کودکان، ناتوانترین قربانیان خشونت هستند که گفتمان غالب بسیاری از فرقههاست. کودکان در این فرقهها مجبور به جدایی از والدین خود، گرفتن آموزشهای اجباری ویژه، کار سخت و ذهنشویی هستند.
اکثر این کودکان در دوران حیات خود در این فرقهها قربانی تجاوز جنسی، بهرهکشی و نقض حقوقبشر میشوند. بهترین حالت برای این کودکان در گروههایی که ایدئولوژی افراطی و تروریستی دارند، تبدیلشدن آنها به افرادی خشن و غیرعادی است که بهشکل بالقوه آمادگی ارتکاب هرگونه خشونتی را در جامعه دارند و بدترین حالت نیز تبدیلشدن به عنصر انتحاری است که هم خود و هم دیگران را به کام مرگ میکشانند. علاوه بر اینکه انقیاد و اطاعت آنها از یک فرد یا یک اندیشۀ قانونشکن و غیرقانونی، تهدیدی دیگر برای جوامع قانونمند است.
هفته گذشته دختر هفتسالۀ سوری با بستن کمربند انفجاری، خود را در یک مرکز پلیس در منطقه المیدان دمشق منفجر کرد. انفجاری که باعث مرگ این کودک بیگناه و زخمیشدن چند نفر دیگر شد. پدر و مادر این کودک اعضای گروه تروریستی جبهة النصرة، داعش و احرارالشام بودند که تجربه حضور در همۀ گروههای مزبور را داشتهاند.
موضوع این دختر باعث شد تا بار دیگر مسئله سوء استفاده تروریستها از کودکان مورد توجه قرار بگیرد. واقعیت این است که سوء استفاده گروههای تروریستی فعال در سوریه و عراق از کودکان موضوع جدیدی نیست. این رفتار با کودکان بخشی لاینفک از فضای موجود در فرقههاست.
مطالعه موردی فرقهها در کشورهای غربی نشان میدهد سوء استفاده از کودکان در این گونه گروهها در دهههای 1970 تا 1990 میلادی به وفور دیده میشود. فرقه «خانه عبری سیاه یهودا» در میشیگان آمریکا، «انجمن ورزشی اکلسیا»، «کلیسای مسیحی آلاموی مقدس» و فرقه «معبد خلق ها» (جونز تاون) نمونههایی از گروههایی هستند که سوء استفاده از کودکان، بد رفتاری با آنها و حتی قتل عام آنان، به عنوان بخشی از هویت و شناسنامه آنها تبدیل کرده است.
در غرب آسیا نیز پیشینه رفتارهای فرقهای با کودکان به پیش از ظهور گروههای تروریستی افراطگرا مانند داعش و همفکران آن باز میگردد. گروهک تروریستی منافقین ( مجاهدین خلق) را باید یک نمونه متکامل از این فرقهها دانست که به نظر میرسد پیشینه سوء استفاده از کودکان در آن قدیمیتر از هر گروه دیگری در این منطقه باشد.
کودکان در این گروه، از بدو تولد مورد ظلم و ستم، استثمار و استفاده ابزاری مرتبط با فعالیت والدینشان، قرار میگیرند. آنها با از دست دادن پدر یا مادر یا هر دو، فرزند پدران و مادران دیگر میشوند. بهرهکشی از کودکان و ظلم به آنان و خانوادههایشان در فرقه رجوی را عمدتا باید به سالهای انقلاب ایدئولوژیک سازمان گره زد.
رهبر این گروه در سال 1365 اولین مرحله از انقلاب ایدئولوژیک خود را اعلام کرد. در این مرحله مسعود رجوی رهبر گروه، طلاق همسر یک از اعضای رده بالای گروه را به اجبار از او گرفت و همسرش را به همسری خود برگزید.
در مرحله بعدی این انقلاب، که پس از پایان جنگ ایران و عراق و شکست آنها در برابر ایران بود، همه عناصر متأهل ملزم شدند که طلاق بگیرند و یک سال بعد، فرزندان آنها که حدود 800 نفر بودند از خانوادهها جدا و از از پادگانهایشان در عراق به اروپا منتقل شدند تا تحت نظر فرقه بزرگ شوند.
جالب آنکه گروه رجوی که نارضایتی خانوادههای کودکان را از جداکردن آنها میدید برای مجبورکردن آنها به رضایت دادن، فرزندانشان را به بغداد که در آن روزها به شدت توسط هواپیماهای نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا بمباران میشد منتقل کرد و در نهایت نیز خانوادهها برای درامان ماندن کودکان خود، تن به اعزام آنها به اروپا میدادند.
این کودکان که سن آنها بین 2 ماه تا 15 سال بود در اروپا به پایگاههای منافقین در آن کشورها منتقل شدند و تعدادی نیز به خانوادههای هوادار گروه سپرده شدند تا به این وسیله، این کودکان حلقه اتصال بین هواداران و گروه باشند. کودکان تحت تحمل فشارهای روحی، آموزشهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک میدیدند. به اعتقاد بسیاری از عناصر سابق گروه رجوی، این کودکان گروگانهایی بودند تا والدین وفاداری مطلق خود را نسبت به رهبران فرقه از دست ندهند.
علاوه بر اینکه این گروه به دنبال تربیت نسلی از سربازان جوان و وفادار به خود بود. الیزابت روبین در مقالۀ «فرقۀ رجوی» از نادره افشاری عضو سابق گروه نقل قول میکند: «هر روز صبح و شب، کودکان باید در مقابل پوستر مسعود و مریم بایستند و به آنها درود بفرستند. آنها این بچهها را نسل بعدی سربازان خود میدانند. میخواهند آنها را شستشوی مغزی داده و کنترل کنند.» پوشاندن یونیفورمهای نظامی، خواندن سرودهای نظامی و سازمانی و آموزشهای درسی منطبق با ایدئولوژی منافقین بخشی از اقدامات این گروه در سوء استفاده از کودکان تحت کنترل خود بوده است.
در آن سوی موضوع سوء استفاده از کودکان در منطقه غرب آسیا، گروههای تروریستی تکفیری قرار دارند. رفتارهای این گروهها با کودکان که بسیار مشابه به گروک منافقین است منحصر به داعش نیست لیکن حجم بالای کودکان مورد سوء استفاده توسط داعش به قدری بالاست که عملا این گروه را منحصر بفرد کرده است.
ربودن و جدا کردن کودکان از خانواده ها، شستشوی ذهنی و آموزشهای ایدئولوژیک به آنها، آموزشهای نظامی و سخت به آنان، تربیت آنها برای عملیات انتحاری، و شلیک به قربانیان و سربریدن اسیران توسط این کودکان بخشی از سوء استفادههای گروههای تروریستی افراط گرا در منطقه است.
کمیته سوری حقوقبشر در آگوست سال 2014 گزارش داده است که حدود 800 کودک کمتر از 18 سال توسط داعش، آموزش نظامی دیده اند. نکتهای که قابل توجه است این است که این گروه نیز مانند منافقین، تلاش میکنند تا فضای تفریحی منحصر بفردی را برای این کودکان تحت آموزش فراهم کنند تا مانع از نارضایتی آنها یا تمایل به خروج بشوند.
براساس گزارش مرکز مبارزه با تروریسم وست پوینت میان سالهای 2015 تا 2016، 90 کودک 12 تا 16 ساله عضو داعش در نبردهای این گروه کشته شده اند. علاوه بر اینکه کودکان جنگجو در این گروه در سال 2015 نسبت به سال پیش از گزارش به میزان 3 برابر افزایش یافته است.
900 کودک 5 تا 15 سال نیز در سال 2015 از موصل ربوده شده و در اردوگاههای آموزشی داعش تحت آموزشهای دینی و نظامی قرار گرفتند.
رفتارها و اقدامات مشابه گروههای تروریستی از جمله منافقین و داعش در بهره کشی از کودکان علاوه بر نشان دادن وجوه مشترکی که میان این گروهها وجود دارد، زنگ خطر را برای اوضاع و شرایط کودکان در مناطق تحت کنترل تروریستها به صدا در میآورد.
استفاده از این کودکان به عنوان طعمه، شستشوی ذهنی آنان، کمک به پیشبرد مقاصد سیاسی و نظامی گروه، و تربیت سربازانی کاملا مطیع، تعلیم و تربیت ناکافی یا غیر مناسب، مراقبتهای ضعیف، سوء رفتارهای عاطفی و روانی و تربیت نسلی خشن، بخشی از تهدیدهایی است که به واسطه اقدامات جنایتکارانه فرقهها در حق کودکان رخ میدهد.