تغییر ایدئولوژی و تأثیر آن در مبارزات علیه رژیم پهلوی

نویسنده :سينا مظاهري

زمانی‌که خبر تشکیل گروهی با مشی چریکی و درظاهر مقید به ظواهر اسلامی از نیروهای جوان دانشگاهی ‌و معتقد به سرنگونی رژیم پهلوی منتشر شد، نور امیدی در دل روحانیون انقلابی و بازاریان مبارز روشن کرد. دستگیری اعضای این گروه پس از ضربه شهریور ۵۰ و انتشار بیانیه تعدادی از روحانیون علیه دادگاه‌های رژیم، نشانگر پیوندهای عاطفی آن‌ها نسبت به این جریان مبارز بود.
این امیدواری و نور ِامید پس از گذشت زمان و نمودارشدن گرایشات‌ و مواضع مارکسیستی این گروه کمتروکمتر شد. درچنین شرایطی بود که با انتشار بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک، تمامی امید نیروهای مذهبی درباره این گروه از بین رفت. در بدنه خود این گروه نیز انتشار بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک در سال۱۳۵۴، و متعاقب آن تصفیه‌های خونین داخلی، انرژی فراوانی را از این سازمان گرفت و بازتاب وسیعی در بین نیروهای سیاسی داشت. بیشتر نیروهای مخالف رژیم، ملی‌گراها، چپ‌گراها و حتی بعضی از کمونیست‌ها در برخورد با این موضوع، موضع منفی گرفتند و البته بیش از همه، نیروهای مذهبی بودند که از این پیش‌آمد، سرخورده و نگران شدند. درپی اعلام مواضع جدید، عناصری که پیش از آن درجریان تغییر ایدئولوژی بودند، با آن همراهی کردند. جریان چپ و چریک‌های‌فدایی‌خلق نیز از این بیانیه استقبال محتاطانه‌ای کردند و عده‌ای از اعضا نیز از ترس ترور توسط گروه، به تغییر ایدئولوژی گردن نهادند؛ به موازات همین، افراد بسیاری ازسازمان جداشدند و عده‌ای نیز دچار یأس شده و مبارزه را کنار گذاشتند. افراد مذهبی نیز که هدفشان مبارزه بود، به گروه‌های مبارز مسلمان پیوستند. عناصری هم ماندند و تلاش کردند شاخه مسلمان سازمان را راه بیندازند. عده‌ای نیز بودند که در زندان و خارج از آن، این تغییر را برنتافته و به مقابله با آن پرداختند، افرادی نیز بودند که فرصت‌طلبانه به این گروه مخالف تغییر ایدئولوژی پیوستند و اعلام مواضع را انشعاب سازمانی دانسته و خود را مجاهد حقیقی می‌دانستند و به تقی شهرام و کمونیست‌های سازمان لقب «اپورتونیست چپ‌نما» داده بودند. این شکاف عمیق در این تشکیلات چریکی، باعث شد گروهی که در تهران بود، از این تغییر ایدئولوژیک حمایت کنند ولی اعضای سازمان در شهرستان‌ها، هم‌چنان بر مواضع اسلامی باقی‌مانده و رقبای خود را به طرح یک کودتا متهم کنند.
عکس‌العمل نیروهای مبارز مذهبی در قبال این حرکت نیز قابل توجه بود. در سال ۱۳۵۵ در بند یک زندان اوین بزرگان و علمای مبارزی همچون طالقانی، منتظری، رفسنجانی، انواری، ربانی، مهدوی کنی و دیگران حضور داشتند و درمورد تغییر ایدئولوژی صحبت‌های فراوانی کردند و مبانی التقاطی سازمان را سبب انحرافش دانسته و چاره را در جدایی کامل مسلمانان از کمونیست‌ها تشخیص دادند و بر همین اساس فتوایی صادر کردند به این مضمون که: «با توجه به زیان‌های ناشی از زندگی جمعی مسلمان‌ها با مارکسیست‌ها و اعتبار جمعی که آن‌ها بدین‌وسیله بدست می‌آورند و با درنظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیست‌ها جدایی مسلمان‌ها از مارکسیست‌ها در زندان لازم و هرگونه مسامحه در این امر موجب زیان‌های جبران‌ناپذیر خواهد شد. خرداد۵۵»
این فتوای علما برای عمل به تکلیف صادر شد تا مرزی مشخص در مبارزه کشیده شود و ارزش‌ها و هنجارهای مبارزه مکتبی و اسلامی روشن‌تر شود، گو این که امکان داشت تا ساواک نیز از این فتوا سوء‌استفاده کند، اما این احتمال ضرورت آن را نفی نمی‌کرد و به‌همین‌دلیل این افراد فتوا را نقل می‌کردند (به‌همین‌دلیل به آن نقل‌فتوا می‌گویند). درباره سیاست‌های علما باید به این نکته نیز اشاره کرد که پس از جدایی و نفاق میان مسلمان‌ها و کمونیست‌‌ها برخی از علما از هر دودسته انتقاد کرده و آن‌ها را التقاطی خواندند و اعلام کردند کشته‌شدگانشان را شهید نمی‌دانند.
شرایط جدیدی که تحت تأثیر اعلام تغییر مواضع در جوّ مبارزاتی پیش از انقلاب ایجاد شد، انرژی فراوانی از نیروهای مبارز گرفت. درواقع مواضع جدید سازمان ضربه‌ای به مبارزات بود، زیرا که تا پیش از آن هنوز نیروهای مسلمان به این تشکیلات اعتماد داشتند و کمک‌های مردمی از سوی بازار و روحانیون برای آنان وجود داشت.
البته در جامعه و در میان مردم، مبارزه تنها با حضور نیروهای مذهبی اصالت داشت، بنابراین به دنبال این مسئله، بی‌اعتمادی زیادی درباره مبارزه چریکی و مسلحانه ایجاد شد و مردم از مبارزه چریکی دلسرد شدند. درهمین‌حال ساواک نیز از شرایط استفاده کرد و به‌سرعت دست‌به‌کار شد. ساواک زمانی به اسناد اعلام مواضع ایدئولوژیک دست یافت که هنوز بسیاری از اعضا هم آن را نخوانده بودند و اصلاً هنوز در سطح نیروهای درون گروهی این تشکیلات منتشر نشده بود. به‌همین‌دلیل ساواک به آن‌ها لقب «مارکسیست‌های مسلمان» داده بود و از آن به‌عنوان پیوند ارتجاع سرخ و سیاه نام می‌برد و تبلیغات فراوانی در میان مردم می‌کرد. تمامی تلاش ساواک در این شرایط از بین‌‌بردن پایگاه مردمی مبارزان مذهبی بود و در این راه برچسب مارکسیسم و غیرمسلمان به آن‌ها می‌زد تا مردم از آن‌ها حمایت نکنند. بدین‌گونه در زمانی که ساواک حتی مبارزان مذهبی را مارکسیست می‌خواند، این تشکیلات با اعلام تغییر ایدئولوژی خود ضربه دیگری برپیکره مبارزات مذهبی وارد کرد. (ضربه اول آن‌ها، مبارزه چریکی و مسلحانه بود که دستاویزی برای ساواک و شاه شده بود که مبارزان را مشتی تروریست بنامد.) اگر هوشیاری روحانیت در مقابله با وضعیت جدید نبود امکان داشت شرایط مبارزه متفاوت شود.
در خارج از کشور نیز عکس‌العمل‌های متفاوتی در قبال این تغییر ایدئولوژیک انجام شد. افرادی از این تغییر خوشحال شدند و به‌سرعت مارکسیست شدند. برای نمونه در خاطرات خانم مرضیه حدیدچی می‌خوانیم: «در هایدپارک لندن هرکسی با هر ملیتی و زبانی می‌توانست برای هر گروهی که می‌خواهد در آزادی کامل صحبت کند. روزی از گروه‌های مبارز؛ از ستاره‌سرخی گرفته تا پیروان مائو، کاسترو، لنین، سازمان مجاهدین خلق[منافقین] و ملی‌گراها تا بچه‌مسلمان‌ها در این پارک جمع شدند و از هر گروهی کسی سخنرانی می‌کرد. آن روز بساطی بود تماشایی! فردی به‌نام جواد، معروف‌به «مسترجو» به بالای بلندی رفت و یک‌دفعه با هیجان خاصی گفت: «مژده! مژده! بالأخره خواهران و برادران یا بهتر بگویم رفقای ما، در زندان به این نتیجه رسیدند که اسلام نمی‌تواند پاسخگوی جامعه به همه پرسش‌ها و مسائل باشد. آن‌ها ایده‌ها وتفکرات جدیدی طرح کرده‌اند. آنان اعتقاد دارند که اصل «مبارزه» است و حالا هر چیزی حتی نماز، روزه و حجاب یا هریک از اعمال دینی و غیردینی مانع تحقق این اصل و هدف باشد می‌توان آن را کنار گذاشت و... .»
به‌دنبال این اعلامیه تغییر مواضع، در نهایت عده‌ای بی‌موضع باقی ماندند و گروهی نیز به مخالفت پرداختند. به‌عنوان‌مثال شماری از عناصر باقی‌مانده این گروه در سال ۵۴، باعنوان دانشجویانِ مسلمان ایرانی در آمریکا، جزوه‌ای تهیه کرده و آن را با نام «گامی فراتر در افشای منافقین» منتشر کردند و ماهیت منافقانه تقی شهرام و دوستان وی را شرح دادند و این اولین‌بار بود که نام منافق آن‌ها داده شد؛ نامی که بعدها و پس از انقلاب دوباره به آن‌ها اطلاق شد.