انقلاب و نظریه‌های پیرامون آن با تأکيد بر انقلاب اسلامي ايران

جواد شجاعي

در میان پدیده‌های اجتماعی‌سیاسی، «انقلاب» پیچیده‌ترین پدیده‌ای است که توجه بسیاری از عالمان این رشته را به‌خود جلب کرده است. اینکه انقلاب‌ها چگونه شکل می‌گیرند و اساساً از چه‌علل و عواملی برمی‌خیزند و در‌نهایت، چه پیامدهایی دارند، مهمترین پرسش‌هایی است که دراین‌باره مطرح است. در این جستار تلاش شده است تا به این سؤال که انقلاب اسلامی ایران را با کدام رویکرد و با چه چارچوب نظری می‌توان تبیین و تحلیل کرد، پاسخ داده شود. برای رسیدن به پاسخ، نظریه‌ها و دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. با این‌حال گزارش یافته‌های این مجموعه می‌تواند تصویری روشن از نظر میزان عملی کاربرد تئوری‌ها، رویکردها و روش‌ها در تبیین و تحلیل انقلاب اسلامی به‌دست دهد.
مفهوم انقلاب و ویژگی‌های آن
اصطلاح انقلاب که بیانگر دگرگونی شدید و ناگهانی است در مورد مسائل گوناگونی مانند انقلاب صنعتی، انقلاب سیاسی، انقلاب اجتماعی و انقلاب فکری به‌کار می‌رود. نویسندگان کتاب انقلاب اسلامی ایران با نگاهی‌به انقلاب‌های معاصر ازجمله انقلاب فرانسه (۱۷۸۹)، انقلاب روسیه (فوریه و اکتبر ۱۹۱۷)، انقلاب‌های چین (۱۹۱۱، ۱۹۴۹)، انقلاب کوبا (۱۹۵۹)، انقلاب الجزایر (۱۹۶۲)، انقلاب‌های ویتنام (۱۹۵۴، ۱۹۷۵)، انقلاب اسلامی ایران (۱۹۷۹) و انقلاب نیکاراگوئه (۱۹۷۹) هفت ویژگی اصلی را برای یک انقلاب کامل شناسایی کرده‌اند که عبارتند از: ۱. نارضایتی عمیق از وضع موجود؛ ۲. ظهور و گسترش ایدئولوژی‌های جدید جایگزین؛ ۳. گسترش روحیه انقلابی؛ ۴. رهبری و نهادهای بسیج‌گر؛ ۵. شرکت توده‌ها (مردمی‌بودن)؛ ۶. وجود عنصر خشونت؛ ۷. تغییر ساختارهای اجتماعی‌سیاسی جامعه.
انقلاب اسلامی ایران همچنان که نویسندگان مشهور گفته‌اند در شمار انقلاب‌های اجتماعی بزرگ جای می‌گیرد؛ زیرا از یک‌سو سبب تغییر در اساس و نوع حکومت گردید و از سوی دیگر به تحول در ایدئولوژی غالب و رسمی کشور و خط مشی‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ابعاد داخلی و خارجی انجامید.


نظریه‌های کلاسیک انقلاب
از نوشته‌های کلاسیک انقلاب‌ها ارسطو علت اصلی انقلاب را در بی‌عدالتی جست‌وجو می‌کرد. به اعتقاد او در جست‌و‌جوی عدالت است که انسان‌ها دست‌به انقلاب می‌زنند. علت اصلی نارضایتی مردم، وجود و گسترش نابرابری در جامعه است؛ لذا با پناه‌بردن به انقلاب مردم درصدد برمی‌آیند تا با تغییر نظام اجتماعی و سیاسی نابرابری را نابود و یک عدالت واقعی را برقرار سازند.
مارکس در چارچوب تحلیل ماتریالیستی دیالکتیکی خود از تاریخ، انقلاب را محصول برآیند و نتیجه نهایی تضاد طبقاتی منبعث از مالکیت ابزار تولید در هر عصر می‌داند که در آن صاحبان ابزار تولید، طبقه استثمارگر و طبقه فاقد ابزار تولید که زیردست و برای طبقه نخست کار می‌کنند طبقه استثمارشده است. تضاد بین این دوطبقه است که ادوار تاریخ را رقم می‌زند و در این روند، انقلاب پایان هر عصر است که صفحات تاریخ را برای ورود به دوره جدید ورق می‌زند. در این تحلیل، انقلاب در واقع اوج مثبت مبارزات طبقاتی است.
«آلکس دوتوکویل» در علل اصلی انقلاب از اموری نظیر ازهم‌پاشیدگی بافت اجتماعی، شکاف طبقاتی، تخریب لایه‌های میانی، مقاومت خشک و متحجرانه نظام سیاسی کهنه‌شده در مقابل شرایط جدید اجتماعی، رشد افکار و عقاید آزادی‌خواهانه انقلابی نام می‌برد. ولی نکته جالب‌توجه در نظریه او این است که به اعتقاد او «همیشه چنین نبوده است که انقلاب‌ها در زمان وخیم‌ترشدن اوضاع پیش‌آمده باشند، بلکه برعکس، انقلاب غالباً زمانی پیش می‌آید که مردمی که دیرزمانی با یک حکومت ستمگر، بدون هرگونه اعتراض کنار آمده‌اند، یک‌باره دریابند، حکومت فشارش را تخفیف داده است و آنگاه است که علیه حکومت اسلحه به‌دست می‌گیرند.»


رویکردهای موجود در تحلیل نظری انقلاب اسلامی
نگاهی به آثاری که تاکنون درباره انقلاب اسلامی ایران نگاشته شده، نشان می‌دهد، این آثار بر یک یا تعدادی از عوامل فرهنگی، جامعه‌شناختی، اقتصادی، روان‌شناختی و سیاسی در وقوع انقلاب اسلامی تأکید کرده‌اند. در آثاری که بر اهمیت عوامل اجتماعی‌اقتصادی تأکید می‌شود، به نقش اقتصاد سیاسی یا ساختار اجتماعی مانند نهادها و قشربندی‌های اجتماعی تأکید بیشتری ‌دارند. در تحلیل‌های روان‌شناختی، بر نقش فرآیندهای ذهنی و روانی و نیز توضیح رفتار انقلابیون و رژیم‌ها تأکید می‌شود. تحلیل‌های سیاسی نیز بیشتر بر مواردی مانند نبود مشارکت سیاسی اصرار می‌ورزند. از سویی آثار مربوط به رهیافت فرهنگی بر عوامل فرهنگی‌ارزشی و رهبری انقلاب پای می‌فشارند و سرانجام در رهیافت چندعلتی، به عوامل مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اشاره و بر یک علت خاص به‌عنوان تبیین انقلاب کمتر تأکید می‌شود.
الف. تأکید بر عوامل اقتصادی و اجتماعی
رابرت لونی در کتاب «ریشه‌های اقتصادی انقلاب ایران»، تدا اسکاچپل در مقاله «دولت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران»، همایون کاتوزیان در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران»، افرادی هستند که براساس نظریه‌های مارکسیستی و نظریه نظام جهانی والرشتاین مطلب می‌نویسند.
ب. تأکید بر عوامل روان‌شناختی
ماروین زونیس در کتاب «شکست شاهانه» فردی است که براساس روش روان‌شناسی اجتماعی جیمز دیویس تحلیل می‌کند. نویسندگانی که بر مبنای نظریه محرومیت نسبی تد رابرت‌گر مطالبی نوشته‌اند؛ مانند فرّخ مشیری در کتاب «دولت و انقلاب اجتماعی در ایران».
ج. تأکید بر عوامل سیاسی
یرواند آبراهامیان در مقاله «علل ساختاری انقلاب ایران» که بر مبنای نظریه انقلاب هانتینگتون نوشته شده است و کسانی که براساس نظریه بسیج منابع «چارلز تیلی» مطلب نوشته‌اند؛ مانند «میثاق پارسا» در کتاب «ریشه‌های اجتماعی انقلاب» و «جرالد گرین» در مقاله «ضدبسیج به عنوان یک روش انقلابی» بر عوامل سیاسی تأکید می‌کنند.
د. تأکید بر عوامل فرهنگی
علی دوانی در کتاب «نهضت روحانیون ایران»، حامد الگار در کتاب «ریشه‌های انقلاب اسلامی»، آصف حسین در کتاب «ایران اسلامی؛ انقلاب و ضد آن» و گیلز کپل در کتاب «انتقام خداوند» بر عوامل فرهنگی تأکید می‌کنند.
ه. تأکید بر رهیافت چند علیتی به انقلاب
مایکل فیشر در کتاب «ایران از اختلاف مذهبی تا انقلاب»، نیکی کدی در کتاب «ریشه‌های انقلاب ایران»، فرد هالیدی در مقاله «انقلاب ایران: توسعه ناموزون و مردم‌گرایی مذهبی» و جان فوران در کتاب «مقاومت شکننده» بر رهیافت چند علیتی به انقلاب تأکید می‌کنند.


نظریه «تدا اسکاچپل»
تدا اسکاچپل در کتاب «دولت‌ها و انقلاب‌های اجتماع» با ردّ ارادی‌بودن وقوع انقلاب، تفسیر انقلاب را تنها مبتنی‌بر عوامل ساختاری و از پیش‌ تعیین‌شده می‌دانست و حتی نقش انقلابیون در گسترش ایدئولوژی خود و موفقیتشان در این زمینه را انکار می‌کرد. وی بر این اعتقاد بود که انقلاب‌ها ساخته نمی‌شوند، بلکه به‌وجود می‌آیند. اسکاچ پل طرفدار نظریه ساختاری است، ولی مفهوم ساختار را صرفاً در سطح داخلی جامعه نمی‌بیند. به نظر اسکاچ پل «اگر دیدگاه ساختاری را تمرکز بر روی روابط معنی کنیم، این تمرکز می‌بایست شامل روابط فراملی و روابط میان گروه‌ها در جوامع مشخص نیز باشد. ارتباطات فراملی در پیدایش تمامی بحران‌های انقلابی‌اجتماعی سهم دارند و به‌طور ثابت به تعارض و پیامدهای انقلابی کمک کرده‌اند. آغاز و انجام تمامی انقلاب‌ها در جوامع مدرن می‌بایست در یک ارتباط نزدیک با نابرابری‌های بین‌المللی ناشی از توسعه اقتصاد سرمایه‌داری و در مقیاس جهانی در قالب دولت‌ملت دیده شود.»
اسکاچ پل در خصوص نقش عوامل فراملی و شرایط جهانی در بروز انقلاب‌های اجتماعی و موفقیت آن‌ها، معتقد است که «ارتباطات میان کشورها اثرات چشمگیری در روند انقلاب‌های اجتماعی داشته است. اکثر انقلاب‌های نوین اجتماعی در کشورهایی به‌وقوع پیوسته که از نظر موقعیت بین‌الملی در محرومیت به‌سر می‌برند. به‌طورمشخص، عقب‌ماندگی نظام و وابستگی سیاسی از عوامل مهم بروز انقلاب در کشورها است. توسعه نامتعادل اقتصادی نیز که ریشه در زمینه‌های بین‌المللی از قبیل شکست در جنگ‌ها، حملات و یا درگیری برای حفظ مستعمرات داشته، از عوامل مهم بروز انقلاب‌های اجتماعی محسوب می‌گردد. روند توسعه اقتصادی که متأثر از عوامل بیرونی است در تضعیف قدرت حاکم و هموارکردن راه ورود انقلاب‌های اجتماعی بی‌تأثیر نیست. تعادل بین‌المللی و درگیری‌های نظامی فضای مناسبی را برای پیروزی انقلاب‌های اجتماعی فراهم می‌کند.»
اسکاچ پل در تحلیل خود در اوضاع بین‌المللی نظریه نظام جهانی والرشتاین را می‌پذیرد و ادعا می‌کند که انقلاب‌ها مشخصاً در مراحل انتقالی رخ می‌دهند. همچنین برخلاف والرشتاین بر عوامل سیاسی، استقلال بیشتری قائل است و استدلال می‌کند که رابطه بین دولت‌ها منطق خاص خود را دارد و این رابطه محدودیت‌ها و فرصت‌هایی را ایجاد می‌کند که در وقوع انقلاب‌ها بسیار مؤثر است. عامل دیگر در تحلیل او برهه تاریخی جهانی است. به نظر اسکاچ پل انقلاب‌ها زمانی رخ می‌دهند که پیش از آن نمونه‌هایی رخ داده باشند. وی در پایان تأکید می‌کند که «هیچ‌یک از نظریه‌های انقلاب نمی‌توانند منکر نقش تحولات بین‌المللی در روند انقلاب‌های اجتماعی باشند.»
او در مقاله‌ای که در سال ۱۹۸۲ با عنوان «دولت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران» ارائه کرد، با توجه‌به آشکاربودن نقش اراده، آگاهی، رهبری و اندیشه در انقلاب اسلامی، نظریه قبلی خود در تحلیل انقلاب اسلامی را نارسا دانست و افزود: «اگر در دنیا تنها یک انقلاب، آگاهانه ساخته شده باشد، آن انقلاب، انقلاب ایران است.» از نگاه وی، عواملی مانند نوسازی سطحی، یعنی اصلاحات ارضی، مهاجرت گسترده به شهرها، توسعه نظام آموزش‌وپرورش جدید، موضع‌گیری منفی شاه دربرابر بازار، مانند مداخله در تجارت و کنترل بازار و نیز کنارنهادن روحانیون از فعالیت‌های مربوط به تعلیم و تربیت، قضاوت و مانند آن یأس و از خودبیگانگی اجتماعی را پدید آورد و در نتیجه حکومت آسیب‌پذیر شد و لذا مجموعه‌ای از عناصر فرهنگیِ ریشه‌دار در تاریخ اسلام شیعی و نیز اسطوره بنیادین تشیع یعنی امام حسین(ع)، مراسم مذهبی، شبکه مساجد و روحانیت به‌گونه‌ای هوشیارانه انقلاب اسلامی را به‌وجود آوردند.
البته او در اینجا به اقدامات ضدفرهنگی و ضدمذهبی رژیم پهلوی و وابستگی‌اش به بلوک غرب، به‌ویژه آمریکا و رابطه دوستانه با اسرائیل و موضوعاتی که همواره مورد حمله گروه‌های مذهبی قرار می‌گرفت، اشاره نکرده است؛ از سوی دیگر، در این مقاله نیز نوعی جبرگرایی دیده می‌شود؛ بدان‌گونه که حتی اصالتی برای اندیشه، تفکر، اراده و رهبری در نظر گرفته نشده است.


نظریه «جیمز دیویس» و «منحنی جی» (j)
عصاره نظریه روانشناسانه دیویس را می‌توان در این جمله او یافت که «زمانی احتمال وقوع انقلاب‌ها قوت می‌گیرد که به‌دنبال یک دوران رشد مادی، اعم از اقتصادی و اجتماعی، دوران کوتاهی از بحران حاد فرا رسد.» در واقع آنچه مردم را در این دوران آماده انقلاب می‌سازد، یک پدیده انتزاعی و روانی است، نه یک امر عینی. در دوران رشد مادی به‌تدریج انتظارات مادی مردم نیز روندی صعودی را در پیش می‌گیرد، درحالی‌که به‌دلیل برخورد با یک بحران حاد، حکومت از برآورده‌ساختن این انتظارات رو به‌رشد باز می‌ماند. این ناتوانی حکومت برای همراهی با خواسته‌های مردم، شکافی پدید می‌آورد که همان شکاف انقلاب است. مردمی که انتظار آینده‌ای رو به‌رفاه را در ذهن خود پرورده بودند به‌ناگاه به‌دلیل برخورد با مانع عدم توانایی حکومت برای برآورده‌ساختن آن ناشکیبا شده و دست‌به شورش و انقلاب می‌زنند.»
دیویس این پرسش را مطرح می‌کند که «آیا انقلاب‌ها به‌هنگام رونق و رشد اقتصادی‌اجتماعی روی می‌دهند، یا زمانی که رکود و تنزل اقتصادی‌اجتماعی باشد؟» و سپس چنین پاسخ می‌دهد که احتمال وقوع انقلاب‌ها زمانی است که پس از مدتی طولانی از رشد عینی اقتصادی و اجتماعی، یک دوره کوتاه‌مدت عقب‌گرد سریع پیش آید. به‌سخنی‌دیگر، رشد طولانی باعث افزایش انتظارات می‌گردد و درپی‌آن، رکود کوتاه‌مدت سبب ایجاد فاصله تحمل‌ناپذیر بین انتظارات و دریافت‌ها و درنتیجه وقوع انقلاب می‌شود.
به نظر دیویس، ثبات و بی‌ثباتی سیاسی، درنهایت، بستگی‌به وضعیت فکری جامعه دارد. در حقیقت وجود نارضایتی است که انقلاب را می‌سازد، نه شرایط ملموس همچون عرضه کافی یا ناکافی غذا و یا برابری و آزادی. مردمِ راضی یا بی‌اعتنا که از نظر مالی، موقعیت یا قدرت فقیرند می‌توانند از نظر سیاسی سکوت کنند و در‌مقابل، مخالفان ایشان سربه شورش بردارند. به‌همین‌گونه و با احتمالی قوی‌تر، فقیران ناراضی می‌توانند اغتشاش کنند و در‌مقابل، ثروتمندانِ راضی، با انقلاب مخالفت نمایند. در واقع باید بین مردمِ ناراضیِ محروم که از نظر میزان رفاه و موقعیت عینی متفاوت‌اند، پیوندی برقرار شود.
جیمز دیویس کوشیده است تا انقلاب‌های آمریکا، فرانسه، روسیه و مصر را با منحنی جی تطبیق دهد. طبق نظریه دیویس، اگر جامعه‌ای برای مدتی نسبتاً طولانی وضعیت اقتصادی بهتری داشته باشد و سپس، کسب آن‌ها با رکودی سریع مواجه شود، دچار اغتشاش خواهد شد. چنین امری ممکن است که گاه باعث شورش یا انقلاب شود، اما از آنجا که جوامع از نظر روحیه عمومی، ویژگی‌های فرهنگی، سابقه تاریخی و مانند آن با یکدیگر متفاوت‌اند، از این‌روی ممکن است مسیرهای متفاوتی در جریان وقوع دیده شود. کسانی که با تطبیق انقلاب ایران با منحنی جی موافق‌اند، معتقدند روند شبه‌مدرنیسمی که در ایران از سال‌ها پیش از انقلاب آغاز شده بود، نقطه شروع افزایش انتظارات در ایران است که بعدها افزایش بهای نفت نیز باعث افزایش درآمد سرانه و درنتیجه افزایش میزان برخوردهای عمومی شد. اما در سال‌های آخر به‌دلیل کاهش بهای نفت، کشور دچار رکود شده و از این روی فاصله‌ای تحمل‌ناپذیر میان سطح امکانات و انتظارات مردم به‌وجود آمد و درنتیجه انقلاب روی داد. در این تفسیر، ماهیت مذهبی انقلاب ایران مورد توجه قرار نگرفته است.


نظریه «چالمرز جانسون»
چالمرز جانسون یکی از نظریه‌پردازان شاخص رهیافت ساختاری کارکردگرایانه «پارسونزی» است که به ارائه یک نظریه سیستمیک در باب انقلاب می‌پردازد. او نیز با مبنا قراردادن بحث تعادل اجتماعی، علت انقلاب در هر جامعه را به‌عنوان یک نظام یا سیستم بروز ناکارایی و رشد آن تا مرز یک ناکارایی مرکب و چندجانبه در آن جامعه می‌داند. در صورت رسیدن ناکارایی در نظام به چنین سطحی و ترکیب آن با اصلاح‌ناپذیربودن، نخبگان حاکم از تطبیق خود با شرایط جدید و انجام‌دادن اصلاحات برای همراهی روند تحول عاجزند؛ از این‌رو جامعه به‌سوی انقلاب خواهد رفت. خصوصاً اینکه عوامل شتاب‌زایی هم بدان افزوده شود و نقش جرقه در انبار باروت را ایفا نماید که در این حالت انفجار انقلاب قطعی خواهد بود.
تحول در دو چیز می‌تواند تعادل اجتماعی را برهم زند: ارزش‌های مشترک و محیط. از آن‌جایی‌که این دو عامل عوامل اصلی وحدت، انسجام و ثبات در جوامع هستند، تحول در هر یک از آن‌ها می‌تواند جامعه مورد نظر را به سمت انقلاب سوق دهد. اگر چنانچه رهبران یک نظام نتوانند خود و جامعه خود را با تحولات درونی و برونی پدید‌آمده در ارزش‌ها و محیط همراه سازند، عدم تعادل اجتماعی تا مرز انقلاب تداوم خواهد یافت و این انقلاب است که می‌تواند چنین جامعه‌ای را مجدداً به حالت تعادل بازگرداند.
جانسون، باب ویژه‌ای در بحث انقلاب گشوده است. این دیدگاه در مقابل نظریه مارکسیستی انقلاب قرار دارد؛ نظریه‌ای که تضاد را عنصر اساسی جامعه می‌دانست و تغییر و تحولات تاریخی را دارای جنبه‌ای خشونت‌آمیز قلمداد می‌کرد. بر پایه این دیدگاه، یکی از ویژگی‌های اساسی نظام اجتماعی، وجود ساختار ارزشی خاصی است که اعضای جامعه بر آن متفق‌اند. ساختار ارزشی جامعه، نوع خاصی از عمل متقابل بین افراد مختلف و نیز موجودیت گروه‌ها و طبقات اجتماعی را از نظر اخلاقی پذیرفتنی می‌سازد. در واقع ارزش‌ها، الگوهایِ پیدایشِ انتظاراتِ مشترک و معیار هدایت و تنظیم رفتارند. همچنین ارزش‌ها، تعیین‌کننده وقایع اجتماعی و ازسویی معیاری برای تعیین واکنش مناسب دربرابر آن‌ها به‌شمار می‌آیند. ارزش‌ها برای سامان‌دادن به نظام تقسیم کار اجتماعی ضروری‌اند؛ زیرا با بهره‌گیری از آن‌ها دیگر نیازی به استفاده از زور برای انتصاب هر فرد به وظیفه‌ای تعیین‌شده نیست. براساس این دیدگاه، انقلاب در اثر سه‌عامل متوالی به‌وقوع می‌پیوندد: الف. ازبین رفتن تعادل (رکود قدرت)؛ ب. ناسازگاری نخبگان حکومتی؛ ج. عوامل شتاب‌زا.
در ایران عدم تعادلی که به‌عنوان عامل انقلابی درنظر گرفته شد، از اواخر سال ۱۳۵۶ در میان قشرهای مختلف اجتماعی دیده می‌شود؛ شعارهای مردم، اعتصابات عمومی همگی حاکی از وجود این عدم‌تعادل بوده است. درباره انعطاف‌پذیری نخبگان حکومتی، باید گفت این امر برخلاف نظر جانسون بسته به شرایط موجود، گاه ثبات و گاه تشدید بی‌ثباتی و پیشرفت روند انقلاب را درپی دارد. اینکه اصلاحات بتواند موجب ثبات گردد، به عوامل مختلفی بستگی دارد؛ مانند نوع عقاید عمومی و فرهنگ عامه، جایگاه حکومت در بین مردم و سابقه تاریخی آن و نیز تجربیات مردم در ارتباط با رژیم سیاسی. به‌طورکلی، اگر در میان مردم کشوری روحیه انقلابی پدیدار گردد، به‌گونه‌ای که به یک ایدئولوژی انقلابی و اصیل پیوند خورده باشد، بسیار محتمل است که انجام اصلاحات با شکست مواجه شود. جانسون با ذکر این‌نکته که تعادل با انعطاف‌پذیری باز می‌گردد، موضوع را بسی ساده انگاشته است. وی حتی به این مطلب اشاره نکرده که انعطاف‌پذیری باید به‌موقع باشد. درباره نقش عوامل شتاب‌زا نیز باید گفت، رژیم شاه به‌ویژه پس از فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر فرار نظامیان و پیوستن آن‌ها به مردم، دچار گسیختگی نیروهای نظامی و فرار رده‌های مختلف آن گردید.


نظریه «میشل فوکو»
میشل فوکو، فیلسوف مشهور فرانسوی در جریان انقلاب اسلامی ایران به تهران و قم مسافرت کرده و از نزدیک شاهد وقوع انقلاب بوده است. فوکو درخصوص ریشه‌یابی علل وقوع انقلاب اسلامی ایران معتقد است که این انقلاب نمی‌تواند با انگیزه‌های مادی صورت گرفته باشد؛ زیرا جهان شاهد شورش و قیام همه مردم علیه قدرتی می‌باشد که مشکلات اقتصادی آن درحدی بزرگ نبوده که درنتیجه آن، میلیون‌ها ایرانی به خیابان‌ها بریزند و قیام کنند. از این‌روی، ریشه این انقلاب را باید در جایی‌دیگر جستجو کرد.
از دیدگاه فوکو، شکل و محتوای انقلاب اسلامی ایران امری اتفاقی و تصادفی نیست، بلکه در حقیقت، این رهبری مذهبی بود که با تکیه‌بر موضع مقاوم و انتقادی سابقه‌دار در مکتب تشیع دربرابر قدرت‌های سیاسی حاکم و نیز نفوذ عمیق در دل ایرانیان توانست آنان‌را اینگونه به قیام وادارد؛ آن هم علیه رژیمی که بی‌شک یکی از مجهزترین ارتش‌های دنیا را در اختیار داشت و از حمایت مستقیم آمریکا و دیگر قدرت‌ها برخوردار بود. او درخصوص نقش برجسته رهبری انقلاب می‌گوید: «شخصیت آیت‌الله خمینی پهلو به افسانه می‌زند. هیچ رئیس دولتی و هیچ رهبر سیاسی‌ای حتی به پشتیبانی همه رسانه‌های کشورش نمی‌تواند ادعا کند که مردمش با او پیوندی چنین شخصی و چنین نیرومند دارند.» به‌نظر فوکو، روح انقلاب اسلامی در این حقیقت نهفته است که ایرانی‌ها از خلال انقلاب خود درصدد ایجاد تحول و تغییر در خویش بودند. در واقع هدف اصلی آن‌ها ایجاد تحولی بنیادین در وجود فردی و در حیات سیاسی و اجتماعی و در نحوه تفکر و شیوه نگرش خویش بود. ایرانیان خواهان این بودند که تجربه و نحوه زیستن خود را دگرگون سازند و برای این منظور، پیش از هر چیز، خود را هدف قرار داده بودند. آنان راه اصلاح را در اسلام یافتند؛ اسلامی که برای آنان هم دوای درد فردی و هم درمان بیماری‌ها و نواقص اجتماعی بود. مفهوم معنویت‌گرایی سیاسی، بن‌مایه تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی ایران را تشکیل می‌دهد.


نظریه نظام‌ جهانی «جان فوران»
جان فرانسیس فوران، که صاحب تألیفات متعدد درخصوص جامعه‌شناسی انقلاب‌ها و توسعه، به‌ویژه در جوامع جهان سوم است، از مشهورترین اندیشمندان نسل جدید نظریه‌پردازان انقلاب است که به‌ویژه از انقلاب ایران تأثیرات زیادی پذیرفته است.
فوران از معدود نظریه‌پردازان انقلاب است که تلاش کرده با استفاده از یک مدل چندعاملی با تلفیقی از نظریه‌های دولت، وابستگی، نظام جهانی و تحلیل شیوه‌های تولید، الگوی جدیدی برای مطالعه انقلاب‌های جهان سوم ارائه کند. به‌نظر فوران، در تبیین انقلاب‌های جهان سوم باید چشم‌انداز گسترده‌ای ارائه کرد که عناصر زیر را مدّنظر قرار دهد: ساختارهای اجتماعی ملل جهان سوم، نقش مهمی که فرهنگ‌های سیاسی گروه‌ها و طبقات اجتماعی ایفا می‌کنند، ماهیت دوگانه بحران‌های انقلابی و فرصت‌هایی که نظام جهانی برای انقلاب فراهم می‌سازند و سرانجام توانایی‌های ائتلاف‌های چندطبقه‌ای در برپا کردن انقلاب.
تأکید بر نقش برجسته و عمده فرهنگ و نظام جهانی در بروز انقلاب‌ها، به‌ویژه در جوامع جهان سوم و کوشش در راستای معرفی نقش برجسته تعامل ساختارهای داخلی و خارجی از مهمترین دستاوردهای فوران با هدف تبیین تحولات اجتماعی در این جوامع می‌باشد. به‌نظر وی، مجموعه پیچیده و متغیری از روابط میان بازیگران و ساختارهای داخلی و خارجی تا حدّ زیادی عامل شکل‌های خاصی است که تغییر اجتماعی در طول تاریخ به‌خود می‌گیرد. در واقع از نظر فوران، درک صحیح تحولات اجتماعی بدون شناخت عمیق موقعیت تاریخی جامعه موردنظر در نظام جهانی، از یک‌سو و واکنش این نظام در مقابل تحولات صورت‌گرفته در این جامعه، از سوی دیگر، میسر نخواهد بود. فوران تلاش می‌کند با استفاده از نظریه نظام جهانی و تأکید بر تأثیر «فضای جهانی» که از آن با عنوان گشایش در نظام جهانی یاد می‌کند، تأثیر عوامل فراملّی را در ایجاد وضعیت انقلابی مورد بررسی قرار دهد.
فوران مدل انقلاب خود را براساس درک ساختار اجتماعی جهان سوم به‌مثابه محصول پیچیده‌ای از عملکرد مکانیسم‌های داخلی و خارجی پایه‌گذاری می‌کند. وی، برطبق نظریه والرشتاین، معتقد است نظام جهانی موجد فشارهای اقتصادی و سیاسی و نظامی خارجی‌ای است که از جانب کشورهای مرکز سرمایه‌داری و قدرتمند مرکز بر جهان سوم وارد می‌شود. این فشارها با ساختارهای اجتماعی ازپیش موجود جوامع جهان سومی مواجه می‌شوند و با گذشت زمان به پیدایش ترکیب جدیدی از شیوه‌های جدید سرمایه‌داری و ماقبل سرمایه‌داری می‌انجامد. نتیجه آن در اقتصادهای پویاتر فرایندی از انباشت سرمایه است که می‌توان آن‌را فرایند «توسعه وابسته» نامید که اساساً رشدی در درون محدودیت‌هاست. ممکن است برخی شاخص‌های توسعه پیشرفت‌هایی را نشان دهند، اما این‌ها نوعاً برای طیف گسترده‌ای از طبقات اجتماعی نتایج منفی، از قبیل مشکلات بیکاری، تورم، ازدحام جمعیت شهری، نارسایی در ارائه خدمات آموزشی و بهداشتی درپی خواهد داشت.
بازتولید چنین نظامی، اغلب مستلزم دولت سرکوب‌گری است که ضامن حفظ نظم در ترتیبات اجتماعی است. فوران برای وقوع یک انقلاب سه‌شرط دیگر را لازم و کافی فرض می‌کند که مهم‌ترین آن‌ها وجود یک فرهنگ سیاسی «مخالفت» است. منظور آن‌ است که بخش‌های گوناگون مردم و طبقات اجتماعی جامعه، تغییرات گسترده اجتماعی و اقتصادی را که در نتیجه ایجاد توسعه وابسته در جامعه به‌وجود آمده است از طریق جهت‌گیری‌های فرهنگی و ارزشی از قبل موجود در جامعه، مانند ایده‌های ملی‌گرایی، سوسیالیسم و یا مذهب تعبیر و تفسیر می‌کنند. در واقع، این جهت‌گیری فرهنگی دستمایه‌های مقابله با دولت سرکوب‌گر و حامیان خارجی آن را فراهم و نقش مهمی را در توانایی سازماندهی جنبش‌های انقلابی ایفا می‌کند.
اما نکته نقدپذیر در نظریه نظام جهانی جان فوران تأکید بیش از حد وی بر نقش آمریکا در آزادسازی فضای سیاسی ایران، بی‌توجهی به نقش عوامل خارجی در این نمونه و بالأخره اصرار بر بی‌تحرکی این قدرت بزرگ در رویارویی با انقلاب اسلامی ایران می‌باشد. در این‌رابطه، مفروضات زیر را می‌توان مطرح کرد: ۱. دلیل قانع‌کننده‌ای مبنی‌بر وجود فشار و تحمیل بر شاه از سوی «نظام محوری جهان» یعنی آمریکا در ایجاد فضای باز سیاسی ایران وجود ندارد. در این‌رابطه باید به نقش عوامل داخلی نیز توجه بیشتری کرد؛ ۲. فوران مدعی است در صورتی‌که آمریکا، به‌عنوان قدرت جهانی مسلط در مرکز، به حمایت از شاه و اقدامات او در سرکوب مخالفان ادامه می‌داد، مخالفان فرصت ائتلاف به‌منظور سرنگونی نظام سیاسی پیدا نمی‌کردند. در‌حالی‌که برخلاف ادعای فوران، واقعیت‌های انقلاب ایران به‌گونه‌ای دیگر بود. کتاب‌ چندین جلدی «اسناد لانه جاسوسی آمریکا»، خاطرات و کتاب‌های دولتمردان این کشور به‌خوبی نشان‌ می‌دهد که آمریکا، در دوران انقلاب، از هیچ کوششی برای سرکوبی قیام ایران فروگذار نکرد و هرگز حمایت خود را از رژیم شاه و کشتار مردم توسط آن قطع نکرد.
تطبیق انقلاب اسلامی با نظریات گوناگونی که درباره انقلاب‌های بزرگ دنیا روی داده است بسیار مشکل و پیچیده است. علت مشکل‌بودن تطبیق این نظریات با انقلاب اسلامی آن است‌ که از یک‌طرف انقلاب‌ها در شرایط زمانی و مکانی یکسانی رخ نمی‌دهند، بلکه هرکدام به‌تناسب زمان و مکان مخصوص خود اتفاق می‌افتند و از سوی‌ دیگر انسان‌هایی که در هرکدام از انقلاب‌های بزرگ دنیا شرکت کرده و باعث پیروزی و غلبه بر رژیم‌های سیاسی خود شده‌اند، دارای اهداف، ارزش‌ها، افکار، عقاید و فرهنگ‌های متفاوتی بوده‌اند. نیم‌نگاهی به انقلاب‌های بزرگ سده‌های اخیر و مقایسه آن با انقلاب اسلامی نشان می‌دهد رمز ماندگاری و پویایی انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی(ره) در ماهیت اندیشه‌های امام بوده است. اندیشه‌هایی که امروزه یک گفتمان جدید را در عرصه بین‌المللی ایجاد کرده است.