هنوز هم از آیت میترسند
آری، آن روز که آیت اسرار پشت پرده بسیاری را برملا میکرد و اسناد مکتوب آنان را به جامعه عرضه میداشت و سند فراماسونی دکتر مصدق را با خط خودش افشا میکرد و در مقابل بنیصدر و منافقین شجاعانه میایستاد و از آرمانهای دینی خود دفاع میکرد، آیت خوب میدانست که باید تا آخرش راه را ادامه دهد و در راه استقرار حکومت اسلامیکه آمال و آرزوی دیرینه او بود، پایمردی کند و کرد. به راستی که آیت نیاز زمانه بود و هنوز هم از آیت میترسند
حسن آیت متولد تیر ماه 1317، در خانوادهای روحانی و کشاورز در شهرستان نجفآباد دیده به جهان گشود. از ناحیه مادری نوه مرحوم آیتالله سیدعلی نجفآبادی (یکی از چهرههای درخشان عصر خود) و پدر ایشان نیز روحانی بود.
تحصیلات علوم حوزوی را تا حدود فقه و اصول گذراند و بعد از ورود به دانشسرای عالی در شته تربیت معلم و اخذ مدرک لیسانس در ادبیات فارسی 1337، در سال 1340 مدرک فوق لیسانس جامعه شناسی خود را از دانشگاه تهران گرفت. با توجه به این که عنوان رتبه اول دانشجویی را کسب کرد، برخلاف رویه معمول و به علت تسلط ملی گرایان بر مؤسسه علوم اجتماعی از دادن بورس تحصیلی به وی خودداری کردند. چرا که همواره افشاگر چهره حقیقی آنان بود و در این راه صراحت لهجه و شجاعت بینظیری داشت، سوابق و اندیشههای آنان را به خوبی میشناخت. لذا به حق ملی گرایان و منورالفرکان همیشه آیت را به عنوان یک مانع جدی در برابر خود میدانستند. در سال 1341 وارد دانشگاه حقوق دانشگاه تهران شد و مدرک لیسانس خود را در این رشته دریافت کرد و همزمان یک دوره کامل روزنامه نگاری نیز گذراند. وی علاوه بر زبان فارسی به زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسه نیز آشنایی یافت.
او کار خویش را با تدریس آغاز کرد و در ابتدای جوانی یعنی همان زمان که دوران دبیرستان را میگذراند، با نحوه مبارزه اسلامیآشنا شد. زمانی که 15 سال بیش نداشت و فداییان اسالم و آیتالله کاشانی در مقابل حکومت قرار داشتند و سنگر اصلی مبارزه (در قضیه نفت، تشکیل کنسرسیوم، تمایل دولت در تجدید رابطه با انگلیس و ...) تنها منزل آیتالله کاشانی سنگر اصلی مبارزه بود و آیت 15 ساله به برکت هوش سرشار و طینت پاکی که داشت راه اسلام و آیتالله کاشانی را انتخاب کرد و این در حالی بود که در همه این حوادث اثری از ملی گرایان وجود نداشت و وی در جایی قدم گذارده بود که سختترین حملات و دشنامها و تهمتها هنوز نثار آیتالله کاشانی میشد.
در تمای مناسبتها آیت در منزل آیتالله کاشانی که ملجأ مبارزات ضد استعماری و به شدت مورد سانسور هیأت حاکمه و کنترل شدید پلیس بود رفت و آمد میکرد. او به خاطر فعالیتها و پخش اعلامیههای امام و ... مکرر به دست ساواک دستگیر شد. پس از پیروزی انقلاب، آیت برای تداوم نهضت و یاری انقلاب در حزب جمهوری اسلامیو در کنار یار و همرزم دیرینش شهید مظلوم بهشتی قرار گرفت و از این به بعد است که کینهها، دشمنیهای ملی گرایان، بنیصدرها، منافقین و ... به پس از انقلاب منتقل شد و آیت به لحاظ آگاهیها و شناخت عمیق از تفکر آنان که اینک خود را انقلابی جا زدهاند و بالاتر از آن قصد مصادره انقلاب و در نهایت انحراف آن را در سر دارند، مانع جدی قلمداد میشد و آیت نیز همچون گذشته و بلکه به احساس مسئولیتی مضاعف خود را متعهد به حفظ انقلاب از دست نااهلان و نامحرمان میدید و خود را آماده مبارزهای سختتر از گذشته میکرد و در این راه آن چنان محکم میایستاد که تحسین همگان را برمیانگیخت.
آیت پس از افشاگریهای مستند و غیر قابل انکاری که علیه گروهکها داشت و اکثر آنان در مجلس اول حضور داشتند، به صورت دسته جمعی تصمیم گرفتند تا در زمان دادن رأی اعتماد به نمایندگان، را از مجلس و به دنبال آن از صحنه حضور سیاسی و مؤثر او در جامعه بکاهند و ... آیت با تشخیص چنین ترفندی میگفت: «فقط یک چیز تقاضا دارم، چون این جلسه، تاریخی است و من میخواهم خطهها روشن بشود، معلوم بشود کی، چکاره است، من تقاضا میکنم که رأی نسبت به اعتبارنامه من علنی باشد». بدین سان آیت یک سند تاریخی برای آیندگان به ارمغان نهاد و مراجعه به آن فهرست و مشاهده نام افراد مخالف و موافق هر اندیشمندی را بسنده خواهد کرد. برای این که عمق کینهای را که از او داشتهاند، دریابیم تنها به ذکر نام چند تن از مخالفان او میپردازیم: علی گلزاده غفوری، احمد صدحاج سید جوادی، مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، احمد سلامتیان، یدالله سحابی، هاشم صباغیان، احمد غضنفرپور، کاظم سامی، عزتالله سحابی و ... (و البته نام چند نفری هم میتوان یافت که تحت تأثیر افراد یاد شده قرار داشتند و آن موقع جزو مخالفان وی بودند. لیکن بعدها با مشخص شدن چهره واقعی دشمنان آیت از کرده خود پشیمان شدند).
از وقایع مهم دوران مصدق در 26 اردیبهشت 1330 تأسیس این حزب ود. حزب زحمتشکان به رهبری دکتر بقایی که از ماه آخر سال 1328 وارد مبارزه شد و حزب دیگر این دوره، حزب توده بود. حزب زحمتکشان، روزنامه شاهد را تأسیس کرد و چند گروه تشکیل داد. با این نظر که باید در این دوره، یک گروه متشکل از نهضت ملی دفاع کند در مقابل حزب توده و گروههای دیگر. این فلسفه تشکیل این حزب بود.
از سران دیگر این حزب خلیل ملکی بود که اول در حزب توده شرکت داشت و ایدئولوگ حزب بود و بعد به اتفاق جلال آلاحمد که آن موقع ماتریالیست و مارکسیست بود، از حزب توده منشعب و وارد حزب زحمتکشان شد. همین طور عدهای دیگر نیز که در فدائیان اسلام و طرفدار آیتالله کاشانی بودند، نیز وارد این حزب شدند. دسته اول (خلیل ملکی، جلال آلاحمد و ...) مسائل مارکسیستی را مینوشتند و دسته دوم (اعضای متدین، بعضی افراد فدائیان اسلام و ...) بحثهای دینی را و در عنوان بالای روزنامه نیز این شعار به چشم میخورد (نصر من الله و فتح قریب). لذا افکار این دو در روزنامه شاهد، ملاحظه میشد و پس از مدتی این دو به علت اختلاف دیدگاهی، نتوانستند یکدیگر را تحمل کنند و از هم جدا شدند و به قول شهید آیت: «دیگر این حزب وجود خارجی ندارد و البته هنوز چند نفری هستند که خود را عضو این حزب میدانند و شخصیتهای مختلفی هم در این حزب بودهاند که قبلاً از پشتیبانان محکم دکتر مصدق بودند».
مهمترین کار حزب زحمتکشان در ابتدای حکومت مصدق کشف «اسناد خاندان سدان» بود که خنود تاریخ مفصلی دارد. اما به صورت گذرا میتوان چنین گفت: شرکت نفت انگلیس یک اداره اطلاعاتی داشت که رجال را میخرید، به روزنامهها پول میداد، ایجاد آشوب و اغتشاش میکرد و ... این سازمان جاسوسی را یکی از گروههای وابسته به حزب زحمتکشان به نام گروه (نظارت بر خلع ید) کشف و قسمتی از اسناد را از محل جاسوسخانه آنان توقیف کرد.
بعضی از این اسناد را منجمله سند 21 نوامبر 1948 با نام رمز (آی، دی، سی، ج، ک) سندی بود که دکتر مصدق شخصاً به دیوان دادگستری لاهه و شورای امنیت برد و به استناد مطالب آن، مدعی دخالت انگلستان و شرکت نفت در امور داخلی ایران قلمداد کرد. در اینجا اسناد قابل توجه دیگری نیز از جمله سند شماره 1427 – 18 ژوئن 1951 مطابق خرداد سال 1330 مربوط به آقای دکتر مصدق و نخستوزیر زمان رضاشاه و مشیر و مشاور دکتر مصدق به دست آمد که قسمتهایی از آن چنین است: «... از ب. و . جاکسون – از: ا. ای. سی. دریک. ضمن مذاکره امروز صبح با متین دفتری، مشارالیه قول داد حداکثر نفوذ خود را روی نخستوزیر به کار خواهد برد (یعنی روی مصدق) تا نامبرده هر نوع پیشنهادی که روز سه شنبه احتمالاً خواهید داد (یعنی انگلیسیها میدهند) فوراً رد نکند. اطلاع داد که اظهار نخستوزیر دایر بر نبود رضایت عمومیاز لحاظ شکل آن، مادام که او از شما تقاضای تسلیم توضیحات کامل را بکند و وقت کافی برای این امر به شما میدهد، متضمن نخواهد بود. متین دفتری سؤال کرد که آیا وجهی به زودی میرسد؟ و من در جواب گفتم نمیتوانم اظهاری کنم، ولی گفتم اطمینان دارم آنچه برای شما امکان پیشنهاد آن باشد، به نفع ایران و بریتانیای کبیر خواهد بود (به اصطلاح) در را به قهر به صورت شما نمیکوبند. او کاملاً موافقت داشت و اظهار عقیده کرد که اگر در پیشنهاد تقدیمی، نوعی از اصول ملی شدن گنجانده شود امید موفقیت بسیار میرود. او به طور خیلی محرمانه به من اطلاع داد که ترتیباتی داده است تا امیر علایی فوراً به اهواز مراجعت کند و به نظر خود او این عمل، تشنج را در آبادان تا حد زیادی از بین خواهد برد، این مفیدترین قدم است».
قابل ذکر است امیر علایی بعد از انقلاب به عنوان سفیر جمهوری اسلامیدر فرانسه در زمان دولت آقایان ملیها بود و قبلاً وزیر کشاورزی علا، وزیر دادگستری علا و وزیر مصدق بوده. اسناد دیگری نیز وجود دارد که اشاره به آنها را به وقت مقتضی موکول میکنیم.
الغرض وقتی این اسناد کشف شد دکتر بقایی فتوکپی آنها را نزد خود نگاه داشت و اصل آنها را به دولت داد و روزنامه شاهد نیز سند متین دفتری را چاپ کرد و بالای آن نوشت «ابوجهل علیه اللعنه هم از قریش بود». چون طرفدار مصدق بود، میخواست بگوید خویشاوندی با مصدق مهم نیست. این موضوع به مذاق مصدق خوش نیامد و دیگران نیز که دیدند اسناد در حال منتشر شدن است و اسامیآنان سر زبانهاست (مثل اسنادی که دانشجویان در مورد افرادی چون میناچی، نزید، امیر انتظام، مقدم مراغهای و ... به دست آوردند و فریادشان بلند شد که اینها تهمت است، بد ترجمه کردهاند و لذا هیأت امنایی باید آنها را بررسی کند و ...) لذا سر و صدا بلند کردند و حتی کتابخانه دکتر بقایی را آتش زدند. ولی اسناد در جای دیگری نگاهداری شده بود. این شد که گفتند زیر نظر هیأتی باشد و آن هیأت را دکتر مصدق انتخاب کرد که رئیس آن دکتر طاهری بود و خودش از انگلیسیهای به نام و کار کشته بود و از دوره پنجم تا هفدهم وکیل بود و مشهور بود به رهبر عمال انگلستان یکی از کسانی که پس از انقلاب نسبت به درج این اسناد و مابقی اینها همت گماشته بود. در نظر داشت که بقیه آن را به نام «الف .ر» منتشر کند.
شاید به همین مناسبت کشته شد. بنابر اظهار شهید آیت، فردی که به حدس نزدیک به یقین باید دکتر (الف – ی) نهضت آزادی باشد در پس از انقلاب در روزنامه میزان (البته اسم او درج نشده بود) در صدد بودند تا اسناد را بیاعتبار کنند و لذا در مورد اسناد لانه جاسوسی که به کمک دانشجویان پیرو خط امام به دست آمده بود اظهار داشته بود ... «بله، اولین بار هم این کار خیلی مهم، در زمان دکتر مصدق شده و اسنادی را کشف کردند و آن موقع هم از این اسناد سوءاستفاده شد و ...».
گفتههای بسیاری در این خصوص وجود دارد که از ذکر آن خودداری میشود. توجه خوانندگان را به این موضوع معطوف میدارم که یکی از افراد دیگری که در این خصوص اطلاعاتی دارد و نمیدانم چرا دم فرو بسته است، آقای لطفالله میثمیاست که به یاد میآوریم در این خصوص جزوهای منتشر کرد که اگر چه نارواییهای بسیاری هم در آن بود، ولیکن مطالعه آن جالب خواهد بود و بد نیست بدانیم که آقای لطفالله میثمیرهبری جناحی را به عهده داشته که منشعب از سازمان مجاهدین خلق است و سکوت او در این موارد شاید خدای ناکرده به لحاظ ارادتی است که به آقایان پیدا کرده است. ولیکن رسم جوانمردی طور دیگری طلب میکند.
حزب زحمتکشان تنها حزبی بود که لااقل از نظر ظاهر طرفدار آیتالله کاشانی بود و تا زمان فوت ایشان از نظر سیاسی مخالفت و جبهه بندی در مقابل آن مرحوم نکرد.
پس از درگذشت مرحوم آیتالله کاشانی، چون هیچ گروه و جمعیت جز حزب زحمتکشان نبود، اغلب طرفداران ایشان، ناخودآگاه یا آگاه به این حزب پیوستند که بعضیها در آن ماندند و بعضی از آن جدا شدند. منجمله شهید آیت که پس از رحلت آیتالله کاشانی (اسفند 1340) تا سال 1342 و آن هم نه به صورت عضو، بلکه در رابطه با این حزب بود. تا آنکه بنا شد علم کنار برود و از کسانی که تا حدودی اسم برده میشد برای تصدی امری در حکومت، دکتر بقایی بود، در این زمان کنگرهای از طرف حزب در شهر اصفهان برپا شد و در آن راجع به اساسنامه آن بحثی شد و قرار شد تجدیدنظری در آن بشود و در این تجدیدنظر از پیشنهادهای آیت این بود که، با توجه به این که اکثریت ملت ایران شیعه هستند، مذهب رسمیکه باید در این حزب شناخته شود و مسیر اصلی و پایه آن را تشکیل دهد بر مذهب شیعه استوار باشد. در آنجا مخالفتهایی شد و گفته شد که این شدنی نیست. همچنین در رابطه با موضوع 15 خرداد نظر حزب این بود که در چارچوب قانون اساسی با حکومت آن موقع (البته نه رژیم، چون رژیم مشروطه سلطنتی را قبول داشتند) مبارزه شود و شهید ایت میگفت این شدنی نیست و طرفدار مشی دیگری بود منجمله مشی مبارزه مسلحانه و اصولاً مخالفت با رژیم بود و چون حزب روش او را نپذیرفت، آیت به طور کلی از آن جدا شد.
شهید آیت پس از واقعه خرداد 1342 وارد تشکیلات سیاسی نظامیشد و در سال 1345 این سازمان را شکل داد و خود میگفت: «این تشکیلات اصل را بر ایجاد حکومت و نظام اسلامیابتداً در ایران و سپس در سطح جهانی گذاشت و معتقد بود که تنها با تکیه بر این فکر و نظر، یعنی جهانی گذاشت و معتقد بود که تنها با تکیه بر این فکر و نظر، یعنی جهان شمول شدن اسلام میتوان مردم مسلمان کشورهای عقب نگهداشته شده را بسیج کرد...».
«اسلام کاملترین دین و پاسخگوی کلیه احتیاجات انسانی در هر زمان و مکان و بهترین تضمین را برای صیانت از ارزشهای مادی و معنوی بشریت است...».
«بدون در دست گرفتن قدرت سیاسی، امکان استقرار حق و عدالت ممکن نیست و در دست گرفتن این قدرت در جوامعی که تحت سلطه دیکتاتوریست، جز از طریق زور و انقلاب میسر نیست».
ایت از اوایل شروع انقلاب اسلامییکی از اولین کسانی بود که با سخنرانیهای خویش در مساجد و دانشگاهها دامنه مبارزه با رژیم را د راجتماعات گسترش داد و پس از پیروزی انقلاب که دستگاههای تبلیغاتی غرب در صدد برپا کردن جبهه ملی جدید بودند، با شناخت وسیعی که از یکایک افراد آن داشت، دست به افشاگریهای متهورانه زد. بیشک نقش شهید آیت در افشای خط وابسته به آمریکا و انگلیس در جریان انقلاب نقشی ممتاز بود.
سپس به همراه همرزم خویش شهید بهشتی و ... به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامیدر آمد و تمام معلومات وسیع خویش را در اختیار انقلاب قرار داد. او به شدت به کسانی که ادعا میکردند در جامعه قحطالرجال است میتاخت و میگفت: «این صحت ندارد. زیرا این به اصطلاح رجال حتماً نباید از پنجاه سال بیشتر داشته باشند، تا مثلاً وزیر بشوند، ما بیشتر معتقد به استفاده از نیروهای جوان هستیم. چه اشکال دارد مثلاً جوانی 25 یا 30 ساله وزیر شود؟ البته ممکن است تجربه کمتری داشته باشد. ولی صداقتش صد برابر بیشتر است و این برای ما بیشتر ارزش دارد. زیرا همین افراد، انقلاب کردهاند و همینها میتوانند آن را به پیش ببرند».
حضور آیت در مجلس و دفاع جانانه او از ولایت فقیه نطقی تاریخی به جای گذارد و به حق بر آرمانهای خویش وفادار ماند و در این راه هیچ هراسی به دل راه نمیداد.
بنیصدر که سوابق دیرینه او در جبهه ملی و ... در نزد آیت بود هیچگاه نگرانی خود را از آیت پنهان نمیداشت و همیشه آیت او را به مناظره میطلبید و درخواست مناظره تلویزیونی از بنیصدر در خصوص اثبات بیاعتقادی به ولایت فقیه او از خاطرهها محو نمیشود.
ایت تنها دو سال با دکتر بقایی بود و در سال 1342 از آنان به لحاظ این که تفکر آیت را نپذیرفتند کناره گرفت. حال پس از آن دوران طولانی تا پس از انقلاب دکتر بقایی چه مشی کرد و عمر سیاسی خویش را با آن سابقه اولیه چگونه گذراند و به چه دامهایی گرفتار آمد، هیچ ارتباطی به شهید آیت و حتی افراد دیگر ندارد. چرا که او هوشمندانه در سال 1342 خط خود را از آنان جدا کرد.
اگر اظهارات آیت در حزب قابل قبول نیست پس آقای لطفالله میثمیرا هم باید دار و دسته رجوی خائن قلمداد کنیم، یا جلال آلاحمد را هنوز هم کمونیست بدانیم.
اینجا از مکتب اسلام و احادیث و روایات برای تعریف شهید مدد نمیطلبم سخن بزرگان را نیز به یاد خوانندگان نمیآورم و تنها موردی را استناد خواهم کرد که فکر میکنم مورد قبول باشد و آن سخن حسینعلی منتظری است که در روزنامههای آن زمان درج شده است و میگوید: «... ترور ناجوانمردانه آقای حسن آیت نماینده متعهد مردم شریف تهران به دست عمال ورشکسته آمریکا ... اینجانب ضمن تبریک و تسلیت شهادت پر افتخار این سرباز با وفای انقلاب به مجلس شورای اسلامیو خانواده و بازندگان محترمشان...».
آری، آن روز که آیت اسرار پشت پرده بسیاری را برملا میکرد و اسناد مکتوب آنان را به جامعه عرضه میداشت و سند فراماسونی دکتر مصدق را با خط خودش افشا میکرد و در مقابل بنیصدر و منافقین شجاعانه میایستاد و از آرمانهای دینی خود دفاع میکرد، آیت خوب میدانست که باید تا آخرش راه را ادامه دهد و در راه استقرار حکومت اسلامیکه آمال و آرزوی دیرینه او بود، پایمردی کند و کرد. به راستی که آیت نیاز زمانه بود و هنوز هم از آیت میترسند. آیت در خصوص این سؤال که علت این همه دشمنی و کینه ورزی چیست؟ شعر زیر را قرائت میکند.
گفت آن یار کز او گشت سردار بلند
جرمش آن بودکه اسرار هویدا میکرد
بدین سان او در اربعین شهادت انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامیکه آیت در غم از دست دادن عزیزانش چون دکتر بهشتی و ... بود در ساعت 8 صبح روز چهارشنبه 14 مرداد 1360 در مقابل منزل خود به دست عمال و سر سپردگان ضد انقلاب سر و قلب او را آماج بیش از 60 گلوله کردند تا عمق خشم و نفرت خویش را به اثبات رسانند. امام خمینی رحمتالله علیه تصویر او را امضا کردند و مهر تأییدی بود بر گذشته سراسر پر افتخار او و خشم مخالفانش را مضاعف کرد.