سیری در زندگی سیاسی شهید دکتر حسن آیت :
همه چیز برای مبارزه با فــرقه رازآمیز
آیت درباره بسیاری از رجال سیاسی مدرک مستند داشت و درباره بنی صدر در جلسهای صحبت کرده بود که علیه او توطئه کردند و با پخش نوار آن جلسه، او را متهم به کودتاچی بودن کردند و این پاشنه آشیل آیت شد. در حزب جمهوری هم به او گفته بودند که تو چرا این حرفها را درباره بنی صدر زدهای که او گفته بود این آدم آمده است تا ریشه جمهوری اسلامی را بزند و من سند دارم. در آن جلسه یکی از آقایان گفته بود که لابد تو درباره من هم سند داری که آیت در پاسخ به او گفته بود اتفاقاً درباره تو هم سند دارم
28 سال از شهادت سیدحسن آیت، دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی میگذرد. با آن که شهید آیت در سالهای آخر حیات دنیویاش به دلیل افشاگری علیه جریان معروف به لیبرالها (بنیصدر، جبهه ملی و نهضت آزادی) چهرهای خبرساز و مشهور بود، در سالهای پس از شهادتش نوعی سکوت در معرفی شخصیت، آرا و اندیشههای وی احساس میشود. در این میان، اگر هم به ندرت از شهید آیت یاد شده، اغلب از سوی مخالفان او بوده است که با تخریب شخصیت آیت و ادعای سرسپردگی او به شخصیت مشکوکی همچون مظفر بقایی، غیر مستقیم قصد تطهیر لیبرالها را داشتهاند. همین طور از آنجا که شهید آیت به عنوان عضو مجلس خبرگان قانون اساسی، نقش ویژهای در گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی داشته است، نتیجه مخدوش شدن چهره او، بهزعم این گروه، خدشه در اصل ولایت فقیه خواهد بود.
از لیبرالها، ضدانقلاب و مخالفان ولایت فقیه توقعی نیست که در مورد شهید آیت، دیدگاه مثبتی داشته باشند و با وجود افشاگریهای مستند وی، در مطرح کردن چنین شخصیتی بکوشند. عجیب، سکوتی است که جریانهای وابسته به انقلاب اسلامی در مورد ایشان روا داشتهاند.
در میان جریانات سیاسی که جزو خانواده انقلاب شناخته میشوند، دستهای که به چپها معروف شدند، در دوران اقتدار سیاسی خود، یعنی اولین سالهای پس از شهادت آیت، روی خوشی به بزرگداشت و معرفی ایشان نشان ندادند و باعث شدند که غبار فراموشی، روی شخصیت شهید آیت بنشیند. غباری که بعدها، برای زدودن آن، افراد جریانهای رقیب هم کوششی نکردند. افراد و نشریات وابسته به جریان چپ، در 28 سال گذشته، اگر در مورد شهید آیت سکوت نکرده باشند، هر وقت که به او اشاره کردهاند، بدون پیشوند «شهید» و با عباراتی همچون «مرحوم آیت»، «حسن آیت» و... بوده است. مقاله زیر، ابتدا به نوع رابطه شهید آیت با مظفر بقایی و بعد به ریشهیابی سکوت در مورد شهید آیت پرداخته است. در تنظیم مقاله، علاوه بر منابع مکتوب، از مصاحبههای شخصی نگارنده با برخی اشخاص مربوط به این مسئله استفاده شده است که در جای خود به آنها اشاره کردهام.
علیرضا نادعلی، از اعضای حزب جمهوری اسلامی میگوید: «شهید آیت مدتی معاونت سیاسی حزب بود... یادم هست که شهید آیت سر درگیری با مهندس موسوی، از حزب قهر کرده بود و جلسه شورای مرکزی را هم حتی نمیآمد...
شهید آیت، مرید یا منتقد مظفر بقایی؟
شهید آیت که از سنین نوجوانی یک فعال سیاسی بود، در سیر زندگی سیاسی خود، سابقه عضویت در حزب زحمتکشان به رهبری مظفر بقایی را دارد. از آنجا که مظفر بقایی در تاریخ سیاسی معاصر ایران و مخصوصاً در جریان اختلاف بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق عنصری بدنام است، مخالفان آیت برای تخریب او، به سابقه عضویت آیت در حزب زحمتکشان و ارادتش به مظفر بقایی تأکید میکنند. این مخالفان، با وجود شهرت بحق یا ناحق بقایی به عنوان یک مهره انگلیسی، اولاً آیت را «سرسپرده» بقایی معرفی میکنند، ثانیاً موذیانه درصدد القای این مطلب هستند که آیت به دستور بقایی، اصل ولایت فقیه را برای گنجاندن در قانون اساسی مطرح کرده است اما آیا شهید آیت مرید بقایی بوده است؟
شواهد تاریخی برخلاف ادعای مخالفان آیت، بر استقلال رأی و روحیه انتقادی او در برابر بقایی دلالت میکنند؛ تا آنجا که سرانجام شهید آیت به دلیل رویه انتقادی خود در برابر بقایی از حزب زحمتکشان اخراج میشود! منتقدان شهید آیت به سابقه عضویت او در حزب بقایی اشاره میکنند، اما به اخراج او از حزب اشاره نمیکنند! نامه 94 صفحهای مورخ 3/9/1342 شهید آیت به مظفر بقایی که سراسر انتقاد از رویه سیاسی بقایی و حزب زحمتکشان است، سندی است که مدعیان سرسپردگی شهید آیت به بقایی نمیتوانند وجود آن را انکار کنند.
در مورد مناسبات بین شهید آیت و بقایی در کتاب «زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقایی»، چنین میخوانیم:
«تحولات سالهای 1341 و 1342، بسیاری از نیروهای حزب زحمتکشان را که با انگیزههای مذهبی وارد صفوف این تشکیلات شده بودند، در مقابل مواضع رسمی بقایی قرار داد... بدون تردید برجستهترین منتقد خط مشی بقایی در این زمان، سیدحسن آیت بود.»
«در نیمه دوم دهه 30، تحولات مهمی در صفوف حزب زحمتکشان بروز کرد که منشأ حوادث زیادی شد.
یکی از مهمترین این تحولات، شکلگیری نسلی از اعضای حزب بود که تعلقات و گرایشهای مذهبی داشتند. اینان جشن گرفتن روز 28 مرداد و اطلاق قیام ملی به آن کودتا را مورد انتقاد سخت قرار دادند، از نهضت امام خمینی حمایت کردند و به طور کلی فراکسیون جدیدی را در درون حزب شکل دادند. اینک دو نسل از اعضای حزب قابل شناسایی بودند: نسل اول اعضای حزب که همچنان شاه را از تعرض و یا حتی انتقاد مصون میدانستند و گروهی دیگر که نوک تیز حملات خود را متوجه دربار میکردند. بقایی خود در صف نخست قرار داشت و حرکت 15خرداد را هم مورد انتقاد قرار میداد؛ به همین دلیل وی تا مدتها بعد از آن هم در برابر این حادثه سکوت کرد و با انتقاد جدی اعضای مذهبی حزب مواجه گردید. نخستین کنگره حزب نیز در سال 1341 در اصفهان برگزار شد و از آنجا نخستین زمزمههای انتقاد از بقایی به گوش رسید. برجستهترین چهره منتقد بقایی در این دوره سیدحسن آیت بود که بدون پروا، اقدامات حزب زحمتکشان را به باد انتقاد گرفت. از این دوره تا پیروزی انقلاب دو صف متمایز در حزب قابل مشاهده بود.
دوره ششم فعالیت حزب زحمتکشان از سال 1342 آغاز گردیده و تا مقطع پیروزی انقلاب اسلامی تداوم مییابد. در این دوره شخص بقایی فعالیت سیاسی مهمی نداشت، لیکن اعضای مذهبی حزب در برخی تحولات سیاسی این زمان ذینقش بودند و به همین دلیل از حزب اخراج شدند، دو تن آنان سیدحسن آیت و شیخ رضا فعال بودند. آیت در نیمههای دهه 40 و فعال در نیمههای دهه 50 از حزب زحمتکشان اخراج شدند، هرچند آیت بعدها در دوره اول مجلس خبرگان از بقایی تمجید کرد.»
امیرسعید نقی زاده سهی، عضو واحد دانشجویی حزب جمهوری اسلامی و قائم مقام مدیرمسئول نشریه صالحان سازنده (نشریه کارگری حزب جمهوری اسلامی) که خود را مرید شهید آیت میداند و از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با ایشان حشر و نشر داشته است، در مورد تمجید شهید آیت از بقایی در مجلس خبرگان قانون اساسی چنین میگوید:
«شهید آیت در مجلس خبرگان گفت هر انسانی مجموعهای از خوبیها و بدیها است و البته نسبت این خوبی و بدی در افراد مختلف متفاوت است. اما کسانی که این روزها به بقایی حمله میکنند، به خاطر بدیهای او نیست. ای کاش به خاطر بدیهای بقایی به او حمله میکردند. آنها به بقایی به خاطر خوبیهای او حمله میکنند وگرنه خود من (آیت)، بزرگترین منتقد بدیهای بقایی هستم. مخالفان من، خوبیهای بقایی را قبول ندارند و با بدیهایش موافقند.»
نقیزاده در مورد رابطه اصل ولایت فقیه و بقایی چنین میگوید:
«با پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام اسلامی، مظفر بقایی در دی ماه 1358 یک میهمانی برگزار کرد و در حضور دوستانش اعلام بازنشستگی سیاسی کرد. او در سخنرانی اعلام بازنشستگی سیاسی خود، صراحتاً گفت که ولایت فقیه را دو ریال قبول ندارد و به احترام آن که اکثر مردم ایران ولایت فقیه را قبول دارند، از صحنه سیاست کنار میرود. گروه لطف الله میثمی هم در همان ایام، این سخنرانی را پیاده کردند و در قالب کتابی با عنوان «افول یک مبارز» منتشر کردند که این صحبتها را در آنجا میتوانید بخوانید. وقتی موضع یک شخص در برابر ولایت فقیه این گونه است، چگونه میتوانیم آیت را در مطرح کردن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، تحت تأثیر او بدانیم؟»
ریشه سکوت در مورد آیت
نقیزاده میگوید: «شهید آیت بارها در جلسات حزب، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد را التقاطی معرفی میکرد. شهید آیت، جبهه ملی، نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق را حلقههای پی در پی یک زنجیر میدانست و تشکیلاتی مثل جاما و جنبش مسلمانان مبارز را هم که حبیبالله پیمان رئیس آن بود، در چارچوب این جریان ارزیابی میکرد. میرحسین موسوی و همسرش قبل از انقلاب اسلامی عضو جنبش مسلمانان مبارز بودند و شهید آیت این دو نفر را کماکان شیفته این جریان و سلسله میدانست... شهید آیت معتقد بود که استعمار در برابر مبارزان اصیل، مبارزان قلابی و بدلی به وجود میآورد. ایشان میرحسین را یک انقلابی قلابی میدانست. مخالفت شخصیتی مثل بنیصدر با میرحسین موسوی هم، برای قهرمان شدن و جا زدن او به عنوان یک مبارز اصیل در چشم انقلابیون بود... اینها پس از شهادت آیت که قدرت در دستشان بود، سالگرد شهادت آیت را از تقویمها حذف کردند.»
علیرضا نادعلی، از اعضای حزب جمهوری اسلامی میگوید: «شهید آیت مدتی معاونت سیاسی حزب بود... یادم هست که شهید آیت سر درگیری با مهندس موسوی، از حزب قهر کرده بود و جلسه شورای مرکزی را هم حتی نمیآمد... شهید آیت خیلی قاطع و محکم به ملیگراها و سلطنتیها و منافقها حمله میکرد، با الفاظ خیلی عجیب. خب ما هم واقعاً با همه ضعف معلوماتی که داشتیم، میدانستیم حالا «بازرگان» یا «سنجابی» یا بعضی دیگر خب انقلابی نیستند. با «امام» صد درصد نیستند. ولی شهید آیت علناَ مطرح میکرد که خیلی از این ملیها اصلاً دین ندارند و ضدانقلابند و منتظر فرصتند که به جمهوری اسلامی ضربه بزنند. این طرف، خوب میرحسین و بعضی دور و بریهایش سمپاتی داشتند به این ملیها.»
اختلاف شهید آیت با میرحسین موسوی، ادعایی نیست که تنها یکی دو نفر از اعضای حزب جمهوری اسلامی گواه آن باشد. هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی و عضو هیأت مؤسس حزب در خاطرات خود از 6 اردیبهشت 1360چنین مینویسد:
«شب در جلسه مشترک مسئولان اجرایی و نمایندگان مجلس حزب شرکت کردم. مقداری از وقت در انتقاد از حزب و روزنامه [جمهوری اسلامی] گذشت. آقای آیت به خط روزنامه اعتراض داشت، آقای [میرحسین] موسوی دفاع کرد.»
همچنین در بیان خاطرات روز 14 تیر 1360 مینویسد: «جلسه علنی داشتیم. معرفی وزیر خارجه مطرح بود که تصویب شد. آقای مهندس میرحسین موسوی سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی، وزیر خارجه شد. از اول کار، آقای رجایی ایشان را معرفی کرده بود. بنی صدر قبول نمیکرد. آقایان (دکتر حسن) آیت و احمد کاشانی مخالفت کردند و عکسالعمل بدی داشت؛ مخصوصاً از آقای آیت که عضو شورای مرکزی حزب است.»
متن نطق شهید آیت در مخالفت با وزارت خارجه میرحسین موسوی در مجلس شورای اسلامی که در تاریخ 14 تیر 1360، یعنی یک هفته بعد از انفجار هفت تیر صورت گرفت، به این شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. من با این که اسم نوشته بودم، در این شرایط حساس، در این شرایطی که ملت هم عزادار است و هم دچار موفقیتهایی شده است، نمیخواستم صحبت کنم اما در محظور بودم. یکی همین که اشاره کردم، شرایط حساسی است که ممکن است مخالفت من باعث سوء استفاده بشود و از طرفی هم هنوز بوی خون پاک شهدا از دفتر حزب جمهوری اسلامی به مشام میرسد و هنوز مرکب عزل رئیس جمهور بی کفایت خشک نشده است. از این جهت که بعد تاریخ قضاوت بدی نکند، تمام مطالبم را در این خلاصه میکنم که دوست قبلی ما [سخنران قبلی مجلس که در موافقت با موسوی سخن گفت] گفتند که نظریات آقای موسوی درباره آقای دکتر مصدق مربوط به گذشته بوده است. کاری نداریم که این گذشته سال 58 و سال نزدیک به ما و سال 59 هست. اما اگر ایشان الآن هم به این سؤال من پاسخ بگویند، شاید مسئله حل شده است که آیا ایشان مصدق امام را قبول دارند که امام میفرمایند مصدق به اسلام سیلی زد، مصدق مسلم نبود، در زمان مصدق به چشم سگ عینک زدند و روی آن نوشته آیتالله، در زمان مصدق روزنامه شورش که مورد تأیید مصدق بود، تصویر آیتالله کاشانی را به صورت سگ و مار و عقرب میکشید آیا این مصدق را قبول دارند یا مصدق سرمقاله 28 تیر 1358 و 14 اسفند 1358و مقاله اخیری که تحت عنوان «خیابان مصدق» نوشتند؟ کدامیک از این دو مصدق را، ایشان صریحاً بگویند که الآن پس از آن بیانات امام قبول دارند؟ آیا رفراندوم مصدق را در سلسله مقالاتی که حمام(؟) نامی در روزنامه جمهوری اسلامی نوشته بود و او را یک عمل ضدامپریالیستی قلمداد کرده بود، آن را قبول دارند و یا رفراندومی که امام فرمودند تقلبی بود؟ و به منظور تحمیل قانون اساسی امریکایی بود و سر یک الاغ رأی بسته بودند و بردند در صندوق مخالفین انداختند و همین طور سایر خطوط که اشاره شد؟ مطلب زیاد است ولی شرایط کنونی را من مناسب برای طرح این مسائل نمیدانم ولی این سؤال را دلم میخواهد که ایشان صریحاً جواب بدهند. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.»
به هر حال در روز 14 تیر 1360، مجلس شورای اسلامی به وزارت میرحسین موسوی رأی مثبت داد. با این حال موسوی تا 42 روز بعد یعنی 25 مرداد 1360، منصب وزارت خارجه را از شهید رجایی که به طور همزمان وزیر امور خارجه هم بود، تحویل نگرفت. شهید حسن آیت هم یک ماه بعد از این نطق، صبح روز 14 مرداد 1360 در برابر منزل خود هدف رگبار قرار گرفت و به شهادت رسید.
شاهکلید مخالفت شهید آیت با میرحسین موسوی هفتهنامه شهروند امروز، سال [1387] گذشته پروندهای درباره شهید آیت منتشر کرد که در آن ناخواسته و در لفافه، شاه کلید مخالفت شهید آیت با موسوی را لو داده است. البته در آن زمان، هنوز سخنی از کاندیداتوری موسوی در انتخابات ریاست جمهوری نبود و از آنجا که او در کانون توجهات قرار نداشت، کسی و به احتمال زیاد حتی خود گردانندگان نشریه، متوجه نشدند که شهروند امروز چه گافی داده است.
ابراهیم اسرافیلیان، دوست و همراه دیرینه شهید آیت در مصاحبه با شماره مذکور از هفتهنامه شهروند امروز چنین گفته است:
«آیت درباره بسیاری از رجال سیاسی مدرک مستند داشت و درباره بنی صدر در جلسهای صحبت کرده بود که علیه او توطئه کردند و با پخش نوار آن جلسه، او را متهم به کودتاچی بودن کردند و این پاشنه آشیل آیت شد. در حزب جمهوری هم به او گفته بودند که تو چرا این حرفها را درباره بنی صدر زدهای که او گفته بود این آدم آمده است تا ریشه جمهوری اسلامی را بزند و من سند دارم. در آن جلسه یکی از آقایان گفته بود که لابد تو درباره من هم سند داری که آیت در پاسخ به او گفته بود اتفاقاً درباره تو هم سند دارم.»
اسرافیلیان در ادامه این مصاحبه میگوید: «حتی همان روزی که آیت ترور شد، همراه خود اسناد ارتباط فردی با فراماسونری را داشت که آن فرد میخواست پستی بگیرد و آیت آن اسناد را به همراه داشت تا برود و تکلیف آن فرد را روشن کند. وقتی هم که ترور شد، آن پوشه را بردند و بعداً باجناق آیت هرچه دنبال آن پوشه رفت تا بگیرد، نتیجهای نگرفت.»
پرس و جوی نگارنده از برخی اعضای حزب جمهوری اسلامی، نشان داد که شهید آیت در مورد میرحسین موسوی چنین ادعایی داشته است. متأسفانه هیچ کدام از این اعضا، حاضر نشدند که نامشان حتی به صورت مخفف منتشر شود. با این حال، مصاحبهای که با اسرافیلیان انجام شده است، بر درستی حدس این فرضیه صحه میگذارد. از این رو، مصاحبههای شهروند امروز و وطن امروز، مکمل یکدیگر هستند. اسرافیلیان در مصاحبه با وطن امروز میگوید:
«اسرافیلیان: ...شهید آیت سخت بیمار بود و چند روز غیبت داشت اما تمام اسناد خودش را جمع و جور کرده و در پوشه گذاشته بود تا به مجلس بیاید، همسرش نقل میکند و میگوید من از آیت خواستم به مجلس نرود و استراحت کند اما او گفت، امروز (چهارشنبه 14 مرداد 1360) باید تکلیف جمهوری اسلامی مشخص شود و من باید بروم تا این اسناد و حقیقتها را برای مردم روشن کنم.
اسناد مربوط به چه نقاط تاریکی از موسوی بود؟
این اسناد ارتباط موسوی با [...] را اثبات میکرد اما آیت زمانی که از در منزل خارج میشود، در فاصله 30 تا 40 متری بنزی مشاهده میشود که راننده آن در حال پنچرگیری است، آیت سوار اتومبیل خودش میشود که از جانب افراد مخفی در آن بنز توسط مسلسل ترور میشود و نزدیک به 65 گلوله به بدنش اصابت میکند و هنوز جای گلولهها روی در منزل او هست.»
نقی زاده سهی در مورد این ادعا درباره میر حسین موسوی چنین می گوید : «البته از شهید آیت چنین مطلبی نشنیدهام. کما این که آخرین بار که ایشان را دیدم، حدود سه هفته قبل از ترور بود. اما آقای «ک»، یکی از دوستان حزبی، که فکر نمیکنم مایل به انتشار نامش باشد از محمد مکری، اولین سفیر جمهوری اسلامی در شوروی، نقل میکرد که این ادعا صحیح است .»
اسرافیلیان در این مصاحبه، بر وجود چنین قولی از محمد مکری این گونه صحه میگذارد: «پروفسور محمد مکری هم که استاد تاریخ و جغرافیا در دانشگاه سوربن پاریس بود و مدتی در ایران زندگی میکرد، میگفت یکسری اسناد دارد که از آیت و دیالمه گرفته است، اما الآن هیچ خبری از پروفسور مکری ندارم و اصلاً نمیدانم زنده است یا نه.» توجه به سه نکته در زندگی میرحسین موسوی، ادعای عضویت او در تشکیلات رازآمیز را که در نظر اول دور از ذهن به نظر می رسد، باورپذیر میکند: 1- موسوی در زمان پیروزی انقلاب اسلامی، 37 ساله بوده است. او در آن زمان، جوانی در دهه 20 تا 30 سالگی عمرش نبوده است که جوانی او، مانع از تصور عضویتش در چنین تشکیلاتی باشد. چنین تشکیلاتی که با جوانان میانه چندانی ندارد و 21 سالگی، حداقل سن برای عضویت در آن است.
2- موسوی با آن که 37 سال از عمرش را در دوران پهلوی گذرانده است، بر خلاف اکثر قریب به اتفاق همردههایش، که بعضاً کم سن و سالتر از او هم بودهاند، سابقه حتی یک روز بازداشت، زندان یا تبعید را در این دوران ندارد.
3- میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، در سالهای 1356 و 1357، بدون قصد تحصیل و دانشجویی، یک سال و نیم در امریکا زندگی کردهاند. کشوری که مهد فراماسونری و سازمانهای شبه ماسونی است و از جمعیت نزدیک به 240 میلیونی آن در سال 1980، حدود 4 میلیون نفر، عضو لژهای فراماسونری بودهاند.
موسوی علیه فراماسونری
این ادعا در حالی است که 11 اسفند 1376، میرحسین موسوی در حالی که نزدیک به 9 سال از سکوتش میگذشت، ناگهان در مراسم پنجاهمین سالگرد تأسیس انجمن اسلامی دانشکده فنی دانشگاه تهران، لب به سخن گشود و سخنرانی مفصلی ایراد کرد. جالب اینجاست که موضوع این سخنرانی بیسابقه، لزوم توجه به نقش فراماسونها و صهیونیستها در تحولات جهان و رد تئوری توهم توطئه است! این سخنرانی در زمان خود، اعتراض دوستان اصلاحطلب میرحسین را که هرگونه توجه به نقش ماسونها در تحولات سیاسی و اجتماعی را توهم توطئه میدانند برانگیخت، به گونهای که مثلاً احمد زیدآبادی، مقالهای علیه میرحسین موسوی منتشر کرد.البته در 12 سال اخیر هیچ گاه موسوی مطلب یا سخنرانیای با این موضوع نداشته است.