گفتار کوتاه درباره: وقایع 28 مرداد 32

جزوه حزب جمهوری اسلامی پیرامون کودتای 28 مرداد 32

جزوه حاضر نگرشی کوتاهی است به سیر حوادث، از قیام سی ام تیر 31 تا کودتای 28 مرداد 32 در رابطه با نقش رهبر سیاسی و رهبر مذهبی، در تحرک‌های مردمی ، در ایران . امیدواریم که نشر این جزوه در بیداری ملت مسلمان ایران و درک توطئه‌هایی که بر علیه انقلاب اسلامی و رهبران روحانی ما انجام می‌گیرد نقش مؤثری را ایفا نماید.
بسمه‌ تعالی

برادر و خواهر مسلمان
توطئه‌گران می‌خواهند نقشه‌های شوم خود را در انقلاب اسلامی شکوهمند ما تکرار کنند. امام خمینی در نطق تاریخی خود به مناسبت سالگرد 15 خرداد از خطر تکرار این توطئه پرده برمی‌دارد و خطاب به ملت مسلمان می‌گوید:
«مخالفین شما ملت ستمدیده هیچ رنجی نبردند. در زمان طاغوت هم هیچ رنجی نبردند. برای اینکه تبع بودند و موافق یا ساکت. حالا که سفره را پهن کرده‌اید اینها بدور سفره شما نشسته‌اند برای استفاده. کاش می‌گفتند شما هم شریک باشید. لکن می‌گویند ما، ولی شما نه، ما ، ولی روحانیت نه. ما ، ولی قشرهای دیگر نه. همه چیز را برای خودشان می‌خواهند. ما، و اسلام نه. مخالفین شما می‌خواهند خون را شما داده‌اید استفاده را آنها ببرند. زحمت‌ها را شما کشیدید، میوه‌ها را آنها بچینند»(1)
جزوه حاضر نگرشی کوتاهی است به سیر حوادث، از قیام سی ام تیر 31 تا کودتای 28 مرداد 32 در رابطه با نقش رهبر سیاسی و رهبر مذهبی، در تحرک‌های مردمی ، در ایران .
امیدواریم که نشر این جزوه در بیداری ملت مسلمان ایران و درک توطئه‌هایی که بر علیه انقلاب اسلامی و رهبران روحانی ما انجام می‌گیرد نقش مؤثری را ایفا نماید.

بسم‌الله الرحمن الرحیم

نهضت ملی ایران که با مبارزات و مجاهدت‌های مردم این سرزمین و بعد از شهریور سال 1320 آغاز شده بود دارای یک نقطه اوج و یک نقطه سقوط بود. نقطه اوج قیام ملی سی ام تیر 1331 بود که اراده مصمم ملت مسلمان با رهبری مدبرانه مذهبی توانست نقشه‌های نظام استبداد و حامیان استمارگران را به زانو در آورد و به حکومت دست‌نشانده قوام‌السلطنه که بیش از چند روز نتوانست بر سر کار بماند خاتمه دهد.

ولی مع‌الاسف هنوز سیزده ماه از این قیام پر افتخار نگذشته بود که کودتای 28 مرداد اتفاق افتاد و آمال و آرزوهای ملتی را که می‌خواست آینده روشن و زندگی سعادتمندی را آغاز نماید با ناکامی مواجه ساخت و بار دیگر دیو خودکامگی و ستم و استعمار به مدت ربع قرن بر مملکت ما تسلط یافت و یکی از سیاه‌ترین ادوار دیکتاتوری و خفقان بر این مملکت حکم‌فرما شد. سئوالی که در مقایسه قیام سی‌ام تیر و کودتای 28 مرداد در ذهن هر فرد ایرانی مطرح می‌شود این است که : چرا آن پیروزی و چرا این شکست؟ دانستن پاسخ این سؤال فقط برای ارضای حسن کنجکاوی و حقیقت جویی نیست بلکه مردمی که از شکست‌های خود عبرت و تجربه نگیرند همیشه در مخاطره قرار دارند و اکنون که انقلاب اسلامی شکوهمند ملت ما به رهبری امام خمینی به پیروزی رسیده است و ملت ما را از زیر یوغ دیکتاتوری و استبداد خارج کرده است مردم مسلمان ما می‌خواهند به هر قیمتی که شده است از پیدایش فاجعه دیگری نظیر آنچه بر سر نهضت ملی ایران آمد اجتناب کنند.

باید اعتراف کرد که حوادثی که در فاصله 30 تیر 31 تا 28 مرداد 32 اتفاق افتاد آنچنان پیجیده بود و توطئه آن چنان با دقت طرح ریزی شده بود که حتی اکثر کسانی‌که در متن مبارزات بودند از ماهیت توطئه آگاه نشدند. امپریالیسم جهانی عوامل خود را با دقت در درون نهضت جاسازی کرده و در موقع خود به عنوان اهرمی برای منحرف کردن نهضت از آنها استفاده کرد. با شکست نهضت و برقررای بیش از ربع قرن دیکتاتوری و فساد، مردم ما مجال تحقیق پیدا نکردند اسناد و مدارک لازم به علت شرایط شدید خفقان در اختیار مردم نبود و به علاوه همان امپریالیست‌ها و عوامل سرسپرده آنان که توطئه چینی کرده و آن را به مرحله اجرا در آورده بودند حداکثر کوشش را کرده‌اند تا مردم به حقیقت امر واقف نشوند و اکنون با پیروزی انقلاب ما ملت ما برای اولین بار خود را در شرایطی می‌بیند که می‌خواهد حقایق تاریخ گذشته خود را با کنار گذاردن انبوه تحریف‌ها و قلب حقیقت‌ها شناسایی کند. می‌خواهند علل شکست 28 مرداد را بداند. تا دوباره استعمارگران و نفت خواران بین‌المللی نتوانند بر سر این انقلاب شکوهمند اسلامی همان آورند که بر سر نهضت ملی ایران آوردند.

یک مقایسه ساده بین 39 تیر و 28 مرداد می‌تواند روشنگر بسیاری از اسرار تاریخ ما باشد، در جریان قیام سی‌ام تیر نظام استبداد در اوج قدرت بود شاه بر اریکه سلطنت بود و ارتش و قوای انتظامی به طور کامل در اختیار قوام‌السلطنه قرار داشت و این حکومت از پشتیبانی استعمارگران نیز برخوردار بود ولی مردم توانستند با اتکاء به نیروی اراده و پشتوانه‌های نهضت ملی در ظرف چند روز او را با شکست مفتضحانه‌ای سرنگون سازند. در 28 مرداد شاه فرار کرده بود ارتش و قوای انتظامی در اختیار حکومت دکتر مصدق بود، و دکتر مصدق به عنوان نخست وزیر بر سر کار بود، چه شد که سپهبد زاهدی که سر او به جایزه گذاشته شده بود و مرتبا از ترس جان به صورت مخفی زندگی می‌کرد با چند عدد تانک و آن طور که می‌گویند به کمک عده‌ای از اراذل و اوباش و روسپی توانست حکومت ملی را با آن همه اختیارات و امکانات نظامی و غیر نظامی سرنگون سازد؟ بر اساس اخباری که کلیه خبرنگاران داخلی و خبرگزاری‌های خارجی از جریانات کودتای 28 مرداد مخابره کرده‌اند ، در برابر این کودتا هیچ گونه مقاومت اساسی صورت نگرفته است و غیر از مقاومتی که در خیابان کاخ مقر حکومت دکتر مصدق از طرف سربازان محافظ او در مقابل قوای اعزایم سپهبد زاهدی به عمل آمده است، توده مردم به خیابان‌ها نریختند و هیچ مقاومت جدی و سازمان یافته در خیابان‌های تهران و شهرستان ها در مقابل این کودتا به عمل نیامده است. چرا مردمی که در قیام 30 تیر آن چنان با قدرت به میدان آمدند و شعار یا مرگ یا مصدق دادند و با خون خود نوشتند یا مرگ یا مصدق این بار در مقابل یورش نظام استبداد و استعمار سکوت کردند؟ و در مقابل حرکت کودتا بی تفاوت ماندند؟

آیا این دروغ‌گویی به تاریخ نیست که بگوییم عده‌ای اراذل اوباش و چند روسپی به کمک سپهبد زاهدی فراری آمدند و نهضت ملی و ملت شجاع ایران را شکست دادند همان ملتی که یکسال قبل قوام‌السلطنه و حامیان داخلی و خارجی او را در ظرف چند روز آنچنان مفتضحانه شکست داده بود؟ حقیقتا مردم ما به این پاسخ‌های سطحی و توهین‌آمیز قانع نمی‌شوند و خواهان شناخت حقیقت هستند و باید بدون محامله و پرده پوشی حقایق را در اختیار مردم تشنه حقیقت گذاشت.

علل اختلاف آیت‌آلله کاشانی و دکتر مصدق

در حقیقت کودتای 28 مرداد را نمی‌توان در وقایعی که چند روز قبل و بعد از آن اتفاق افتاد خلاصه کرد. باید علل و موجباتی را که زمینه مفقیت کودتا را فراهم کرد مورد بررسی قرارداد و بدین منظور باید به عقب برگردیم و سیر وقایع را حداقل بعد از قیام سی‌ام تیر تجزیه و تحلیل کنیم و این علل و عوامل را آنچنان که اتفاق افتاده است نه آنچنان که تاکنون کرده‌اند در معرض قضاوت مردم قرار دهیم. عللی که موجب تضعیف نهضت ملی و کشیده شدن آن به سقوط گردید بسیار است و در این مقاله فرصت بررسی کلیه این علل نیست و ما سعی می‌کنیم علل اصلی را در حد امکان بیان کنیم. اهم این علل به شرح زیر است:

ـ عدم مجازات مسببین حوادث 30 تیر

ـ با پیروزی قیام 30 تیر خواست ملت ما این بود که مسببین جنایات سی‌ام تیر مورد قضای و مجازات قرا گیرند. روحیه خشم و عصبانیت از عوامل استبداد و استعمار آن چنان شدید بود که در عصر روز سی‌ام تیر به هنگامی که استعفای قوام و شکست او اعلام شد و هنگامی که به نظامیان دستور عقب‌نشینی به پادگان‌ها داده شد، مردمی که کنترل شهر را به دست گرفته بودند تصمیم داشتند که مستقیما وارد عمل شوند و در همان روز 30 تیر این مجرمین را به مجازات رسانند. در همان غروب سی‌ام تیر جمعیتی که در میدان بهارستان جمع شده بود و شعار مجازات جنایتکاران را می‌داد به چهل هزار نفر برآورد شده است.

نمایندگان مجلس این خواست مشروع و بر حق ملت را خواستار شدند. شعار اکثر روزنامه‌ها مجازات مسببین کشتار سی ام تیر بود. ولی تاریخ نشان می‌أهد که پس از پیروزی این قیام در حالی که دکتر مصدق با در دست داشتن سمت وزارت دفاع ملی به حکومت رسیده بود و در شرایطی که اختیارات کامل قانون گذاری را نیز از مجلس گرفته بود کوچکترین اقدامی در جهت این خواست مشروع و طبیعی ملت انجام نداد و قطره خونی از این ناپاکان که بی‌رحمانه مردم را به خاک و خون کشیدند ریخته نشد. حکومتی که با قیام مردم و با خون شهدا روی کار آمده بود سادگی می‌توانست دادگاه‌های انقلابی تشکیل دهد، چنان که در مجلس ترحیم شهدای سی‌ام تیر که در مسجد ارک برگزار شد یکی از مواد قطعنامه به شرح زیر بود:

«ملت ایران تقاضا دارد هر چه زودتر محکمه انقلابی تشکیل و نمایندگان ملت و اصناف و پیشه‌وران حکام و قضات آن محکمه باشند و کلیه مجرمین، در این محکمه محاکمه و بدار آویخته شوند» (باختر امروز یک مرداد ماه 1331).

ولی پاسخ این درخواست منطقی و مشروع چگونه داده شد؟ نه تنها دادگاه‌های انقلابی تشکیل نشد بلکه به همان دستگاه اداری دادگستری نیز اجازه تعقیب جدی جنایتکاران را ندادند و کسانی که قدرت را در دست داشتند و مورد حمایت حکومت وقت بودند هزاران کارشکنی در کمیته تحقیق مجلس شورای ملی و دستگاه دادگستری نمودند و به تدریج پرونده سی ام تیر را به باد فراموشی سپردند. سهل است به همان مجرمین و جنایتکاران پست و مقام هم داده شد. یعنی سرلشکر وثوق مشاور نظامی مخصوص قوام‌السلطنه و فرمانده کل ژاندارمری که شدیدا در مقابل قیام ملت ایستادگی کرده بود و مرتکب خشونت‌های زیادی شده بود به معاونت وزارت دفاع ملی منصوب شد. همان پست حساسی که از برکت خون شهدای سی‌ام تیر در اختیار دکتر مصدق قرار گرفته بود.(2)

در مورد شخص قوام‌السلطنه که مسؤولیت مستقیم کشتار قیام سی‌ام تیر را به عهده داشت هیچگونه اقدامی نشد و نه تنها در تعقیب او مسامحه گردید بلکه حمایت‌هایی هم از طرف دولت وقت برای جلوگیری از مجازات نامبرده صورت گرفت. حسن ارسنجانی که در حکومت چند روزه قوام‌السلطنه سمت معاونت وی را داشته است در یادداشت‌های منتشر شده خود پس از بیان اینکه قوام‌السلطنه از ترس گرفتار شدن بدست انتقام ملت مرتبا خانه و محل زندگی خود را تغییر می‌داد می‌گوید: «مدتی در آنجا نمانده بود که دکتر مصدق به سرتیپ کمال رییس شهربانی دستور داد که از محل سکونت قوام السلطنه مراقبت کنند .... دکتر مصدق دکتر فاطمی را به دیدن قوام السلطنه فرستاد و دو شب بعد قرار شد او را به خانه خودش عودت دهند .... سرتیپ کمال آمد جلوی اتومبیل نشست و دو اتومبیل پلیس هم در عقب سر راه افتاد به این ترتیب قوام السلطنه بعد از چند ماه دربدری و خانه بدوشی به خانه خودش مراجعت کرد و چند نفر پلیس جلوی خانه او گذاشتند که مراقبت کنند. (یادداشت‌های سیاسی سی ام تیر ـ صفحه 76) .

در مورد انتصاباتی که صورت گرفته است وضع از این هم بدتر بود ، شخصی چون رضا فلاح که از جاسوسان و سرسپردگان شرکت نفت انگلیس بود و به پاداش این جاسوسی‌ها از دولت انگلیس مدال طلا گرفته بود در پست حساس در شرکت نفت منصوب شد. به علاوه جاسوس دیگری چون سهام السلطان بیات که در دوران دیکتاتوری رضا خان مدت‌های طولانی نماینده مجلس شورای فرمایشی بود و حتی بعداز شهریور سال 1320 در زمان اشغال ایران از طرف متفقین در سایه حمایتی که انگلیس‌ها از او می‌کردند بوسیله نظام استبداد به نخست وزیری هم رسیده و به عنوان جاسوس شناخته شده انگلیس‌ها معروف بود در رأس شرکت نفت گماشته شد. شاهپور بختیار که سند جاسوسی او پس از خلع ید از انگلیس‌ها از منزل رییس اداره اطلاعات شرکت نفت به دست آمده بود در پست حساس معاونت وزارتکار منصوب گردید که برای مزید اطلاع متن این سند ذکر می‌شود.

متن سند محرمانه

محرمانه 2-21 نوامبر 1948 آی ـ دی‌ـ تی ـ ج ک به طوری که اطلاع دارید یکی از نمایندگان شرکت کننده در کنفرانس بین‌‌المللی کار در ژنو نطق شدید اللحنی علیه شرکت ایراد نموده ممکن است متن نطقه مزبور را از حزب توده در تهران (اداره روزنامه مردم) دریافت کرده باشد.

آقای لیندن به من پیشنهاد کرد که معاون رییس کل شرکت نفت و رییس کار خوزستان دکتر بختیار به این نطق جواب بدهند چون مطمئن نیستم که متن نطق مزبور قبل از مراجعت مصطفی فاتح و دکتر بختیار به آبادان برسد خواهشمندم متن نطق‌های لازم را برای ایشان هر چه زودتر ارسال دارید ممکن است متن آنها برای مطبوعات شما هم مفید واقع شود.
ف استاکیل

این انتصابات نابجا و خطرناک در پست‌های حساس مملکت مورد انتقاد شدید بسیاری از مردم و پیشوای روحانی مرحوم آیت‌الله کاشانی قرار گرفت ولی این انتقادات بجایی نرسید.

مخالفت‌ با لایحه اختیارات


با آنکه انتخابات مجلس شورای ملی در دوره هفدهم بوسیله دولت دکتر مصدق انجام شده بود و اکثریت قریب به اتفاق نماینگان نیز هر گونه لایحه‌ای را که از طرف این دولت به مجلس داده بود در جهت حمایت از نهضت ملت ایران و به خصوص قضیه نفت تصویب کرده بود معذلک دولت در صدد گرفتن اختیارات قانون‌گذاری از این مجلس بر آمد. این تقاضا نه تنها ضرورتی نداشت اصولا بر خلاف صریح اصول قانون اساسی واصل تفکیک قوا بود که به قوه مجریه اجازه قانون‌گذاری را نمی‌داد و به طور طبیعی با سلب اختیار از نمایندگان ملت نظام سیاسی ممکت به صورت دیکتاتوری در می‌آید. با این لایحه اختیارات قانون‌گذاری برای یکسال از مجلس سلب می‌گردید و به دکتر مصدق تفویض می‌شد. استدلال‌های مختلفی هم شده بود از جمله می‌گفتند دولت باید بتواند با قدرت کافی قوانینی را وضع و اجرا کند ولی در عمل ملاحظه شد که با این اختیارات هیچگونه لایحه انقلابی و قانون فوق‌العاده‌ای تصویب نشد بلکه بالعکس قوانینی مثال قانون امنیت اجتماعی تصویب شد که آزادی‌های ملت را سلب نمود. به هنگام طرح لایحه اختیارات علیرغم آنکه تناقض آن با قانون اساسی آشکار بود بسیاری از نمایندگان از آنجا که بیشتر به فکر حفظ جاه و مقام خود بودند با این تقاضا موافقت کردند ولی مرحوم آیت‌الله کاشانی که در این هنگام (30 دیماه 1331) سمت ریاست مجلس را نیز به عهده داشت شدیدا با این لایحه از نظر حفظ اصول مخالفت کرد و نامه زیر را به مجلس نوشت:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

مجلس شورای‌ ملی شیدالله ارکانه ـ به حکم محکم قرآن مجید که بهترین رهنمای خلق جهان است و نعمت اسلام که به مرحمت حضرت باریتعالی بر جامعه بشریت جامعه ارزانی گردیده و دستور متقن حضرت خیرالانام که امر و مقرر است برود مایع و سپرده‌های مردم طریق امانت ملحوظ گردد و در جمعی حال و احوال همگی خدای را حاضر و ناظر دانسته و اجتناب از مناهی و خیانت نموده و طریق رستگاری را بپیماییم بر حسب وظیفه دیانتی خود و سمت ریاست مجلس شورای ملی که بنا با اصرار آقایان نمایندگان عهده‌دار می‌باشم باید به اطلاع مجلس برسانم:

ملت ایران در اثر کوشش‌های فراوان و فداکاری‌های بسیار و دادن تلفات بیشمار بر طبق قانون اساسی مورخ 14 ذیقعده 24 دارای حقوقی است که حفظ و صیانت آن به عهده نمایندگان محترم می‌باشند و آقایان هم به نگهداری آن با خدای خود طبق قسم نامه‌ای که در اصل یازده ، قانون اساسی مندرج است عهد و پیمان بسته‌اند.

چون در اصل 27 متمم قانون اساسی حق قانون‌گذاری به عهده مجلس شوارای ملی محول گردیده است و قوه قضاییه به حاکم شرعیه در شرعیات و به حاکم عدلیه در عرفیات و اجرای قوانین در عهده هیأت دولت و قوه اجراییه واگذار شده و در اصل 28 قوای مزبور را برای همیشه از یکدیگر ممتاز و منفصل نموده است و تخلف از مواد مزبور که روح قانون اساسی و حکومت مشروطه می‌باشد تمکین در برابر حکومت خود سری و تسلیم به مطلق العنانی است و مخالف صریح قانون اساسی می‌باشد که نگهداری آن را نمایندگان محترم مجلس در برابر خدای بزرگ و ملت ایران قسم یاد نموده‌اند. بنابر وظیفه محوله از طرف خلق فدارکار ایران به نمایندگی مجلس و تفوض سمت ریاست مجلس به این جانب از طرف نمایندگان لزوما «باالصراحه اعلام می‌نماییم که لایحه اختیارات تقدیمی آقای دکتر مصدق نخست وزیر به مجلس شورای ملی مخالف و مبانی اصول قانون اساسی و صلاح مملکت ودولت است.

با این وصف مجلس شورای ملی نمی‌تواند چنین لایحه‌ای را که به مخالفت صریح با قانون اساسی دارد و موجب تعطیل مشروطیت و ناقض اصل 11 و 13 و 24 و 25 و 27 از قانون اساسی و اصول 7 و 27 و 28 متمم آن می‌باشد و در حقیقت با عدم رعایت قوانین مرقومه مملکت به حالت دیکتاتوری بر‌می‌گردد و از طرفی حدود اختیار نمایندگان مجلس شورای ملی در حدود وکالتی است که به موجب قانون به آنها واگذار شده و حق واگذاری قانون‌گزاری را به غیر ندادند و روشن است چنین عملی فاقد ارزش قانونی است. ... علیهذا به دستور صریح قانون قدغن می‌»ماییم که از طرح آن در جلسات علنی مجلس خودداری شود و نمی‌تواند چنین لایحه‌ای جزو دستور قرار گیرد و در گذشته نیز اشتباهی را که نمایندگان محترم نموده‌اند دلیل و محور تکرار آن نیست.

از راه علاقه و صلاح اندیشی به آقای نخست وزیر هم توصیه می‌کنم راهی را که برای ریشه‌ کن نمودن آثار استعمار و موفقیت در امر حیتی نفت در پیش داریم و فقط با تمسک به حبل‌المتین خداوندی و حفظ سنن مشروطیت و قانون و رعایت حقوق عامه ملت ایران میسر است و اقدامات لازمه برای انجام و تصفیه موضوع نفت که مورد پشتیبانی و کمک کامل اینجانب و مجلس شورای ملی و ملت شریف ایران است به هیچ وجه ارتباطی با اختیارات غیر قانونی ندارد و بالعکس تخلف از قانون اساسی و تجاوز به حقوق مردم به مقاومت ملت ایران منتهی می‌گردد و ما را از راه جهاد بزرگی که علیه دول استعماری در پیش داریم باز می‌دارد.

بزرگی دولت‌ها و قدرت آنها در احترام به قوانین است و همه باید در برابر عظمت آن زانو زده و فکر قانون شکنی را از خود به دور دارند و همواره در ادوار گذشته خود ایشان هم مؤید این نظر و معترف به این رویه بوده‌اند.

باید با مردم بود تا در آغوش قدرت و توانایی و پشتیبانی آنها به نتیجه اصلی مبارزه علیه استعمار و نجات مملکت توفیق حاصل آید و مجبورم که باستحضار جناب ایشان برسانم تا موقعی‌ که اینجانب وظیفه‌دار ریاست مجلس شورای ملی هستم اجزه طرح نظیر این لوایح را که مخالفت صریح با قانون اساسی مملکت دارد در مجلس جایز نمی‌دانم.

رییس مجلس شورای ملی ـ سید ابوالقاسم کاشانی


پس از انتشار این نامه و مخالفت صریح با اختیارات برای این که منافقین از این مخالفت اصولی و انتقاد مکتبی سوء استفاده نکند آیت‌الله کاشانی اعلامیه دیگری صادر می‌کنند و ضمن تشریح موضع فکری خود حمایت مجدد از دولت را اعلام می‌کنند و این رویه در طول زمامداری دکتر مصدق تا 28 مرداد ادامه پیدا کرده است یعنی آیت‌الله کاشانی از یک طرف با قاطعیت از برنامه دولت برای مسئله نفت حمایت می‌کند ولی در مقابل انحرافات دولت نیز سکوت نمی‌کند و انتقادات خود را بیان می‌نماید. متن اعلامیه مزبور چنین است:


اینک متن اعلامیه
بسم‌الله الرحمن الرحیم


سلام به برادران عزیز

به طوری که مستحضرید از نظر وظیفه ریاست مجلس و حفظ قانون اساسی و از لحاظ تفکیک قوای سه گانه به مجلس شورای ملی تذکری دادم که بعضی اشخاص بی‌اطلاع حمل بر اختلاف شخصی بین این جانب و جناب آقای دکتر مصدق نخست وزیر نموده و مغرضین انتشارات خلاف واقع داده و خواسته‌اند از این موضوع سوء استفاده نمایند باید به عموم برادران ایرانی عرض کنم که آنچه به ملجس عرض شد یک تذکر قانونی و صرفا به منظور حفظ قانون اساسی بود که البته در این باره مذاکره و راه حلی شاید در نظر گرفته شود.

بنابراین به عموم برادران اعلام می‌دارد که هر گونه مخالفت با ابراز احساسات مخالف از هر طرف و هر دسته و نسبت به هر کس که باشد به نفع اجانب و استعمارچیان بوده و به ضرر مملکت خواهد بود و نصایح مشفقانه اینجانب را بپذیرید و از هر گونه تشتت و اختلاف بپرهیزید اینجانب کماکان در خدمتگزاری مملکت و ملت حاضر و از هر گونه فداکاری مضایقه ننموده و در صورت لزوم از جدیت در پیشرفت مقاصد معظم له خودداری نخواهم نمود.
سید ابوالقاسم کاشانی

سیاست کنار گذاردن روحانیت مجاهد


ـ قیام سی ام تیر سبب شد که استعمار سنگرهای واقعی مقاومت را شناسایی کند مبارزین واقعی را بشناسد و با نقشه حساب شده برای تار و مار کردن قوای ملت وارد عمل شود، قدرت نیروهای مذهبی و رهبری آیت‌الله کاشانی که همیشه مردم را جان بر کف و آماده شهادت نگه‌ داشته بود بزرگترین سد راه توطئه های استعمار بود، کافی است برای شناخت این حقیقت به قسمتی از مندرجات روزنامه باختر امروز مورخ یک مرداد ماه 31 نظر کنیم. این روزنامه می‌گوید:

«دیروز تمام وقت ارتباط تلفنی بی‌سیم خبرنگاران با دنیای خارج برقرار بود و گزارش رأی تمایل مجلس و قبولی دکتر مصدق و سایر اخبار را مخبرین به سرعت مخابره می‌کردند، در تمام این گزارش‌ها این نکته جلب توجه می‌کرد که کاشانی عصر یکشنبه وعده داد تا 24 منتها 48 ساعت حکومت قوام سرنگون خواهد شد و هنوز 20 ساعت از این وعده نگذشته بود که ملت پیروز شد حکومت منفور قوام واژگون گردید و خبرگزاری یونایتدپرس در تفسیر جریانات فوق گزارشی داد که ... طرز قضاوت و استنتاج از حوادث این چند روز می‌باشد. این تفسیر با این جمله شروع می‌شود. سقوط حکومت چهار روزه قوام و تجدید زمامداری مصدقی‌ها نشانه بارزی است که دیگر غیر ممکن است یک نهضت سیاسی و ملی را در خاورمیانه که از طرف سازمان مذهبی تقویت می‌شود در هم شکست ...

این گزارش که رمز پیروزی قیام سی‌ام تیر را نشان می‌دهد می‌تواند فلسفه شکست نهضت و ایجاد کودتای 28 مرداد را نیز نشان دهد. زیرا دکتر مصدق بلافاصله پس از پیروزی قیام 30 تیر سیاست جداکردن دین از سیاست و کنار گذاردن روحانیت مجاهد را در پیش گرفت و در نامه‌ای که در ششم مرداد ماه 31 در پاسخ اعتراض آیت‌الله کاشانی نسبت به انتصاب سرلشکر وثوق نوشت از آیت‌الله کاشانی صریحا خواست که از مداخله در امور خودداری کند و در واقع از سیاست کناره‌گیری کند. و متأسفانه این سیاست خطرناک تا زمان کودتای 28 مرداد با قاطعیت تمام از طرف دکتر مصدق بکار گرفته شد.

بدین ترتیب که اولا دکتر مصدق تمام کوشش خود را بکار برد و از انتخاب مجدد آیت‌الله کاشانی به ریاست مجلس جلوگیری کرد و ثانیا عوامل آشکار و پنهان امپریالیست‌ها در سایه حکومت دکتر مصدق آن چنان جسارت پیدا کردند که تهمت‌ها و حملات خود را در روزنامه‌ها نثار آیت‌الله کاشانی گردید و تا آنجا پیش رفتند که خانه آیت‌الله کاشانی را که در آن یک اجتماع سخنرانی مسالمت‌آمیز تشکیل شده بود سنگباران کردند. نتیجه چه بود؟ دکتر معظمی کاندیدای دکتر مصدق به ریاست مجلس انتخاب شد و هم او بود که زاهدی را با اتومبیل ریاست مجلس و با اسکورت کامل از محوطه مجلس یعنی جایی که زاهدی در آنجا قابل کنترل بود بیرون آورد و دست او را در راه اجرای توطئه کودتا باز گذارد. عمال استعمار همیشه و همه جا تبلیغ کرده‌اند که این آیت‌الله کاشانی بود که زاهدی را در مجلس مورد حمایت قرار داد و حال آنکه نه تنها زاهدی بدون اطلاع قبلی به مجلس رفته و متحصن شده بود، اصولا اگر دکتر مصدق واقعا قصد دستگیری زاهدی و خنثی کردن اقدامات او را داشت چرا وقتی که دکتر معظمی به ریاست مجلس انتخاب شد یعنی دو ماه قبل از وقوع کودتا، زاهدی را در مجلس دستگیر نکردند و چرا به طوری که مندرجات روزنامه‌های کیهان و اطلاعات همان تاریخ شهادت می‌دهند دکتر معظمی با اتومبیل ریاست مجلس زاهدی را بیرون برد(2) تا بتواند مقدمات کودتا را از هر جهت فراهم سازد. افسوس که در اجرای سیاست کنار گذاردن روحانیت مجاهد، شخصیت با ارزش آیت‌الله کاشانی که سرمایه سیاسی و اجتماعی بزرگی برای میهن ما و مسلمانان سراسر جهان بود با توطئه‌های امپریالیست‌ها و بدست دکتر مصدق خرد شد و عوامل توده‌ای نفتی و عمال سیا و انتلیجنت سرویس تا آنجا فرصت و مجال یافتند که گروه‌های تخریب آنان با شعارهای مصدق پیروز است و در همان روزهایی که نقشه کودتا ریخته می‌شد، با سنگ و چوب و چماق به منزل آیت الله کاشانی یعنی به ستاد مبارزات ملت ما حمله‌ور شدند و همان در مستحکمی را که ساعدها، رزم‌آراها و قوام‌السلطنه‌ها نتوانسته بودند تسخیر کنند، مورد هجوم وحشیانه قرار دادند و یک نفر از پاک‌ترین مجاهدین اسلام یعنی مرحوم محمد حدادزاده رحمه‌الله علیه را با 12 ضربه چاقو از پای در‌آوردند و در همان شب می‌خواستند آیت‌الله کاشانی را هم به قتل برسانند که محافظت مجاهدین صدیق و وفادار به نهضت که او را در حلقه محافظت خود گرفتند مانع اجرای این توطئه گردید.

این یورش‌های وحشیانه به منزل یک پیشوای مذهبی و به محلی که به عنوان آخرین وسیله برای ابراز نظارت و بیان عقاید آیت‌الله کاشانی مورد استفاده قرار می‌گرفت در زیر سایه قوای انتظامی و حکومت نظامی آقای دکتر مصدق صورت می‌گرفت و ایشان در حالیکه مسؤولیت امنیت مملکت را مستقیما به عهده داشتند با سکوت توأم با رضا این مناظر وحشتناک را نظاره می‌کرد و با اعتراضات وطن‌خواهان نیز گوش نمی‌داد و بدین ترتیب قبل از اینکه کودتایی علیه حکومت دکتر مصدق صورت گیرد کودتای واقعی علیه نهضت ملی و نیروهای مذهبی و رهبر روحانی آن صورت گرفت.

ائتلاف با توده‌ای‌های نفتی


ـ سیاستی که دکتر مصدق بعد از قیام سی‌ام تیر در مقابل حزب توده و عوامل توده‌ای نفتی در پیش گرفت یکی از علل مهم سقوط نهضت بود، حزب توده که تا قبل از 30 تیر ملی شدن نفت را تخطئه بود، حزب توده که تا قبل از 30 تیر ملی شدن نفت را تخطئه می‌کرد و به دکتر مصدق دشنام می‌داد به تدریج از در توافق با دکتر مصدق درآمد و مع‌الاسف دکتر مصدق نیروی حزب توده و در واقع توده‌ای‌های نفتی را که عمال استعمار بودند بر نیروهای اصیل و فداکار مذهبی ترجیح داد و آنچنان در اجرای این سیاست پیش‌رفت و سیاست دکتر مصدق و حزب توده هماهنگ گردید که روزنامه‌های حزب توده با روزنامه‌های طرفدار دکتر مصدق در دشنام دادن با آیت‌الله کاشانی و کوبیدن شخصیت او همصدا شدند و روزنامه‌ به سوی آینده در جهت موافق سیاست دکتر مصدق که می‌خواست برای انحلال مجلس رفراندم کند نوشت: «تنها دشمنان ملت هستند که با انحلال مجلس مخالفت می‌کنند» و روزنامه شهباز نوشت: «ما بنام صدها هزار مبارز ضد امپریالیست موافقتاصولی خود را با انجام رفراندم اعلام می‌داریم». آری دکتر مصدق به نصایح آیت‌الله کاشانی که از او خواسته بود از منحل کردن مجلس که سنگر ملت است خودداری کند توجهی نکرد و بی‌مهابا سرنوشت نهضت را به خطر انداخت و با از دست دادن پشتیبانی نیروهای مذهبی یکسره نهضت ملی ایران را در دام عوامل توده‌ای نفتی قرار داد. بدین ترتیب بود که تامام نقشه‌ها یکی پس از دیگری با مهارت و دیپلماسی عمیق و حساب شده‌ای برای به بن‌بست کشیدن نهضت ملی ما فعالانه با پیروزی توأم بود. به وحشت انداختن دنیا از خطر کمونیسم در ایران، بستن مجلس شورای ملی تنها سنگر ملت، بکار گماردن وامانده‌ترین مرتجعین و دشمنان امتحان داده بر کارهای حساس مثل فلاح و بیات، تار و مار کردن سران مجاهد و فداکار خلق جانباز ما، سیاست مماشات و مدارا با متجاوزین به حقوق ملت و توطئه‌گران و عدم مجازات آگاهانه مسببین جنایات سی‌ام تیر و غائله بختیاری و خوزستان و ضدیت و کینه‌توزی با کسانی که انتقام خون‌های به باد رفته ملت را مطالبه می‌کردند بالاخره مملکت را به آستانه کودتا کشید و با نقشه‌های حساب شده ملت ما را در دام دشمن قرار دادند.

بی‌خبر نگاه داشتن مردم از کودتا


با این همه حقیقت این است که علیرغم خرد کردن ستون فقرات نهضت و خنثی کردن رهبری مذهبی آن، هنوز هم مردم به سادگی می‌توانستند جلوی حرکت کودتا را بگیرند. آن 155 هزار نفری که در تهران در رفراندوم دکتر مصدق شرکت کردند چه شدند؟ حزب توده با سازمان افسران نظامی خود که تمام جریانات کودتا را زیر نظر داشته است مدعی است که در صبح روز 28 مرداد دکتر مصدق را از وقوع کودتا آگاه کرده است و از او تقاضای اسلحه و کمک برای جلوگیری از کودتا می‌کند. عده‌ای از همکاران دکتر مصدق مدعی هستند که از او خواسته بودند که خبر وقوع کودتا را از رادیو اعلام کند و از مردم استمداد نماید. آنها می‌گویند با وجود آنکه دکتر مصدق از فعالیت‌های پشت پرده اطلاع کافی داشت با پیروزی از سیاست عدم قاطعیت و مماشات حتی پس از شروع کودتا عمق حادثه را درک نکرد و از اعلام رادیویی کودتا و استمداد از مردم خودداری نمود. ولی اسناد و مدارک نشان می‌دهد که دکتر مصدق با علم کامل به وقوع کودتا از وقوع آن جلوگیری نکرده است و اجازه داده است که نقشه کودتا که از قبل پخته شده بود تا مرحله آخر اجرا شود و پس از وقوع قطعی کودتا می‌گوید دیگر کاری از من ساخته نیست و بدین ترتیب است که سپهبد زاهدی با چند تانک اداره تبلیغات و رادیو را تصرف می‌کند و خانه دکتر مصدق نیز به محاصره در‌ می‌آید و در ظرف چند ساعت کار تمام می‌شود و بالاخره در ساعت 5/3 بعدازظهر روز 28 مرداد سرلشکر زاهدی سقوط دولت دکتر مصدق و انتصاب خود را به نخست وزیری از رادیو اعلام می‌کند.


نقشه آیت‌الله کاشانی


این همه توطئه‌ها که برای تسلیم ملت صورت می‌گرفت از چشم تیزبین آیت‌الله کاشانی مخفی نمانده بود، او نه تنها یک دانشمند و مجتهد در مذهب بود باید گفت که به حق و به تمام معنی در سیاست نیز مجتهد بود و چنین است که در روز 27 مرداد یعنی روز قبل از وقوع کودتا نامه تاریخی خود را به دکتر مصدق می‌نویسد. نامه‌ای که شاید مهم‌ترین سند تاریخ معاصر ما باشد.

هر جمله این نامه باید مووضع یک مقاله مستقل باشد و نویسندگان و محققین تاریخ ما باید این وظیفه را با صداقت انجام دهند. این نامه در حقیقت کیفرخواستی علیه اعمال 13 ماهه حکومت دکتر مصدق از 30 تیر تا 28 مرداد است. در این نامه صریحا از توافق ضمنی دکتر مصدق با مجریان طرح باصطلاح کودتا یاد شده است و این یک ادعا نیست. در این نامه آیت‌الله کاشانی برای اثبات صحت نظرات خود اتخاذ سند کرده است و می‌گوید آقای دکتر مصدق اگر واقعا شما همراه و موافق با طرح وکودتا نیستید بیایید دست بدست هم بدهیم و از توطئه جلوگیری کنیم ولی پاسخ دکتر مصدق آب سردی است که بر این شور و هیجان ریخته می‌شود. دکرت صمدق در پاسخ می‌گوید احتیاج به کمک شما ندارم و ملت پشتیبان من است ولی نه تنها از همکاری با آیت‌الله کاشانی سرباز می‌زند ملت را همان ملتی را که پشتیبان خود می‌دانست نیز در جریان واقعه کودتا قرار نداد.

آری باز هم آیت‌الله کاشانی بود که بر میثاق وفاداری خود با نهضت و مبارزه مرگ و زندگی ایستاد و علیرغم صدماتی که از حکومت دکتر مصدق متحمل شده بود نامه زیر را که فقط یک انسان آزاده و یک مسلمان مجاهد فی‌سبیل‌الله قدرت نوشتن آن را دارد به خاطر شرف و افتخار ملت و جلوگیری از سقوط نهضت در 27 مرداد ماه به دکتر مصدق نوشته است.

متن نامه آیت‌الله کاشانی در 27 مرداد


حضرت نخست وزیر معظم جناب آقای دکتر محمد مصدق ـ دام اقباله

عرض می‌شود گرچه امکانی برای عرایضم نمانده ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علیرغم غرض ورزی‌ها و بوق و کرنای تبلیغات شما، خودتان بهتر از هر کس می‌دانید که هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان به بقاء آن مایل نیستید. از تجربیات روی کار آمدن قوام و لج‌بازی‌های اخیر بر من مسلم است که می‌خواهید مانند سی‌ام تیر کذایی یکبار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید . حرف اینجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندوم نشنیدید و مرا لکه حیض کردید خانه‌ام را سنگباران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسی است و نه تکیه‌گاهی برای ملت گذاشته‌اید. زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگه داشته بودم با لطائف الحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بوده در صدد به اصطلاح کودتا است.

اگر نقشه شما نیست که مانند سی‌ام تیر عقب نشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همانطور که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتن و به هندرسون هم گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیسی‌ها کمک کرد و حالا به صورت ملی و دنیا پسندی می‌خواهد بدست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد.

و اگر واقعا با دیپلماسی نمی‌خواهید کنار بروید این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه بدی‌های خصوصی‌تان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد.

اگر براستی در این فکر اشتباه می‌کنم با اظهار تمایل شما سید مصطفی و ناصرخان قشقایی را برای مذاکره خدمت می‌فرستم.

خدا به همه رحم بفرماید ایام بکام باد سید ابوالقاسم کاشانی

متن پاسخ دکتر مصدق به نامه آیت‌الله کاشانی

27 مرداد

مرقومه حضرت آقا وسیله آقا حسن آقای سالمی زیارت شد. اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم.

والسلام دکتر محمد مصدق

دو ابلاغ ریاست شهربانی برای سرتیپ دفتری


نکته بسیار مهمی که رابطه دقیق بین حکومت دکتر مصدق و دستگاه اداره کننده کودتا را نشان می‌دهد این است که سرتیپ دفتری برادرزاده دکتر مصدق یعنی همان کسی که در جریان حادثه 15 بهمن سال 1327 در پست رییس دژبان رزم‌آرا در مقام دستگیری آیت‌الله کاشانی بر آمده بود و اهانت به شخصیت آیت‌الله کاشانی را به جایی رسانده بود که به او سیلی نواخته بود در روزهای قبل از کودتای 288 مرداد 32 از طرف دکتر مصدق به ریاست شهربانی منصوب می‌شود و همین سرتیپ دفتری یک ابلاغ ریاست شهربانی هم از زاهدی در دست دارد و عملیات کودتا را در بین دستگاه دکتر مصدق و زاهدی هماهنگ و تسریع می‌کند چگونه می‌توان از این وحدت عمل و برنامه مشترک بسادگی گذشت؟ امروز ما می‌توانیم در پرتو نامه‌های متبادله بین آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق اسرار این کودتا را که در واقع علیه نهضت ملی ایران و علیه نیروهای مذهبی بود بشناسیم و این اسناد راه‌گشای تحقیقات مفصل‌تر در آینده شود.

افسوس که روزنامه‌های جیره‌خوار استعمار با توطئه و تبانی دولت وقت هر تهمت و افترایی را نثار شخصیت آیت‌الله کاشانی کردند و بر عمامه این مجاهد فی سبیل‌الله که یک عمر با استعمار و عوامل داخلی او جنگیده بود پرچم انگلیس را منقوش ساختند. شخصیتی که انگلیس‌ها در عراق چوبه دار برای او برپا کرده بودند و یک عمر در ایران متحمل حبس و تبعید و شکنجه شده بود عامل بیگانه خواندند و در پناه شعار مصدق پیروز است کار این بی‌شرمی را به جایی رساندند که آیت‌الله که آیت‌الله کاشانی در نامه تاریخی خود در 27 مرداد به مصدق می‌گوید مرا با تبلیغات سوء لکه حیض کردید.

افسوس که این درخت تنومند و سنگر آزادی را ریشه کن ساختند و محیط را برای تسلط مجدد استعمار که با خواری و ذلت از مملکت ما بیرون رفته بود باز کردند و دیگر آیت‌الله کاشانی مجال نداشت که مانند 30 تیر سد راه پیشرفت عوامل استعمار باشد. او ناچار بود که شاهد لحظات دردناک سقوط نهضت باشد نهضتی که با خون شهدیا ملت برپا شده بود. آیت‌الله کاشانی در آخرین جملات نامه خود با احساس خطر قریب‌الوقوع می‌نویسد : (خداوند به همه ما رحم بفرماید). تو گویی که او عوارض شکست نهضت و تسلط استعمار و ربع قرن دیکتاتوری و خفقان و شکنجه و کشتار آزادیخواهان را به چشم می‌دیده است.

آری این چنین بود که سد دفاعی مستحکم ملت در هم فرو ریخته شد و قیام پر افتخار 30 تیر به فاجعه 28 مرداد مبدل گردید. این بود فلسفه شکست و آن بود رمز پیروزی . کودتای واقعی علیه نیروی مذهبی نهضت و شخصیت با نفوذ آیت‌الله کاشانی بود نه علیه حکومت و شخص دکتر مصدق. کودتا علیه قدرت معنوی رهبری مذهبی آن چنان عمیق و حساب شده بود که آیت‌الله کاشانی و نیروهای مذهبی تا هنگام قیام خونین 15 خرداد سال 1342 نتوانستند در مقابل این ضربه مهلک کمر راست کنند و بعد از آن هم 17 سال مبارزه و خون لازم بود تا انقلاب اسلامی ما به رهبری امام خمینی به ثمر رسد.


بسمه تعالی

نوزدهمین سالگرد درگذشت آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و سی امین سالگرد ملی شدن صنعت نفت بهترین موقعیتی است نه به بررسی کوتاهی از زندگانی و مبارزات سیاسی این روحانی مجاهد بپردازیم.

ذکر این نکته لازم است که زندگانی آیت‌الهل کاشانی که با نیم قرن مبارزه مستمر و پر حادثه توأم بوده است در تاریخ معاصر اسلام و ایران استثنایی است و وی شخصیتی است که در دوران کنونی باید مورد تحدید شناسایی قرار گیرد.

آیت‌الله کاشانی پس از اینکه به اخذ درجه اجتهاد نایل گردید مبارزات سیاسی خویش را به سال 1914 میلادی در عراق شروع نمود که منجر به انقلاب اسلامی 1920 عراق گردید، بعد از شکست آلمان در جنگ اول جهانی و استقرار ارتش انگلیس در بین‌النهرین آیت‌الله کاشانی به بسیج عشایر و قبایل عراق پرداخت و با حکم جهادی که از مرحوم میرزای شیرازی گرفت مبارزه مسلحانه را علیه استعمارگران آغاز نمود. این انقلاب اولین نبرد مسلحانه ضد استعماری در منطقه می‌باشد که می‌توان آن را با با انقلاب های ویتنام و الجزایر مقایسه نمود با این تفاوت که انقلاب اسلامی 1920 عراق حدود 30 سال قبل از 2 انقلاب ذکر شده شروع گردیده و نیز آن دو انقلاب از کمک‌های مادی و معنوی کشورهای ثالث برخوردار بودند ولی انقلاب عراق نتوانست از کمک‌ نظامی و یا مالی خارجی بهره‌مند شود.

این انقلاب در حالیکه می‌رفت تا به پیروزی برسد به علت ضعف مالی، عدم امکان تهیه ساز و برگ نظامی کافی قدرت عظیم ارتش انگلیس متوقف گردید، به همین جهت آیت‌الله کاشانی در یک دادگاه انگلیسی در عراق غیابا محکوم به اعدام شد و ناچار گردید مخفیانه و با لباس مبدل عراق را به طرف تهران ترک کند، حکم اعدام آیت‌الله کاشانی تا انقلاب 1958 عراق که منجر به تغییر رژیم عراق شد هنوز دارای اعتبار بود.

در دوران دیکتاتوری رضا خان آیت‌الله کاشانی حوزه علمیه تهران را اداره می‌کرد، کاشانی در دوران دیکتاتوری رضا خان هیچ گاه تسلیم نبود و در جواب تیمورتاش وزیر دربار وقت که بوی پیشنهاد ریاست مدرسه عالی سپه سالار را می‌نماید می‌نویسد: «طلاب و علمایی که من تربیت کنم بکار حکومت شما نخواهند خورد».

در جنگ جهانی دوم و با ورود متفقین به ایران انگلیسی‌ها در صدد انتقام جویی از کاشانی بر آمده، وی را دستگیر و به زندان ارتش انگلیس در اراک اعزام می‌دارند پس از 8 ماه که کاشنی در اراک زندانی بود وی را تحویل ستاد ارتش شوروی در رشت می‌دهند و روس‌ها پس از محاکمه آیت‌الله کاشانی، تصمیم به آزادی وی می‌گیرند، ولی انگلیسی‌ها پیش‌دستی کرده وی را دوباره تحویل گرفته در اراک زندانی می‌نمایند، پس از 9 ماه اقامت در زندان، اراک وی را به زندان انگلیسی‌ها در کرمانشاه منتقل می‌کنند وی از همین زندان به فرمانده قوای انگلیس در ایران می‌نویسد: «اگر در زندان شما بمیرم ننگ بدی بر شما خواهد بود و اگر از زندان شما سالم بیرون آیم ترتیبی خواهم داد که انگلستان از نفت ایران بی‌نصیب بماند».

آیت‌الله کاشنی به پای میز محاکمه انگلیسی‌ها نیز کشیده می‌شود، وی در قسمتی از محاکمه خود می‌گوید: «من اساسا با هر اجنبی که مخالف مصالح و استقلال ایران، باشد مخالفم، این اجنبی‌خواه روس باشد خواه آلمان یا انگلیس و آمریکا من می‌گویم که ایرانی نباید نوکر اجنبی باشد.

با وجودی که آیت‌الله کاشانی در دوره چهاردهم از تهران به نمایندگی مجلس انتخاب می‌شود علیرغم داشتن مصونیت پارلمانی به دستور صریح ستاد مشترک متفقین در ایران اجازه صدور اعتبارنامه‌ برای او داده نمی‌شود و کماکان در زندان باقی می‌ماند، با شکست ژاپن و پایان جنگ، کاشانی پس از یک زندان 28 ماهه آزاد گردیده با استقبال بی‌نظیری به تهران مرجعت می‌نماید و منزل وی به صورت پایگاهی جهت مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی در می‌آید.

پیش از پایان دوره چهاردهم حکومت به احمد قوام‌السلطنه تفویض می‌شود و کاشانی از نخستین روزهای صدارت وی با او شروع به مخالفت می‌نماید.

آیت‌الله کاشانی برای مبارزه با قوام که در تدارک انتخابات فرمایشی دوره پانزدهم بود به همراه عده‌ای از روحانیون دست به یک راهپیمایی طولانی به طرف مشهد می‌زند و در شهرهای مسیر راه به افشاگری علیه قوام می‌برد و سرانجام در شاهورد، به دستور قوما دستگیر و به یک تبعید 24 ماهه به قزوین فرستاده می‌شود، پس از مراجعت به تهران آیت‌الله کاشانی مبارزه سختی را با دولت عبدالحسین هژیر که از عمال دربار بود آغاز و با روحیه‌ای ، انقلابی از کلیه امکانات برای ایجاد موج مقاومت در مقابل نظام حاکم دیکتاتوری استفاده می‌نمود.

آیت‌الله کاشانی اولین شخصیت مذهبی در تاریخ ماست که مراسم نمازهای عید فطر و عید قربان و عاشورای حسینی را به راهپیمایی‌ها و میتینگ‌های عمومی مبدل ساخت، بر اثر اوج‌گیری مبارزات کاشانی عاقبت حکومت 100 روزه هژیر ساقط و ساعد مراغه‌ای مأمور تشکیل کابینه می‌گردد و کاشانی از همان آغاز شروع به مخالفت با وی می‌نماید.

واقعه تیراندازی به محمدرضا پهلوی در دانشگاه تهران به تاریخ 15 بهمن 1327 بهترین فرصت را برای حکومت فراهم ساخت که با دور کردن یکی از هسته‌های اصلی مقاومت لایحه‌ای الحاقی نفت را به تصویب مجلس برساند. به همین جهت در نیمه شب 16 بهمن سرتیپ دفتری فرماندار نظامی وقت تهران، آیت‌الله کاشانی را به وضع فجیعی دستگیر و به قلعه فلک الافلاک خرم‌آباد می‌فرستند، کاشانی از آنجا به لبنان تبعید می‌گردد و مدت 16 ماه به حال تبعید به سر می‌برد، در این مدت آیت‌الله کاشانی دست از مبارزه نکشیده و با پیام‌های خویش ملت را تشویق به مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی می‌نمود به هنگام تشکیل مجلس مؤسسان که زیر برق سرنیزه و به منظور افزایش قدرت شاه مخلوع انجام می‌شد کاشانی پیامی از بیروت به تهران فرستاد و در قسمتی از این پیام می‌گوید. تبعید این خادم اسلام و ملت با آن وضع فجیع برای تغییر قانون اساسی و انتخابات فرمایشی و سوار کردن خیانتکاران بگرده ملت و مسئله نفت و تجدید امتیاز بانک شاهی است. در کشاکش مبارزه مردم تهران، آیت‌الله کاشانی را به نمایندگی دوره شانزدهم انتخاب نمود و او پس از یکسال و 4 ماه تبعید با استقبال بی نظیری به تهران وارد می‌شود.

آیت‌الله کاشانی پس از بازگشت به ایران رهبری مردم را در مبارزه با استعمار انگلستان بار دیگر به عهده گرفت و پیامی به مجلس شانزدهم که اساسی‌ترین کارش تعیین تکلیف لایحه الحاقی نفت بود فرستاد.

وی در قسمتی از پیام خود می‌گوید: نفت ایران متعلق به ملت ایران است و به هر ترتیبی که بخواهد نسبت به آن رفتار می‌کند و قراردادی که با اکراه و احیار تحمیل شود هیچ نوع ارزش قضایی نداشته و نمی‌تواند ملت ایران را از حقوق مسلمه خود محروم کند.

آیت‌الله کاشانی به محض صدور فرمان نخست وزیری رزم‌آرا طی اعلامیه‌ای که عینا توسط دکتر مصدق در جلسه علنی مجلس قرائت می‌شود مخالفت قطعی و شدید خود را با حکومت رزم‌آرا بیان می‌نماید.

آیت‌الله کاشانی طی اعلامیه‌ای در مورد ملی شدن صنعت نفت می‌نویسد« ملی شدن صنعت نفت در ایران تنها چاره بیچارگی‌های ماست زیرا بدینوسیله اولا ثروت بی‌کرانی که خداوند تبارک و تعالی به ملت عطا فرموده از دست دشمنان بشر که مقصدی جز منفعت طلبی و مکیدن خون ممل ضعیف ندارند بیرون آمده به صاحبان حقیقی و مستحق آن می‌رسد و ثانیا با عملی شدن حاکمیت ملی شرکت غاصب نمی‌تواند عمال خود را به جان و مال و ناموس مردم مسلط کند و بدین وسیله مقاصد پلیند خود را انجام دهد.

در قسمتی دیگر از این اعلامیه آیت‌الله کاشانی می‌گوید: «برای اینکه تکلیف دینی و وطنی ملت مسلمان ایران کاملا معولم و روشن باشد ناچارم این آرزوی عمومی را یک بار دیگر در اینجا بیان کنم تا بنام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تأمین صلح جهانی همه افراد مملکت بخواهند که صنعت نفت ایران در مناطق کشور بدون استثناء ملی اعلام شود، یعنی تمام عملیات اکتشاف و استخراج و بهره‌برداری در دست دولت قرار گیرد.

به دنبال این اعلامیه، آیت‌الله العظمی خوانساری با صدور فتوای خود ضمن تحلیل از آیت‌الله کاشانی نظیر ایشان در مورد ملی شدن نصعت نفت قویا مورد تأیید قرار داده و در پایان اعلامیه خود می‌نویسد: «با اینکه مثل حضرت مستطاب آیت‌الله کاشانی دامت برکاته که مجتهدی عادل و با شهامت و دلسوز و فداکار برای مصالح دین و دنیای مردم‌اند با این همه حدیث و ترتیب و تحریض مردم را بیدار می‌کند دیگر مجال عذری برای کسی باقی نمی‌ماند.

این اعلامیه‌ها بدین جهت آورده شد که ملت ایران به حقایق نهضت ملی شدن نفت و نقش روحانیت مبارز به زعامت آیت‌الله کاشانی آگاه گردد و هشداری است برای کسانی‌که می‌خواهند تاریخ این ملت را بر اساس منافع شخصی و گروهی خویش تحریف نمایند. نام آیت‌الله کاشانی با نام نفت در کشور ما پیوندی ناگسستنی دارد و کسانی‌که بخواهند این پیوند را انکار نمایند راهی بس عبث می‌پیمایند.

پس از ملی شدن صنعت نفت آیت‌الله کاشانی دکتر مصدق را که پیشنهاد نخست وزیری او مطرح بود مورد تأیید قرار داد و از هیچ کوششی در جهت تقویت دولت فروگذار نمی‌کرد، وقتی که آن روز هم مانند امورز دشمنان ملت سعی داشتند با مسئله حجاب ، اختلافات مذهبی شیعه و سنی و اعتصابات بی‌رویه دولت را تضعیف نمایند، آیت‌الله کاشانی با اعلامیه‌ةای خود مردم را دعوت به آرامش و حمایت از دولت می‌نمود. مبارزات آیت‌الله کاشانی با قوام السلطنه که منجر به قیام سی‌ام تیر ماه 1331 و روی کار آمدن مجدد دکتر مصدق گردید مسئله‌ای فراموش نشدنی در تاریخ مبارزات ملت ایران می‌باشد.

آیت‌الله کاشانی در نامه‌ای که به تاریخ 28 تیر ماه 1331 برای حسین علا وزیر دربار می‌فرستد می‌نویسد: «اگر در بازگشت دولت دکتر مصدق تا فردا اقدام نفرمایید لبه تیز انقلاب را با جلوداری خودم متوجه دربار خواهم کرد». پس از پیروزی قیام سی ام تیر ماه 1331 آیت‌الله کاشانی با پدیده‌ای جدید روبرو می‌شود و آن جدا کردن دین از سیاست و کنار گذاردن روحانیت از صحنه سیاست می‌باشد. استعمار چه خوب دریافته بود که برای از بین بردن نهضت ملی ایران بایستی در وهله اول روحانیت مبارز یعنی ایت‌الله کاشانی را از صحنه مبارزه دور نماید و عوامل داخلی آنها که نبام توده نفتی مشهود بودند تمام سعی خود را بکار بردند که این درخت تنومند و سنگر آزادی را ریشه کن کرده و محیط را برای تسلط مجدد استعمار آماده نمایند، آیت‌الله کاشانی که در این احوال 40 سال مبارزه مستمر و پر مخاطره را پشت سر گذارده بود و بار 2 نهضت بزرگ را یکی در عراق و دیگری در ایران بدوش می‌کشید و در طول مبارزات سیاسی بر طبق اصول مقدس اسلامی با هر نوع انحرافی مبارزه کرده بود در مجذور غجیبی قرار می‌گیرد.

از یک طرف دولت دکتر مصدق مورد حمایت اوست و او می‌خواهد که مسئله نفت بدست این دولت و به نفع ملت ایران حل شود و از طرف دیگر و طبقه دینی و اخلاقی او حکم می‌کند که انحرافات حکومت را گوشزد نماید.

کاشانی از انتصابات ناصواب دولت از جمله انتصاب رضا فلاح ،‌ شاپور بختیار ، سرلشکر وثوق ، سرتیپ دفتری و دکتر اخوی و سهام السلطان بیات که همه از عمال بیگانه بوده و بعد از 28 مرداد سرسپردگی خود را به حکومت شاه مخلوع ثابت کردند سخت آزرده و شدیدا خواستار مجازات مسببین سی ام تیر ماه بود.

کاشانی مخالف تصویب قانون امنیت اجتماعی که بعدها اساس ساواک جهنمی شاه قرار گرفت بود، و آن را اخلاف اصول دموکراسی می‌دانست، وی تقاضای اختیارات دولت را که مخالف نص صریح قانون اساسی بود، به صلاح ملت نمی‌دانست و آن را قدیم در راه حکومت خودکامه می‌دانست با انحلال مجلس مخالف بود و مجلس را پایگاهی برای ملت می‌دانست، و آن را اقدامی در راه حکومت خودکامه می‌دانست. با انحلال مجلس مخالف بود و مجلس را پایگاهی برای ملت می‌دانست، معهذا آیت‌الله کاشانی همیشه دولت را مورد حمایت قرار می‌داد و در اعلامیه‌های مکرر آن را به اطلاع ملت ایران می‌رساند، متأسفانه دولت وقت به این تذکرات وقعی ننهاده و در عوض عوامل داخلی استعمار، چنان تبلیغات سوء ، تهمت و افترا ، علیه این شخصیت ضد استعماری راه انداختند که ورق پاره‌های مزدور استعمار و روزنامه‌هایی که از جانب بیگانگان حمایت می‌شدند به خود اجازه دادند با وقاحتی بی‌نظیر به کسی که انقلاب اسلامی 1920 را علیه دولت انگلستان سازمان داده بود بارها از طرف انگلیسی‌ها و عمال داخلی آنها به حبس و تبعید فرستاده شده بود لقب انگلیسی بدهند و کاریکاتور‌های مستهجنی از وی درج نمایند.

چگونه شد که چنین توطئه عظیمی صورت گرفت و چگونه بود که متحدین ، مترقیان و غرب زدگان آن روز که باقیمانده آنها نیز هم اکنون در عرصه سیاست مشغول تاخ ت و تاز می‌باشند به یک باره روحانیت و مذهب را نشانه عقب ماندگی و نادانی و اندیشه روحانیون مبارز و فداکاری چون آیت‌الله کاشانی را قرون وسطایی خواندند؟

آیا این نقشه استعمار نبود که بوسیله عوامل داخلی خود روحانیت را که پشتوانه مبارزات ملت ایران بود از صحنه مبارزه حذف و بعد از آن ملت ایران را یکبار دیگر زیر سلطه استعمار ببرد.

پس از انحلل مجلس هدهم آیت‌الله کاشانی به گوشه انزوا کشیده شده از جانب دکتر مصدق به او تکلیف می‌شود که ایران را ترک کند. سرلشکر زاهدی بوسیله دکتر معظمی رییس مجلس وقت از تحصن مجلس خارج می‌شود و دولت ظاهرا در صدد دستگیری اوست، عوامل حکومت و گروه‌های چپ‌گرا و افراطیون دست راستی دست از اذیت و آزار آیت‌الله کاشانی بر نداشته به قصد کشتن وی به منزلش حمله نموده و زیر چشم مأمورین انتظامی بوسیله ضربات چاقو یکی از مریدان کاشانی را در حضور شاهدان عینی بی‌شماری به قتل می‌رسانند. معهذا آیت‌الله کاشانی وقتی خطر کودتا را خیلی نزدیک احساس می‌کند به تاریخ 28 مرداد 1332 به مصدق السلطنه نامه‌ای می‌نویسد و پیشنهاد می‌نماید که متفقا جلوی کودتا را بگیرند.

پاسخ کوتاه و توهین‌آمیز مصدق در همان روز 27 مرداد ماه 1332 مبین این نظریه می‌باشد که رییس دولت وقت در چنان موقعیت خوبی قرار می‌داشته که به کمک روحانیت و آیت‌الله کاشانی نیازی نبوده است.

حضرت نخست وزیر معظم جناب آقای دکتر محمد مصدق دام القباله

عرض می‌شود گرچه امکانی برای عرایضم نمانده ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علیرغم غرض‌ورزی‌ها و بوق و کرنای تبلیغات شما ، خودتان بهتر از هر کس می‌دانید که هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی ات که خودتان به بقاء آن مایل نیستید از تجربیات روی کار آمدن قوام و لج‌بازی‌های اخیر بر من مسلم است که می‌خواهید مانند سی ام تیر کذایی یک بار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید، حرف اینجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندوم نشنیدید و مرا لکه حیض کردید، خانه‌ام را سنگ باران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا، نه مجلسی است و نه تکیه گاهی برای ملت گذاشته‌اید. زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگه داشته بودم با لطائف الحیل خارج کردید و حالا همناطور که واضح بوده در صدد به اصطلاح کودتا است. اگر نقشه شما نیست که مانند سی ام تیر عقب‌نشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همانطور که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسون هم گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیسی‌ها کمک کرد و حالا به صورت ملی و دنیا پسندی می‌خواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعا با دیپلماسی نمی‌خواهید کنار بروید این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه بدی‌های خصوصی‌تان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا به وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد.

اگر به راستی در این فکر اشتباه می‌کنم با اظهار تمایل شما سید مصطفی و ناصرخان قشقایی را برای مذاکره خدمت می‌فرستم.

خدا به همه رحم بفرماید ایام بکام باد
سید ابوالقاسم کاشانی


متن پاسخ دکتر مصدق به نامه آیت‌الله کاشانی:

27 مرداد

مرقومه حضرت آقا وسیله آقا حسن آقای سالمی زیارت شد. اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم .

والسلام
دکتر محمد مصدق

و بدین سان کودتای 28 مرداد به وقوع می‌پیوندند و نهضتی که با چنان شور و هیجان و فداکاری ملت ایران آغاز شده بود بوسیله استعمارگران و عمال داخلی آنها سرکوب می‌شود.

پس از کودتای 28 مرداد مبارزات آیت الله کاشانی علیه زاهدی در همان ابتدای حکومت او آغاز گردید. وی به محض اطلاع از تصمیم زاهدی مبنی بر تجدید رابطه با انگلستان مصاحبه‌ای تشکیل داد و گفت «ملت شریف ایران هرگز تن به این ذلت نخواهند داد و روزی که دولت اعلام تجدید رابطه بدهد روز عزای ملی است و مردم باید به سینه خود نوار سیاه نصب کنند.

در اعلامیه‌ای در رد انتخابات مجلس هجدهم آیت‌الله کاشانی می‌گوید: اگر انتخابات فرمایشی انجام بگیرد هر قراردادی که در مجلس هجدهم به تصویب برسد از نظر ملت ایران دارای ارز و اعتبار نمی‌باشد و سرنوشت آن مانند قرارداد تحمیلی 1933 خواهد بود.

در رابطه با قرارداد ننگین کنسرسیوم آیت‌الله کاشانی نامه‌ای تاریخی به سازمان ملل می‌فرستد و در ان از مصائب ملت ایران در حکومت شاه و زاهدی سخن می‌گوید، در همین رابطه به دکتر علی امینی عاقد قرارداد کنسرسیوم می‌نویسد: و نیز آقای امینی باید بداند راهی را که می‌‌پیماید خطرناک است. امروز منفور خدا و ملت و فردا مجبور به اعتذار آلت فعل بودن هستید و کسی نخواهد پذیرفت».

مبارزه جدی کاشانی با زاهدی به جایی رسید که سخنگوی دولت درباره او از شخص مجهول الهویه‌ای بنام (سید کاشی) نام برد و او را تهدید کرد که تحویل مقامات انتظامی خواهد شد.

در زمان نخست وزیری حسین علاء وقتی که استعمارگران می‌خواستند ایران را در پیمان بغداد متعهد کنند آیت‌الله کاشانی مجددا به مبارزه برمی‌خیزد. در این رابطه و در رابطه با پرونده قتل رزم‌آرا مجدد بازداشت و به لشکر 2 زرهی منتقل می‌شود. در زندان شاه آزموده و تیمور بختیار نقشه قتل کاشانی طرح می‌شود، سرانجام آیت‌الله کاشانی پس از چند ماه حبس به علت فشار علماء ، افکار عمومی و شخصیت‌های جهانی چون جواهر لعل نهرو از زندان آزاد می‌شود و تا آخرین روز حیات دائما زیر نظر مأمورین سازمان امنیت قرار می‌گیرد. آیت‌الله کاشانی مبارز خستگی ناپذیری که لحظه‌ای را به سکون و آرامش نمی‌گذراند بر اثر فشار بار سنگین 50 سال مبارزه توان جسمی خود را از دست داد و به بستر بیماری افتاد که نزدیک به 2 سال طول کشید و بالاخره در سحرگاه 23 اسفند ماه 1340 این عالم ربانی و روحانی مجاهد با تنی خسته و دلی انبوه از غم امت و قلبی آکنده از بار تهمت‌های ناروا ، چشم از جهان فرو بست ولی خوشنود به رضای خالق بود، چون برای کسب رضای الهی زندگی می‌کرد.


پی‌نوشت:
1ـ روزنامه کیهان ـ 16 خرداد 1358 شماره 10725
2ـ روزنامه کیهان ورخ 29 تیر ماه 1332 / روزنامه اطلاعات مورخ 29 تیر ماه 1332