چپ و انقلاب اسلامي؛بررسي عملکرد جريان مارکسيستي در مبارزه با رژيم شاه

نویسنده :سينا مظاهري

شاه با سرکوب قیام خونین ۱۵خرداد۱۳۴۲ مردم ایران، روند مبارزات علیه رژیم را تغییر داد. گروه‌هایی که تا به آن روز روند مبارزه را درون رژیم می‌دیدند تغییر روش دادند و یا انشعاباتی از آن ایجاد شد. گروه‌های مخالف سیاسی از جمله حزب توده، جبهه ملی دوم تقریباً دربرابر قیام مردم بی‌عمل باقی‌ماندند. زمانی که اعضای زندانی جبهه ملی دوم، بر سر انتشار اعلامیه یا بیانیه‌ای علیه رژیمِ سرکوبِ مردم به ‌اتفاق‌نظر نرسیدند؛ همچنین حمایت‌های حزب توده، پس از ۱۵ خرداد از اصلاحات شاهانه، به‌تبعیت از شوروی باعث شد گروه‌های مبارز جدیدی شکل بگیرد. پس از ایجاد مقدمات انحلال جبهه ملی دوم، در اثر بی‌عملی‌اش در برابر قیام مردم، در حزب توده نیز نزدیک به نود درصد هواداران آن از حزب منشعب شدند. گروهی از منشعبین، سازمان انقلابی حزب توده رادر تیرانا پایتخت آلبانی تشکیل دادند. این سازمان درمقابل سازشکاری و بی‌مسئولیتی حزب توده تشکیل شده بود و با مشی مسلحانه، تمایلاتی رادیکال از جنبش چپ را نشان می‌داد.
این سازمان افرادی را به ایران فرستاد که گروه پرویز نیکخواه را تشکیل دادند. اما پس از ترور نافرجام شاه توسط رضا شمس‌آبادی در ۲۱فروردین۱۳۴۴ و کشف ارتباطات وی با این سازمان، تمامی آن‌ها دستگیر شدند. آن‌ها با ساواک به همکاری پرداختند و به‌طور مثال خودِ پرویز نیکخواه مسئول برنامه‌ریزی تلویزیون ایران شد!
سازمان انقلابی حزب توده، در اقدامی دیگر، دو نفر از نیروهایش را برای عملیات مسلحانه علیه حکومت به مناطق عشایرنشین جنوب فرستاد اما این حرکت نیز بدون حرکت خاصی سرکوب شد.
در این شرایط افرادی را که سازمان انقلابی حزب توده به داخل ایران می‌فرستاد یکی‌یکی، پس از دستگیری تبدیل به همکاران خوب ساواک می‌شدند. کوروش لاشایی، سیروس نهاوندی که پس از ورود به ایران (سازمان رهایی‌بخش خلق‌های ایران) را تأسیس کرد و همچنین سیاوش پارسانژاد که در سال‌های ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ دستیگرشده بودند، به همکاری با ساواک پرداختند. درحالی که این‌ها از اعضای رده‌بالای سازمان انقلابی حزب توده محسوب می‌شدند. دو ضربه آخری که به سازمان وارد آمد؛ یکی، مرگ سه‌نفر از اعضای اصلی، در درگیری‌های سال ۱۳۵۵ بود و دیگری، گسترش روابط چین با غرب بود، درحالی که آن‌ها به‌دلیل روابط حسنه شوروی با ایران آن را سرزنش کرده و از حزب توده منشعب شده بودند. به‌صورت‌کلی این گروه به شکست‌های مفتضحانه و بدون افتخار در جریان چپ معروف است.
انشعابات جریان چپ در همان آغاز سال ۱۳۴۳ نیز انجام شد. از همین سازمان انقلابی حزب توده در همان بدو تاسیس سه گروه چپ منشعب شدند:
۱. «سازمان مارکسیستی‌لنینستی توفان» که پس از مدتی نیز به دو گروه طوفان و توفان نیز منشعب شدند. این گروه به نیروهای چپ فیدل کاسترو معتقد بودند و مشی کاستریستی داشتند؛ ۲. «سازمان اتحاد مبارزه در راه ایجاد حزب طبقه کارگر»؛ که آن‌ها در سال ۱۳۵۳ از سازمان انقلابی منشعب شدند و خارج‌نشین بوده و کاری نکردند؛ ۳. «انقلابیون مارکسیست‌لنینیست» که به انحلال‌طلبان معروف شدند.
به‌طورکلی برجسته‌ترین چهره‌های این سازمان، قبل از انقلاب به ساواک پیوستند یا در نبردهای چریکی کشته شدند و برخی نیز از سازمان کناره گرفتند. حمید احمدی در کتاب «جریان‌شناسی چپ در ایران» می‌گوید: «این فرایند برایند عمل‌گرایی، ضعفِ تعهد و ایمان به مبارزه و فقدان روحیه انقلابی بود که در جمعیت‌ها و دسته‌هایی با شعارزدگی، قدرت‌طلبی و شهوت‌جویی به اقداماتی تباه‌کننده دست زدند.» سازمان انقلابی حزب توده ضربات سنگینی را به مبارزات پیش از انقلاب وارد کرد؛ زیرا آن‌ها نه‌تنها نقش موازی در روند مبارزات نداشتند، بلکه با همکاری با ساواک و مصاحبه‌هایشان نیروهای انقلابی را دچار یأس کردند و انشعابات زیادی درون آن‌ها ایجاد شد.
یکی دیگر از گروه‌های با اهمیت در جریان مبارزه چپ در ایران، سازمان چریک‌های‌فدایی‌خلق ایران بود که در سال ۱۳۵۰ با اتحاد دو گروه مارکسیستی جزنی و احمدزاده تشکیل شد و ایدئولوژی خود را بر اساس مارکسیسم‌لنینیسم و مشی خود را نبرد مسلحانه معرفی کرد.
چریک‌های‌فدایی‌خلق با پشتوانه حمله ناموفق باقیمانده گروه جزنی به پاسگاه سیاهکل و دستگیری و اعدام همه آن‌ها و نیز مباحث ایدئولوژیکی درون گروه احمدزاده‌-پویان شکل گرفت.
چریک‌های‌فدایی‌خلق چند عملیات مسلحانه از جمله ترور سرلشگر فرسیو، دادستان ارتش را در فروردین ۱۳۵۰ انجام دادند. در ادامه پس از انجام چند عملیات توسط چریک‌ها، ساواک ضربات متعددی را به این گروه وارد کرد و با دستگیری اعضای آن و گرفتن اعترافات، اعضای دیگر آن‌ها را نیز دستگیر کرد. این سازمان در تابستان ۱۳۵۰ تقریباً متلاشی شده بود.
سازمان در سال ۱۳۵۳ دوباره توانست کمی سرپا شود و چند عملیات مسلحانه انجام دهد، اما این عملیات‌ها هم ره به جایی نبرد و در سال ۱۳۵۵ که ساواک توانسته بود گروه‌های چریکی را از بین ببرد، چریک‌های‌فدایی‌خلق نیز از بین رفتند و اعضای باقیمانده آن مانند سازمان مجاهدین خلق(منافقین) مبارزه مسلحانه را زیر سئوال بردند و به انجام کار ایدئولوژیک پرداختند.
در ارزیابی اقدامات چریک‌های‌فدایی‌خلق در مبارزه با رژیم پهلوی، تنها انجام چند ترور بود که بدون هیچ زمینه ایدئولوژیکی از بین رفت. دستاورد آن نیز به کشته‌شدن جوانان مبارز منجر شد که تنها سرعت پیروزی انقلاب را کاهش داد. زیرا خشونت فزاینده رژیم و ساواک را علیه مبارزان انقلابی درپی داشت و ساواک به هرگروه مبارز برچسب تروریست و کمونیست زده و با زیر سؤال بردن ‌وجهه مبارزان درمیان مردم، روند مبارزه با حکومت طاغوت را دچار کاستی می‌کرد.
از توضیح سایر گروه‌های مارکسیستی گذر کرده و تنها اسامی آن‌ها آورده می‌شود، زیرا که نقش مهمی در تحولات جامعه نداشتند مانند: گروه فلسطین، گلسرخی، اتحادیه کمونیست‌ها، جبهه دموکراتیک‌خلق‌ایران و آرمان خلق. اکثر این گروه‌ها جمعیت بسیار کمی داشته و فعالیتی که بتوان آن را در شرایط مبارزه ارزیابی مثبتی کرد، نداشته‌اند.
مبارزه چریکی چپ در ایران در دهه‌های منتهی به انقلاب اسلامی، ‌نه‌تنها نتوانستند تأثیر عمیقی بر روند مبارزه بگذارند، بلکه همان تلاش‌های مثبت اولیه نیز با تبلیغات منفی ساواک از بین رفت. همه این‌ها به‌این‌خاطر بود که جامعه ایران، بافتی مذهبی داشته و تنها جنبش‌هایی در آن به مقبولیت محبوبیت می‌رسند و از حمایت مبارزین برخوردار می‌شوند که دارای ریشه‌های مذهبی باشند. در این مورد سازمان مجاهدین خلق(منافقین) نمونه خوبی است. آن‌ها که در ابتدا با حفظ ظاهری اسلامی در میان مبارزان، روحانیت و بازار مقبولیت نسبی داشتند و کمک‌های شایانی دریافت می‌کردند، پس از اعلام مواضع مارکسیستی، تمام آن حمایت‌ها را از دست دادند. به‌طوری‌که برای به‌دست‌آوردن هزینه‌های خود، گاه به دزدی یا به قول خودشان «مصادره انقلابی» اقدام می‌کردند!
درمجموع و در تحلیل مبارزه چریکی گروه‌های چپ باید گفت که سال ۱۳۵۵، افول مشی چریکی در ایران آغاز می‌شود و بسیاری از مبارزین مارکسیست کشته، دستگیر یا همکار ساواک شده بودند. تردید در مشی مسلحانه نیز در این سال‌ها به همراهی نفوذ ساواک در گروه‌های مارکسیستی، آن‌ها را به انزوای شدیدی کشانده بود. این درحالی بود که در سال‌های ۱۳۵۶و۱۳۵۷ که منتهی به انقلاب اسلامیِ مردم ایران بود، کمتر نقشی از آن‌ها دیده شد و یا در تضاد با شیوه مبارزه انقلابی عموم مردم بود. به‌عنوان نمونه دراین‌باره باید به چریک‌های‌فدایی‌خلق اشاره شود. درحالی‌که مردم همه‌روز شعار «ارتش برادر ماست» را سر می‌دادند، آن‌ها در ۳دی۱۳۵۷ اعلامیه‌هایی با عنوان «نابود باد ارتش مزدور و ضدخلقی شاه!» منتشر کردند اما دیری نپایید که درستی شعار مردم رخ نمود و ارتش، صرف‌نظر از معدودی از سران آن، جانب مردم را گرفت و به مردم ملحق شد.
این‌گونه تحلیل‌ها از جانب معتقدان به مشی مارکسیستی و مسلحانه نشان می‌دهد که آنان در شرایط انقلاب و در آستانه آن، از حوادث پیرامون خود درک کاملی نداشتند.‌ گروهی معتقد بودند: «وضعیت ایران ناروشن است و چه‌بسا که توطئه باشد. توطئه امپریالیسم است که مرزها را گشوده تا کمونیست‌ها را به ایران بازگردند و سپس مرزها را ببندد و همه را قتل‌عام کند. این‌ها به‌دلیل این بود که موقعیت، اندیشه، مبانی انقلاب اسلامی و فرهنگ مردم را درک نکرده بودند و نتوانستند ارزیابی درستی از وضعیت جامعه انقلاب اسلامی و رهبران آن ارائه و تصویر کنند.
دراین‌شرایط، ‌گروه‌های چپ درحال تحلیل‌های مارکسیستیِ شرایط انقلاب بودند و کسانی مثل چریک‌های‌فدایی‌خلق درحال گرامی‌داشت سالروز حمله به سیاهکل، شعار «ایران را سراسر سیاهکل می‌کنیم» ‌‌‌سرمی‌دادند، انقلاب اسلامی ایران به رهبری روحانیت شیعه به‌حرکت در آمده بود و به‌سرعت پیش می‌رفت و آن‌ها متحیرانه به جریانات آن می‌نگریستند.