت. چون به موجب قانون باید سه چهارم از وکلای حاضر در مجلس به او رأی تمایل بدهند در حالی که در آن روز 42 نفر بیشتر نبوده اند و جمعیت وکلای حاضر در مرکز 76 نفر بودندف پس رأی تمایل قانونیت ندارد. و اما فرمان شاه که صادر شد، روی اشتباه کاری بوده است به شاه گفتهاند که اکثریت مجلس به قوام رأی تمایل داده است. انگلیسیها میخواستند دولت ملی دکتر مصدق را ساقط کنند و مقاصد شوم خود را برای دولت جدید انجام دهند.
آقای قوام لیاقت و استعداد نخست وزیری را ندارد، یک مشت جنایتکار و دزد و خائن میخواهند او را وسیلة چپاول و غارت برای مسلط کردن مستعمرین انگلیسی قرار بدهند. چون در نه مادهای که از مجلس گذشته، چیزی که مانع باشد از اینکه مستضار و کارنشاس انگلیسی را برای نفت نیاوردند، ندارد. قوامالسلطنه فقط نقشه دارد که آنها را مجدداً برگرداند. قوام میخواهد همان متخصصان انگلیسی را بیاورد.»
در این موقع آیتالله کاشانی مجدداً درباره ساعت دعوت خود از خبرنگاران گفت:
«خیانتکاران، رادیو و تلگراف را که برای نشر اخبار است به دست گرفتهاند و نمی گذارند اخبار حقیقی به خارج برود، چارهای ندیدم جز اینکه مخبرین حاضر شوند و با مشاهداتی که در این چند روزه در تهران دارند در این جریانات و وضعیت امروز تهران قضاوت کنند، و این اعمال وحشیانة حکومت را به دنیا اعلام کنند. همه جا تعطیل عمومی است و همه مردم در کمال بیصبری در انتظار رفتن احمد قوام و امدن دولت دکتر مصدق هستند. البته آنهایی که با خارج با وسائل خبرگزاری تماس دارند باید به همه جا این قضیه را اطلاع دهند، که وضع پرافتخار ایران از بین نرفته است، و ایرانیان تا جان در بدن دارند، دنبال حکومت استعماری انگلیس نمی روند، حرفهای شاه طهماسبی ابلاغیة قوام را، البته همه در رادیو و جراید ملاحظه کردید، این بزرگوار معلوم میشود خیال کرده است ایران امروز، پنجاه سال پیش است و آن حرفهای شاه طهماسبی را که چطور میزنیم، چطور می کشیم و محکمة انقلابی تشکیل میدهم، در پیامش بود.
امروز قوام عوض اینکه طلب عواطف ملت را بکند، این طور صحبت کرده که باعث تنفر مردم شده است».
در حالی که آیتالله کاشانی می خندید، گفت:
«این اعلامیه خیلی به ما کمک کرد، قوام علاوه بر اینکه پرونده هایی دارد که در مجلس موجود است و صلاحیت قانونی برای نخست وزیری ندارد، در محکمة وجدان بیست میلیون ملت ایران محکوم است. اگر یک ملتی او را نخواهد، فرمان شاه یا رأی تمایل مجلس، اگر بالاتفاق هم باشد اثری ندارد. چون نمایندگان ملت باید تابع افکار ملت باشند. ملت قوام را قبول ندارد و از او متنفر است که کسی را در رادیو گذاشتهاند که نشسته و تلگراف جعلی درست میکند، و به او تلگرافی شد که مردم در کمال بشاشت و خشنودی هستند که قوام السلطنه زمامدار شده است. ما میخواهیم بفهمیم این مردم که بشاشت میکنند، مال کجا هستند؟! این ملت ستمدیده که حقیقتاً از تمام وسائل زندگی محروم بوده، دیگر زیربار استعمارل و این جانیها و این اشخاص که عاطفة بشری ندارند نمی رود، علی ایحال آقایان خبرنگار، احساسات این ملت مظلوم را به همه جا مخابره کنند و بگویند ملت ایران نمرده و زیر بار این ارباب جنایتکار نخواهد رفت.
اگر کار سخت شود، خودم حاضرم کفن بپوشم» (در این موقع ابراز احساسات شدیدی از طرف حاضرین نسبت به آیت الله کاشانی به عمل آمد.)
سپس حضرت آیتالله کاشانی مفصلاً بحثها میکند راجع به نفت و اینها که نمیخواهیم همة وقت شما را بگیریم. بعد از کفنپوشانی که از سرتاسر مملکت امده بودند و جلوی آنها را سرلشکر وثوق گرفته بوده که نگذارد بیایند تهران و آنها را اذیت کرده بوده بحث میشود. بالاخره از اینکه آیا با حزب توده اتحاد کنید یا نه، بحث میشود، که اینها میگویند همة ملت باید متحد باشند و البته به این عنوان حزب و دتسه، میىرسند که آیا اقدام مسلحانه باید بکنیم؟ و ایشان جواب میدهند که احتیاج نیست اینقدر اهمیت ندارد که اقدام مسلحانه باید بکنیم؟ و ایشان جواب میدهند که احتیاج نیست اینقدر اهمیت ندارد که اقدام مسلحانه بشود. نظرش را راجع به آمریکا میخواهند، ایشان میگوید امریکا هم اهمیتی ندارد و مثل انگلستان است و بقیة مصاحبه که طولانی است.
به هر ترتیب با اعلامیه هایی که آیتالله کاشانی داد و اقلیت مجلس دادند، مردم سرتاسر ایران قیام کردند. تعداد بسیرای کشته شدند، تا سرانجام در عصر سیام تیر ماه، قوامالسلطنه سقوط کرد.
برای اینکه باز نقش افراد مشخص بشود، یکی از افراد دیگری که تأثیر فراوان در 30 تیر داشت، دکتر بقائی بود، که آن اعلامیة شدیدالحن در مورد نظامیها را صادر کرد، چون اعلامیه خودش داستان طولانی بعدها پیدا کرد، که میشود یک کتاب دربارهاش نوشت، فعلاً متن آن را میخوانم و بعد در مطالب بعدی در مورد آثار این اعلامیه بحث میکنیم.
اعلامیه دکتر بقائی در مورد حکومت نظامی و امرای ارتش جنایتکار
اعلامیة دکتر بقائی کرمانی: مردم غیرتمند تهران، هر روز در گوشه و کنار این شهر، سینه و سر و پهلوی برادران و هموطنان عزیز ما، بوسیلة قنداق و سرنیزة سربازان و باتوم پاسبانان شکافته و نواخته میشود. این تفنگها و باتومها با مالیاتی که از مادران و خواهران ما گرفته میشود، تهیه شده و به دست برادران ما داده میشود. برادران سرباز و پاسبان ما مجبورند اطاعت امر افسران مافوق خود را بنمایند و سینه و سر و پهلوی هموطنان خود را بشکافند. مسئول این جنایات فجیع بعضی از افسران کم و بیش ارشد ارتش و شهربانی هستند، که برای خوشرقصی در برابر مزدوران بیگانه، این اوامر شداد و غلاظ را صادر میکنند. این بیشرمان، به جان من و شما و مادران و خواهران و اولاد ما ترحم نمیکنند.
مردم غیرتمند تهران، چشمهای خود را خوب باز کنید و اینها را به سلسله مراتب خوب بشناسید و یادداشت کنید، خانه های آنها را هم پیدا کنید و به خاطر بسپارید و باکمال متانت صبر کنید، صبر کنید تا وقتی که انشاءالله به زودی حکومت جناب «مجدداً اشرف» را ساقط نمائید. (توضیح میدهم که شاه قبلاً به قوامالسلطنه لقب اشرف داده بود، بعد آن لقب را پس گرفته بود مجدداً به او لقب اشرف داده بود، این به آنها اشاره میکند) آن وقت ای مردم غیرتمند، فجایع اعمال این افسران را به یاد بیاورید و بر آنها و زنان و بچگان و مادران و پدرانشان رحم نکنید، قصاص کنید و انتقام خون برادران خود را بستانید. ای مردم غیرتمند تهران فراموش نکنید که خداوند متعال به ما امر فرموده است: ولکم فی القصاص حیاةیااولواالالباب.
زندگی مسلمانان در قصاص و انتقام است. شهدای آزادی ایران و کسانی که در این روزهای سیاه برای ادامة مبارزة ضداستعماری ملت ایران شریت شهادت را نوشیده اند، از شما انتظار دارند که پس از سپری شدن دوران این حکومت سیاه، از این قبیل افسران و زنان و بچگان و پدران و مادران آنها انچنان انتقام سهمگینی بگیرید که در آینده هیچ افسری و سرباز و پاسبانی دستور حمله و برادرکشی ندهد. پس از سقوط حکومت قلابی قوام السلطنه، افسرانی که برای خوشرقصی در برابر مزدوران بیگانه، دستور ضرب و جرح و قتل میدهند و کسانی که به روی مادران ما و خواهران ما تانک می دوانند، بایستی به شدیدترین وجهی به دست آنها قطعه قطعه شوند، و خانه های آنها طعمة حریق شود. اینها و زنان و بچگان و مادران و پدرانشان خون ایرانی ندارند. نسل منحوس این قبیل افسرانی که دستور برادرکشی میدهند، بایستی از صفحة کشور مقدس ما زدوده شود، این است وصیت من به شما. نماینده مردم تهران و کرمان ـ رهبر حزب زحمتکشان ملت ایران
دکتر مظفر بقائی کرمانی
سقوط قوام و روی کار آمدن مجدد مصدق با اختیارات وسیع
به هر حال این مبارزات باعث سقوط قوام و روی کار آمدن مجدد دکتر مصدق شدف که البته خود مصدق هیچ نقشی در روی کار آمدن مجدد خودش نداشت. همینطور که به شما گفتم در 25 تیر، بدون اینکه به دوستانش حتی اطلاع دهد و بدون احساس مسئولیت نسبت به انقلاب ایران استعفا کرده، رفت کنج خآنهاش نشست و در را به روی همه بست. اما ملت قیام کرد و با دادن صدها کشته، مصدق با اختیارات بسیار زیاد سر کار امد. بدیهی است این مصدق غیر از مصدق قبل از 30 تیر بود. انتظارات مردم هم از او بسیار بیشتر از مصدق قبل از 30 تیر بود. چون مصدق قبل از 30 تیر درست است که نخست وزیر بود، اما شاه قدرت را در اختیار داشت، دولت ضعیف بود، عوامل امپریالیستها، انگلیسیها و آمریکائیها در تمام ادارات و در تمام مراکز حساس بودند، و ملت هم این را میدانست، بنابراین در حد قدرت از مصدق انتظار داشت؛ اما بعد از 30 تیر که دشمن مرعوب شده بود و ارتش شکست خورده به پادگآنها پناه برده بود و مخالفین در انتظار اعدام بودند، و شاه تسلیم شده بود و حتی سلطنتش در خطر قرار گرفته بود، مردم انتظار داشتند که اولاً دکتر مصدق تمام کسانی که مردم را کشته اند ـ وحشیانه هم کشتند ـ مجازات کند و در رأسش قوام را مجازات کند، چون نخست وزیر شده بود و آن جنایات را انجام داده بود. علاوه بر این مردم انتظار داشتند که عوامل بیگانه از پستهای حساس برکنار بشوند، و سرمایهداران و کسانی که مثل زالو خون مردم را می مکیدند، منکوب بشوند و حقوق مردم از آنها گرفته بشود و به کشاورزان و کارگران و مستضعفان توجه بشود. این انتظاری بود که مردم بعد از 30 تیر، به حق از دکتر مصدق داشتند.
چون دکتر مصدق بعد از 30 تیر، نه تنها نخست وزیر بود بلکه وزیر جنگ هم شد، که اسم وزارت جنگ را به نام وزارت دفاع عوض کرد و از مجلس هم اختیارات به مدت 6 ماه در 20 مرداد گرفت.
معنی اختیارات این بود که مصدق هر کاری را که میخواست، میتوانست با یک امضاء انجام بدهد! چون شما می دانید هر مسئله ای که در یک مملکت مشروطه بخواهد انجام بشود باید به تصویب مجلس برسد و خوب مجلس را هم که شما الان ملاحظه میکنید یک تشریفاتی دارد که لازم هم هست، صحبت مخالف و موافق و از این قبیل چیزها. ولی مفهوم اختیارات دکتر مصدق این بود که هر چیزی را که خودش امضاء میکرد، میشد قانون. یعنی دکتر مصدق مقتدرترین فردی شد که تا آن روز در کشور به وجود آمده بود. با اینکه در حکومت مشروطه حتی شاه، حتی رضاخان هم برای اینکه یک کاری انجام بدهد ناچار بود به طور تشریفاتی هم که شده از مسیر مجلس عبور کند و این مصدق بود که هم اختیارات قانونی وسیع پیدا کرده بود و هم ملت پشتیبان او بود.
انتخاب هیئت دولت نامطلوب توسط مصدق
حالا ببینیم مصدق با این قدرتی که داشت چه کار کرد: اولین کاری که کرد، هیئت دولتی را انتخاب کرد، که عناصر بسیار نامطلوبی در آن به وزارت برگزیده شدند. وزیر دارائی او باقر کاظمی است. کسی که قبلاً هم وزیر خارجه اش بود و این باقر کاظمی کسی است که در دوران رضاخان هم سالها وزیر امورخارجه بود؛ و معاون وزارت جنگ (معاون وزارت دفاع) سرلشکر وثوق، کسی که در همان چهار روز تیر ماه، مردم را در کاروانسرا سنگی به گلوله بسته بود، و بسیاری افراد دیگر که بسیار محل گفتگو هستند جزو منصوبین مصدق بودند.
نامة آیتالله کاشانی در مورد انتصابات مصدق
در اینجا است که آیتالله کاشانی نامهای به دکتر مصدق مینویسد و در آن نامه چنین اظهار می دارد:
میدانید که من در امور و در انتصابات شما مداخله نکردم اما الان در خانة من باز است، مردم شهید دادهاند و از من که از شما حمایت میکنم، میخواهند که این انتصابات غلط انجام نگیرد و اشخاصی مثل سرلشکر وثوق که مردم را کشته شایت و دکتر اخوی و نصرت الله امینی (که هنوز هم زنده است و عضو جبهة ملی است و اخیراً اسناد جاسوسیش به دست آمد) اینها را چرا شما سر کار آوردهاید؟
پاسخ مصدق به آیتالله کاشانی
دکتر مصدق به آیتالله کاشانی گه گفتیم این فداکاریها را کرد و مصدق را مجدداً سر کار آورد در ششم مرداد یعنی یک هفته بعد از 30 تیر، این جواب را میدهد:
ششم مرداد ماه 1331 ـ به عرض میرساند، مرقومة محترمه شرف وصول ارزانی داد. نمیدانم در انتخاب آقای سرلشکر وثوق و آقای دکتر اخوی که بدون حقوق برای خدمتگزاری حاضر شدهاند و همچنان آقای نصرتالله امینی که از فعالترین اعضای نخستوزیری هستند، حضرتعالی چه عیب و نقصی مشاهده فرمودهاید که مورد اعتراض واقع شدهاند. بنده صراحتاً عرض میکنم که تاکنون در امور اصلاحی، عملی نشده و اوضاع سابق مطلقاً تغییر ننموده است و چنانچه بخواهد اصلاحاتی بشود باید از مداخله در امور، مدتی خودداری فرمایند (مثل این است که مثلاً آقای رجائی به امام بنویسد که شما در امور مداخله نکنید) خاص اینکه هیچ گونه اصلاحاتی ممکن نیست مگر اینکه متصدی مطلقاً در کار خود آزاد باشد، اگر با این رویه موافقند بنده هم افتخار خدمتگزاری را خواهم داشت والا چرا حضرتعالی از شهر خارج شوید. (چون ایشان نوشته بودند که اگر این کار را نکنید، من از شهر خارج میشوم) اجازه فرمایند بنده از مداخله در امور خودداری کنم.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته دکتر محمد مصدق
البته این مسئله باز در مقابل مسائل دیگر کم اهمیتتر است.
حمایت مصدق از قوام و آزاد ساختن او از چنگال قانون
یکی از انتظارات به حقی که مردم داشتند مجازات مسببین 30 تیر ماه بود. آنها که بعضیشان حتی چند نفر را کشته بودند و مردم از دست آنها عصبانی بودند، انتظار میرفت که مجازات شوند. برای اینکه این قسمت حساس را متوجه بشوید که دکتر مصدق چه کرد و بخصوص به بعضی از بازیهای سیاسی پی ببرند، میخواهم که خیلی در این مورد دقت کنید. یک قسمتی از کتاب ارسنجانی برایتان نقل میکنم. آقای ارسنجانی در کتابش این مطالب را مینویسد:
بعد از حادثة سی ام تیر ماه مصدق علیه قوامالسلطنه اقدامی نکرد، (کی میگوید این را؟! خود معاون قوامالسلطنه) و تا میتوانست جلو تندرویهای کاشانی را میگرفت، چند روز که از حادثه گذشت و قوامالسلطنه زنده ماند، مصدق دستور داد که شهربانی دورادور از او محافظت کند، و با اینکه مأمورین دکتر بقائی همه جا میگشتند که توطئهای ترتیب دهند و به سر قوامالسلطنه بریزند و او را به قتل رسانند، مع ذلک دکتر مصدق مراقبت میکرد؛ البته تا جایی که متهم به طرفداری از قوامالسطلنه نشود، این اقدامات خنثی گردد.
باز در صفحة 75 کتابش مینویسد:
خیلی از نزدیکان و دوستان قوامالسلطنه در آن روزها (یعنی روزهایی که قوام ظاهراً مخفی بود) او را فراموش کردند. شبها که با احتیاط و ملاحظه از تعقیب جاسوسان دکتر بقائی به دیدن قوامالسلطنه میرفتم، خیلی خوشحال میشد. گاهی که از ناله و درد قلب و سنگینی سینه فارغ میشد، لبی به تبسم میگشود و میگفت: فلانی ببین چه مملکتی است، من وطن،روش شدهام و سیدابوالقاسم کاشانی وطنپرست.... من خائن شدم و بقائی خادم ...».
باز جای دیگر ارسنجانی در یادداشتهای سیاسی اش مینویسد:
«قوام السلطنه آنجا بود تا اطلاع رسید که دکتر بقائی قصد دارد با عده ای به خانة دکتر امینی هجوم کنند (چون قوامپناه برده بود به پارک امینالدوله) و قوامالسلطنه را بکشند. مسلماً اگر در تعقیب مقاصد ملی هم آقای دکتر بقائی همین اندازه پشت کار داشت (این حرف ارسنجانی معاون قوام است و طبیعتاً تعقیب قوام را مقصدی غیرملی میداند) ممکن بود خیلی مفید واقع شود. ناچار محل زندگی قوامالسلطنه را مجدداً تغییر دادند و او را به خآنهای که محمد قوام در خیابان ویلا اجاره کرده بود بردند. مدتی در آنجا نمانده بود که دکتر مصدق به سرتیپ کمال رئیس شهربانی دستور داد که از محل سکونت قوامالسلطنه مراقبت کنند زیرا باز آقای دکتر بقائی به فکر انجام «وظیفه ملی» خود افتاده بود.
دکتر مصدق چارهای که برای استخلاص قوام السلطنه اندیشید (به این جمله خیلی توجه کنید) تقدیم لایحه تعقیب قوام السلطنه را به مجلس بود. (خیلی نکته در این مطلب نهفته است، خوب مردم میگویند لایحه تعقیب را داده است به مجلس و میخواهد تعقیب اش کند و میخواهد قوام را محاکمه کند ولی ارسنجانی میگوید برای نجاتش! این کار را کرد که بعد میفهمیم چرا بردن لایحة محاکمه قوام به مجلس برای نجات قوام بود) لطفی وزیر دادگستری این لایحه را به مجلس برد و با وجود مخالفت دکتر بقائی و چند نفر دیگری که از ماهها پیش به عشق تصرف اموال قوام السلطنه شب و روز نداشتند تصویب شد. (اینکه میگویم سیاست کار ظریفی است به همین دلیل است. شما توجه کنید که مجلسی تشکیل شده است و دولت لایحه تعقیب قوام را به مجلس میبرد و یک فرد هم مخالفت نمیکند، مردم چه قضاوت میکنند؟ مردم برداشتشان چیست؟ از نظر مردم چه کسی میخواهد قوام را محاکمه کند؟ و چه کسی میخواهد قوام را نجات بدهد؟ ظرافت بازی سیاسی همین جا است. البته بعد که بقیة مسائل را برای شما خواندم مسئله خیلی روشن خواهد شد و باید این حرکات را شناخت، چون این بازی بود که زمان مصدق شد و الان شبیه این بازیها دارد میشود).
دکتر مصدق، دکتر فاطمی را به دیدن قوامالسلطنه فرستاد و دو شب بعد قرار شد او را به خانة خودش عودت دهند آن شب من در خانة خیابان ویلا بودم به دکتر فاطمی تلفن کردم که به مصدق السلطنه بگوید، انتقال قوام السلطنه با وجود «میهنپرستانی» که دکتر بقائی و کاشانی اطراف خانه گذاشتهاند (البته ارسنجانی کلمة میهنپرستان را داخل گیومه به منظور طعنه و مسخره استعمال کرده است) خالی از اشکال نیست. دکتر فاطمی پس از نیم ساعت خودش امد و گفت به سرتیپ کمال دستور داده شده است که شخصاً اتومبیل قوامالسلطنه را اسکورت کند (قوامی که مردم را کشته بود، با سلام و صلوات ببرند خآنهاش)، سرتیپ کمال آمد. قوام السطلنه را لباس پوشاندیم و سوار کردیم. سرتیپ کمال جلوی اتومبیل نشست و دو اتومبیل پلیس هم در عقب به راه افتاد. به این ترتیب قوامالسلطنه بعد از چند ماه دربدری و خانهبدوشی به خانه خودش مراجعت کرد، و چند نفر پلیس جلوی خانه او گذاشتند که مراقبت کنند. لایحة تعیب و مصادرة اموال قوامالسلطنه که به تصویب مجلس رسیده بود (چون مجلس قبلاً تصویب کرده بود که اموال قوام باید به نفع شهدا مصادره بشود) قرار نبود اجرا شود. دکتر مصدق شخصاً مایل به انجام این عمل نبود...» (علت بردن این لایحة تعقیب قوام به مجلس هم همین بود زیرا در حقیقت مجلس با تصویب این لایحه به دادگستری اجازه عمل نداد و چون دادگستری تشریفات و مراحلی دارد بالنتیجه قانون قبلی که متضمن حکم تعقیب و مصادره اموال قوام بود بیاثر میگردید).
باز جای دیگر آقای ارسنجانی این طوری مینویسد:
«متن قانون سلب مالکیت قوام السلطنه از اموال او کاملاً نشان میدهد که تهیهکنندگان آن فقط مقصودشان دستیابی به دارایی قوام بوده است، و با عجلة خاصی به تشکیل کمیسیون شهدای 30 تیر پرداختند و چند دستگاه درصدد تعقیب این کار برامدند و با هم رقابت و گاهی معارضه میکردند... چهارصد هزار تومان پول نقد حزب دمکرات ایران در حساب بانک شاهی یکی از موضوعاتی بود که آقای دکتر بقائی را از تاریخ انشعاب از حزب دمکرات متوجه کرده بود و در متن قانون مالکیت، این قلم درشت را نیز گنجاندند و خیلی هم دنبال کردند و بالاخره معلوم نشد، موجودی نقد فوق به کجا رفت.
دکتر مصدق زیربار اجرای یک چنین قانون بی منطقی نمیرفت، به همین دلیل بود که وقتی سیدابوالقاسم کاشانی و دکتر بقائی و سایرین فشار آوردند که مصادرة اموال قوامالسلطنه عملی شود، او به لطفی دستور داد که قانون اجازة تعقیب قوام السلطنه را به مناسبت وقایع 26 تا 31 تیر به مجلس ببرد و چنانکه گذشت بعد از تصویب این قانون (13 آبان 1331)، قوامالسلطنه به خانة خود رفت و بازپرس دادسرای تهران تحقیقات خود را آغاز کرد و دو مرحله از قوام السلطنه در منزل خودش بازپرسی به عمل آورده.
باز جای دیگر این طوری مینویسد:
«نکتة جالبی که قوام السلطنه در جواب بازپرس اظهار داشته بود این بود که حوادث 30 تیر ماه باید مورد رسیدگی قرار گیرد، ولی این رسیدگی باید با بازپرسی از کاشانی و سایر اعضای جبهة ملی (البته جبهة ملی آن روز) و کسانی که با صدور اعلامیه، نظامیها را تشویق به نافرمانی از فرماندهان خود کردهاند آغاز شود و مسئولین حقیقی حادثه 30 تیر ماه به این وسیله شناخته شوند.
بعد از چندی، تعیب قوامالسلطنه موقوف گردید، زیرا او در جریان حوادث تیر ماه تقصیری نداشت، ولی فوراً پرونده را بستند که مبادا پای تعقیب کسانی دیگر به میان کشیده شود.
اینها عباراتی بود از کتاب ارسنجانی، عبارات خیلی جالبتری هم دارد. این کتاب، خیلی خواندنی و باارزش است. سطر به سطرش ارزش دارد و مهم است و ممکن است باز هم ما، بعدها به بعضی از قسمتهایش استناد کنیم، اما جریان خیلی جالب این قضیه، در این مسئله 30 تیر را هزاران صفحه میشود رویش نوشت.
کتاب «چه کسی منحرف شد، دکتر مصدق یا دکتر بقائی»، متن کامل محاکمات دکتر بقائی است در دادگاه در سال 1340 در زمان دکتر امینی، که نخست وزیری بود. دکتر بقائی در آنجا مفصلاً حوادث را شرح میدهد و من جمله ماجرای 30 تیر را، کتاب مستندی است. من نمیدانم الان در بازار هست یا نیست. چون ما نمی توانیم همة این کتاب را برای شما بخوانیم، بالطبع کسانی که میخواهند از اوضاع 30 تیر و اسرار دیگر اطلاع پیدا کنند و حتی خود دکتر بقائی را بشناسند، نقایض و معایب و جنبههای مثبت و منفی اش را بدانند. این کتاب را بخوانند خیلی چیزها دستگیرشان میشود. اما بعضی قسمتهای مهمش را برای شما اینجا میخوانم. بعد وارد اصل مسئله ای که ارسنجانی گفته است و آن نجات قوام السلطنه توسط مصدق که با تقدیم لایحة تعقیب قوام بود، میشویم.
دکتر بقائی گوشهای از وقایع مربوط به 30 تیر را در دادگاه فاش میسازد
«موضوع دیگری که لازم بود اینجا به عرض برسانم گرچه جناب آقای مهندس حسیبی اشاره ای به آن کرده اند راجع به واقعة دلخراش اهواز بود ولی یقین دارم هنوز آقایان محترم کاملاً اطلاع از این جریان ندارند این جریان بعد از سقوط حکومت قوام اتفاق افتاد، (یعنی عصر 30 تیر که قوام سقوط کرده بود، کریمی که یکی از نمایندگان بوده، میگوید مثل کرمانشاه) موقعی که مردم میخواستند جشن بگیرند و شادی بکنند؛ طبق اطلاعات و مدارکی که ما در دست داریم یک عده اشخاص بودهاند که بعضی از مأمورین انتظامی با اینها خورده حسابهایی داشتهاند و دستور داده بودند که اینها را هر جا دیدند بکشد. اینها مطلع شده و فرار کرده بودند و مخفی شده بودند. چون حکومت قوام سقوط کرد اینها آمدند توی شهر برای اینکه جشن بگیرند. آنها هم از موقعیت استفاده کرده و با فجیعترین وضع و با رذلترین طریق، یک کشتار عجیبی کردند. تانک توی جمعیت دواندند. در یک نقطه ای که تلک توی مردم دوانده بودند، یک افسری که معلوم نیست، یا از شدت تأثر این عمل خواسته بود از تانک بیاید بیرون، یا اینکه تانک یک حرکت ناگهانی کرده بود، از بالای تانک میافتد پایین. میرود زیر تانک؛ خلاصه عصارة او که از طرف دیگر بیرون میآید، میخورد توی شکم یک کارگر که الان مجروح است و در تهران میباشد. در هر صورت با آن شدت و فشار دهها نفر زیر تانک تلف میشوند. بعد اجساد کشتهشدگان را جمع میکنند و میّرند، برای اینکه آنجا مرده زیادی بود. حتی به کسانی که آمده بودند اجساد کشتهشدگان را بردارند، تیراندازی میکنند و آنها را هم میکشند.
طبق اخبار مختلفی که بنده از اهواز دارم، تعداد کشتهشدگان از 200 نفر کمتر نیست و شاید به 300 نفر برسد. این مأمورین بی انصاف، اجساد زیادی را به رودخانة کارون دادهاند که یک تعدادی را که هر چه نصیب کوسه نشده بود، مردم از رود گرفتهاند. تعداد زیادی را بردهاند و در چالهها و گودالهای بیرون ریختهاند؛ که بعد از چند روز، عفونت آن باعث شده مردم اطلاع پیدا کنند. ولی هنوز چون همین مسئولین سر کار خودشان هستند همان آقای فرمانده لشگر، همان فرماندار نظامی که بوده، همان کسانی که این جنایات را کردهاند، سر جای خودشان هستند، مردم جرأت نکرده اند که کشتهشدگان خود را بگیرند.
حاج سیدجوادی: در مرکز هم هنوز هستند.
این یک موضوعی است که خیلی با خونسردی تلقی میشود. نامهها و طومارهای متعدد از اهواز و سایر نقاط رسیده که اگر بخواهم برای آقایان بخوانم، ایجاد تأثر زیادی میکند؛ ولی نمیدانم نتیجه ای گرفته میشود یا نه. در هر حال یک احساسات عجیبی را در این مردم خواستهاند بکشند بعد از آن هم هیچ اقدامی نشده. ما صحبت کردیم. گفتند یک هیئت میفرستیم برای رسیدگی.
وزیر کشور: مأمور شدند بروند.
دکتر بقائی: رفتند یا خیر؟
وزیر کشور: امروز حرکت میکنند.
دکتر بقائی: ولی دیر است الان در فولی اباد طبق همان طوماری که آقای مهندس حسیبی داده اند در یک چالهای شصت تا نعش بردهاند همان کاری را که در تهران هم کردهاند و حالا میگویند نوزده تا بوده و مسلماً دروغ است. یک موضوعی را اینجا بنده باید تذکر بدهم. یک عده افسران هستند که واقعاً اینها جنایتکار هستند که باید تعقیب بشوند [نمایندگان: صحیح است] ولی اکثریت افسران مردمان شرافتمندی هستند [نمایندگان: صحیح است]
همین جریان تهران و اهواز را وقتی مقایسه کنیم میبینیم در اهواز که از تهران خیلی کوچکتر است اینقدر کشتهاند، اگر افسرانی که در تهران مأمورند همهشان مثل افسران اهواز بودند، در تهران کشته از 4، 5 هزار نفر تجاوز میکرد. اینکه تعدادش کم است برای اینست که اکثریت افسران ارتش ما برادران ما هستند، وطنپرست هستند و به ملت خودشان علاقه دارند. ولی یک عده افسر هستند که از هر جانی، جانیتر هستند. اگر دستگاه انتظامی بخواهد ماستمالی بکند و نخواهد بگذارد آن جنایتکارها مجازات شوند، آن وقت ننگ و عار گندی که روی آن افسران جانی هست، به تمام ارتش ما سرایت میکند. من تعجب میکنم که چطور هنوز مأمورین انتظامی اهواز تا حالا عوض نشدهاند، خیلی تعجبآور است. کسانی که مردم را کشتهاند و زیر تانک گرفتهاند سر کارشان باشند و هنوز هم ما منتظریم و میگویند هیئت امروز حرکت میکند، آقا نگذارید آثار جرم محو شود.
شمس قناتآبادی: سرهنگ علوی که با کامیون کشتهها را بردند کرج دفن کرد، اینجا دارد با احترام زندگی میکند.
حاج سید جوادی: سگها را باز کردهاند و سنگها را بستهاند.
دکتر بقائی: این یک جریانی است که هر چه زودتر باید به آن رسیدگی شود. آقا کمک نکنید به محو آثار جرم یک چیزهایی است که در اینجا باید خواست (اشاره به سرلشگر وثوق معاون وزارت دفاع ملی).
بنده بعد از این جریان یک سؤالی از شخص شما دارم مطرح خواهم کرد راجع به دو موضوع، یکی راجع به این ایرانیانی که از همدان و کرمانشاه آمده بودند تهران کفن پوشیده بودند برای حفظ این نهضت ملی، شما به چه حق دستور داده بودید اینها را محاصره کنند در آسیاب سنگی و آنها را برگردانند.
شمس قناتآبادی: اگر یک قدری هم میگذشت دستور میدادند آنها را به مسلسل ببندند.
مهندس حسیبی: عدهای از آنها هم زخمی شدند.
دکتر بقائی: یکی هم راجع به دستور رمز محرمآنهای است که به ژاندارمریها دستور دادند که با شدت عمل بکنند، این دستوری است که بعد از استعفای آقای دکتر مصدق و موقعی که آقای قوام انتخاب شده بودند، جنابعالی صادر کرده بودید که از تحصن و تلگراف هم جلوگیری بکنند. البته این سؤال را صادر کرده بودید که از تحصن و تلگراف هم جلوگیری بکنند. البته این سؤال را پس از طرح کارهای جاری بنده خواهم داد و جوابش را خواهم ساخت».
اما مهمترین قسمتی که مثل این داستآنهای هیجان انگیز است و از هر داستانی هیجانانگیزتر است این قسمتی است که من برای شما میخوانم توجه کنید. حرفهای دکتر بقائی در دادگاه است.
«در این موقع از خارج یا به عبارت دیگر از داخل خانههای کسانی که تصمیم به پایمال کردن خون شهدای 30 تیر، و عدم تعقیب قوامالسلطنه گرفته بودند، اطلاع پیدا کردیم که طرحی به صورت ظاهر به عنوان تعقیب قوام تهیه شده است. (همین چیزی که ارسنجانی اشاره کرده بود) که با تصویب آن، قانون قبلی از اعتبار بیفتد، (آن قانونی که گفتیم حکم مصادرة اموال بود) و قوام نجات یابد. تاکتیک آقایان عبارت از این بود، که آن طرح را به مجلس بیاورند و زمینة تصویبش را فراهم بکنند. و در همان روزی که آن طرح، آخرین مرحلة تصویب را میگذراند هیئت رئیسه را بعنوان رسیدگی به طرحهای معوقة سنا دعوت کنند. (می دانید که قبل از 30 تیر ما دو مجلس داشتیم یکی مجلس شورا یکی مجلس شنا. بعد از 30 تیر قوانینی که مجلس شورا تصویب میکرد مجلس سنا چون درباری بود مانع میشد و تصویب نمیکرد. یکی قانون عفو خیلیل طهماسبی بود که مانده بود و یکی هم قانون مصادرة اموال قوام بود که مجلس سنا تصویب نکرده بود، به همین دلیل هم مجلس شورا رأی داد و مجلس سنا را منحلش کرد، این قوانین بلاتکلیف مانده بود حالا این اشاره به آن است) و در آنجا به عنوان اینکه قانون تصویب شده، امروز کافی است، مادة واحدة تصویب شده قبلی را دائر بر تعقیب قوام و مصادره اموال او از گردونه خارج کنند، و بعد هم به مناسبت طولانی شدن جریان گوش خود را از صداهای ناهنجار ما خلاص کنند. (پرونده که رفت توی دادگستری خوب دیگر دادگاه اول و دادگاه دوم و سوم و چهارم و تجدیدنظر و وکیل مدافع، همین بلائی که اول انقلاب میخواستند در مورد ارتشبد نصیری و هویدا به وجود بیاورند که بله اینها وکیل میخواهند و دادگاه میخواهد و نمیدانم فلان، به آن صورت خوب کم کم آبها از آسیاب میافتاد و اینها باقی می ماندند و شاید اگر کشته نشده بودند الان به جای اینکه من و شما اینجا حرف بزنیم آنها سر حکومت نشسته بودند)، من با علی زهری مشورت کردم او خیلی عمیقتر از من فکر میکرد برای رفتن در راه پرسنگلاخی که در پیش داشتیم او به منزلة چراغ پرنوری بود که اکنون خاموش شده است [در این موقع به دکتر بقائی حالت تأثر دست داد و گریه کرد]. ما تصمیم گرفتیم با آن طرح پیشّینی شده هر وقت که اورده شد موافقت کنیم و در ضمن موافقت، حرفهایمان را هم بزنیم و به تصویب فوریتها کمک کنیم و در آخرین مرحله غافلگیرانه پیشنهادهایی بدهیم که نقشة آنها خنثی شود.
بالاخره در جلسة 29 مجلس، مورخ یکشنبه 27 مهر ماه آن نقشه طرح شده به صورت طرح دو فوریتی راجع به صلاحیت محکمه جنائی جهت رسیدگی به متهمین 30 تیر در مجلس مطرح شد. البته طرح خیلی مفصل بود و آقایان دادرسان محترم هم اگر مطالعه فرمایند به بعضی از نکات که در آن منظور داشتهاند که هیچ وقت عملی نشود پی خواهند برد و متوجه خواهند شد چه پیچیدگیهای ظریفی در آن طرح منظور داشته بودند. ما به صورت ظاهر در همان جلسه از وجود آن طرح مطلع شدیم و به همین جهت وقتی که من به عنوان موافقت با فوریت اجازه خواستم صحبت کنم، آثار بشاشت در و جنات تهیهکنندگان اصلی طرح دیدم (وقتی دیدند که بقائی رفت که موافقت کند کیف کرده بودند که پس، این هم گول خورد و ما به نقشة خودمان رسیدیم) وقتی که برای صحبت پشت تریبون رفتم چشمکهای فاتحانه و پرخنده و پرمعنی آنها به یکدیگر از نظر تیزبین علی زهری مخفی نماند».
حالا با تفصیلاتی بحث میکند تا ما میرسیم به یک جنبة بسیار هیجان انگیز که این را دلم میخواهد خیلی توجه کنید این را باز دکتر بقائی در دادگاهش در مورد ماجرای آن سال و آن روز شرح میدهد:
«با کمال احترام به عرض دادگاه محترم میرساند، در جلسة قبل به صورت فهرست از چندین جلسة مجلس شورای ملی مطالبی به عرض رسانیدم تا اینکه رسیدیم به آنجا که دو فوریت لایحه دولت مربوط به تعقیب مرحوم قوام السلطنه به تصویب رسید و ما برای اجرای نقشهای که در نظر داشتیم، می خواستیم خود لایحه را در همان جلسه به تصویب برسانیم، ولی موفق نشدیم. تا اینکه رسیدیم به جلسة 34 مجلس شورای ملی در روز بکشنبه 11 آبان 1331 این جلسه (یعنی جلسة مجلس) از عجیبترین، پرمعنیترین، عمیق ترین، هولناکترین و هیجانانگیزترین جلسات دوره هفدهم و شاید بسیاری از ادوار دیگر باشد. و اگر بخواهم مشخصات این جلسه را تشریح کنم وقت زیادی میگیرد و بدین جهت صرفنظر میکنم. با تمام این اوصاف که برای این جلسه عرض کردم، مع ذالک به صورت یکی از آرامترین جلسات برگزار شد. دعوا و مرافعهای نشد. توهین و فحشی رد و بدل نشد و روی هم رفته جلسه خیلی متین و آرامی بود. ولی در زیر این آرامش و متانت از آن لحظات هولناکی بود که سرنوشتهای قطعی برای اشخاص و برای جریانات تعیین میشود. روی چنین جلساتی است که انسان شب را با خیال راحت در تهران می خوابد و صبح بیدار میشود و یک دفعه متوجه میشود که همین دیشب از تهران به مشهد رفته و خزانة آستانه حضرت رضا (ع) را به سرقت برده و مدمورین، همان روز برگههای سرقت را در خآنهاش پیدا میکنند و مدمورین انگشتنگاری مشهد هم اثرات انگشت او را روی در و پنجره خزانه آشتانه کشف میکنند. در ابتدای این جلسه که عرض کردم به عنوان ...»
حالا این بخشش جدا است که خوب توضیح میدهد، یک چند تا داستان میگوید که اینها همهاش گفتنی است ولی من صرف نظر میکنم ، ولی یک تکهاش را که شرح میدهد، برای شما میخوانم میخواهد آن جلسه را تشریح کند میگوید:
«یک میدانی را در نظر بیاورید، مثل میدان نقش جهان اصفهان. شما در یک گوشه میدان ایستادهاید، عده زیادی مردم را میبینید که در رفت و آمد هستند، بعضی با هم حرف میزنند، بعضی ایستادهاند، بعضی میخندند و داد و فریاد میکنند، بعضی هم چرت میزنند. از آن گوشه میدان این جمعیت به نظر بیننده، جمعیتی درهم و رهم و بدون هر نظم و ترتیبی میماند. ولی در همان موقع فرصتی دست میدهد که ما وارد عمارت عالیقاپو میشویم و به طبقه بالا میرویم و از روی ایوانی که مشرف به میدان نقش جهان است صحنة میدان را نگاه میکنیم . کسی که پایین هست توی جمعیت است نمیتواند دقیق بفهمد چه چیزی است، آن کسی که بالا و مسلط بر جمعیت است از حقایق با خبر است در همین حال که مسلط بر میدان هستیم، یک حالت روشنبینی به ما دست میدهد. با کمال تعجب میبینیم جمعیتی را که پایین دیدیم و به نظرمان درهم و برهم میرسید، اکنون میبینیم جمعیتی را که پایین دیدیم و به نظرمان درهم و برهم میرسید، اکنون میبینیم که جمعیت دارای یک نوع نظم و ترتیبی است که در دو صف متخاصم در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند و پشت هر یکی از این دو صف نیز افرادی ایستادهاند، یا در حرکتند، یا تغییر صف میدهند. دقیقتر که نگاه کنیم میبینیم در دست هر یک از افرادی که در صفهای روبرو قرار گرفتهاند شمشیری است که در پایین میدان برای کسانی که پایین هستند، آن شمشیر نامرئی است و جز نفرات صف اول، دیگران هم که در پشت صفوف هستند نمیتوانند متوجه این شمشیرها بشوند و فکر میکنند که نفرات صف اول با مشتهای گره کرده ایستادهاند. در حالی که شمشیر بدست دارند. این دو صف روبرو مشغول یک زد و خورد و یک مبارزة بیرحمانه و وحشتاور علیه یکدیگر میباشند. مانند آنچه که در داستآنها خواندهایم مانند رومیان قدیم و گلادیاتورها. به شمشیرها یک قدری دقیق تر میشویم، میبینیم که روی دستة هر یکی از قبضهها چیزی نوشته شده، روی قبضهای نوشته شده «برای نجات قوام السلطنه ـ برای پایمال کردن خون شهدای سی تیر» (این قبضه را ما بعدها در خاطرات ارسنجانی میّینیم آن روز مردم نمی دیدند) و روی دیگری نوشته شده «برای تعقیب مسببین 30 تیر و بالاخره حفظ اصالت نهضت ملی ایران و چیزهای دیگر» افرادی که در پشت این صفوف قرار دارند به خیال اینکه افراد جلو با مشت دارند مبارزه میکنند به جلو میآیند. وقتی خود را به صف جلو رساندند یا با ضربه شمشیر از پای درمیآیند، و یا اگر زودتر متوجه قضیه شوند خود را کنار میکشند. و بعضی ها وقتی چشمشان باز میشود، تغییر صف میدهند و از صفی به صف مقابل مییوند. اینک ما به «طبقه سوم» رسیدهایم با اجازه قضات محترم فقط به قرائت صورتجلسه میپردازم و با توضیحاتی که عرض شد احتیاجی به تفسیر نیست (حالا صورت جلسات آن مجلس را گوش کنید خود شما متوجه خواهید شد).
طرح لایحه دوفوریتی راجع به اجازه تعقیب آقای احمد قوام: در وقایعی که از 27 تا 30 تیر ماه 1331 در تهران و ولایات اتفاق افتاده، تعقیب و تحقیقات از آقای احمد قوام مورد لزوم و ضروری است. لذا اجازة تعقیب مشارالیه را با تصویب مادة واحده ذیل از مجلس شورای ملی به قید دوفوریت درخواست مینماید.
مادة واحده: مجلس شورای ملی به وزارت دادگستری اجازه میدهد که نسبت به وقایع 27 تا 30 تیر 1331 آقای احمد قوام را مورد تعقیب قانونی قرار دهد.
نخستوزیر: دکتر مصدق
وزیر دادگستری: لطفی
پس این لایحهای بود که دولت به مجلس داد. علی الظاهر هم آن نمایندة بی خبر و مردم بی خبر میگویند که قوام میخواهد محاکمه بشود. در حالی که قبلاً خود مجلس رأی داده که اموال قوام مصادره بشود. حالا نایب رئیس مجلس میگوید:
«مشابه همین پیشنهاد، یک پیشنهاد دیگری هم هست قرائت میشود، آن پیشنهاد این بوده است:
پیشنهاد میکنیم که در عبارت مادة واحده به جای وقایع «27 تا 30 تیر» وقایع 26 تا 31 تیر 1331 نوشته شود.
دکتر بقائی، علی زهری
این را توجه کنید حالا بقائی خودش شرح میدهد برای خام کردن آن طرف، این پیشنهاد را میدهد که بگوید ما اصلاً نمیفهمیم که شما چی آوردهاید. در اصل لایحه 27 تا 30 تیر است، این پیشنهاد میگوید 26 تا 31 تیر. البته این یک فن حقوقی هم هست که قانونی که تصویب میشود به نفع متهم همیشه تعبیر میشود، اگر به صورت 27 تا 30 تیر تصویب میشد، نه 27 میامد جزو آن و نه 30 تیر، اما به آن صورتی که دکتر بقائی میگوید هم 27 تیر میامد جزء آن و هم 30 تیر ولی خود بقائی میگوید این مسئله مهمی نبود، مسئله حالا دکتر باقئی در آن مجلس این طوری میگوید:
اجازه بفرمائید، یک تذکری بدهم.
نایب رئیس: بفرمائید.
دتر بقائی: عرض کنم در متن قانون نوشته شده است 27، در صورتی که روز 26 عملیاتی شده است. دستوراتی که در همان شب 26 نوشته شده است، آنها هم باید مشمول رسیدگی قرار گیرد و همینطور که جناب آقای اخگر فرمودند (اخگر یکی از نمایندگان است) «تا» ممکن است این جور تفسیر شود که تا صبح 30 تیر است، چون محکمه همیشه به نفع متهم تفسیر میکند به این جهت تا 31 تیر که بگوئیم شامل تمام روز 30 تیر خواهد بود، بناراین خواهش میکنم به این پیشنهاد رأی گرفته شود که شامل 30 تیر هم بشود و روز 26 تیر هم شامل گردد».
این قسمتی است که بقائی در مجلس میگوید حالا دوباره به توضیحاتی که در دادگاه میدهد میىردازیم:
«بقائی: ما برای ورود در معرکه همانطور که شمشیربازها عملیات نرمش میکنند (شمشیربازها قبل از اینکه شمشیربازی کنند یک کمی با هم بازی میکنند که عضلاتشان نرم بشود) قبل از شروع به جنگ، ما هم یک پیشنهاد بدون خاصیت دادیم. این پیشنهاد علت وجودش این بود که ما یک زمینة مساعدی به دست میآوردیم تا پیشنهاد غافلگیری را مطرح و نتیجه بگیریم. دو سه پیشنهاد دیگر در همان جلسه میرسد و مطرح میشود و سپس موقع درگیری ما مییسد (حالا این را توجه کنید).
نایب رئیس: پیشنهاد دیگری قرائت میشود.
ریاست محترم مجلس شورای ملی پیشنهاد میکنیم تبصرة ذیل به ماده واحده افزوده شود.
تبصره: این قانون به هیچوجه رفع اثر از قانون ضبط و مادرة اموال احمد قوام، مصوب 12/5/1331 مجلس شورای ملی را نمی نماید.
دکتر بقائی ـ علی زهری
تمام اینها را آنها آورده بودند که این قانون ماستمالی بشود و از بین برود. این تبصره تمام آن رشتهها را پنبه میکند حالا باز خود بقائی تشریح میکند:
«پیشنهاد غافلگیرکنندهای را که در جلسه پیش عرض کردم همین بود، این پیشنهاد تمام آن زحمات را از بین میّرد و تمام آن طرح را خنثی میکرد. ظرف غافلگیر شد. ملاحظه بفرمائید بعد از خواندن پیشنهاد مطابق رسوم مجلس باید یکی از پیشنهاددهندگان توضیحاتی بدهد و من برای توضیحات پشت تریبون رفتم.
نایب رئیس: بفرمائید آقای دکتر بقائی.
دکتر بقائی: چون با توجه به ظاهر قانونی (توجه کنید به کلمه :«به ظاهر») که از طرف دولت پیشنهاد شده، تقاضای تعقیب و تحقیقات از آقای احمد قوام شده است، در صورتی که اگر ما توجه کنیم، خود مجلس شورای ملی رأی به محکومیت احمد قوام داده (نمایندگان میگویند صحیح است) و یک قانونی هم تصویب شد که در سنای مرحوم دفن کردند و آن قانون مصادرة اموال قوام بود، و چون این قانون تصویب شد مردم خیر و نیکوکاری که نیت این را داشتند، کمکی به بازماندگان شهدا و مجروحین واقعة 30 تیر بکنند، وقتی فکر کردند چندین میلیون، عاید بازماندگان شهدا و مجروحین خواهد شد از کمک خودشان خودداری کردند و نتیجه این شد که چیزی عاید آن بیچارهها نشد و در مورد آن قانون هم هنوز دولت اقدامی نکرده است. مجلس شورای ملی هم هنوز نفرستاده است برای توشیح (یعنی برای امضای شاه) و از ناحیه ارث قوام چیزی عاید اینها نشده است و از زندگانی خودشان هم افتاده اند و از کمکهایی هم که ممکن بود مردم بکنند مرحوم شدهاند، به طوری که الان وضعیت بازماندگان شهدا و وضعیت کسانی که در راه آزادی، سلامتی خودشان را و یا بعضی از اعضای خود را از دست دادهاند رقت بار است و من از این موقع استفاده میکنم و به عرض آقایان نمایندگان محترم و هیئت دولت و تمام مردم نیکوکار این مملکت مییسانم و توجه آنها را به این نکته جلب میکنم که الان این خانوادهها در منتهای عسرت به سر میبرند و ما هم با تمام نیت خوبی که داریم هیچ نوع کمکی به این اشخاص نمی توانیم بکنیم. چون مالی در اختیارمان نیست و از ارثیه قوام هم چیزی در دستمان نیست و چون الان ممکن است پس از اینکه مادة واحده به تصویب رسید، بعداً تفسیر کنند که چون این مادة واحده راجع به تعقیب قوام بوده و قبل از صدور حکم محکومیت قوام نمی توان اموالش را گرفت به این جهت مصادره اموالش به چاهویل بیفتد و به جایی نرسد و اموال او هم مال خودش و بستگانش باشد. به این جهت بنده تقاضا میکنم از آقایان محترم که به مووضع توجه بفرمایند و به این پیشنهاد رأی بدهند تا دولات تعقیب را زودتر عملی کند.
نایب رئیس: آقای شمس قناتآبادی بفرمایید.
شمس قناتآبادی: بنده از مخالفتم صرفنظر میکنم (مخالف پیشنهاد بقائی بوده ولی بعد صرفنظر میکند).
بقائی توضیح میدهد:
«شمشیر را دید، و تغییر جهت داد، چون شمس تردید میکرد، در آن صحنه که ما می دیدیم یک حالت بهتزدگی پیدا شد، و یک حرکات ناموزون که خودشان را برای یک حملة شدید آماده بکنند».
نایب رئیس: آقای مهندس رضوی (حالا بنا است آقای مهندس رضوی صحبت کند. مهندس رضوی خودش نایب رئیس دوم مجلس هفدهم بود و همان کسی بود که در اینجا برایتان خواندیم، که در 30 تیر قاعدتاً دودوزهبازی میکرد، هم با قوام السلطنه ملاقات میکرد و تبریک گفته بود و هم جزء طرفداران مصدق بود).
مهندس رضوی: بنده میخواستم برای روشن شدن افکار آقایان تذکری در این موضوع بدهم. چون عبارت تبصره ای که آقای دکتر بقائی پیشنهاد فرمودند سابقة خوبی ایجاد نخواهد کرد، و آن این است که در حین انعقاد مجلس سنا طبق اصول اساسی لازمة اینکه یک مصوبی صورت قانونی پیدا کند تصویب مجلسین است، البته حالا مجلس سنا دیگر منعقد نیست، و بنابراین آنچه از مجلس گذشته است و به مجلس سنا رفته است، باید با مشورت هیئت رئیسه مجلس شورای ملی ترتیبی برای ابلاغ به دولت و اقدام برای توشیح نسبت به آن داده شود، ولی این کار هنوز نشده است و بعدازظهر هم در هیئت رئیسه دعوت داریم.
یکی از مطالب مطروحه همین است که به نظر بنده اشارة آقای دکتر بقائی و توجه آقایان نمایندگان و ملت ایران کافی تلقی بشود و دیگر به این جهت که قانون از بین نرود، نمی توانیم رأی بگیریم و تا حالا و در این ساعت بنده که این صحبت را میکنم آنچه در آن تاریخ مصوب است هنوز به عنوان قانون نمیتواند باشد و البته در اساس فکر ایشان بنده موافقت دارم (یعنی میگوید این قانون نیست که شما میگویید).
دکتر بقایی: اگر دولت موافقت بکند پس میگیرم.
نایب رئیس: اگر دولت هم موافقت کند باید رأی بگیریم.
دکتر بقائی: مقصود من اجرای قانون است اگر تذکر موافقی بدهند پس میگیرم.
[دکتر بقائی در دادگاه: چون اگر موافقت میکردند از نظر ما تحصیل حاصل بود، ولی آنها بخصوص این مادة واحده را آورده بودند که قانون قبلی را از بین ببرند.]
اخگر (که یکی از نمایندگان بوده): یک تذکر کافی بود.
نایب رئیس: آقای وزیر دادگستری نظری ندارید؟
وزیر دادگستری: خیر.
معاون نخست وزیر (معاون نخست وزیر آقای باقر کاظمی بوده که هم وزیر دارائی بوده و هم معاون نخستوزیر): ممکن است بفرمائید یک مرتبة دیگر این پیشنهاد قرائت بشود (دوباره قرائت میشود). بنده نظری را که جناب آقای مهندس رضوی فرمودند تأیید میکنم مادامی که مجلس در آن قسمت نظری اتخاذ نکرده بهتر این است که آقای دکتر بقائی صرفنظر بکنند و پس بگیرند.
شمس قناتآبادی: رأی بگیرید آقا.
نایب رئیس: رأی میگیریم به پیشنهاد آقای دکتر بقائی آقایانی که ... (همهمه نمایندگان، نمایندگان شروع میکنند شلوغ کردن، البته آنهایی که طرفدار قوام بودند، و در حقیقت طرفدار دکتر مصدق).
[دکتر بقائی در دادگاه: چون اگر رأی میگرفتند پیشنهاد من تصویب میشد و جز عدة معدودی که میخواستند کاری بکنند، بقیه حسننیت داشتند، و میگفتند مطالب درستی است قانون تصویب شده. آقای ذوالفقاری نایب رئیس بود و وارد به این جریانات نبود و جریان پارلمانی را اداره میکرد، همین که اعلام رأی کرد بنا کردند به همهمه که رأی گرفتن میسر نشود. آقای مهندس رضوی اجازه صحبت خواست، در صورتی که مطابق آئیننامه مجلس که خود آقای مهندس رضوی هم نایب رئیسش بود، وقتی که اعلام رأی شد دیگر توضیح نباید داده شود].
مهندس رضوی: اگر اجازه بفرمائید بنده یک توضیحی بدهم که آقایان قانع بشوند.
نایب رئیس: اجازه بفرمائید یک نفر مخالف هم صحبت کند، آقای مشار مخالفند، بفرمائید.
شمس قناتآبادی: بنده موافقم.
حاج سیدجوادی: بپرسید که ایشان موافقند یا مخالف.
بعد آقای مشار صحبت میکند، که کاری نداریم صحبتش در اینجا نقل نشده. به هر حال دکتر بقائی پیشنهادش را اصلاح شده دوباره به شکل زیر مطرح میکند.
«پیشنهاد میکنیم، طرح مربوط به ضبط اموال قوام که یک بار به تصویب آقایان نمایندگان محترم رسیده است ضمیمة مادة واحدة تقدیمی دولت گردد. دکتر بقایی ـ علی زهری».
دکتر بقائی: پیشنهاد اصلاحی دادهایم که از این بغرنجی دربیائیم. همان را اصلاح کردیم. عرض کنم جناب آقای قناتابادی توجه بفرمائید. عرض کنم در این گزارشهای رسمی که از طرف دستگاهها رسیده، این جمله را تا حالا صدها بار گفتهام یکبار دیگر هم تکرار میکنم . آقایان نمایندگان محترم فراموش نکنند که این دستگاه دولتی ما همان دستگاه رزمآرا و قوام است، [صحیح است] تغییری نکرده و این که یک عدهای در رأی دستگاه قرار گرفتهاند که مورد علاقه هستند ولی دستگاه همان دستگاه است [صحیح است].
در گزارشات رسمی که تنظیم شده راجع به وقایع 30 تیر ماه، وقتی آدم اینها را میخواند، میّیند که اولاً در آن روزها در تهران ابداً تیراندازی نشده است! (یعنی پرونده را اینجوری درست کرده بودند) برای اینکه وقتی تمام سربازها برگشتهاند به سربازخانهها، فانوسقههایشان مرتب بوده، پاسبآنها هم به همین ترتیب. پس تیراندازی نشده و این اشخاصی که مجروح شدهاند اینها خودشان حمله کردهاند به قوای دولتی، که سرنیزههای آنها را بگیرند و خودشان را مالیدهاند به سرنیزهها، گردنشان مالیده شده و از بین رفتهاند! (تعجب نکنید اخیراً توی روزنامه انقلاب اسلامی خواندهام که نوشته بود یک عکسی بود که یک نفر را داشتند از آن بالا میانداختند پایین ـ نوشته بود دستش را میخواستند بگیرند بیاورندش توی دانشگاه، نمی خواستند از آن بالا بیندازندش پایین و این هم همان است. این پرونده رسمی است شوخی نکرده است به این ترتیب ذکر شده که اولاً در آن روزها در تهران ابداً تیراندازی نشده است) این از لحاظ دستگاه دولتی است و گزارش رسمی است در کمیته تحقیق هست. آقایانی که باور نمیکنند تشریف بیاورند و ملاحظه کنند. گزارش رسمی است [صحیح است] اینکه دستگاه، اما لحاظ دیگر اشخاص زیادی هستند که در این مملکت با قوام مخالف هستند. از خود طبقة حاکمه هم قوام مخالف دارد. [قناتآبادی: آنهایی را که به بازی میگرفته] ولی یک مثلی است میگویند یک کسی که مادرزنش مرده بود خیلی گریه و بیتابی میکرد و خودش را میزد [خیلی معذرت میخواهم از خانمهای محترم] یک نفر به او گفت که مادرزن که یک چنین چیزی نیست چرا اینقدر بیتابی میکنی، گفت من از مرگ مادرزن اندوهناک نیستم، ولی میترسم مرگ راه خآنهام را یاد بگیرد. درست است یک عدهای با قوام مخالفند، ولی می ترسند این باب بشود. فردا بیایند املاک آنها را بگیرند [صحیح است] (این گوشه به مصدق است چون خود مصدق هم مالک بود) و یا اینکه بیایند رسیدگی بکنند این املاک از کجا آمده. این وقتی رسیدگی شد و این یکی درست ممکن است سابقه بشود. موضوع این است و در بیاناتی که جناب آقای ماشر کردهاند و من به ایشان گفتم «احسنت» برای یک چیز بود چون فرمودند این ماده ای که دولت آورده است با آن چیزی که مجلس به آن رأی داده است مغایرت دارد. بنده هم این احساس را کردم که مغایرت دارد و طبق این ماده بعداً خواهند گفت آقا مشغول تحقیقات هستیم، تا تحقیق نشود، ما نمی توانیم مال کسی را بگیریم. وانگهی طبق کدام قانون ما می توانیم املاک قوام را بگیریم؟ آقا این حرفها را نزنید اینها را بریزید دور. ما الان وضعیت آن کشیشان قسطنطنیه را داریم که وقتی سلطان محمد فاتح قسطنطنیه را محاصره کرده بود یک عده ای بودند توی کلیسا، به سر و کله همدیگر میزدند. یک دسته ای میگفتند آن تیری که وقتی حضرت عیسی را مصلوب کردند [چون به عقیدة مسیحیها وقتی عیسی را مصلوب کردند یک تیر به او زده بودند]، یک عدهای از کشیشان معتقد بودند که این تیر به لاهوت عیسی خورده و عدهای دیگر میگفتند خیر به ناسوتش خورده، توی سروکله هم میزدند. در همین موقع بود که گلولههای سلطان محمد فاتح توی سرشان خورد. ما الان داریم آقای مشار بحث میکنیم که تیر به لاهوت عیسی خورده یا به ناسوتش. تا بیاییم این بحثها را بکنیم سلطان محمد فاتح حساب همه ما را میرسد (همین طور که در 28 مرداد رسید)، اشتباه نکنید، اینقدر نچسبید به این چیزها. من اولین کسی هستم که در این مملکت مرد اصولی هستم. همه چیز خودم را روی اصول گذاشته ام. ولی این پیروی از اصول نیست که یک نفری آمده ملتی را به خاک و خون گذاشتهام. ولی این پیروی از اصول نیست که یک نفری امده ملتی را به خاک و خون کشیده، ما بیائیم و بچسبیم که آقا این تبصره که اگر چطور بشود، چی میشود. تا ما بیاییم خودمان را مشغول این کار بکنیم، انقلاب میشود در این مملکت، شما چه فکر میکنید؟ همینطور دلمان را خوش بکنیم که بنده مخالف قوام هستم، ولی این اصول را که نمیشود، این پیرمرد بیچاره پایش لب گور است و از این قبیل چیزها، مگر کسانی که در 30 تیر شهید شدند، طبق کدام اصول بوده؟
مشار: بنده که این طور نگفتم.
معنی حرفهایتان این بود طبق کدام اصول بود که اینها را کشتند؟ به جای اینکه رسیدگی کنند، به جای اینکه بخواهند تسریع شود آن وقت بیائیم اینطور عمل کنیم؟ بدین جهت بنده با عرض معذرت از تصدیعی که حضور آقایان محترم دادم و با توجه به اشکال قانونی که از طرف جناب آقای مهندس رضوی شد، این پیشنهاد را با آقای زهری به این طریق اصلاح کردتیم که آن تبصره تبدیل شود به اینکه آن ماده و تبصرههایی که به تصویب مجلس شورای ملی در چند روز پیش رسیده، ضمیمة این ماده واحده بشود و از آقایان محترم خواهشمندم که توجه بفرمایند و به آن رأی بدهند.
نایب رئیس: آقای پارسا (پارسا هم یکی از نمایندگان است که می خواسته قوام را نجات بدهد جزء جبهه ملی بوده، الان هم جزو جبهه ملی هست).
پارسا: بنده خیلی متأسفم که چرا قیافة مجلس امروز عصبانی است در صورتی که چنین امری خیلی واضح است. این قانون، با قانون قبلی که گذشته، منافاتی ندارد. اینکه جناب آقای مهندس رضوی فرمودند، یک قانونی است بنا بر ارادة ملت از طرف مجلس شورای ملی گذشته منتها تشریفات قانونیش انجام نشده، باید بشود. یعنی بعدازظهر امروز به توشیح شاه هم باید برسد و این لایحه را که دولت آورده منافاتی با آن ندارد، باید عمل شود و اینکه من عرض میکنم از پشت این تریبون، یکی از موارد تفسیر، اظهار نمایندگان است اینکه جناب آقای دکتر بقائی فرمودند و آقایان هم تصدیق فرمودند. بنده عرض میکنم این جزو تفسیر رسمی آن لایحهای که دولت آورده میشود. این لایحة دولت منافاتی با آن قانون مصادرة اموال قوام ندارد و آن از طرف این مجلس تصویب شده و باید عملی شود. این است که بنده از جناب آقای دکتر بقائی استدعا میکنم، این پیشنهادشان را مسترد بفرمایند.
دکتر بقائی: چه معنایی دارد؟
پارسا: این تخطئه کردن یک قانون است. آن قانون ارادة ملت است از طرف اعلیحضرت همایونی هم توشیح میشود.
بقائی: این حرفی که شما میزنید، الان با این بیاناتی که آقای مهندس رضوی فرمودند تناقض دارد. اگر عصری باید برود برای توضیح، بنده پس میگیرم والا بنده این طور استشمام میکنم که کمکم میخواهند این قانون از بین برود.
مهندس رضوی: حالا اگر آقای رئیس اجازه بفرمایند، بنده یک توضیحی عرض کنم.
نایب رئیس: آقای کاظمی (نایب نخست وزیر).
کاظمی: چون در ضمن بیانات بعضی از نمایندگان محترم یک کلماتی گفته شد که ممکن است سوءتفاهمهایی ایجاد کند، بنده اینجا رسماً از طرف دولت اعلام میکنم که منظور از پیشنهاد این قانون به قید دوفوریت، این نبود که آن قانونی که از طرف مجلس شورای ملی تصویب شده عیف بشود، و یا یک طوری بشود که از بین برود. هر وقت مجلس شورای ملی تصمیم خود را ابلاغ کرد به دولت و قانون به صحة اعلیحضرت رسید، البته دولت اجرا خواهد کرد (چون شاه امضاء نکرده بود خوب بالطبع بی اعتبار میشود).
دکتر بقائی: پس در این صورت ضمیمة قانون بشود چون تشریفاتش همان طوری که آقای مهندس رضوی میگویند قابل گرد و غبار گرفتن است، آن ضمیمة همین مادة واحده بشود، و اجرا گردد.
دوباره مهندس رضوی صحبت میکند، چون میداند کشمکش است، یک جنگ است. آن طرف میخواهد که قانون مصادرة اموال قوام اجرا بشود، آقای مهندس رضوی و طرفداران مصدق هم میخواهند اجرا نشود. ولی طرفداران مصدق نمیتوانند نیت باطنیشان را بگویند، این است که هی طول و تفصیل میدهند.
مهندس رضوی: بنده به طور خلاصه باید خدمت آقایان محترم عرض کنم که پس از اینکه مجلس سنا برچیده شد و امیدوارم که دوباره با خواست ملت ایران تشکیل نشود و فعلاً هم خواست ملت ایران دایر بر عدم انعقاد آن مجلس است، یک موضوع قانونی پیش آمده برای مجلس و آن این است که چند طرح و لایحه در دست مطالعه مجلس سنا بود، یکی لوایحی است که دولت قبلاً به مجلس سنا داده است که در مجلس سنا تکلیف قطعیاش معین نشده و آن را از مجلس سنا به مجلس شورا فرستاده. دیگر طرحهایی که سناتورهای سابق طبق قانون انشاء کردهاند و در مجلس سنا به تصویب رسانیدند و به مجلس شورای ملی فرستاده شده برای تصویب، و در مقابل ما هم لوایحی داریم که دولت به مجلس شورای ملی داده و از آنجا به مجلس سنا فرستاده شده است و در آنجا خاتمه نیافته. همچنین طرحهایی که از طرف نمایندگان محترم امضا شده و تصویب شده و صورت قطعی پیدا کرده، از آن جمله همین طرحی که موردنظر آقای دکتر بقائی است، رفته است مجلس سنا و همان طور که نمایندگان محترم میدانند و ملت ایران میداند این طرح هم در آنجا مدتی راکد مانده است. بعدازظهر امروز هیئت رئیسه تشکیل میشود برای طرز اقدام. اینکه تمام آنچه که از مجلس شورای ملی به صورت مقطوع درامده است برای تکمیل تشریفات قانونی آن اقدام بشود و چه راهی باید اختیار کرد، بعدازظهر امروز تصمیم گرفته میشود. آیا لازم است که برای ابلاغ به دولت از مجلس هم اجازه گرفته شود یا نه، خود هیئت رئیسه اقدام خواهد کرد، موضوعی است که امروز بعدازظهر روشن خواهد شد. بنابراین هیچ نوع نگرانی راجع به آن چیزی که در مجلس شورای ملی تصویب شده است نداشته باشید، و حتی ما چون همیشه نظریاتی داشتهایم که احترام قانونگزار که در موقع خودش بوده است، آن هم محترم باشد. هر گاه لوایح و طرحهایی در مجلس سنا هم در دورة قانونی خودشان بوده و آنها هم به مرحلة نهائی رسیده باشد آن را هم تصمیم میگیریم که به چه ترتیب باید در مجلس مطرح بشود. بنابراین هیچ جای نگرانی نیست و هیچ تضعیفی هم در نظریات مجلس نخواهد بود و پس از توضیحی هم که جناب آقای کاظمی دادند خیال میکنم اصلاً برای آقای دکتر بقائی جای نگرانی باقی نماند.
دکتر بقائی: جناب آقای کاظمی گفتند که با بیانات جناب مهندش رضوی جای نگرانی نیست و جناب آقای مهندس رضوی هم فرمودند که با بیانات جناب آقای کاظمی و به قول مدعی العموم سابق نباید التهاب! از خودمان نشان بدهیم و جای نگرانی باقی نخواهد ماند.
نایب رئیس: آقای دکتر بقائی جنابعالی این پیشنهادی که دادید. پس میگیرید؟
دکتر بقائی: خیر.
نایب رئیس: آقایدکتر بقائی پیشنهاد تنفس دادهاند، بفرمائید [برای اینکه بتوانم صحبت کنم (بقائی این را میگوید) پیشنهاد تنفس دادم چون جزو مکانیسم مجلس است به عنوان تنفس رفتم صحبت کردم.]
دکتر بقائی: عرض کنم توضیحاتی که جناب آقای مهندش رضوی دادند همه صحیح بود ولی یک چیزی هست شعری هم دارد که متأسفانه یادم رفته، خلاصه اینکه آنچه از سوابق ایام دیدهایم باید عبرت بگیریم. خیلی چیزها بوده است در این مجلس که مطمئن بودهایم درست میشود بعد کم کم و یواش یواش یک گرد و غبار کمی رویش گرفته شده، بعد زیادتر و زیادتر تا مدفون شده و اینقدر لوایح و طرحها بود، که فقط به یک رأی لازم داشته و بعد پیش آمد روزگار این بوده که نشده. بنده راجع به این موضوع همانطور که عرض کردم قدری مشکوک هستم، خدا از گناه من بگذرد و به قول عوام بر شکاکش هم لعنت. ولی من مشکوک هستم و شکاک هم هستم و بدین جهت نمیتوانم از یک همچنین موقعیتی که بدست آمده صرفنظر کنم و پیشنهادم را پس نمیگیرم به این جهت پیشنهاد تنفس دادم خدمت آقایان. در صورتی که تصویب شد ببینیم امروز بعدازظهر در آنجا چه تصمیمی میگیرند اگر تا روز سهشنبه آن قانون، سیر خودش را طی کرده بود ما هم پیشنهاد خودمان را پس میگیریم و اگر طی نکرده بود از آقایان خواهش میکنم که این را تصویب بفرمایند چون این ترس هست که فردا یک پیشنهاد دیگری بکنند و بگویند قوانین باید این طوری عمل شود و بیفتد توی تشریفات دادگستری. به این جهت بنده تقاضا میکنم که آقایان موافقت بفرمایند با تنفس تا اینکه ببینیم هیئت رئیسه راجع به این لوایحی که مجلس رأی داده چه تصمیمی میگیرند. آن وقت روز سهشنبه به مناسبت آن، روی این پیشنهاد عمل میکنیم.
نایب رئیس: آقای اخگر مخالفید، بفرمائید.
اخگر به هر حال صحبت میکند که دیگر نمیخواهیم صحبتش را اینجا نقل بکنیم و جلسه به عنوان تنفس ختم میشود و بعد بقائی توضیح میدهد:
«به این ترتیب کسانی که میخواستند ما را غافلگیر نمایند خودشان غافلگیر شدند و چون ما حاضر نشدیم پیشنهاد خودمان را پس بگیریم و با قیافهای که مجلس گرفته بود و اکثریت طرفدار پیشنهاد ما شده بودند احتمال و بیم آن مییفت که پیشنهاد ما تصویب بشود تمام زحماتشان به هدر مییفت از موقعیت استفاده کردند که گفتند این کار بماند در جلسة بعد، تا بتوانند صفبندی را محکم نمایند. در جلسة روز سهشنبه 13 آبان 1331 بقیة مذاکرات این جلسه مطرح شد و چون خیلی کوتاه است عین آن را عرض میکنم».
. تاریخ سیاسی معار ایران تألیف دکتر سیدجلال الدین مدنی. ص 326.
. ارسنجانی معاون قوام السلطنه و رئیس رادیو (آن موقع تلویزیون نبود) و به اصطلاح امروز وزیر ارشاد بود، و چون آن موقع وزراتخآنهای وجود نداشت بعنوان رئیس «انتشارات و تبلیغات» در حکومت 4 روزة قوام بود.
. ارسنجانی با طعنه «وظیفه ملی» را بکار میبرد.
. یادداشتهای سیاسی حسن ارسنجانی صفحة 79.
. صفحة 187 کتاب چه کسی منحرف شد دکتر مصدق یا دکتر بقائی؟
. مهندس عضو جبهه ملی فعلی است و اکنون هم (1358) گاهی اوقات ظاهر میشود.
. منظور واقعه اهواز در سیام تیر است.
. این نطق در زمان مصدق و چند روز بعد از حکومت مجدد است.
. نمایندة قزوین و معمم بود و الان فوت کرده و با صدر حاج سیدجوادی اشتباه نشود.
. وزیر کشور در آن موقع دکتر صدیقی بود که در سال 1357 قبل از بختیار صحبت دولت تشکیل دادنش بود.
. البته هیچ وقت حرکت نکردند.
. آن موقع نماینده مجلس بود.
. مخاطب سرلشگر وثوق معاون وزیر دفاع بود.
. همان مخاطب سابق یعنی معاون وزارت دفاع است.
. از نمایندگان مجلس و از دوستان دکتر بقائی است.
. این مخاطب را دکتر بقائی در سال 39 در محکمه نظامی بیان میکند.
. صفحة 198 کتاب «چه کسی منحرف شد دکتر مصدق یا دکتر بقائی».
. صفحه 200 کتاب «چه کسی منحرف شد».
. عالیقاپو چون عمارتی است بلند و مشرف بر میدان نقش جهان، مثال زده میشود.
. البته اگر به مذاکرات مجلس گوش کرده باشید، وقتی «طرح» یا «لایحهای» دارای فوریت است، باید زود رسیدگی شود.
. لازم به توضیح است که در آن موقع رئیس مجلس مرحوم آیتالله کاشانی بود که چون در مجلس شرکت نمیکرد، نواب رئیس، مجلس را اداره میکردند.
. صفحات 204 و 205 کتاب «چه کسی منحرف شد».
. اشاره به وقایع 14 اسفند سال 1359 در دانشگاه تهران.