کودکان ایرانی، قربانیان تروریسم؛ از ترورهای کور و سازمان‌یافته تا قربانیان حملات موشکی اسرائیل

0789545174838

از بدو پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال 1357، گروه های تروریستی و مسلح مختلف در نقاط مختلف کشور دست به اقدامات خشونت آمیز مسلحانه زدند که نتیجه آن شهادت 23000 شهروند ایرانی بود. از این تعداد، کودکان زیر 12 سال حدود 500 نفر از این تعداد را در بر می گیرند. اگر بنا باشد براساس برخی تعاریف، کودکان را افراد زیر 18 سال بدانیم این تعداد به حدود 2000 نفر افزایش پیدا می کند.

این عدد برای هر کشور و جامعه ای عدد بسیار بزرگ و دردناکی است. با هرمعیاری که در نظر گرفته شود، جان باختن کودکان و البته این تعداد قابل توجه از آنها در ایران، هیچ گونه توجیه منطقی ندارد.

طبیعتا باید از همه کودکانی که در سراسر جهان قربانی جنگ و تروریسم می شوند و جان خود را از دست داده اند یا دچار معلولیت های دائمی شده اند یاد کنیم و آنها را گرامی بداریم. از بیش از 18000 کودک در غزه و بیش از 300 کودک لبنانی که در دو سال گذشته، بر اثر خشونت زاید الوصف رژیم اسرائیل و اقدامات خشونت بار و ترورهای آن جان خود را از دست دادند. همچنین از هزاران کودکی که در عراق، سوریه، یمن و سودان قربانی جنگ ها و تروریسم شده اند و می شوند.

در دهه 60 و بخشی از دهه 70 شمسی، بخش عمده ای از حملات تروریستی در ایران در محیط های عمومی و با ماهیت غیرهدفمند صورت گرفت؛ بمب گذاری در اماکن پرتردد، عملیات مسلحانه در معابر شهری، حمله به تجمعات و خرابکاری. همگی اینها از شیوه های رایج مورد استفاده گروه های مسلح و تروریست بوده است.

به دلیل ماهیت عمومی محل حوادث، کودکان به عنوان بخشی از جمعیت عادی در معرض آسیب مستقیم بودند.

این همه ماجرا نیست. در برخی از عملیات های تروریستی هدفمند، کودکان نیز قربانی اقدامات گروه ها بودند. در موارد متعدد گزارش شده است که گروه هایی مانند حزب دمکرات کردستان یا سازمان مجاهدین خلق با حمله مسلحانه به برخی منازل برای ترور هدف مورد نظر، همه افراد موجود در آن خانه را هدف قرار می داده اند.

بهرنگ درویش، کودک 2 ساله ای که پس از عملیات مشترک حزب دمکرات و مجاهدین خلق در به رگبار بستن مادر و پدربزرگش در منزل مسکونی در سال 61 (اسفند)، سر بریده شد، نمونه ای از این جنایات است.

محمد، محمود و احمد فتح الله زاده، سه برادر 11 تا 14 ساله ای که در کنار پدرشان و در منزل مسکونی شان در روستا در سال 60 توسط حزب دمکرات به رگبار بسته شدند نیز نمونه ای دیگر از ترورهای هدفمندی بود که کودکان هم قربانی آنها بوده اند.

 لیلا و زهرا نوربخش که در سال 60 قربانی آتش زدن یک اتوبوس داخل شهری توسط مجاهدین خلق شدند دو خواهر 2 ساله و 3 ساله ای بودند که یکی براثر آتش سوزی جان خود را از دست داد و دیگری دچار سوختگی شدید شد که همچنان با عوارض جسمی و روحی آن حادثه دست و پنجه نرم می کند.

ماشا و علیرضا ارجمند دو برادر 7 ساله و 10 ساله ای که با خانواده خود برای زیارت امام رضا ع به مشهد می رفتند در سال 65 در میدان فردوسی تهران هدف یک بمب گذاری کور قرار گرفتند و جان خود را به همراه پدر و مادرشان از دست دادند. در آن بمب گذاری، 20 شهروند جان خود را از دست دادند.

در مرداد 67، هنگامی که گروه تروریستی مجاهدین خلق وارد شهر اسلام آباد غرب شد، مردم این شهر سراسیمه اقدام به خروج از شهر کردند. اتومبیل این خانواده، در حین فرار، توسط مهاجمان به رگبار بسته شد و 4 کودک این خانواده شامل سه دختر و یک پسر 3 تا 14 ساله قتل عام شدند.

در کنار این کودکان، زینب کَمایی دختر 14 ساله ای که در سال 61 توسط تروریست ها ربوده و مظلومانه شهید شد نمونه کودکی است که به طور هدفمند و به خاطر ظاهر و روحیه مذهبی، توسط مجاهدین خلق ترور شد.

در اقدامات تروریستی دو دهه بعدی در ایران هم که گروه های تکفیری و قوم گرا نقش بارزی ایفا کردند، کودکان همچنان قربانی اقدامات خشونت آمیز تروریست ها بودند.

عرفان وعلیرضا انتظامی دو برادر 5 و 11 ساله که همراه پدرشان بودند در یک بمب گذاری در سال 87 در شیراز توسط گروه موسوم به تندر به شهادت رسیدند.

ثنا پردل نوزاد 2 ماهه که در کنار مادرش در عملیات انتحاری گروه جندالله در چابهار در سال 89 به شهادت رسید یا نسترن خسروی دانش آموز 8 ساله ای که در همان حادثه به شهادت رسید نمونه ای از کودکان قربانی اقدامات تروریستی توسط گروه های تروریستی افراط گرای سلفی در جنوب شرقی ایران هستند.

حمله به رژه نیروهای مسلح در اهواز در سال 97 هم از نمونه های شاخص است که در آن چند کودک به همراه خانواده های خود جان خود را از دست دادند یا دچار مجروحیت شدند.

عملیات انتحاری دی ماه 1402 در کرمان که بزرگ ترین عملیات تروریستی از سال 57 تاکنون در کشور بود و نزدیک به یکصد شهید برجای گذاشت از حیث قربانیان کودک و دانش آموز یکی از تلخ ترین حوادث تروریستی کشور بود. در این حادثه بیش از 30 کودک و نوجوان که بسیاری از آنان دانش آموز بودند جان خود را از دست دادند. در این حادثه یک خانواده به تنهایی 5 کودک زیر 10 سال خود را از دست داد.

علاوه بر این کودکان، صدها کودک هم دچار مجروح و معلولیت های جسمی ناشی از اقدامات تروریستی شده اند. رضا و محمد بیت سالم دو برادر 3 و 7 ساله که در سال 78 در حالیکه با پدر و مادرشان سوار بر موتور سیکلت بودند هدف پرتاب خمپاره مجاهدین خلق در اهواز شدند و از آن زمان تاکنون درگیر معلولیت جسمی شدند نمونه ای از کودکان آسیب دیده جسمی هستند که تا سال های بزرگسالی، همچنان گرفتار عوارض این ترورها هستند.

به همه این کودکان باید آنهایی که با عوارض روحی و روانی اقدامات تروریستی دست و پنجه نرم می کنند را هم افزود. قربانیان تروریسم تنها کودکان شهید یا معلول و آسیب دیده جسمی نیستند. در بسیاری از حوادث تروریستی، کودکانی که شاهد صحنه های خشونت آمیز ناشی از بمب گذاری ها یا عملیات انتحاری و موارد مشابه هستند هم قربانی و آسیب دیده هستند. به ویژه اگر شاهد از دست رفتن فرد یا افرادی از اعضای خانواده خود باشند.

تجربه مستقیم خشونت های تروریستی و جنگی برای کودکان یکی از شدیدترین انواع آسیب‌های روان‌شناختی است. این تجربه، حتی اگر کودک فقط شاهد حادثه باشد، ساختار عاطفی، ادراکی و امنیت روانی او را برای ماه‌ها و گاه سال‌ها متأثر می‌کند.

در جریان تجاوز خرداد ماه رژیم صهیونی به ایران، ده ها نفر از نخبگان نظامی و علمی کشور در کنار اعضای خانواده هایشان به طور هدفمند ترور شدند. در 12 روز این جنگ، حداقل 50 کودک به تنهایی یا در کنار فرد یا افرادی از اعضای خانواده خود جانشان را از دست دادند. این اعمال و اقدامات رژیم، به طور آشکار ماهیت تروریستی دارند، نقض فاحش حقوق بشر، جنایت جنگی و حملات هدفمند به شمار می روند. 

تروریسم و جنگ در ایران برای بیش از چهار دهه، جان صدها کودک ایرانی را گرفته، صدها نفر را دچار مجروحیت و معلولیت کرده و هزاران کودک دیگر را دچار آسیب های مختلف روانی و حتی اقتصادی ناشی از فقدان حداقل یکی از اعضای خانواده کرده است. آسیب هایی که می تواند بر نسل بعدی آن کودکان هم انتقال یابد.

ماهیت ضد انسانی گروه های تروریستی، طبیعتا تفاوتی میان کودکان قائل نیست. در جنایات این گروه ها، حتی کودکانی که به اشکال مختلف به این گروه ها وابستگی دارند هم هدف آزار و اذیت و نقض حقوق اولیه خود قرار می گیرند. ربایش و جذب و استفاده از آنان در درگیری های مسلحانه یا اقدامات تروریستی، فریب و شستشوی ذهنی آنها برای استفاده به عنوان سرباز – کودک، در میان گروه های تروریستی کردی ایرانی به شدت به چشم می خورد. کودکانی که سرنوشت تعدادی زیادی از آنها هیچ گاه برای خانواده های نگران شان مشخص نیست.

از آن سوی، کودکانی بوده اند که به دلیل ماهیت ضد خانواده در فرقه ها و گروه های تروریستی، بالإجبار از والدین که اعضای گروه بوده اند جدا سازی شدند. نمونه بارز و مشخص را می توان در جداسازی صدها کودک از والدین خود در سازمان مجاهدین خلق یا منافقین از نیمه دوم دهه 60 به بعد مشاهده کرد. کودکانی که برای وفادارتر شدن اعضای گروه در عراق، توسط رهبر گروه از والدین خود جدا و به اروپا ارسال شدند. بخشی از آنها به خانواده های دیگر سپرده شدند و بخشی نیز برای اقدامات فریب کارانه گروه مانند جمع آوری کمک های مالی روانه خیابان ها شدند. بخشی از این کودکان پس از رسیدن به سن قانونی، دوباره به پایگاه های نظامی مجاهدین خلق به عراق منتقل می شدند و به عنوان نیروهای جدید مورد بهره کشی قرار می گرفتند.

کودکان ایرانی قربانی تروریسم و خشونت ناشی از جنگ، علاوه بر اینکه قربانیان روحی و جسمی ناشی از ترور بوده اند، قربانی بی توجهی کامل نهادهای بین المللی هم به شمار می روند. متأسفانه روایت این کودکان و مطالبات و حقوق آنان توسط گزارشگران بین المللی مورد توجه قرار نگرفته است. موضوعی که می تواند ناشی از رفتار سیاسی و دسته بندی قربانیان ترور در دنیا باشد. این حجم از کودکان ترور در جهان که کم نظیر است، یک مسؤولیت جدی و سنگین اخلاقی برای نهادهای بین المللی به خصوص سازمان ملل و زیر مجموعه های آن مانند شورای حقوق بشر و یا گزارشگران آن ایجاد می کند.

 

سید رضا قزوینی؛ پژوهشگر تروریسم و مسائل غرب آسیا(

این مقاله در کنفرانس "کودکان؛ قربانیان خشونت در جنگ‌ها و حوادث تروریستی" به مناسبت روز جهانی کودک، که توسط بنیاد هابیلیان (خانواده‌های ایرانی قربانیان تروریسم) برگزار شد، ارائه گردید.