ساواک و مجاهدین خلق(منافقین)

سميرا ارشدي

اولین شناخت ساواک از گروهی با مشی چریکی که بعدها مجاهدین خلق(منافقین) نامیده شد، به‌وسیله جاسوس آن‌ها، شاه‌مراد دلفانی انجام شد. جریان اینگونه است که اعضای سازمان با وی ارتباط برقرار و تقاضای اسلحه می‌کنند و از همین‌موقع است که در تور امنیتی ساواک قرار می‌گیرند. پس از ضربه شهریور۱۳۵۰ که ساواک اکثر کادرهای رده‌بالای آن را دستگیر کرد، گزارشی را نیز در تاریخ ۶دی۱۳۵۰ برای اطلاع شاه تهیه کرد. در این گزارش صراحتاً اعضای این گروه را عناصر معتقد به ایدئولوژی اسلامی برمبنای سوسیالیسم دانسته و نام آن‌ها را «سازمان آزادی‌بخش ایران» می‌نامد؛ درحالی‌که تا زمان تهیه گزارش، هنوز اسمی برای سازمان به‌وسیله اعضا انتخاب نشده بود. در این گزارش، ساواک سابقه سازمان را تا سال ۱۳۵۰ هفت‌سال می‌داند و از ارتباط آن‌ها با رژیم بعث عراق و سازمان الفتح پرده برمی‌دارد. این اولین ضربه‌ای است که این تشکیلات از ساواک دریافت می‌کند.
پس از دستگیری‌های شهریور۱۳۵۰، سازمان دوباره فعالیت‌هایش را ازسر می‌گیرد. اما آن‌ها به‌سرعت دچار عمل‌زدگی می‌شوند. کادرسازی درستی انجام نمی‌دهند و آموزش‌های ایدئولوژیک تقریباً از بین می‌رود. همه این‌ها، شرایطی را ایجاد کرد که سازمان ضربات پی‌درپی از ساواک دریافت کند. دستگیری‌های نیروها همگی هزینه سنگینی را برای سازمان درپی داشت.
ضعف ایدئولوژیک نیروهایی که هنوز کادرسازی نشده بودند، شرایطی را ایجاد کرد که گرایشات مارکسیستی این تشکیلات بیشتر شود. همین گرایش، اعتقادات آن‌ها را سست‌تر از گذشته کرد و مقاومتشان را در برابر دژخیمان پهلوی از بین ‌برد. ازجمله این عوامل و شاید مهم‌ترین این ضعف‌ها و متعاقب آن همکاری با ساواک را بتوان در شخص مسعود رجوی مشاهده کرد. گرایش مارکسیستی رجوی بیشتر بود و درمقایسه‌با دیگر دستگیرشدگان اولیه نیز اعترافات بیشتری دارد و در زمانی که تمامی نیروهای مرکزیت آن اعدام شدند، او توانست از مرگ رهایی یابد.
روزنامه‌ها در تاریخ ۳۰فروردین۱۳۵۱ ضمن اعلام اسامی چهارنفر از اعضای اعدامی گروهی مسلح، درباره اعترافات رجوی و همکاری‌های وی با ساواک توضیح‌داده و اعلام کردند که اطلاعات وی درباره کادرها و اعضای بازداشت‌شده و نشده بسیار ارزشمند بوده است و حتی کروکی محل اقامت آن‌ها را به تفصیل بیان کرده است. ارتشبد نصیری، رئیس سازمان امنیت نیز در نامه‌ای که به دادرسی ارتش می‌نویسد، مسعود رجوی را همکار ساواک دانسته است و اعلام کرده که «در جریان تحقیقات کمال همکاری را در معرفی اعضای سازمان مکشوفه به‌عمل‌آورده و اطلاعاتی که در اختیار گزارده از هر جهت در روشن‌شدن وضعیت شبکه مزبور مؤثر و مفید بود؛ لذا به‌نظر این سازمان، استحقاق ارفاق و تخفیف مجازات را دارد.» بدین‌ترتیب با پیشنهاد عفو ملوکانه محمدرضاشاه، رجوی با یک‌درجه تخفیف، از اعدام رهایی جست. هر چند بعد از انقلاب نشریات سازمان در خارج از کشور تلاش‌های برادر وی کاظم رجوی و فشار بین‌المللی را دلیلی برای اعدام‌‌نشدن وی دانسته‌اند، اما هیچ‌گاه توضیح ندادند چرا این فشارهای بین‌المللی تنها باعث جلوگیری از اعدام رجوی شد و نه دیگران.
همکاری عناصر سازمان با ساواک عوامل متعدد و بعضاً پیچیده‌ای را شامل می‌شود ازجمله باتوجه‌به بحث شبهه‌برانگیز فرار تقی شهرام از زندان ساری و به‌تبع آن، تغییر ایدئولوژیک سازمان و مارکسیست‌شدن آن و ضربه‌ای که به روند مبارزه نیروهای مذهبی و خود سازمان وارد آمد؛ باید نقش ساواک را نیز در این جریان ببینیم؛ زیرا این تغییر ایدئولوژیک تبلیغات ساواک را علیه مبارزان مذهبی نیز شدت داد. شرایط جدید سازمان و بی‌‌هویتی آن باعث‌شد تا عمل‌زدگی بیشتری در آن ایجاد شود. ازطرف‌دیگر به‌دلیل اشراف اطلاعاتی، ضربات پی‌درپی به آن‌ها وارد می‌آمد و نیروهایی که دستگیر می‌شدند به‌دلیل ضعف اعتقادی به‌سرعت تسلیم می‌شدند. اما ساواک با شناخت از مبارزان مسلمان آنان را زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار می‌داد. کسانی مثل عزت‌الله شاهی، شهید رجایی که زیر بدترین شکنجه‌ها کوچک‌ترین اعترافی نکردند و مبارزان را تسلیم نکردند. همچنین روحانی والامقامی مانند آیت‌الله غفاری و سعیدی که زیر شکنجه به‌دلیل ایمان و اعتقاد خود اعتراف نکردند و به شهادت رسیدند.
در گروه منافقین افرادی همچون محمد توکلی‌خواه، وحید افراخته و محسن سیدخاموشی، نمونه‌ای از کسانی بودند که نه‌تنها با اعترافات خود باعث دستگیری تعداد زیادی از اعضا شدند، بلکه با شرکت در مصاحبه تلویزیونی ملعبه دست رژیم برای تبلیغات علیه مبارزان شدند و وقیحانه به همکاری با ساواک پرداختند. محمد توکلی‌خواه که در اکثر شاخه‌های سازمان کار کرده بود و اکثراً چهره‌های سرشناس مخفی‌شده را نیز می‌شناخت، ماشینی در اختیار گرفت و در گشت‌های شهربانی با نام مستعار فردوس به شناسایی مبارزان و چریک‌ها می‌پرداخت. از مهم‌ترین افرادی که به‌وسیله وی شناسایی شدند باید به شریف‌زاده و موسوی قمی اشاره کرد که متعاقب درگیری با ساواک خودکشی کردند. توکلی‌خواه در ۲۵آبان۱۳۵۵ در برنامه شهرگردی خود بهرام آرام را شناسایی کرد. آرام در آن زمان عضو مرکزیت و مسئول شاخه نظامی بود. وی در این درگیری با انفجار نارنجک خودکشی کرد. توکلی‌خواه در اواخر سال ۱۳۵۶ به اروپا فرستاده شد و همکاری‌اش را در سطح وسیعی با ساواک ادامه داد.
اما نمونه کامل خیانت در این گروه را باید در همکاری وحید افراخته با ساواک مشاهده کرد. وی در ترور ناموفق شعبان بی‌مخ و ترور سرهنگ هاوکنیز مستشار آمریکایی و همچنین ترور مجید شریف‌واقفی شرکت داشت. وی هرنوع عملیات نظامیِ درخواستی از مرکزیت مارکسیست را بی‌چون‌وچرا می‌پذیرفت و معاون بهرام آرام، مسئول شاخه نظامی گروه بود. افراخته پس از دستگیری‌اش به‌دلیل همان نداشتن انگیزه‌های معنوی ریشه‌دار برای مقاومت و تاب‌تحمل زیر کوچکترین شکنجه‌ها، تنها پس از دوسه‌ساعت فشار از سوی ساواک، شکست و به‌اصطلاح برید و متعاقب آن همکاری همه‌جانبه و بی‌سابقه‌ای را با ساواک آغاز کرد و باعث لو رفتن حدود هفتصدنفر از اعضا و هواداران سازمان شد. اعترافات سریع و وسیع وحیدافراخته، یکی از عوامل ازهم‌پاشیدن اصلی گروه و هواداران آن بود.
نیروهای ساواک هر روز افراخته را برای پیداکردن خانه‌های تیمی و محل اختفای اعضای سازمان به شهرگردی برده و به‌وسیله او خانه‌های زیادی را کشف می‌کردند. هر زمان شخصی از اعضای سازمان زیر شکنجه حرف نمی‌زد، او را نزد وحید افراخته می‌بردند و تمامی تلاش خود را برای اقناع آن‌ها و ترغیب به همکاری با ساواک کار می‌گرفت. وی همچنین شخصاً در شکنجه نیروهای مبارز شرکت می‌کرد و به بازجویی زندانیان دستگیرشده می‌پرداخت. این شخص طرح‌های متنوعی را به ساواک جهت سرکوب نیروهای مخالف پیشنهاد می‌کرد. روحانیون و نیرو‌های مذهبی همچون طالقانی، لاهوتی، رفسنجانی نیز از دایره اعترافات او مصون نبودند. افراخته حتی کشف رمز اسناد به‌دست آمده از سازمان چریک‌های‌فدایی‌خلق را نیز به‌عهده گرفت. اما با همه این شرایط و اعترافات، وی به‌دلیل شرکت در ترور مستشاران آمریکایی به‌همراه ده نفر ازهم پرونده‌هایش که به‌وسیله خود وی لو رفته بودند، در ۴بهمن۱۳۵۴ اعدام شد.
ساواک در ابتدا واکنش سریعی علیه این گروه مسلح نداشت و با‌حوصله، مدت زیادی آن‌ها را تعقیب کرد تا خط و ربط‌ها و نیز خانه‌های تیمی آن‌ها را پیدا کند و با آرامش خاطر، ضربه شهریور ۱۳۵۰ را به این گروه وارد آورد و با هجوم گسترده، توانست بیشتر نیروهای آن را در خانه‌های تیمی مرکزیت دستگیر کند. سپس تلاش کرد تا از طریق نفوذ در این گروه و همکاری اعضای بریده آن، روند مبارزه را در این سازمان تغییر دهد. در مواردی نیز هرچند افرادی مانند رضا رضایی و تقی شهرام از چنگال آن‌ها فرار کردند و درظاهر به آن‌ها ضربه وارد کردند، اما درهر دوی این اتفاقات ردّپای خود ساواک نیز دیده می‌شود.
دستگاه‌های امنیتی رژیم پهلوی توانستند از این نیروهای به‌اصطلاح مبارز سازمان اعتراف و مصاحبه تلویزیونی بگیرند و تبلیغات گسترده‌ای در سطح جامعه علیه مبارزین انجام دهند. با اینکه ساواک توانست بهره‌برداری‌های فراوانی به‌وسیله نیروهای مسلمان مارکسیست‌شده علیه تمامی مبارزان مسلمان در جامعه انجام دهد، مشکل اکثر نیروهای سازمان به‌ویژه نسل پس از ضربه شهریور۱۳۵۰ نداشتن انگیزه‌های مذهبی و نقطه اتکا در مبارزات علیه رژیم پهلوی به‌ویژه هنگام دستگیری بود که باعث می‌شد پس از دستگیری همه آرمان‌های خود را که در مبارزه مسلحانه می‌دیدند بر باد رفته دانسته و تسلیم شوند هرچند نمونه‌هایی به‌عنوان استثناء وجود داشت که مقاومت می‌کردند و البته آن هم بیشتر به‌دلایل شخصی بود و نه سازمانی.