بازخوانی دیدگاه شهیدحسن آیت پیرامون ملی شدن صنعت نفت

رضا بسطامی


خیلی‌ها پیش بینی کرده بودند با روشی که مصدق در پیش گرفته دو حالت ممکن است بوجود بیاید: یا یک دیکتاتوری کمونیستی و یا یک دیکتاتوری فاشیستی. اما معتقد بودند چون شرایط ایران از نظر تاریخی و اجتماعی امکان تسلط دیکتاتوری کمونیستی را نمی دهد، یک دیکتاتوری فاشیستی به وجود می آید. که به وجود هم آمد...
]دشمنان[ اگر نتوانستند از راه مقابله رو در رو کاری از پیش ببرند از راه غیر مستقیم وارد می‌گردند، و فریادش را با ما هماهنگ می سازد. یعنی اگر ما می‌گوییم زنده باد اسلام، او با فریاد شدیدتر می گوید زنده باد اسلام. ما نسبت به هر فردی اظهار علاقه می کنیم او هم چنین می‌کند. این جاست که ما باید موضع دشمن را بشناسیم. گاهی انسان با گرگ روبرو است و با آن نبرد می کند، ولی گاهی گرگ در لباس میش در می آید. این دشمن خطرناک است. تا ما دشمن را نشناسیم و از نقشه های دشمن اطلاع نداشته باشیم، و تا ندانیم چه نقاط ضعف و چه نقاط قوت داریم که دشمن از آن بهره برداری می کند بالطبع نمی توانیم سیاست دقیقی را در پیش بگیریم .شهید حسن آیت

در ماه های اخیر و در جریان حوادث پس از انتخابات در کنار نام شهید دیالمه، نام شهید دیگری زیاد به کار برده می شود: «شهید سید حسن آیت». او که در سال 1317 در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد مبارزات سیاسی خود را با قرار گرفتن در صف طرفداران آیت الله کاشانی شروع کرد و بعدها در دهه 40 و با شروع مبارزات امام خمینی به او پیوست. زندگی و فعالیت سیاسی ـ اجتماعی در دوران ملی شدن صنعت نفت و مبارزات آیت الله کاشانی از یک سو، و مطالعه جامع تاریخی و هوش بالای سیاسی وی از سویی دیگر باعث شد تا شهید آیت تحلیل های بدیعی از تاریخ معاصر ایران داشته باشد. در این مقاله سعی داریم به صورت اختصار به بازخوانی پرونده ملی شدن صنعت نفت و علل کودتای 28 مرداد بپردازیم . اما قبل از آن ذکر دو نکته ضروری است:


1 ـ در سبک های جدید تاریخ نگاری مبتنی بر رویکرد پست مدرن، تاریخ چیزی نیست جز مجموعه‌ای از رخدادها و حوادث فارغ از خوب و بد، حق و باطل، و روشن و سیاه. و مورخ وظیفه ای ندارد جز نقل این رخدادها بدون هرگونه ارزش گذاری و تحلیل خاص. در حالی که از منظر دینی وقرآنی ، تاریخ مایه عبرت است «ان فی ذلک لعبرة لاولی الابصار» . عبرت از تاریخ گرفتن همان موضوعی است که امیرالمومنین (ع) در وصیت نامه ی خود به امام مجتبی(ع) از آن سخن می گوید.
دیدگاه شهید آیت مبتنی بر رویکرد قرآنی نسبت به تاریخ است. او تاریخ را تنها نقل نمی کند بلکه سعی دارد تا با تجزیه و تحلیل حوادث تاریخی، عبرت های آن را به مخاطب بیاموزد و از این خلال درس هایی برای چگونگی خط مشی انقلاب اسلامی بگیرد.


2 ـ از نظر شهید آیت تنها نیرویی که توانایی بازتولید فرهنگی و امکان بسیج عمومی را دارد روحانیت اصیل و اسلام راستین است و اساساً جنبش‌های اجتماعی دوران معاصر ایران از آنجا شکست خوردند که پیوند خود را با روحانیت و اسلام گسستند. مانند جنبش مشروطیت و جنبش ملی شدن صنعت نفت . به همین دلیل است که وی برای مبارزات سیاسی خود صف آیت الله کاشانی و سپس امام خمینی را انتخاب می کند. از نظر وی گروه‌هایی چون جبهه ملی نه تنها برای پیروزی جنبش ها عمل قابل توجهی انجام ندادند بلکه حتی گاهی خود عاملی شدند در جهت تضعیف فضای انقلابی جامعه. او می گوید: «حضراتی که الان ادعای آزادی خواهی می کنند، شما اگر توانستید حتی یک اعلامیه به عنوان اعتراض به حادثه 15 خرداد از اینها نشان بدهی من تمام حرف‌هایم را پس می گیرم. زور زدند گفتند اصلاحات آری، استبداد نه. گفتند یک حکومت دموکراتیک که ما هم یک گوشه آن وزیرو وکیل باشیم به ما بدهید تا تسلیم باشیم.»(2) به همین علت است که می بینیم در زمان تایید اعتبارنامه نمایندگی مجلس شورای اسلامی شهید آیت طیف لیبرال ها و ملی- مذهبی ها با وی مخالفت می کنند که شرح آن خود مجال دیگری می طلبد.


حال با فرض دانستن این دو نکته به پای نظرات شهید آیت پیرامون وقایع مربوط به ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد می نیشینیم.


***

دکتر مصدق کیست؟
دکتر مصدق در یک خانواده اشراقی و ثروتمند متولد شد. پدرش در دربار قاجاریه کار می‌کرد. مصدق جوان بود که به عضویت جامع آدمیت یعنی یکی از لژهای فراماسونری پذیرفته شد. سند عضویت او و تنی چند از افراد دیگر برای اولین بار در کتاب «فکر آزادی» آدمیت به چاپ رسید.
بعد از این جریان یکی دیگر از مطالب قابل ذکر در مورد مصدق، استانداری فارس است. که برخی عقیده دارند با حمایت انگلیسی‌ها بوده است. چرا که در آن دوران جنوب کشور، منطقه نفوذ انگلیسی ها بود. از طرف دیگر وقتی مصدق از استانداری استعفا می دهد، این کنسول انگلیس و سفیر انگلیس هستند که به دولت نامه نوشتند و از دولت می خواهند که مصدق را در این پست ابقا کند. سپس مناصب دیگری چون وزیر خارجه، وزیر دارایی، وزیر دادگستری، استانداری آذربایجان و نمایندگی مجلس را نیز عهده دار شد.
مصدق جزو یکی از هشت مشاور مخصوص رضاخان نیز بود. علی رغم تبلغیات بر عکسی که انجام می دهند، همان طور که ذکر شد در دولت رضاخان دارای مناصبی بود و از طرفداران سلطنت رضاخان به شمار می رفت. چنان چه در یکی از سخنرانی های خود می گوید: «اما نسبت با آقای رضا خان پهلوی ، بنده نسبت به شخص ایشان عقیده‌مند هستم و ارادت دارم... عرایضی که عرض کردم از روی نظریات شخصی نبوده و مبنی بر مصالح مملکت و وطن خواهی بوده است که از این حیث به بنده معتقدند. یعنی هم من به ایشان معتقدم و هم ایشان به بنده معتقدند.»


جالبی ماجرا در این است که هر هشت مشاور رضاخان یعنی آقایان مستوفی الممالک، تقی‌زاده، فروغی، مشیرالدوله، مصدق، میرزا یحیی دولت آبادی، حاج مخبرالسلطنه هدایت و حسین علاء عضو لژ فراماسونری در ایران بوده اند.
اما سوال مهمی که وجود دارد این است که چه عاملی باعث پیروزی جنبش مردم در 30 تیر 1331 شد؟ و چطور شد مردمی که در این روز به خیابان‌ها ریختند و در مقابل استبداد و استعمار ایستادند و با خون خود نوشتند «یا مرگ یا مصدق»، در 28 مرداد 32 (یعنی تنها 13 ماه پس از این حادثه) هیچ گونه عکس العمل و مقاومتی در برابر کودتای زاهدی انجام ندادند؟
اولا باید دانست بر عکس تبلیغاتی که می کنند رهبری جنبش بر عهده آیت الله کاشانی بود نه مصدق. چرا که به خوبی می دانیم در اختلافی که چند روز قبل از 30 تیر بین مصدق و شاه بر سر وزارت جنگ پیش آمد مصدق قهر کرده و از تهران خارج می شود. و اساسا به همین دلیل بود که قوام السلطنه که به دستور شاه پس از مصدق بلافاصله روی کار می آید، حسن ارسنجانی را نزد آیت الله کاشانی فرستاده و پیغام می دهد که 6 وزیر حاضرم به تو بدهم به شرط این که سکوت کنی. کاشانی نیز نپذیرفت و گفت به شاه بگویید اگر تا فردا دولت دکتر مصدق برنگردد عواقب ناشی از آن متوجه خود شاه خواهد بود.
به هر ترتیب با اعلامیه‌هایی که آیت الله کاشانی و اقلیت مجلس

شورای ملی و افرادی چون دکتر بقایی دادند مردم در سرتاسر ایران قیام کردند. تعداد بسیار زیادی توسط دولت و ارتش کشته شدند. تا سرانجام در عصر سی‌ام تیرماه قوام السلطنه سقوط کرد و دولت مصدق مجدداً روی کار آمد بدون آن که خودش حتی کوچک ترین نقش در این پیروزی داشته باشد. بدیهی است این مصدق غیر از مصدق قبل از 30 تیر بود. چرا که حال به زعم خودش پشتوانه میلیونی مردم را داشت. و از طرف دیگر مصدق قبل از 30 تیر درست است که نخست وزیر بود امام عملاً شاه قدرت در اختیار داشت و دولت ضعیف بود. اما بعد از 30 تیر که دیگر ارتش شکست خورده و شاه هم سلطنت‌ش به خطر افتاده بود، دولت از قدرت بالایی برخوردار شده بود.
واضح است در چنین فضایی انتظار مردم از مصدق هم بیشتر شده بود. فی المثل یکی از انتظارات به حق مردم این بود که با عوامل کشتار 30 تیر برخورد شده و آنان مورد محاکمه قرار بگیرند. از همین روی در همان غروب 30 تیر جمعیتی حدود 40 هزار نفر در میدان بهارستان جمع شده و خواهان مجازات عوامل کشتار مردم شدند. ولی تاریخ نشان داد مصدق نه تنها اقدامی در جهت این خواست مشروع مردم انجام نداد بلکه حتی بسیاری از آن عوامل کشتار را مجدداً بر سر کار آورد. اشخاصی چون باقر کاظمی، رضا مندح، سهام السلطان بیات، سرلشگر وثوق، نصرت الله امینی و .... این انتصابات مورد اعتراض مردم و شخص آیت الله کاشانی قرار می گیرد. چنانچه آیت الله نامه به دکتر مصدق می نویسد و اظهار می دارد: می‌دانید که من در امور و در انتصابات شما مداخله نکردم. اما الان درب خانه من باز است . مردم شهید داده اند و از من که از شما حمایت می کنم می خواهند که این انتصابات غلط انجام نگیرد و اشخاصی مثل سرلشگر وثوق که مردم را کشته است و دکتر اخوی و نصرت الله امینی اینها را چرا شما سرکار آورده اید؟ پاسخ مصدق این است که وثوق و اخوی حاضر شده‌اند بدون حقوق برای ملت خدمتگزاری کنند! و خطاب به کاشانی می گوید چنانچه بخواهد اصلاحاتی واقع بشود باید از دخالت در امور پرهیز شود.


اقدام دیگر دکتر مصدق گرفتن اختیار تام قانونگذاری بود. با آن که انتخابات مجلس شورای ملی در دوره هفدهم به وسیله دکتر مصدق انجام شده بود و اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان نیز هرگونه لایحه ای را که از طرف این دولت به مجلس داده می شد در جهت حمایت از نهضت ملت ایران و به خصوص قضیه ملی شدن صنعت نفت تصویب کرده بود، اما باز هم مصدق در صدد گرفتن اختیارات قانون گذاری بدون محدودیت از مجلس بود. یعنی امری خلاف نص صریح قانون اساسی و اصل تفکیک قوا . نتیجه چنین فرآیندی ، یعنی سلب اختیار از نمایندگان مجلس چیزی نبود جز دیکتاتوری ! استدلال مصدق این بود که دولت باید بتواند با قدرت کافی قوانین را وضع و اجرا کند ابتدا 6 ماه چنین اختیاراتی را در 20 مرداد گرفت . سپس مجدداً لایحه ای را به مجلس برد و تقاضا کرد که اختیارات او را برای یک سال دیگر تمدید کنند. به همین علت خیلی‌ها پیش بینی کرده بودند با روشی که مصدق در پیش گرفته دو حالت ممکن است بوجود بیاید: یا یک دیکتاتوری کمونیستی و یا یک دیکتاتوری فاشیستی. اما معتقد بودند چون شرایط ایران از نظر تاریخی و اجتماعی امکان تسلط دیکتاتوری کمونیستی را نمی دهد، یک دیکتاتوری فاشیستی به وجود می آید. که به وجود هم آمد.


آیت الله کاشانی به محض اطلاع از چنین لایحه ای با آن مخالفت کرد. بنابر این 2 نامه می نویسد. یکی به مجلس و خطرات ناشی از تصویب چنین لایحه ای را گوشزد می کند و یکی هم به مصدق و به او می گوید که چنین عملی هم با قانون مغایرت دارد و هم با راهی که قرار بود در مبارزات آن را طی کنیم . اما برای این که این موضوع مستمسک افراد فرصت طلب برای ضربه زدن به نهضت قرار نگیرد از این پس تا کودتای 28 مرداد، آیت الله کاشانی نامه های گوناگونی نوشته و ضمن انتقاد از عملکرد های اشتباه دولت ، از مصدق حمایت نیز می کند.
اما مصدق که با روی کار آمدن مجدد، سیاست جدایی دین از سیاست را در پیش گرفته بود به سخنان آیت الله کاشانی وقعی نمی نهد. و حتی سعی می کند که آیت الله را از گردونه تصمیم گیری کلان مملکت خارج سازد. بدین ترتیب که اولاً مصدق تمام کوشش خود را به کار برد تا از انتخاب دوباره آیت الله کاشانی به ریاست مجلس جلوگیری کند. که موفق هم شد و در نتیجه دکتر معظمی کاندیدای دکتر مصدق ریاست مجلس انتخاب شد و هم او بود که زاهدی را با اتومبیل ریاست مجلس و با اسکورت کامل از محوطه مجلس یعنی جایی که زاهدی در آنجا قابل کنترل بود بیرون آورد و دست او را در راه اجرای کودتا باز گذارد .


از طرف دیگر عوامل آشکار و پنهان استعمار ، تهمت‌ها و حملات خود را در روزنامه‌ها علیه آیت الله کاشانی آغاز کردند و تا آنجا پیش رفتند که خانه آیت الله را سنگباران کردند. جالب است ، حتی توده‌ای‌ها هم که در ابتدا با مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت مخالف بودند اینک با طرح رفراندوم مصدق و تعطیلی مجلس همراه شده و شروع به جوسازی علیه آیت الله کاشانی کردند. برای مثال روزنامه «به سوی آینده » نوشت: «تنها دشمنان ملت هستند که با انحلال مجلس مخالفت می کنند» و نیز روزنامه «شهباز» نوشت: «ما به نام صدها هزار مبارز ضد امپریالیست موافقت اصولی خود را با انجام رفراندوم اعلام می داریم.»
و این چنین بود که باز هم با کنار گذاشتن روحانیت از رهبری مردم، جنبش از مسیر اصلی خود خارج شد و مقدمات ظهور کودتایی دیگر فراهم آمد. بسیاری بر این عقیده اند که مصدق از قبل، خبر از کودتا داشت و خود نیز یکی از بازیگران آن به شمار می رفت. نکته بسیار مهمی که رابطه دقیق بین حکومت مصدق و دستگاه اداره کننده کودتا را نشان می دهد این است که سرتیپ دفتری، برادر زاده مصدق، یعنی همان کسی که در جریان حادثه 15 بهمن 1327 در پست رئیس دژبان رزم آرا در مقام دستگیری آیت الله کاشانی بر آمده بود و اهانت به شخصیت آیت الله را تا بدان حد رساند که سیلی به او زد‌، در روزهای قبل از کودتا از طرف مصدق به ریاست شهربانی منصوب می شود و همین سرتیپ دفتری یک ابلاغ ریاست شهربانی هم از زاهدی در دست دارد!


آیت الله کاشانی که از درایت و هوش بالای سیاسی برخوردار بود وقوع دسیسیه ای را پیش بینی می کند. به همین دلیل در 27 مرداد 32 یعنی درست یک روز قبل از انجام کودتا نامه ای عجیب به مصدق نوشته و او را با خبر از انجام کودتا می کند. نامه ای که برای همیشه در تاریخ این کشور ثبت و ضبط گردیده است. او می نویسد:

« حضرت نخست وزیر معظم جناب آقای دکتر محمد مصدق دام اقباله
گر چه امکانی برای عرائضم نمانده، ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علی رغم غرض ورزی‌ها و بوق و کرناهای تبلیغات، شما خودتان بهتر از هر کس می دانید که همّ و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان به بقا آن مایل نیستید.(!) از تجربیات روی کار آمدن قوام و لج بازی های او بر من مسلم است که می خواهند مانند 30 تیر یک بار دیگر دولت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید. عرض اینجانب در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندوم را نشیندند و مرا لکه حیض کردید. خانه‌ام را سنگباران و یاران و فرزاندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسی است و نه تکیه گاهی برای ملت گذاشتید . زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگه داشته بودم با لطایف الحیل خارج کردید. و حالا همان طور که واضح بوده در صدد به اصطلاح کودتاست. اگر نقشه شما نیست که مانند 30 تیر عقب نشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همان طور که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب گفتم و به هندرسن هم گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیس ها کمک کرد و حالا به صورت ملی و دنیا پسندی می خواهد به دست جنابعالی این ثروت را به چنگ آورد،‌ و اگر واقعاً با دیپلماسی نمی خواهید کنار بروید این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه بدی های خصوصیتان نسبت به خودم، از وقوع حتمی یک کودتا وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جای هیچ گونه عذر موجهی نباشد. اگر به راستی در این فکر اشتباه می کنم با اظهار تمایل شما سید مصطفی (‌فرزند آیت الله) و ناصر خان قشقایی را برای مذاکره خدمت می فرستم. خدا به همه ما رحم بفرمایید . ایام به کام باد. سید ابوالقاسم کاشانی»


مصدق همان روز جواب آیت الله کاشانی را می دهد که آن هم به عنوان سندی برای همیشه در تاریخ ملت ایران ماندگار شد:

«مرقومه حضرت آقا (حتی نام هم ذکر نمی کند!) وسیله آقا حسن آقا سالمی زیارت شد . این جانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم .والسلام . دکتر محمد مصدق»

روز بعد وقتی زاهدی کودتا کرد و با چند تانک برخی سازمان ها را اشغال کرد و مصدق را دستگیر کردند مصدق تنها سخنی که گفت این بود که کاری از من ساخته نبود!



پی نوشت ها:
برای مطالعه بیشتر به کتاب های زیر مراجعه کنید:
1- یادداشت هایی از تاریخ سیاسی ایران،‌ شهید حسن آیت
2- حکومت قسط در قرآن،‌ شهید حسن آیت
3- علل وقوع کودتای 28 مرداد به ضمیمه سخنرانی شهید حسن آیت، جزوه حزب جمهوری سال 61