«غرب‌زدگی» و «تحجر»، دو سر یک طیف هستند

Rahimpoor Azqadiمتن ذیل سخنرانی کامل استاد حسن رحیم‌پورازغدی در افتتاحیه اولین دوره تخصصی‌آموزشی بصیرت در بنیاد فرهنگی مصلی‌نژاد مشهد است که به مباحثی همچون تهاجم فرهنگی، جنگ نرم، جریان غرب‌زده و متحجر و... پرداخته است.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور) در این دوره که به آموزش مدیران، معاونین و دبیران پرورشی نواحی و مناطق آموزش‌وپرورش مشهد به مدت یک‌هفته اختصاص یافته بود، اساتیدی همچون حسن رحیم‌پورازغدی، دکتر یعقوب توکلی، دکتر ابوالفضل صدقی، دکتر محمدرضا جواهری، دکتر حمزه‌علی بهرامی، حجت‌الاسلام رضا اکبری‌آهنگر و... حضور داشتند و موضوعات جریان‌شناسی سیاسی پس از انقلاب، آشنایی با گروهک تروریستی منافقین، شناسایی انجمن منحرف حجتیه، تبیین فرقه‌های استعماری و ضاله بهائیت و وهابیت و معرفی شیطان‌پرستی و فرقه‌های نوظهور به بحث و بررسی گذاشته شد.

********

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی نبینا، نبی الرحمه؛ ابوالقاسم محمد و آله. به محضر برادران و خواهران عزیز سلام عرض می‌کنم و از اظهار لطف و دعوتی که فرمودید و خدمت شما شرفیاب شدیم، تشکر می‌کنم. موضوع بحث، به حسب مخاطب که شما دوستان بزرگوار باشید و هم کسانی که شما روی آن‌ها تأثیر می‌گذارید، اشاره به نوعی جریان‌شناسی فرهنگی است که با تعامل زمینه‌های داخلی و پروژه‌های خارجی، توأمان صورت می‌گیرد.

دو رویکرد اشتباه در مواجهه با جنگ نرم: غفلت و ترس

وقتی مباحثی مانند تهاجم فرهنگی، رسانه‌ای، اخلاقی یا جنگ نرم و... مطرح می‌شود، ممکن است دو نوع مواجهه غلط با این مسائل پیش بیاید: عده‌ای دچار غفلت و خوش‌خیالی هستند و همه چیز را صرفاً طبیعی می‌بینند و عده‌ای دیگر از ترس دچار وادادگی می‌شوند و آنقدر مسائل را پیچیده و مهارنشدنی می‌بینند که تسلیم می‌شوند.

ما در برابر دو رویکرد غلط در باب تهدیدهای فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی در جامعه‌مان؛ یعنی رویکرد ترس و وادادگی و رویکرد غفلت و خوش‌خیالی که خیلی از ما و مسئولین دچار آن هستند، باید دنبال رویکرد سوم باشیم و آن اعتماد به نفس و هوشیاری است.

رویکرد صحیح در برابر جنگ نرم و تهاجم فرهنگی چیست؟

نکته اول، آگاه بودن ما و بعد انتقال درست این آگاهی به فرزندان‌، نسل جدید و شاگردان‌مان در آموزش‌و‌پرورش و آموزش‌عالی است؛ تا ما این مسائل را ندانیم و مواجهه صحیح با این مسائل را پیدا نکنیم، طبیعتاً نمی‌توانیم به دیگران در این مورد لطف و کمکی بکنیم.

نکته دوم، تا ما چه به لحاظ فردی و چه به لحاظ اجتماعی دچار ضعف‌ مزاج نباشیم، آسیب‌های بیرونی روی ما اثر نمی‌گذارد. وقتی باید بترسیم و نگران باشیم که مشکلی درون ما وجود دارد؛ از یک جهت مثل سلامت و بیماری جسمانی است؛ انواع و اقسام میکروب‌ها و تهدیدهای بیرونی همیشه هست، ولی چرا ما همیشه مریض نیستیم؟!

می‌دانید که خیلی از این میکروب‌ها و ویروس‌ها و باکتری‌ها داخل بدن ما و شما هست؛ چرا ما در مواردی سالم هستیم و آسیب‌پذیر نیستیم، ولی در جاهایی کاملاً آسیب‌پذیر می‌شویم. این برمی‌گردد به اینکه وقتی مزاج و بدن ما ضعیف می‌شود، آن میکروب و ویروس و باکتری که تا به حال حتی ممکن بود در خدمت بدن باشد، به یک دشمن کارآمد تبدیل می‌شود و ما را از پا می‌اندازد.

اگر این ضعف، مفرط شد، چیزی مثل ایدز فرهنگی ایجاد می‌شود. ایدز کاری می‌کند که سیستم دفاعی بدن افرادی را که گرفتارش می‌‌شوند، فلج می‌کند؛ یعنی دژهای دفاعی بدن از هم می‌پاشد و فرو می‌ریزد و این افراد ممکن است با سرماخوردگی معمولی بمیرند. به لحاظ فرهنگی و اخلاقی، وقتی هجوم رسانه‌ای و فرهنگی از بیرون تأثیر می‌گذارد که ما از داخل مشکلی داشته و از پس آن برنیامده باشیم.

روش کارآمد: ایجاد خودآگاهی، تقویت نظری و اخلاقی

بنابراین ایجاد خودآگاهی و تقویت نظری و اخلاقی در خودمان، جامعه، رسانه‌ها، آموزش‌وپرورش و دانشگاه‌ها بزرگترین روش کارآمد است که اگر درست عمل کنیم، جواب می‌دهد؛ هر جا جواب ندهد، مشکلی از این طرف وجود دارد. نمی‌خواهم بگویم مشکلی از آن طرف وجود ندارد، بلکه از آن طرف مشکلات و هجوم‌هایی وجود دارد، اما مشکل عمده‌ای این طرف وجود دارد که تأثیرگذار می‌شود.

اگر ما به قدر کافی منطقی و عادل باشیم، مطمئن باشید شبانه‌روز اگر بمباران‌های فرهنگی تشدید هم بشود، تأثیر نخواهد گذاشت. این «ما» هم شامل سیستم دستگاه تصمیم‌گیر و برنامه‌ریز مدیریت‌ها و هم شامل من و شما که معلم هستیم و با بچه‌‌ها و جوان‌ها سروکار داریم، می‌شود.

آنجایی تأثیر می‌گذارد که یا ما به لحاظ نظری، به قدر کافی منطقی نیستیم و به سوالات جواب واقعی نمی‌دهیم؛ یا به لحاظ عملی عادل نیستیم و وقتی مخاطبِ ما احساس تناقض‌گویی و بی‌منطقی بکند و از همه مهمتر احساس بی‌عدالتی و خودمحوری در سیستم، دستگاه، تصمیم‌گیران و معلمان بکند، طبیعتاً از ما و شما حرف‌شنوی ندارد.

حتی فضا برای حرف غیرمنطقی باز می‌شود. گاهی در بچه‌هایتان این را می‌بینید؛ حتی خودمان وقتی بچه بودیم، گاهی این کار را کرده‌ایم و مشکل ما نظری نبوده است. این گونه نیست که جواب مسئله‌ای را ندانیم؛ تبدیل می‌شود به لجبازی و علتش هم این است که می‌گوید اصلاً حرف شما درست، از خودت بدم می‌آید!

بنابراین اگر ما ملاحظات کافی داشته باشیم که هم حرف‌های ما، هم خود ما و شخصیت ما پذیرفتنی باشد، هیچ کس از بیرون کاری نمی‌تواند بکند. یعنی وقتی مزاج جامعه و مزاج فرهنگی در داخل به درستی مدیریت شد، با کمترین امکانات، بزرگ‌ترین موفقیت‌ها به دست می‌آید.

اصلاح خود؛ بزرگترین کارکرد فرهنگی

کما اینکه ما در انقلاب این را دیدیم. انقلاب با دست خالی انجام شد، ولی چون این دو مشکل را نداشت و سیستم قبل این دو مشکل را داشت، با کمترین امکانات و تجهیزات پیروز شد. خب، عکسش هم ممکن است اتفاق بیفتد؛ اگر آن مشکل و بیماری را داشته باشد. این را از آن جهت عرض می‌کنم که ما هر چه وقت و انرژی صرف اصلاح خودمان، منطقی‌تر کردن و پذیرفتنی‌تر کردن حرف‌هایمان، اسلامی‌تر کردن دیدگاه‌ها و در عرصه عمل اسلامی‌تر کردن رفتار خودمان بکنیم، ولو این‌که عمل فرهنگی محسوب نشود، در واقع بزرگترین کارکرد فرهنگی را دارد.

گاهی اتفاقاتی در خانواده و جامعه می‌افتد که متوجه نیستیم آثار تربیتی‌فرهنگی دارد. جداگانه ممکن است که برای بچه و آموزش‌وپرورش و فرهنگ هزینه کنیم و فکر می‌کنیم فرهنگی نیست؛ ولی در واقع ریشه تمام آن تلاش‌ها را می‌زند.

خود ما توجه نداریم و فکر می‌کنیم که این کاری اقتصادی است، یک کار تفریحی است؛ در حالی که درست در نقطه مقابل آن دارد عمل می‌کند. این اتفاق‌ها در خانواده‌های ما می‌افتد؛ در کل سیستم و جامعه و حکومت هم می‌افتد. شما ممکن است از یک طرف برای کار فرهنگی چند میلیارد پول هزینه و سرمایه‌گذاری کنید، از آن طرف چهار اتفاق که درون جامعه، در سیستم، در رسانه‌ها، در بانک‌ها، در اداره مالیات، در فلان اداره می‌افتد، تمام آن‌ها را به باد می‌دهد. توجه هم نداریم و فکر می‌کنیم، ما که جداگانه داریم هزینه فرهنگی می‌کنیم، پس چرا در فلان جا، اثر نمی‌کند؟! همه چیز را هم به عهده دشمن انداختن و... همیشه راه خوبی است برای فرار از مسئولیت‌ها!

ندیده گرفتن دشمن هم احمقانه است. یک‌وقتی برای فاسد بودن امکانات زیادی نبود؛ چه فساد اخلاقی، چه فساد اعتقادی. ولی الان همه با اینترنت و با رسانه‌های مختلف و... [ارتباط دارند.] خب، اگر کسی بخواهد دنبال فساد برود، زمینه‌اش هست؛ دنبال صلاح هم بخواهد برود، باز هم وسیله‌اش هست؛ یعنی هم امکان سقوط و انحطاط و هم امکان رشد هزار برابر شده است. منتها [در صورتی که] این‌ها مدیریت بشود یا نشود.

بله؛ دشمن مجهزتر از همیشه وارد صحنه شده است. در گذشته آن‌قدر قوی نبود که تا گوشه خانه‌های ما و شما بتواند بیاید؛ ولی مسئله اصلی همانی است که عرض کردیم و مشکل اصلی باید جور دیگر و جای دیگری حل شود و آن وقت، آن همه حل می‌شود. این هم مقدمه دوم.

بخشی از جریان‌سازی‌ها زمینه داخلی دارد

و اما اصل بحث؛ خب، این جریان‌شناسی و جریان‌سازی‌هایی که در جامعه ما اتفاق می‌افتد، بخشی از آن زمینه‌های قوی درونی دارد و بخشی از بیرون تولید شده و پمپاژ می‌شود؛ ولی آن‌ها هم بدون زمینه‌های داخلی، امکان پذیرش ندارد واِلّا همیشه حرف مفت در طول تاریخ زده شده است. ولی چه وقت، کدام حرف مفت در کدام جامعه گوش شنوا پیدا می‌کند، مسئله این است. تقریباً هیچ بحث جدیدی در این عرصه‌ها که اساساً جدید باشد، وجود ندارد. همه جریان‌های به‌اصطلاح ضد رشد، به لحاظ اخلاقی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اعتقادی، از قبل بوده است.

هیچ موضوع جدیدی وجود ندارد که بگویید این شبهه هیچ وقت نبوده و الان هست. هر چه بگویید، بیایید تا من سابقه تاریخی‌اش را به شما نشان بدهم. همه این‌ها هزار سال پیش، دو هزار سال پیش، قرن‌ها پیش و دهه‌های پیش، بوده و هست و تأثیرش را هم می‌گذاشته است. منتها چه وقت یک فرد، یک خانواده، یک جامعه، یک مدرسه، در برابر اینها روئین‌تن می‌شود و چه وقت بیماری ایدز فرهنگی می‌گیرد و زود از پا در می‌آید، این مسئله اصلی است.

خیلی از شبهه‌ها را نباید توطئه فرهنگی دانست

فرمودند که راجع به شبهه‌شناسی و جریان‌شناسی و... صحبت کنید. بحث طبیعتاً دامنة گسترده‌ای دارد. بخش‌هایی از آن طبیعی است و خیلی از این‌ها را شبهه، به معنایی که توطئه‌ای فرهنگی است، نباید دانست. سؤال است، پرسش طبیعی است،. سوالی است که من و شما با آن درگیر بودیم و گاهی به آن جواب داده‌ایم و گاهی پاسخ‌نداده از آن عبور کرده‌ایم.

بنابراین باید با بخش مهمی از این مباحث خیلی طبیعی مواجه شد و باید ما در سازمان‌ها و آموزش عالی و آموزش‌وپرورش، آگاهی‌های عقلانی‌اسلامی را تقویت کنیم تا این‌ها بتواند به نسل بعد به‌درستی منتقل شود. وقتی ما خودمان در بعضی از مسائل مشکل داریم و چیزی را نمی‌دانیم، چه چیز را به بعدی‌ها منتقل کنیم؟!

وقتی پدر و مادرها، معلم‌ها و خود ما، صد نوع مشکل نظری و عملی و اخلاقی داریم، از بچه‌ها و شاگردهایمان چه توقعی داریم. چیزهایی در خود ما حل نشده و توقع داریم که در آن‌ها همین‌طور خودجوش حل شود! بنابراین همواره احتیاج به یک خودانتقادی جدی در روش‌های شخصی و عمومی در عرصه آموزش، پژوهش، پرورش، آموزش بچه‌ها و نسل جدید و رسانه‌هایمان داریم.

من در این فرصت کوتاه به نظرم آمد به دو دسته کلی از این مباحث اشاره کنم. چون آن یادداشتی که دوستان به بنده دادند، فرموده بودند که بعضی از مسائل ممکن است در قشرهایی از جامعه، جوان‌ها و... رایج شده باشد، از شیطان‌پرستی و مفاسد اخلاقی و... شروع کرده بودند تا جریان‌های تحجر و حتی جریان‌های غرب زده و... .

من این‌ها را از یک جهت به دو دسته تقسیم می‌کنم و بعد دسته دوم را به دو دسته تقسیم می‌کنم؛ خیلی اجمالی و در حد این فرصت. در حدی که به نظرم می‌رسد نبض بعضی از جریان‌ها دست ما باشد، که دستمان هست و دست دوستان هم هست، ولی برای توجه‌دادن و حساس‌کردن ذهن خودمان، که حواسمان باشد از کجا داریم می‌خوریم!

مشکل اصلی از خود ماست

و باز با این یادآوری که گفتن این حرف‌ها معنی‌اش این نیست که ما مشکلی نداریم و همه مشکلات دارد از بیرون تزریق می‌شود؛ دوباره تأکید می‌کنم که مشکل اصلی از خود ماست. مشکل اصلی ضعف مزاج ماست به لحاظ منطقی و اخلاقی و عملی. اگر این‌ها را هر چه اصلاح کنیم، دو میلیارد شبهه و شایعه و شاعبه بزنند، اصلاً اثر نمی‌گذارد.

این را از سطح خانواده می‌شود دید که اگر بچه‌های‌مان، از خود ما مسئله‌دار نباشند یا خودشان در خانه ما مسئله‌دار نشوند، کسی از بیرونِ خانه نمی‌تواند بچه‌های‌مان را به زور منحرف یا فاسد کند. انسان شیء نیست؛ شیء آن است که بنده از این‌جا آن را برمی‌دارم و به آن‌جا می‌گذارم؛ تصمیم نمی‌گیرد و مقاومت نمی‌کند. انسان این طور نیست؛ اگر کسی مسائلش حل شود، صد نفر بیایند و روی او کار کنند، اگر توانستند این را منحرف کنند! ولی وقتی مشکلاتی در نظر و عمل هست، خود او دنبال بهانه می‌گردد. اگر کسی سراغ او نیاید، او خودش می‌رود دنبال کسی، خود این‌ها می‌روند سراغ آن‌ها.

یک تقسیم‌بندی اینکه خیلی از مسائل ممکن است به نظر برسد که این‌ها نظری و اعتقادی و شبهات نظری است؛  برویم و بنشینیم و در این باره کتاب و مقاله بنویسیم و بحث کنیم و ظهورش هم نظری و فکری است. حتی وقتی طرف می‌خواهد بگوید مشکلش چه هست و می‌خواهد مشکلش را بیان کند، مباحث شبه‌نظری به‌کار می‌برد؛ اما حقیقت قضیه مطلقاً نظری نیست. مربوط به عقده‌های اجتماعی‌اخلاقی، بی‌عدالتی‌ها و مسائلی از این قبیل است و توخالی‌بودن یک نسل، یک خانواده از خود ما شروع می‌شود. از یک نسل، یک معلم شروع و به شاگردان منتقل می‌شود. این گونه نیست که مشکلات نظری و عملی ما حل شده باشد و حالا فقط نگران بچه‌ها و شاگردهایمان باشیم بلکه این مشکلات از خود ما به این‌ها منتقل می‌شود. بخشی هم از دشمن و خارج و... منتقل می‌شود.

پدیده‌هایی مانند شیطان‌پرستی و... بهانه‌های نظری دارند

مثال می‌زنم؛ دوستان فرمودند شیطان‌پرستی و از این قبیل. شما هیچ‌وقت باور نکنید که یک انسان منطقی و تحصیل‌کرده واقعاً شیطان‌پرست بشود. به لحاظ نظری اصلاً معنا و امکان ندارد. پدیده‌هایی مثل این، بهانه‌های نظری دارند. در جامعه ما که اصلاً نیست؛ به نظرم می‌رسد این چیزهایی که خیلی جدی مطرح نیست، هی سروصدا کردن دربارة آن‌ها هم خوب نیست. چهار آدم این طوری، این بیمارها، همیشه و در همه جوامع بوده و هستند. این‌ها عقده‌های اجتماعی است که به شکل‌های مختلف بروز می‌کند.

اصلاً مهم نیست که اسمش چیست. ممکن است در قالب مذهب بروز کند. ممکن است در قالب یک آدم مذهبی افراطی، یک شیعه، یک سنی، یک مسیحی، یک بودایی بروز کند. نداشتن تعادل‌های تربیتی، اخلاقی، روحی و عقده‌های شخصی باعث آن می‌شود. این‌ها در هر جامعه و هر محیطی دنبال قالب می‌گردند و قالب مناسب خودشان را پیدا می‌کنند و بروز می‌دهند. نباید کسی فریب بخورد و فکر کند که ما در ایران واقعاً جریان شیطان‌پرستی داریم. در غرب هم که اینها درست شد بهانه و نوعی تخلیه عقده‌های روانی و شخصی و... بود واِلّا کسی به لحاظ منطقی، خدا را که آن‌قدر منطقی است، قبول نمی‌کند؛ باز شیطان را بیاید و بپرستد؟! خدا را که این همه حجت عقلی و فطری در مورد او هست، نپرستد و بیاید شیطانی را که هیچ‌چیز نیست و همه‌اش شر است، قبول کند؟! این‌ها انواع و اقسام مسائلی است که به شکل‌های مختلفی خودش را بروز می‌دهد؛ یعنی شما مطمئن باشید که اگر در خانواده و جامعه‌ای، عقده‌ و جهل و کینه نباشد، اصلاً کسی دنبال این مسائل نمی‌رود. این‌ها محمل است، نگاه می‌کند از چه چیز بدت می‌آید، همان را انجام می‌دهد.

لجبازی گاهی به شکل هیپی‌گری، یک‌وقت به شکل همجنس‌بازی، گاهی شیطان‌پرستی، یک‌وقت به شکل بعضی از موسیقی‌های خشن وحشیانه و به شکل‌های مختلفی بیرون می‌زند. مثل جوش و دمل است. این‌ها دمل فرهنگی است، فرهنگی نیستند، دمل و عفونت است که به شکل‌های ظاهراً فرهنگی بیرون می‌زند یا در قالب موسیقی و...، یک‌وقت هم ممکن است در قالب هیئت مذهبی وارد کار بشود.

کسی که قفل و تیغ و... می‌زند یا پارس می‌کند، به اسم این‌که سگ امام حسین(ع) است؛ هر چه می‌گوییم امام حسین سگ نمی‌خواهد، شیعه می‌خواهد. اگر می‌خواست که آن زمان انواع و اقسام سگ‌ها بود، الان هم هست! اهل بیت(ع) دنبال و تشنه شیعه هستند، نه دنبال سگ. این ممکن است که در این قالب‌ها خودش را نشان دهد.

اصلاً کدام آدم عاقل است که آدمی را خدا بداند و در برابر او سجده کند؟‍! یعنی یک ذره عقل وجود ندارد؟! خب، این اتفاق افتاده است. در خارج هم نیست؛ در داخل کشور ما هم، این اتفاق افتاده است. فیلم‌هایش را دیده‌اید. گاهی بعضی‌ها را گذاشته‌اند، شخصی در اتاق ایستاده است، به او که نگاه می‌کنی مملو از عجز و ضعف و حماقت است، بعد می‌بینید که صد نفر آدم به حالت سجده جلوی او افتاده‌اند و به او می‌گویند: «خدایا»!

جز خر کسی این کار را می‌کند؟! یعنی انسان اصلاً این طور می‌شود؟! یک آدم متوسط‌العقل، ولو بی‌سواد، اصلاً این کار را می‌کند؟! این کار به لحاظ عقلی و منطقی معنا ندارد. افرادی دلشان می‌خواهد که فریب بخورند. باور نمی‌کنم کسی حقیقتاً دنبال حقیقت باشد و فریب بخورد. هر کس فریب بخورد به نحوی زمینه‌های روحی و نداشتن اخلاص و... در او هست و حقیقت‌طلب نیست.

خدا انسان حقیقت‌طلب را وا نمی‌گذارد. خداوند در قرآن وعده می‌دهد و می‌فرماید آن‌ها که تقوای معرفتی و عملی دارند و خالص و دنبال حق هستند، محال است که خدا اجازه دهد این‌ها گمراه شوند؛ حتی اگر در جامعه‌ای دور افتاده باشند، چه برسد به وضعیت ما که امروز کسی نمی‌تواند بگوید که من سؤالی دارم ولی هر جا دنبال آن گشتم جوابی نبود؛ دروغ می‌گوید.

این همه کتاب و منابع و افراد فاضل و امکانات برای بحث. باور نمی‌کنم کسانی به‌خاطر شبهه نظری دنبال بعضی از این مباحث بروند. بله؛ وقتی جریانی وسیع از بیرون شهوت‌رانی، دین‌ستیزی، اخلاق‌ستیزی، انحرافات عقیدتی، انحرافات اخلاقی و اجتماعی را به شکل سکس، زنا، لواط و یا شیطان‌پرستی و مواد مخدر یا توجیه انواع خیانت‌ها و حریم‌شکنی‌ها و...، پمپاژ می‌کند، این‌ها سابقاً در رسانه‌ها نبود که بخواهند از بیرون تعریف کنند.

ولی عرض کردم، بعد نظری در این مسائل بهانه است؛ به‌خصوص در یک جامعه مسلمان و شیعه که اگر هیچ چیز هم نباشد، باز هم این مفاهیم در دسترس او هست؛ این مفاهیم که اخلاقی‌عقلانی است و به سوالات اساسی پاسخ بدهد. ولو این‌که رسانه‌ها و نهادهای متولی فرهنگ دینی و روحانیت و معلمین ما در این زمینه ضعیف و آسیب‌پذیر باشند، کسی نمی‌تواند ادعا کند که من دنبال پاسخ این‌ها رفتم و چیزی نفهمیدم و واقعاً به این نتیجه رسیدم که شیطان را باید پرستید. بنابراین این‌ها سروصدایش از خودش بیشتر است. آن که اتفاقاً بیشتر تأثیرگذار است؛ فرهنگِ شیطان‌پرستی نه بلکه غرب‌پرستی، توجیه خیانت، گسترش بی‌قیدی و اباهه‌گرایی و از این قبیل است.

این‌ها هم باز زمینه‌های نفسانی دارد. این‌ها هم چیزی نیست که بی‌زمینه باشد بلکه زمینه اصلی‌اش در خود انسان‌هاست. وقتی تربیت و تعلیم و تهذیب در ما ضعیف باشد، زمینه‌اش بیشتر بروز می‌کند. قطعاً رسانه‌ها در این قضیه مقصرترند؛ اما شما هم فکر نکنید وقتی که این رسانه‌ها نبودند، این مسائل نیز نبوده است.

مثلاً مگر تمام این چیزهایی که به‌عنوان مفاسد اخلاقی می‌گویند، بعد از ماهواره و اینترنت و... درست شده است. این‌ها که از اول و از ازل در تاریخ وجود داشته است. اصلاً انبیا برای مبارزه با همین خصلت‌ها آمده‌اند. کسی فکر کند قبلاً مردم کمتر گناه می‌کرده‌اند؛ واقعاً بررسی کنیم و ببینیم که همین‌طور بوده است؟ قبلاً مردم کمتر گناه می‌کرده‌اند؟!

ممکن است بگویید الان ابزار گناه بیشتر شده است، خب ابزار ثواب هم بیشتر شده است. حق انتخاب که از کسی گرفته نشده است. اگر ابزار برای گسترش فساد و انحراف و... زیاد شده است، ابزار برای گسترش اخلاق و فضیلت و عدالت هم زیاد شده است. همه گناهانی که الان انجام می‌شود، قبلاً هم انجام می‌شده است. هیچ گناه جدیدی وجود ندارد. همه گناه‌ها تکراری است. انسان است که باید به لحاظ علمی و نظری آمادگی پیدا کند و قدرت انتخابش تقویت شود و انتخاب صحیح به او آموزش داده شود.

پس آن دو دسته‌ای که عرض کردم، یکی که ظاهرش فرهنگی است ولی در واقع فرهنگی و نظری نیست و در واقع شبهه نیست؛ اسمش شبهه است و از جای دیگری باید علاج شود. البته به این سوالات هم باید پاسخ داد. اگر کسی راجع به شیطان‌پرستی و فساد اخلاقی و... سوالی کرد، باید جوابش را داد.

علت رفتار افرادی که دنبال شیطان‌پرستی و... رفته‌اند و اقلیتی هم هستند، از قدیم بیشتر شهوت‌پرستی و غرب‌پرستی بوده است و حالا هم تقویت می‌شود. این‌ها غالباً به‌خاطر شبهه نظری نیست؛ ولی در عین حال باید پاسخ نظری برای این‌ها آماده داشت و داد. یعنی اگر کسی در ذهنش آمد که چرا باید خدا را پرستید، نه شیطان را، یا اصلاً شیطان کیست و خدا چیست، این‌ها را باید پاسخ داد. نگاه اسلام به شهوت، خانواده، جنسیت و روابط دختر و پسر را باید پاسخ داد. بخش مهم این مسائل بهانه عملی دارد، نه نظری؛ ولی باید جواب داد.

دو جریان غرب‌زدگی و تحجر، دو سر یک طیف هستند

بخش دوم، آن چیزهایی است که هم زمینه عملی دارد هم بعد نظری. البته انحراف فکری در آن‌ها برجسته‌تر و قوی‌تر است و واقعاً ممکن است که شبهاتی ایجاد شود و اینجا بایستی قدرت نظری و تبیین مسائل قوی باشد.

آن‌چه را که بیشتر جنبه نظری و زمینه‌ عملی دارد به‌طورکلی به دو دسته تقسیم می‌کنم؛ البته این دسته‌بندی‌ها همه اعتباری است و به هدف شما از بحث بستگی دارد. دسته‌بندی‌های ریزتر هم هست. یکی جریان‌ها و جریان‌سازی‌ها و شبهات و مسائلی است که در جهت تقویت غرب‌زدگی است و دیگری آن‌هایی است که در جهت تحجر است. به نام مذهب که تحجر است و این‌ها را دست کم نگیرید.

دو جریان غرب‌زدگی و تحجر با نگاه اولیه با هم تعارض دارند؛ دو سر یک طیف هستند؛ ولی در عمل این دو به یک‌جا می‌رسند؛ یعنی نتیجه بیرونی و ظاهری‌اش این است که به هم فحش می‌دهند ولی در بیرون نتیجه‌ای که می‌گیرند، یک نتیجه است. هر دو، جامعه را به سمت سکولاریزم می‌برند؛ تفکیک دین از دنیا، تفکیک دین از سیاست، تفکیک دین از اخلاق و معنویت، تفکیک دین از خانواده، تفکیک دین از هنر و رسانه، تفکیک دین از آموزش‌وپرورش.

اقدامات دو طیف غرب‌زده و متحجر چیست؟

جریان متحجر با بی‌آبروکردن دین این کار را می‌کند؛ یعنی یک دین احمقانه و غیراخلاقی و غیرعقلانی و غیرفطری و غیرقابل‌پذیرش را مطرح می‌کند. برخورد گزینشی و افراط و تفریطی با دین  می‌کند. لذا عده‌ای می‌گویند: «این‌هایی که می‌گویند تفکیک دین از دنیا، راست می‌گویند؛ این دین را باید هر چه می‌شود تفکیک کرد!» یعنی دین برود در حاشیه‌های خصوصی و سلیقه‌ای. دینی که ربطی به تمدن‌سازی ندارد.

این طرف نیز همین کار را دارد انجام می‌دهد ولی با ابزار و ادبیات و نقطه عزیمت دیگر. می‌خواهد بگوید که دین و  مفاهیم دینی یا از اساس مزخرف است یا اگر مزخرف عام نیست، مزخرف شخصی است! یعنی آن را به حریم خصوصی ببرید و در مسائل دخالت ندهید. ما نه فقط خانواده سکولار و از این قبیل را برای شما تعریف می‌کنیم بلکه معنویت سکولار، اخلاق غیردینی و اخلاق سکولار را نیز می‌آوریم.

بنابراین تحجر و سکولاریزم و غرب‌زدگی، دست‌به‌دست هم دادند و از ضعف‌های ما نیز استفاده می‌کنند. پس بخشی از شبهات نظری و بخشی از زمینه‌های عملی، تهدیداتی هستند که باید به آن توجه داشت. برای هرکدام یکی‌دو مثال می‌زنم، منتها این مثال‌ها را در قالب بررسی روش‌ آن‌ها عرض می‌کنم.

جریان غرب‌زدگی از مشروطه تا امروز با رسانه‌ها و آموزش‌وپرورش و ترجمه کتاب‌ها دارند روی ما کار می‌کنند و کادرسازی و فکرسازی می‌کنند و امروزه به دو شیوه دارند عمل می‌کنند: یکی شیوه جاذبه‌سازی است و دیگری دافعه‌سازی و دافعه‌پردازی.

یکی مدام برای ارزش‌های سکولار و سبک زندگی غربی و اخلاق اباهه‌گرانه مادی و سکولار جاذبه ایجاد می‌کند و دیگری تلاش می‌کند سبک زندگی اسلامی متعادل را هر چه احمقانه‌تر جلوه دهد. از این طرف تا می‌توانند با استفاده از ضعف‌های ما دافعه و تنفر ایجاد می‌کنند؛ از آن طرف تا می‌توانند جاذبه ایجاد می‌کنند لذا وقتی از یک‌طرف دافعه ایجاد می‌کنی و از طرف دیگر جاذبه، نتیجه‌اش روشن می‌شود.

جنگ نرم و قدرت نرم به چه چیزی اطلاق می‌شود؟

من اول بحث جاذبه‌سازی را عرض می‌کنم. این تعبیری که می‌گویند قدرت نرم یا مثلاً جنگ نرم و... اصطلاح خاصی است و این مسئله در عرصه و بحث ارتباطات و روان‌شناسی تبلیغ جا افتاده و مطرح است و هزاران‌هزار پایان‌نامه و کتاب راجع به آن نوشته شده است و اینگونه تعریف می‌شود که قدرت حقیقی، قدرت نرم است، نه قدرت سخت.

قدرت نرم برمی‌گردد به قدرت اقناع، قدرت قانع‌سازی یا ساکت‌سازی ولو از طریق اغوا. حالا یا به روش منطقی یا غیرمنطقی؛ یعنی مخاطب و جامعه هدف را قانع کنی که تو درست می‌گویی و تو ارزش و جذاب هستی و بعد در عرصه دافعه‌سازی او را متقاعد کنی که ارزش‌های خودت، همه‌اش مزخرف است. تو با آن فرهنگ و آن مبنا آدم نمی‌شوی؛ یعنی اساس روابط اجتماعی، اساس سیاست، فرهنگ، حتی اقتصاد و خانواده را دگرگون می‌کند.

جاذبه‌سازی یکی از مصداق‌های جنگ نرم است

حتی می‌گوید الگویت برای آدم‌ بودن ما هستیم. این همان جاذبه‌سازی از آن طرف و دافعه‌پردازی از این طرف است. این ممکن است در قالب گفت‌وگو، در قالب متون آموزشی، در تعلیم و تربیت، از طریق رسانه، فیلم، رفت‌وآمدها، بورسیه دادن و به شکل‌های مختلفی صورت گیرد. وقتی این طرف ضعیف و خام است و روی آن کار نشده است، این ماده خام در تیررس قدرت نرم که قرار بگیرد مثل خمیر که در دست ورز می‌خورد و ورزیده می شود، شکل می‌گیرد.

و آن وقت تعبیرشان این است که اساساً عنصر ارتباطات و رسانه و آموزش‌وپرورش چیزی است که تأکید اصلی‌اش روی پیام و تأثیر است و مخاطب اصلی‌اش ذهن و روح مخاطب است؛ نه جسم او. بر خلاف جنگ سخت که معمولاً جسم را هدف می‌گیرد و ابزارش یا اقتصاد است و یا سیاست؛ قدرت نرم، محورش اقتصاد و سیاست نیست. البته اقتصاد و سیاست در پشت صحنه کار و حمایت می‌کند؛ اما ابزار اصلی‌اش نه اقتصاد است و نه سیاست، نه زر است و نه زور، بلکه تزویر است.

روی ذهن و روحیات و خلقیات افراد و روی عقایدش کار می‌کند، روی نگاهش کار می‌کند و روی طرز فکرش کار می‌کند. امروز می‌دانید که در عرصه رسانه و ارتباطات و آموزش‌وپرورش، این‌ها کم‌کم از فلسفه‌های محتوایی فاصله گرفته‌اند و به سمت تکنیک‌های تأثیرگذاری رفته‌اند و در این قضیه خیلی کار کرده و می‌کنند.

آن‌هایی که کارشناس هستند و در این قضیه بحث می‌کنند می‌گویند حتی فیلم‌هایی که می‌سازند، زاویه دوربین یا تصاویر حاشیه‌ای که در فیلم نشان می‌دهند، نه آن تصویر اصلی که شما فکر می‌کنید اصلی است، آن تصاویر حاشیه‌ای بیشتر از تصویر اصلی حرف می‌زند و با ذهن ما و شما بازی می‌کند؛ به عبارت دیگر، خط‌های نوشته‌نشده، سفیدی‌های بین خطوط حساب شده است و تأثیرش از خودِ خطوط کمتر که نیست، بلکه بیشتر است.

این‌ها تکنیک‌های بسیار پیچیده‌ای است و آن‌ها در این‌باره کارکشته شده‌اند و ما از این جهت هم متأسفانه ضعیف و آسیب‌پذیر هستیم و اگر به‌لحاظ تکنیکی، قدرت محتوا نبود، ما تا حالا از میدان خارج شده بودیم. این قدرت محتواست که حتی برتری تکنیکی و تجهیزاتی آن‌ها را تا به امروز زمین زده و مدام فرهنگ انقلاب در جهان اسلام و دنیا جلو رفته است و آن‌ها عقب رفته‌اند. وگرنه از لحاظ ابزار و تجهیزات و این تکنیک‌ها؛ به طور طبیعی آن‌ها باید مدام جلو می‌آمدند و ما ضعیف‌تر می‌شدیم.

آن‌ها در عرصه شبهه‌سازی و جریان‌سازی سرآمد هستند. قدرت نرم به این معناست که یک فرستنده دارید و یک گیرنده. هدفت نابود کردن مخاطب نیست، بلکه استخدام اوست. رویش را باید برگردانی، این هدف قدرت نرم است. باید روی صورتش را برگردانی، توجهش را از مسائلی برداری و به مسائل دیگری جلب کنی. این معنی جنگ نرم، قدرت نرم، تهاجم فرهنگی و از این قبیل است. باید بتوانی در گفتار، رفتار، پندار و عقایدش تغییر ایجاد کنی، بدون این‌که خودِ او متوجه شود. یا اگر متوجه شد، بدون ‌آن‌که حساس و عصبانی شود و بدون این‌که اعمال قدرت کنی، باید کاری کنی که او، عملی را که تو می‌خواهی، انجام دهد. این یعنی جریان‌سازی و شبهه‌سازی فرهنگی؛ یعنی کاری می‌کنی که دشمنت را با قدرت خودش به زمین بزنی. تو دیگر نیازی به استفاده از قدرت نداشته باشی؛ کاری کن که خودش، خودش را به زمین بزند. کاری را که تو می‌خواهی انجام دهی توسط خودش انجام بده. نه این‌که بخواهی او را مجبور کنی.

قدرتِ وادار کردن مخاطب، این‌ است که خواسته‌های تو را انجام دهد، در حالی‌که فکر می‌کند خواسته‌های خودش است، ولی در واقع خواسته تو را می‌خواهد انجام دهد. استفاده از ابزاری که ناخودآگاه و غیرمستقیم روی رفتار، گفتار و سبک زندگی‌اش تأثیر دارد و اگر تو آن عمل را انجام نمی‌دادی، این تغییر در او ایجاد نمی‌شد؛ و این در حالی‌ است که خود فرد هنوز هم متوجه نشده که تو در او تغییر ایجاد کردی.

وقتی می‌خواهند بگویند یک قدرت، کاملاً زنده و تأثیرگذار است، می‌گویند «الف» بر «ب» تا اندازه‌ای قدرت دارد که بتواند «ب» را به کاری وادار کند که اگر مربوط به «الف» نمی‌شد، «الف» آن کار را انجام نمی‌داد. منظور این نوع قدرت است. که «ب» خودش هم متوجه نیست که «الف» او را به این کار مجبور ساخته است. قدرت حقیقی، قدرت معنوی، تربیتی، فرهنگی و این‌ها. و آموزش‌پرورش بزرگترین شبکه قدرت نرم است، اگر خودش متوجه شود.

تفاوت جنگ نرم و سخت

یکی از تفاوت‌های مدرسه با پادگان این است که در پادگان قدرت سخت کار می کند؛ یعنی تو بخواهی یا نخواهی، باید رأس ساعتی بیدار شوی، به صف شوی و فلان‌کار را انجام دهی؛ قانون سخت است. مهم نیست که تو تنبلی، خوشت می‌آید، بدت می‌آید، دلت می‌خواهد یا نمی‌خواهد؛ در هر صورت این کار باید انجام شود. آن‌جا پادگان است. اما مدرسه نظمش کمتر است و عمده کار همین قدرت نرم است که فرد لذت ببرد و رفتار و گفتارش اصلاح شود و تغییر کند؛ مثل فیلم. مردم و خود ما می‌رویم و فیلم را می‌خریم و نگاه می‌کنیم؛ پول می‌دهیم و بلیت می‌گیریم و می‌رویم سینما؛ یا پول می‌دهیم و یک سی‌دی فیلم می‌خریم و آن را نگاه می‌کنیم. هزینه می‌کنیم، زیرا فکر می‌کنیم این سرگرمی است. درحالی‌که هیچ سرگرمی نیست. ما داریم پول می‌دهیم که او روی اخلاق و افکار ما تأثیر بگذارد؛ در عین حال، ما هم لذت ببریم . قدرت نرم به این معناست.

اما قدرت سخت باید به تو پول بدهد، هزینه کند و به زور تو را به مسیری بکشاند. قدرت نرم طوری است که از تو پول می‌گیرند، تو باید خواهش کنی، منت هم می‌گذارد که به تو خدمت می‌کند و سرویس می‌دهد. تو با لذت، با پول، هزینه و میل خودت در جایی که او می خواهد، نه جایی که خودت تصمیم گرفتی، قدم می‌گذاری. این تفاوتِ دو قدرت است. آموزش‌و‌پرورش، آموزش عالی و رسانه، ابزار اصلی و شبکه‌های اصلی قدرت نرم هستند.

این مسئله‌ای که می‌گویم، فقط در حوزه روابط شخصی نیست؛ در عرصه فرهنگ و روابط بین‌الملل هم این‌طور است. درحال حاضر مفهوم ابرقدرت در دنیا که در بحث روابط بین کشورها و ملت‌ها مطرح می‌شود، چیست؟ آیا آن‌ها که قدرت نظامی دارند، دائما درحال اعمال قدرت نظامی‌شان هستند؟ خیر؛ هر 30،40 سال، یک گردن‌کلفتی نشان می‌دهند و تا سی‌چهل سال بعد، از آن سود می‌بردند.

بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی قدرت سخت است. ولی بعد از آن که ژاپن 60 سال مستعمره آمریکا شد، این دیگر قدرت نرم است. به قول مشهدی‌ها که می‌گویند؛ «دم‌برقش را کوبید». من نمی‌دانم که این کلمه اصلش چه هست، اما آن‌را زیاد شنیدم. وقتی دم‌برقت را کوبید، دیگر تو تا آخر آن طوری که او می‌خواهد عمل می‌کنی.

به عنوان مثال؛ ژاپن ملتی زحمت‌کش و با تلاش است، ولی حکومت مستقل ندارد. همچنین از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز استقلال ندارد. در واقع هیچ چیزی ندارد. تمام کشور ژاپن مانند یک شرکت و کمپانی در اختیار سرمایه‌داری غرب است. این‌طور نیست که هر روز آن‌ها را بزنند. 60 سال پیش یک بمب اتمی زد و تمام شد؛ اکنون 60 سال است که از آن سود می‌برد. نه فقط ژاپن، بلکه در کل دنیا این‌طور است.

علیه بمب اتم صحبت می‌کند، حامی حقوق بشر و مبارزه با سلاح‌های کشتار جمعی نیز می‌باشد و همه هم می‌فهمند که بازی است؛ در عین حال به همه می‌گوید که آن مسائل را یادتان باشد. این قدرت نرم است. یک چشمه قدرت سخت و بقیه همه قدرت نرم است. در روابط بین‌الملل هم همین‌طور است. به این صورت دو سه کشور بر تمام نهادهای بین‌المللی حکومت می‌کنند.

یعنی شورای امنیت سازمان ملل دست این‌هاست، سازمان انرژی اتمی در دست این‌هاست، وقتی بحث حقوق بشر هم می‌شود باز همین‌ها مدعی می‌شوند، بزرگ‌ترین متهمین و مجرمین طلب‌کار می‌شوند؛ دزد به پلیس تبدیل می‌شود! مافیای رسانه‌ای جهان همین‌ها هستند. در واقع این‌ها همه جنگ نرم و قدرت نرم است، قدرت سخت نیست.

بنابراین در روابط بین‌الملل نیز که یک ملت بر ملتی دیگر حکومتی می‌کند، غالباً همان حکومت نرم است. بهترین مدلش همان است که در روابط بین‌الملل هم می‌گویند. بازیگر «الف» اگر بتواند در فعالیت‌های بازیگر «ب» یا دولت «ب» یا ملت «ب» تأثیرگذاری و اعمال نفوذ بکند، به نحوی که آن ملت «ب» و «ج» و «د» چیزی را بخواهند که ملت «الف» می‌خواهد و به آن عمل کنند؛ به این می‌گویند قدرت. یکی قوی است و دیگری ضعیف. این طور نیست که جنگ فیزیکی باشد.

در عصر ما امام، قدرت و هیبت نرم آن‌ها را تا حدود زیادی شکست. اسرائیل سه‌چهار بار با هزینه کم جنگ کرد و چند ضربه محکم به حکومت‌های عربی زد، بعد 50،60 سال آن‌ها را ترساند. این ترس و طمع قدرت نرم است؛ تا اینکه انقلاب اسلامی و حزب‌الله آمد و تودهنی به آن‌ها زد و هیبت آن‌ها را شکست و قدرت نرم تغییر کرد.

بنابراین قدرت نرم را باید این‌گونه تعریف کرد: وادار کردن افراد و ملت‌ها از طریق ایجاد جذابیت، نه با عصبانی کردن افراد به انجام آن‌چه ما می‌خواهیم. کاری کنید که با هزینه و میل خودش، با افتخار دنبالتان بیاید.

اقدام‌های کارشناسان وزارت خارجه انگلیس در قرن 19

گفته می‌شد که کارشناسان وزارت خارجه انگلیس در قرن 19 این‌طور بیان کرده و آن‌را نیز عملی کردند. گفتند باید کاری کنیم که ملت‌های آسیا، آفریقا و در مجموع مسلمان‌ها، که در این صد سال قدرتشان شکست، با افتخار به زبان ما حرف بزنند.

یعنی ما غارتشان می‌کنیم تا به جای آن‌که عصبانی شوند، با هم مسابقه بگذارند که به ما بیشتر شباهت داشته باشند. به زبان ما افتخار کنند، آن‌را یاد بگیرند، لباس‌های ما را بپوشند؛ بزرگ‌ترین آرزوی‌شان این باشد که به شهرها و کشورهای ما سفر کنند و برگردند. می‌گویند باید این کار را بکنیم و این قدرت نرم است.

در قرن ۱9، کارشناسان وزارت مستعمرات انگلیس می‌گفتند ما نمی‌توانیم همه دنیا و مستعمرات‌مان را با قدرت سخت حفظ کنیم. همه‌جا که نمی‌توانیم ناوگان جنگی و سرباز بفرستیم، بلکه باید با قدرت نرم باشد. باید کاری کنیم که بزرگ‌ترین آرزوی آن‌ها سفر به لندن باشد. بزرگ‌ترین آرزوی‌شان این باشد که به هم فخر بفروشند که ما زبان انگلیسی می‌دانیم و تو نمی‌دانی. بزرگ‌ترین آرزوی‌شان این باشد که جدیدترین لباس لندن را بپوشند.

می‌گویند اگر این کار را بکنیم، به طور کامل بر این نسل مسلط می‌شویم. پس از آن هر چه ما بگوییم آن‌ها هم می‌گویند. هر چه ما بخواهیم آن‌ها هم می‌خواهند و دیگر احتیاجی به توپ و تانک نیست و در صد سال گذشته در رسیدن به این هدف موفق بوده‌اند. قدرت سخت تهدید و تشویق مادی است. جنبه اقتصادی‌سیاسی و اقتصادی‌نظامی دارد؛ این‌ها منبع قدرت سخت هستند.

اما قدرت نرم تهدید و تشویق مادی نیست؛ بلکه تغییر ذائقه ما و شماست. سلیقه، ذائقه و علاقه ما تغییر می‌کند. به‌کار بردن این تعابیر خوب نیست، ولی این کارها را کرده‌اند و این مطالب را نوشته‌اند. گفته‌اند باید کاری کنید که نخبگان، روشن‌فکران و تحصیل کرده‌های ایران، آسیا، آفریقا و جهان اسلام، مثل سگی که به دنبال اربابش می‌آید، پارس می‌کند و درحالی‌که خدمت زیادی می‌کند باز هم خود را مدیون ارباب می‌داند، برای ما دم تکان دهند و دنبال ما بیایند و نیازی به این‌که ما برویم و با چوب و شلاق او را بزنیم، نباشد.

البته می‌گویند برای این‌که سگ باوفا باشد، باید گاهی هم چیزی جلوی او انداخت. بدون هزینه نمی‌شود. باید چیزی جلوی سگ‌های‌مان بیندازیم. ولی از طریق این سگ‌های خوب و باوفا می‌شود گله‌های گوسفند را آورد. این‌ها تعابیری است که در اسنادشان در قرن نوزده آمده است.

می‌گویند اگر با مسلمان‌ها بجنگیم، شکست می‌خوریم. باید کاری کنیم که نخبگان، سران، بزرگان و ریش‌سفیدهای‌شان، مثل سگی به دنبال ما بیایند و سایر مردم هم مانند گوسفند دنبال‌شان راه بیفتند. باید التماس کنند که ما اجازه بدهیم دنبال‌مان بیایند. آن‌ها در صد سال اخیر این کارها را کرده‌اند.

این یک جریان غرب‌زدگی از طریق جاذبه‌سازی است. یکی از کسانی که در حوزه قدرت نرم در پنجاه سال اخیر در آمریکا نظریه‌پردازی کرده است، جوزف نای می‌باشد که من عبارتش را آورده‌ام و برای‌تان می‌خوانم:

می‌گوید؛ ما در قرن گذشته باید کاری انجام می‌دادیم که سایر ملت‌ها در ذهن خود؛ از جامعه ایالات متحده آمریکا یک افسانه پوشالی بسازند و دائما ارزش‌ها، فرهنگ، تاریخ و پدران خودشان را لعن و نفرین کنند و به ما ارجاع دهند که تا حدودی این کار را انجام دادیم. ما باید از طریق هالیوود و سایر ابزارها، الگویی ذهنی از تاریخ، فرهنگ، لباس، خانواده، نوشابه، همبرگر و در مجموع ارزش‌های آمریکایی درست کنیم... .

باید طوری الگوسازی کنیم که بچه‌هایشان وقتی درس می‌خوانند، آرزوی سفر به آمریکا و اروپا را در سر بپرورانند. البته در این چند دهه اخیر موفق شدیم و جذابیت ایجاد کردیم. می‌گوید ما این کار را می‌کردیم و باید بکنیم. این‌ها که می‌گویم عین عبارت است.

می‌گوید باید در هر شهر، خیابان‌هایی با ساختمان‌های سربه‌فلک‌کشیده، منطقه‌ای مرکزی با برج‌های بلند و... تأسیس کنیم و این‌ها را در قالب کارت‌پستال و فیلم، مدام به ملت‌های مختلف که به عنوان مثال در کوچه‌پس‌کوچه‌های خانه‌شان آب راه افتاده است، جوی آب ندارند، یا دیوار خانه‌شان در حال ریختن است، نشان بدهیم.

بعد می‌گویند تفاوت بین دو تمدن‌، دو فرهنگ و به تبع آن تفاوت بین دو دین، مذهب و اخلاق را ببینید. می‌گوید که ما باید این‌کار را انجام می‌دادیم. باید برای آن‌ها سمبل می‌ساختیم که تا می‌گویند آمریکا، در ذهن‌شان ساختمان بلند، خیابان تمیز، امکانات زیاد، آزمایشگاه و... مجسم شود؛ حتی اگر به شکل کلی واقعیت نداشته باشد و در یک محدوده خاص باشد. به کسی هم نباید بگوییم که این‌ها با چه هزینه‌ای تأمین شده است.

اگر شما در دویست‌سیصد سال اخیر قاره‌های دیگر را غارت نمی‌کردید، می‌توانستید این ثروت عظیم را جمع کنید؟ از چه راهی آن هزینه‌ها را تأمین کرده‌اید؟ اگر روزی یک دادگاه بین‌المللی تشکیل شود و به آمریکا و اروپا بگویند که در دویست‌سیصد سال اخیر این ثروت و قدرت را از کجا آورده‌اید و ما مجبور شویم بگوییم این ثروت به قیمت غارت، نابودی و نسل‌کشی در آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و اقیانوسیه است؛ چهار قاره را نابود کردیم تا این قدرت و ثروت را فراهم کردیم، این هیبت می‌شکند.

می‌گوید ما از طریق رسانه‌ها و نظام آموزشی که نظام دانشگاهی و آموزش‌وپرورش کل دنیا را شامل می‌شود، توانستیم کاری کنیم که از ما تقلید کنند، کتاب‌های ما را ترجمه کنند و درس بدهند، به سبک ما آموزش بدهند؛ از طریق رسانه، فیلم، هنر. در این چهل‌پنجاه سال کاری کردیم که بدون نیاز به زور، تهدید و لشکرکشی، مخزنی عظیم از قدرت نرم برای‌مان ایجاد شد.

ولی این جریان تا زمان انقلاب وجود داشت؛ یعنی بعد از انقلاب به رهبری امام با حرکت‌هایی که شروع شد، این قدرت نرم به شدت ضربه خورد تا این‌که دوباره مجبور شدند که لشگرهای‌شان را وارد عمل کنند. وقتی قدرت نرم نتیجه نمی‌دهد، قدرت سخت دوباره مجبور است به صحنه بیاید. حمله به افغانستان، عراق و...، زیرا نظرشان این است که وقتی قدرت نرم آسیب‌پذیر شد، آن زمان تو باید دوباره لشگر بیاوری. وقتی‌که رسانه‌هایت از طریق جنگ نرم دیگر جواب نمی‌دهد، باید اقتصاد همراه با نظامی‌گری بیاید. سپس مثال‌هایی می‌زند و می‌گوید که اگر ما بتوانیم برای قدرت نرم 90درصد هزینه کنیم، ارزش آن را دارد که ۱0درصد بقیه را به ارتش و پنتاگون و میلیتاریزم و نظامی‌گری بسپاریم.

می‌گویند کاری که ما از طریق فیلم‌ها و رسانه‌ها و... با نظام اعتقادی کمونیستی کردیم، یک انتقاد از سرمایه‌داری بود چراکه کمونیسم و سوسیالیسم از دل سرمایه‌داری بیرون آمد. این از لحاظ اصالت دنیا درست است و کمونیسم و سرمایه‌داری با هم فرقی ندارند. گفت اصالت دنیا و سکولاریسم. ولی چرا فقط سرمایه‌دار بخورد؛ همه بخورند. اصل، همین کاه و یونجه است، ولی کاه و یونجه را توزیع کنیم و همه بخوریم.

این دعوای سوسیالیسم با لیبرالیسم سرمایه‌داری بوده است. لیبرالیسم سرمایه‌داری می‌گفت نه؛ همه با هم نمی‌شود. بگذاریم آن‌ها که توانایی دارند با روش درست و نادرست تجمیع ثروت کنند، سپس چیزهایی از آن‌ها به فقرا و بیچاره‌ها می‌رسد.

درغیر این‌صورت پیشرفت حاصل نمی‌شود و به‌جای توزیع فقر، توزیع ثروت می‌شود. اختلاف بر سر روش بود، نه سر مبانی و انسان‌شناسی. سپس می‌گوید ما تصویری از نظام کمونیستی و سوسیالیستی و چپ‌ها ساختیم و این جنگ و قدرت نرم را علیه آن‌ها ایجاد کردیم تا در نهایت توانستیم از لحاظ اقتصادی و نظامی، به آن‌ها ضربه وارد کنیم. از پرده آهنین و این‌که این‌ها چقدر احمق هستند و... سخن گفتیم؛ سپس در لحظه خاصی ضربه نظامی جواب داد.

عین این کار را باید با جریان اسلام و اسلام‌گرایی بکنیم. با این تفاوت که مارکسیست‌ها مثل خودمان مادی بودند و دست‌مان باز بود؛ اما این‌ها صحبت‌شان تنها بر سر مسائل اقتصادی و امثال آن نیست؛ بلکه در همه حوزه‌ها نظریه ارائه می‌کنند. از صد، صدوپنجاه سال تحقیر مسلمین برای ایجاد انقلاب و حرکت در جهان اسلام استفاده می‌کنند. این حرف‌هایی که می‌گویم همه تعابیر خودشان است. کسانی که در عرصه قدرت نرم نظریه‌پردازی کردند.

می‌گوید ما تاکنون نتوانستیم یک نظریه کامل در مورد مسئله ارتباطات و قدرت نرم در انجمن‌های آکادمیک ارائه کنیم. اما نیازی به یک نظریه کامل و جامع هم نداریم. همین که خورده نظریه‌های مفیدی داشته باشیم و بتوانیم در عرصه عمل، قدرت نرم را مدیریت کنیم و قدرت نرم دشمن، یعنی جهان اسلام را تضعیف کنیم، همین مقدار لازم و کافی است.

جذابیت‌های فرهنگی این طرف را باید تقویت کنیم؛ سیاه، احمق و خشن نشان دادن جریان مخالف که هر انسان عادی بین سیاه و سفید بتواند راحت انتخاب کند. این‌ها زمینه‌های شبهه افکنی است. وقتی زمینه قدرت بگیرد، انواع شبهه‌ها ایجاد می‌شود؛ اعم از شیطان‌پرستی، باستان‌گرایی و... . مهم این است که زمینه ایجاد بشود، سازوکارهای پایه‌ای برای تأثیرگذاری در ذهن و قلب مخاطب و نسل‌ها ایجاد بشود تا سایر کارها درست شود. می‌گوید جواب دادن به این‌ سوال که شما این‌ها را به کدام مفاهیم ارجاع می‌دهید و آیا می‌توانید دستاوردهای‌تان را کاملاً آکادمیک توضیح بدهید یا ندهید و جذابیت‌ها به لحاظ نظری چطور بوجود می‌آیند یا از بین می‌روند؛ از درجه اهمیت کمتری برخوردار است. ما اکنون باید به عرصه عمل نگاه کنیم که چه کاری می‌توانیم انجام دهیم که تا حد ممکن، نیازی به استفاده از ارتش و بمب اتم و لشگرکشی و خرج‌های میلیاردی نباشد و کاری که می‌خواهیم به دست خودشان بکنیم.

درحال حاضر تنها راهی که می‌توانند به‌وسیله آن جریان‌های بیداری اسلامی و انقلاب‌ها را در نطفه خفه، یا منحرف کنند و اجازه رشد به ‌آن‌ها ندهند، همان کاری است که الان انجام می‌دهند و آن تبدیل این حرکت‌ها به جنگ شیعه و سنی است. چراکه با هیچ روش دیگری نتیجه نخواهند گرفت.

مسلمان را با مسلمان به جنگ می‌اندازند. این راهی است که در لبنان، سوریه، عراق، ایران، پاکستان و در همه جا پیش گرفته‌اند. روشی برای این‌که جریان بیداری اسلامی را سرکوب یا منحرف سازند و کاری کنند که ملت‌ها کم‌کم از این انقلاب‌ها پشیمان شوند، دارند و آن ایجاد هرج‌و‌مرج، جنگ مذهبی، جنگ قومی‌نژادی و جنگ‌های قبیله‌ای است.

می‌گویند ما مسلمان‌ها را فقط از طریق خودشان و به دست خودشان می‌توانیم نابود کنیم. باید آن‌ها را به شکل‌های مختلف به جان خودشان بیندازیم. به روش دیگری نمی‌توانیم به آن‌ها ضربه بزنیم. نکته اول این‌که نقش کاربردی در این عرصه و کاربرد قهرآمیز قطعاً هزینه‌اش بالاتر است و مشروعیت‌سازی یا مشروعیت‌زدایی از بعضی مفاهیم؛ قدرت حقیقی است و آزمونش را هم پس داده است.

جمع‌بندی بخش اول

با توجه به جمع‌بندی بخش اول صحبت‌های من، اغلب این‌ها می‌گویند ما باید کاری کنیم که قدرت سخت را به قدرت نرم تبدیل کنیم. قدرت سخت هزینه و عواقب دارد و ممکن است موجب عصبانیت و ایجاد روحیه انتقام در فرد مقابل بشود. قدرت سخت را باید به قدرت نرم تبدیل کنیم. یعنی در زمینه فرهنگی‌اخلاقی تأثیر بگذاریم.

زورگویی را باید قانونی کنیم؛ به قوانین بین الملل و... تبدیل کنیم. قدرت را به اقتدار تبدیل کنیم. اقتدار با قدرت تفاوت دارد؛ قدرت امری فیزیکی است، زور بازو است. اقتدار نوعی مشروعیت است؛ یعنی فرد مقابل، قدرت تو را بپذیرد. تفاوتش مثل تفاوت پدر و مادری است که همیشه می‌خواهند با کتک، بچه‌شان را مهار کنند با آن پدر و مادری که با یک نگاه بچه‌اش را کنترل می‌کند. نگاه، قدرت نرم و کتک قدرت سخت است.

کدام‌یک هزینه‌اش بیشتر و کدام‌یک سخت‌تر است. کاملاً معلوم است؛ دردسر دارد. می‌گوید قدرت را در جهان به اقتدار تبدیل کنیم تا بدون اعمال قدرت و هزینه بتوانیم به اهداف و منافع‌ مورد نظرمان برسیم.

دافعه‌سازی؛ با هدف اسلام‌هراسی

بخش دوم، دافعه‌سازی است. این بخش را زیاد توضیح نمی‌دهم؛ زیرا می‌خواهم به بخش سوم که در مورد تحجّر است اشاره کنم. این بخش را به صورت مختصر می‌گویم.

مسائلی که تاکنون عرض کردیم، جاذبه‌سازی بود؛ یعنی کاری کن، بُتی بساز که خودش با پای خودش دنبال تو بیاید، التماس کند، گدایی کند، عاشقت شود و هزینه‌اش را هم بدهد، در نهایت بدهکار بشود و از این‌که او را بازیچه قرار دهی، تشکر هم بکند. می‌گوید ما از آن‌ها سوءاستفاده می‌کنیم و آن‌ها باید تشکر کنند. همان رابطه ارباب و سگ وفادار؛ که سگ محافظ ارباب است و اگر سگ نبود او همه چیزش از بین می‌رفت. ولی سگ همیشه باید خودش را مدیون ببیند و بگوید چه ارباب خوبی دارم که اجازه داد من سگ او باشم و گاهی جلوی من یک استخوان می‌اندازد! استخوان‌هایی که از اموال خودمان است. یعنی گوشت‌ گوسفندان خودمان را می‌خورد و استخوانش را پیش ما می‌اندازد. آن‌ هم اموال خودمان است؛ ولی با افتخار بگوید، با افتخار نوکری کند. غرب‌زدگی از طریق جاذبه‌سازی.

نوع دوم، دافعه‌سازی به معنی اسلام‌ستیزی است که این‌را زیاد توضیح نمی‌دهم. شما انواع فیلم‌های هالیوودی که در بیست‌سی سال گذشته ساخته شده است، کاریکاتور پیامبر، رمان سلمان‌رشدی و...، خبرسازی‌های سی‌ان‌ان و بی‌بی‌سی و... راجع به مسائل جهان و برخوردهای گزینشی را در کنار هم قرار دهید. اخباری که ظاهرش درست است، ولی بزرگ‌ترین دروغ در قالب آن گفته می‌شود و می‌گوید اکنون نقش آدم‌های بد را که ما در جنگ سرد به کمونیست‌ها داده بودیم، باید به اسلام‌گراها بدهیم.

به‌خصوص از طریق رسانه، تلویزیون و سینمای بین‌الملل مفهومی با عنوان تروریستم خاورمیانه در ذهن ملت‌های خودشان و ملت‌های دنیا ساخته‌اند؛ با این محتوا که اسلام امروز مظهر قدرت شر است. یک خیر و شر داریم که خیر آمریکا و غرب است و شر هم اسلام و مسلمین و انقلاب و از این قبیل مفاهیم است. یک معنای رسانه‌ای از اخلاق ساخته‌اند. اسلام در ذهن مسلمان معنای دیگری دارد. اعتقادات، اخلاق، روابط اجتماعی، خانواده، سیاست، اقتصاد و... است. ولی یک معنای رسانه‌ای از اسلام در سطح دنیا ایجاد کنید؛ مسلمان یعنی آدم متحجر، متعصب، احمق، خشک، بی‌عاطفه، تروریسم و عقده‌ای که پیشرفت ما را در غرب دیده‌اند و حسادت می‌کنند و عقده‌ای هستند و می‌خواهند همه‌جا را به‌هم بریزند. این تصویری است که دارد ایجاد می‌شود. یعنی انسان انقلابی و عدالت‌خواه را به یک شورشی دزد عقده‌ای دیوانه تبدیل کنیم. جای مظلوم با ظالم عوض شود. او که بزرگ‌ترین جنایت و جنگ‌ها و نسل‌کشی‌ها و تروریسم دنیا را سازمان‌دهی و مدیریت می‌کند خوب است؛ ولی آن چریکی که سلاح برمی‌دارد، از نهضت آزادی‌بخش، سرزمینش، حقوقش و ملتش دفاع می‌کند، در حالی‌که همه چیزش را از بین بردی، تروریست است! سپس با این دو کار می‌کنند. از یک رو جریان را بدنام می‌کنند، که هیچ‌کس به سمت آن‌ها گرایش پیدا نکند؛ از سوی دیگر، یک عده را که ضعیف‌تر و ناآگاه‌تر هستند، منفعل و شرمنده می‌کنند تا این‌که فرد بگوید ما از مسلمانی‌مان شرمنده و منفعل هستیم. مانند این‌که شما بی‌دلیل به یک نفر تهمت بزنید، مثلاً بگویید که او دزد است، سپس او احساس می‌کند که باید ثابت کند دزد نیست. در حالی‌که شما باید ثابت می‌کردید که او دزد است و اول شما باید ثابت کنید که خودتان دزد نیستید. یک مرتبه صورت مسئله را از طریق رسانه و فیلم و امثال آن تغییر می‌دهند و کاری می کنند که خودشان می‌شوند دادستان و دادگاه و قاضی و فرد مقابل هم باید ثابت کند که دزد نیست. بعد، این آدم شرمنده می‌شود و یکی از این دو کار را انجام می‌دهد؛ کار اول این است‌که به اشتباه می‌پذیرد دزد است. این یعنی دقیقاً در پروژه او عمل کردی، چراکه او هم همین را می‌خواست و تو با زبان خودت گفتی. گاهی هم ممکن است شخص مقابل ضعیف‌تر باشد، شرمنده می‌شود و سعی می‌کند اثبات کند که دزد نیست و می‌دانید که وقتی یک نفر در جمعی شروع کند به استدلال که دزد نیست، این خودش بهترین قرینه است برای این‌که ثابت کند یک مسئله‌ای وجود دارد وگرنه چرا این‌طور حرف می‌زنی؟ پس تو یک مشکل داری. بنابراین اسلام و مسلمانان را از طریق فیلم‌های هالیوودی و کارتون و... در موضعی قرار بدهی که انگار اصل این است و ما درست می‌گوییم و این‌ها غلط می‌گویند؛ مگر این‌که از خودت دفاع کنی!

و بعد از این باید یا احمقانه دفاع کند، یا شرمنده شود. سپس آدم شرمنده چه‌ می‌کند؟ به تکرارکردن ارزش‌های او می‌پردازد؛ بله آقا، خیلی بد است، ارتجاع بد است، مذهب بد است، شما خیلی‌خوب هستید، ما در شما فانی هستیم! دائماً می‌خواهد اثبات کند. بعضی‌ را دیدید که می‌خواهند به‌اصطلاح روشنفکری بکنند؟ برای این‌که بگویند اسلام تروریسم و متعصب نیست، یک اسلام آمریکایی دو آتشه‌تر از خود آمریکایی‌ها می‌سازند که اصلاً از ماهیت واقعی آن هیچ نمی‌ماند. مثل این‌که همان لیبرالیسم سرمایه‌داری است که اسمش اسلام است. می‌خواهد بگوید که ما به ارزش‌های شما از خودتان هم باوفاتریم. خواهش می‌کنم که به ما تهمت نزنید، ما شرمنده هستیم و معذرت می‌خواهیم. باید به او بگوییم تو اشتباه می‌کنی که این حرف‌ها را می‌زنی. بگو شما 200 سال است بشریت و جهان را به خاک و خون کشیدید، چه کسی تروریست است؟

ایران بزرگترین قربانی تروریسم است

همین مسئله تروریسم را ببینید؛ حالا همین بنیاد هابیلیان و خانواده شهدای ترور و دوستان در این جلسه به‌کمک آموزش‌وپرورش زحمت کشیده‌اند. هیچ ملت و سیستمی در دنیا به اندازه جمهوری اسلامی ایران و انقلاب، هدف ترور قرار نگرفته است. آن‌ها 17000 نفر را ترور کرده‌اند. از مهم‌ترین مقامات و مسئولین انقلاب تا آدم کوچه و بازار.

در همین مشهد، فرد سبزی‌فروشی در چهارراه میدان بار سابق بود، پدر شهید حسن آزادی. پسرش در منطقه احتمالاً در عملیات خیبر شهید شده‌ بود. به دلیل این‌که عکس امام و بهشتی در مغازه‌اش بود، آن‌جا را با نارنجک منفجر کردند. آدم معمولی و سبزی فروش بود و کسانی که مشتری او بودند نیز انسان‌های معمولی بودند. در همین محله ما، مسجدی هست به نام مسجد قائم که در زمان جنگ، چهل شهید تقدیم جمهوری اسلامی کرد. یکی از شهدا خیاط بود. فقط به این دلیل‌که بچه‌مذهبی بود، او را در مغازه و پشت چرخ خیاطی به رگبار مسلسل بستند.

یعنی جنایت‌هایی که در دنیا کمتر اتفاق افتاده است. در ماه رمضان، حتما یادتان هست که سر سفره افطار آمدند؛ در مقابل چشم خانواده پاسداری که خود او در جبهه بود، سر بچه‌اش را با تیغ بریدند. این همه، این‌ها آدم کشتند. با این‌حال رسانه‌های غرب، انقلاب اسلامی را در دنیا به عنوان مبدأ تروریسم معرفی می‌کنند! بعد یک عده شرمنده می‌شوند و می‌خواهند ثابت کنند که ما تروریست نیستیم. سپس می‌گویند آقا اصلاً ما انقلابی نیستیم و هر چه گفتیم اشتباه بود.

این یعنی شرمنده‌سازی. عده‌ای هم احمقانه بحث کردند و دفاع کردند. خودشان می‌گویند که این سبک را شروع کردیم. شما اگر تروریسم را تعریف کنید، تروریسم به معنی ارعاب و وحشت‌افکندن در دل بی‌گناهان است؛ یعنی قتل نامشروع و ارعاب و ترساندنِ نامشروع کسانی که بی‌گناهند و آن هم به روش اعلام نشده و غافلگیرکننده و این مفهومی کاملاً ضداسلامی است.

و این کار آن‌هاست. اکنون آن‌ها با تروریسم بر دنیا حکومت می‌کنند. البته تروریسم و ارعاب، یک راهش از طریق جنگ اتمی است، راه دیگر بمب‌گذاری در کوچه و خیابان و مسجد است، راه دیگر محاصره اقتصادی است. ترور یعنی ایجاد وحشت. یعنی به جای این‌که منطقی حرف بزنی، با وحشت مخاطبت را از میدان خارج کنی و بترسانی. در این میان آدم‌های بی‌گناه هم کشته شدند. این‌ها که مفاهیم کاملاً ضد‌اسلامی است.

در منطق آمریکا مجاهد می‌شود تروریست، تروریست می‌شود پلیس ضد ترور!

ترور کار شماست؛ ولی کاری کردند که در این‌جا کسی جرأت نکند بگوید من مجاهد هستم و دارم برای دینم، سرزمینم و ناموسم جهاد می‌کنم. تو آمده‌ای و می‌خواهی کشورهای ما را اشغال کنی. مجاهد، مبارز، چریک و پارتیزان آزادی‌بخش می‌شود تروریست! تروریست می‌شود پلیس ضد ترور! آن‌کسی که هزاران بمب اتم دارد و تنها کشوری در دنیاست که بمب اتم را علیه ملت‌های مظلوم مصرف کرده، که هنوز خانواده‌های ژاپنی درگیر آن هستند؛ ناگهان می‌شود پلیس بمب اتم در دنیا و دیگران مواظب باشند؛ هیچ‌کس نباید انرژی مسالمت‌آمیز داشته باشد و حتی غنی‌سازی هم نباید بکند، چراکه ممکن است بمب پیدا کنیم. خب تازه در آخر اگر کسی به بمب رسید، می‌شود یک‌صد‌هزارم تو که صدهزار بمب داری، هنوز هم خیلی از تو بهتر است، زیرا تو استفاده کردی. الان هم تهدید می‌کنی، که حواستان باشد اگر ما احساس خطر کنیم، ممکن است دوباره بزنیم.

دنیا این‌گونه بی حساب‌وکتاب است. جنگ نرم رسانه‌ای یعنی این؛ آقا دزده می‌شود آقا پلیسه! مظلوم می‌شود ظالم و ظالم می‌شود مظلوم! شهید می‌شود جلاد و جلاد می‌شود شهید! روز می‌شود شب و شب می‌شود روز از طریق عملیات رسانه‌ای. آن از طریق جاذبه‌سازی و این از طریق دافعه‌سازی. و این یک پدیده آمریکایی رسانه‌سازی، اسلام رسانه‌ای، 11 سپتامبر رسانه‌ای، حقوق بشر رسانه‌ای و بمب اتم رسانه‌ای است و همه این‌ها یعنی یک عالم مجازی کاملاً دروغ جدا از عالم واقع که دارد اتفاق می‌افتد.

و آن‌ها می‌گویند اگر کسی بخواهد یک درک ژئوپلتیکال از آمریکا و امکاناتش داشته باشد، باید این درک حتماً از طریق رسانه، سینما، هالیوود، کارتون و... به دنیا منتقل شود و این کار را کرده‌اند. یک عده‌ ملت‌هایی را ترسانده‌اند، ملت‌هایی را ارعاب کرده‌اند. ملت‌هایی را مجذوب خودشان کرده‌اند. امام آمد و این سد را شکست. ولی هنوز هم به طور کامل نشکسته است.

بنابراین یک درک امپریالیستی‌استکباری، یک درک صهیونیستی‌آمریکایی از کل مسائل از طریق رسانه‌ها در کل جهان منتقل و عمومی می‌شود. هدف همان جاذبه‌سازی و دافعه‌سازی است. جنگ خلیج فارس یک واقعیت است که طور دیگری آن‌جا ترسیم می‌شود. ماجرای لانه جاسوسی در ایران یک دلیل داشت، اما چهره‌ای که در غرب و دنیا نشان دادند، کاملاً معکوس بود.

جای ظالم و مظلوم تغییر می‌کند. ماجرای بوسنی و کوزوو، اصلاً اتفاق دیگری بود، کشتار مردم که آن‌ها در آن دست داشتند، ولی ناگهان آن را به اتفاق دیگری تبدیل کردند که این‌ها یک منطقه‌ای را از حیطه نفوذ روس‌ها خارج کنند تا در نهایت تبدیل بشود به حیطه نفوذ آمریکا و قربانیانش هم مسلمان‌ها باشند و آخرش این‌ها بشوند منجی. در قضیه فلسطین و اسرائیل، کلاً معکوس آن چیزی که وجود دارد در رسانه‌هاست.

ما همیشه یک تصویر مجازی دروغ و یک تصویر واقعی داریم؛ برخلاف هم انجام می‌شود و این روش‌های نمایش تصویری،ً یک حقیقت هستی‌شناسی دیگری را از اسلام و مسلمان‌ها و غرب و شرق و این‌ها نشان می‌دهد و چهره‌ها را بازسازی می‌کنند. همه اتفاقات کاملاً گریم شده به دنیا منتقل می‌شود. نه آن چیزی که هست. اسمش این است؛ رسانه‌های آزاد و برابر، آزادی اطلاعات.

جامعه باز اطلاعاتی بزرگ‌ترین دروغ‌ است

دروغ است؛ جامعه باز اطلاعاتی اصلاً وجود ندارد. این بزرگ‌ترین دروغ‌ است. کاملاً بسته است. همین‌طورکه جامعه باز و بازار آزاد می‌گویند؛ اقتصاد بازار آزاد و سرمایه‌داری، غیرآزادترین اقتصاد است؛ چون اصلاً اقتصاد سرمایه‌داری یعنی صددرصد انحصار اقتصاد به دست سرمایه‌داری. اسمش را می‌گذارد اقتصاد آزاد و در کتاب‌های درسی هم می‌گویند؛ یک اقتصاد توتالیتر داریم و یک اقتصاد باز. کدام؟ این‌ها از همه بیشتر توتالیتر هستند. دموکراسی نظام‌ سیاسی دو نوع است: یک نوع دموکراتیک و باز است، جامعه باز است، نوع دیگر جامعه بسته و ایدئولوژیک.

این‌ها را در ذهن و زبان ما رایج کرده‌اند. همه هم می‌گویند، چون در دانشگاه‌ها همین‌ را تدریس می‌کنند، در فیلم و رسانه نیز همین را می‌گویند. دیکتاتوری می‌شود دموکراسی، دموکراسی می‌شود دیکتاتوری. می‌گوید هدف در قدرت نرم این است؛ تسلط بر روش‌های حقیقت‌سازی نه حقیقت‌یابی.

حقیقت جعلی؛ آن‌هم در مقیاس جهانی و این‌که ما بتوانیم ابزار تفسیر و نمایش همه اخبار و اطلاعات دنیا را دنبال کنیم. یعنی جهان باید از آن‌چه که ما می‌خواهیم و آن‌گونه که ما می‌خواهیم مطلع بشود، چیزهایی که ما نمی‌خواهیم نباید در دنیا به خبر تبدیل بشود. آن چیزی هم که ما می‌خواهیم به آن شکلی که ما تفسیر می‌کنیم باید بشود خبر، نه آن‌طوری که خودشان می‌خواهند.

اصلاً می‌گویند ما دستور کار تعریف کنیم برای رسانه‌ها و دانشگاه‌ها و سینماهای جهان و این‌کار را هم کردند. این تفسیر رسانه‌ای که به قول خودشان از خاورمیانه و جهان اسلام با مرکزیت ایران انجام دادند، بعد از جنگ سرد که لفاظی‌های سیاست خارجی آمریکا را تئوریزه کردند و تصویر منفی از مسلمان‌ها ساختند، در یک طرف گفتمان سیاسی‌فرهنگی غرب است و این تصویر را از آن طرف در دنیا نهادینه کردند، گفتند اسلام و انقلاب اسلامی عبارت است از طالبان و طالبان عبارت است از چه کسانی؟ کسانی که غارنشین هستند، یک مشت موجودات وحشی و آدم‌های عقب‌مانده مربوط به دوسه دوره قبل از تاریخ، آدم‌های احمق؛ ببینید که نگاهشان به زن، زندگی، تکنولوژی، جامعه، دین و اخلاق، چقدر احمقانه است؟ این‌ها تعابیر خودشان است؛ می‌گویند طالبان غارنشین را خودمان ساختیم، بعد از این‌ها در دنیا چهره‌پردازی کردیم، بعد گفتیم اسلام‌گرایی یعنی این؛ مخالفین ما این‌ها هستند.

شما باید از بین آمریکا و طالبان انتخاب کنید. انتخاب بین حق و باطل این طوری است. اگر اسلام می‌خواهید، این است. اگر شعور، ترقی، پیشرفت، علم، آگاهی، انسانیت و منطق می‌خواهید این طرف است. حالا صحنه واقعی چه هست؟ تمام جنایت‌های عالم آنجا تئوریزه و طراحی و فرمان‌دهی می‌شود و خود طالبان را هم اول آن‌ها ساختند. کسی دشمن خودش را بسازد و تعریف کند.

وقتی این زمینه را ایجاد کردیم، بعد می گوییم تمدن، یعنی تمدن غرب. راه دیگری وجود ندارد. آن چیزی که این تمدن را تهدید می‌کند، شبح خطرناک اسلام‌گرایی است. و اسلام همین مسلمانان هستند و مسلمانان فقط همین‌ها هستند. این هم یک نکته که من حالا بیشتر از این توضیح ندهم. خواهش می‌کنم به بخش آخر صحبت‌هایم بیشتر دقت بفرمایید.

خطر دوم؛ ترویج اسلامِ آمریکایی و اسلامِ انگلیسی

این خطر دوم از بُعد دیگری است؛ من این را خیلی کوتاه بگویم، چون آن بُعد را گفتم و به این بُعد هم باید توجه داشته باشیم. زیرا من بعضی مسائل را دارم می‌بینم؛ به تازگی در سطح آموزش‌وپرورش در تهران و مشهد، مدارس به‌اصطلاح غیر‌انتفاعی دارند کار می‌کنند، که بعضی‌ها را شنیده‌ام و بعضی‌ها را از نزدیک دیده‌ام. یعنی محصولات آن را دیده‌ام، دقیقا همان چیزی را که امام می‌گفت اسلام آمریکایی و اسلام انگلیسی ترویج می‌کنند. متحجر، تفکیک دین از سیاست، تفکیک دین از عدالت و یک اسلام قلابی گزینشی دارند عرضه می‌کنند و متأسفانه کادرسازی می‌کنند.

این تفکر تازه نیست؛ متأسفانه این همان تفکری است که قبل از انقلاب حاکم بوده است. این همان تفکری است که امام از اول با آن مخالف بود؛ از سال 42، که مبارزه را علیه شاه شروع کرد، این‌ها مخالف‌خوانی می‌کردند. آن تفکری است که در بعضی از علما در حوزه هم ریشه دارد. یعنی بین روحانیون، از قبل تا امروز،  افرادی هستند که این نوع اسلام را ترویج کرده و می‌کنند.

آن روحانی و آن نوع اسلامی که با شاه صددرصد تقیه می‌کرد و تسلیم رژیم شاه بود، آن‌جا می‌گفت دین از سیاست جداست و نباید علیه شاه وارد مبارزه شد؛ ولی بعد که امام آمد و اسلام انقلابی و اسلام ناب در صحنه آمد و هزینه داد، ده‌ها و صدها هزار شهید در انقلاب و جنگ داد و این حرکت عظیم را شروع کرد، که البته ضعف‌هایی هم دارد، باید انتقاد کرد و باید اصلاح کرد. مشکلات زیادی ما داریم، اما اصل مسئله را با آن درگیر شد و دیگر تقیه هم نکرد و پس از آن انقلاب شد.

یک وقت می‌گفتیم شما که شاه را تحمل می‌کردید، شما که رژیم‌های کثیف منطقه را، یا اگر در نجف بودید، صدام و بعثی‌ها را تحمل می‌کردید، چه طور امام خمینی را تحمل نکرده و نمی‌کنید؟ می‌گفتند با رژیم صددرصد فاسد ضد دینی شاه نباید مبارزه کرد و امام زمان باید بیاید و مبارزه کند. بعد که امام آمده و انقلاب کرده است، حداقل بگو که امام پنجاه درصد صالح است!

چطور تحمل صددرصد فاسد را وظیفه شرعی می‌دانستید، ولی با پنجاه درصد فاسد در افتادید؟ به جای این‌که کمک کنید آن پنجاه درصد دیگر هم درست بشود. آن متحجر، مرتجع و نفهم و آن آخوند فاسد اهل دنیا یا جاهل و احمقی که زمان شاه تمام آن کثافت‌کاری‌ها و فساد و سلطه بهائی و صهیونیست و آمریکایی و کمونیست و همه این‌ها را بر منافع و منابع ملی ایران و تمام جهان اسلام تحمل می‌کرد، امام می‌گفت یک دادی بزنید، امروز تقیه حرام است ولو بلغ ما بلغ؛ تکان نمی‌خوردند.

کسی جز او جرأت نمی‌کرد. گفت دل به پدر پیر ساواک و شاه ندهید. این‌ها مدتی رفتند یک گوشه‌ای و حالا دوباره هر چند وقت یک‌بار می‌آیند و فضا را آماده می‌بینند. این‌ها هیچ وقت حاضر نیستند برای اسلام یک قطره خون از بینی‌شان بیاید. این‌ها برای اسلام هرگز هیچ فداکاری از جان، مال، وقت و آبروی خویش نکردند.

این‌ها کسانی هستند که همیشه نان اسلام را خورده‌اند، چوب اسلام را نخورده‌اند!

این‌ها کسانی هستند که همیشه نان اسلام را خوردند، چوب اسلام را نخوردند. عافیت‌طلب، ترسو و حاشیه‌نشین. آن لحظه‌ای که به مجاهد، شهید، فداکاری، زندان، شکنجه و شهادت احتیاج است، این‌ها اهل تقیه و احتیاط هستند و می‌گویند امام زمان باید بیاید و کارها را درست کند. بعد که مومنین و مجاهدین هزینه می‌پردازند و قدمی به جلو برمی‌دارند، می‌گویند بله، ده جا فساد است و باید درست کنیم. پنج جای آن که درست شد و باید درستش کنیم. این‌جا یک مرتبه تقیه را کنار می‌گذارند و کاملاً هم سیاسی می‌شوند.

می‌گفت کسانی که آرزو داشتیم قبل از انقلاب یک جمله علیه شاه و اسرائیل و آمریکا حرف بزنند، یک کلمه از دهانشان بیرون نمی‌آمد، حالا یک‌دفعه از همه ما حساس‌تر نسبت به مسائل سیاسی می‌شوند. الان این جریان متحجر که با ابعاد سیاسی‌اجتماعی، عدالت‌خواه و انقلابی اسلام مخالف است، به بهانه این‌که دین از سیاست جداست و حکومت اسلامی در عصر غیبت نمی‌شود و نباید تشکیل داد، هر نوع فسادی را توجیه می‌کنند تا انقلابی‌گری دینی و اسلامی به سبک امام را تن ندهند و عقب بزنند.

مشخصات جریان تحجر

این‌ مطالبی که می‌گویم بعضی از مشخصات آنهاست. وقتی از انتظار حرف می‌زنند، قربان چشم و ابروی امام زمان می‌روند، اما حاضر نیستند در راه عدالت جهانی، در مسیر امام زمان(عج) کمترین قدمی بردارند و هزینه‌ای بپردازند. از جان‌شان و آبروی‌شان هم نمی‌گذرند. این‌ها کسانی بودند که زمان جنگ می‌گفتند افرادی که در جنگ کشته می‌شوند شهید نیستند.

این‌ها کسانی بودند که می‌گفتند مبارزه با شاه جایز نیست؛ چون تشکیل حکومت تا قبل از امام زمان جایز نیست. این‌ها کسانی هستند که وقتی صحبت اهل بیت می‌شود، ولایتی دو آتشه هستند، اما یک مطلب صحیح از معارف اهل بیت نمی‌گویند، که زندگی به سبک اهل بیت می‌خواهند، خانواده اهل بیتی، بازار اقتصاد، سیاست، آموزش‌وپرورش، رسانه اهل بیتی، حالا این چه هست؟ هیچ مطلبی برای تبیین آن ندارند.

ولی از شما می‌خواهند یا سگ اهل بیت شوی و عوعو کنی، یا اهل بیت و ائمه را در حد خدا و پیغمبر و از پیغمبر بالاتر ببری و یک مسئله این‌ها در عمرشان دارند. یعنی اگر بگویی اسلام چیست، این‌ها یک تکلیف شرعی دارند و آن فحش‌های ناموسی دادن به کسانی است که برای اهل سنت محترم و مقدسند. این‌ها یک دشمن دارند.

امام زمانِ این‌ها یک کار دارد، کار دیگری در این عالم ندارد. بیاید فلانی و فلانی را از قبر در بیاورد و بسوزاند و دادگاه بگذارد و کار دیگری در این عالم ندارد. بزرگ‌ترین مناسک مذهبی این‌ها، مراسم عید عمر و فحش‌های ناموسی و خلاف شرع دادن به آن‌هاست و تاکنون ندیده‌ایم که این‌ها یکی از اهل سنت را به مذهب شیعه آورده باشند. بنده تا‌به‌حال ندیده‌ام که این طرز رفتار، حتی یک نفر از اهل تسنن را به تشیع رهنمون کرده باشد.

فقط به خشونت شیعه و سنی و به گسترش خشونت کمک کرده‌اند. یک بار سعی نکردند از اهل بیت طوری حرف بزنند که نه فقط آن سنی، بلکه همین بچه‌شیعه خودش، به معنای حقیقی اهل بیت را قبول داشته باشد. نه این‌که فقط زبانی باشد. من گفتم دو سبک تبلیغ تشیع داریم؛ یکی، سبک امام است. این سبکی که سید حسن نصرالله در لبنان انجام داد، ذره‌ای دعوای بین شیعه و سنی و یک کلمه فحش به کسی نداد. یک بار به یک سنی نگفتند شیعه بشو و به یک مسیحی که مسلمان بشو.

ولی طوری امام عمل کرد که نه تنها اهل سنت بلکه هزارهزار، صدهزارصدهزار، میلیون‌میلیون جوان مسیحی، یهودی، بودایی، کافر و شکاک گرایش به اسلام پیدا کردند، آن هم اسلام اهل بیت. یک کلمه هم این حرف‌ها را نزد. سید حسن نصرالله؛ یعنی خط امام و انقلاب و رهبری. آن‌جا در جنگ سی‌وسه‌ روزه در برابر صهیونیست‌ها کاری کرد که صدها هزار جوان اهل سنت، محبت اهل بیت، تشیع و انقلاب اسلامی پیدا کردند. خانواده‌های اهل سنت، اسم بچه‌هایشان را از اسامی اهل بیت می‌گذاشتند. یک فرد فلسطینی‌ که سنی بود، گفت می‌شود آن حسین‌بن‌علی که آمد لبنان را آزاد کرد، بیاید و فلسطین را هم آزاد کند.

واقعا پرسیدند و گفتند. این یک نوع تبلیغ است که در خانه‌های مردم مصر و فلسطین، همه‌جا عکس و شعارهای اهل بیتی وجود داشته باشد. یک نوع هم این‌گونه است؛ این فلسطینی‌ها سنی هستند و آن‌ها هم که یهودی هستند، بگذار که یکدیگر را بکشند، به ما چه ارتباطی دارد. این از این‌جا این حرف را می‌زند، آن آخوند فاسد وهابی هم که در رژیم آل سعود تقویت می‌شود، وقتی که حزب‌الله با صهیونیست‌ها می‌جنگید، گفت شیعه مرتد رافضی کافر با این یهودی‌ها به جان هم افتادند، به درک، بگذارید بزنند؛ اتفاقاً هر چه بیشتر شیعه کشته شود بهتر است، شیعه از یهود بدتر است!

امام(ره) می‌گوید: «وحدت اسلامی»، این‌ها می‌گویند: «می‌خواهند با قاتلان حضرت زهرا(س) آشتی کنند»!

او از آن طرف انحراف دارد و این از این طرف. امام می‌گوید وحدت اسلامی، وحدت شیعه و سنی. این‌ها می‌گویند؛ آن‌ها می‌خواهند با قاتلان حضرت زهرا(س) آشتی کنند. مگر این سنی‌ها قاتل حضرت زهرا(س) هستند؟! همان‌طورکه تو در یک خانواده شیعه به دنیا آمده‌ای و از کوچکی در گوش تو نام‌های علی و حسین و فاطمه را گفته‌اند، در گوش او هم نام‌های ابوبکر و عمر و عثمان را گفته‌اند. به این‌ها باید آگاهی داد، باید بحث کرد، باید توضیح داد.

اگر بیشتر از این هم بخواهید سلبی برخورد کنید، بیایید و تشیع را معرفی کنید. در مورد علی و فاطمه و اولادشان بگویید، ببینید که این‌ها به لحاظ اخلاق، رفتار، حرف‌ها و ایده‌هایشان راجع به همه مسائل زندگی، چگونه بودند. ببین در دنیا نه تنها سنی، بلکه کافر، یهودی و صهیونیست به احترام این اهل بیت بلند می‌شوند و کف می‌زنند. من خودم این صحنه را بارها دیده‌ام. برای من پیش آمده که در جلسه‌ای با حضور کمونیست‌ها، در آمریکای لاتین یا در هند، با حضور مسیحیان و در جمع غیر شیعه، در جمع بودایی، هندوی بت پرست، روایاتی از اهل بیت گفته‌ام و طرف به افتخار اهل بیت ایستاده و کف زده است.

رفته بودیم در یکی از بت‌خانه‌های هند و با رئیس بت‌خانه که بت‌تراش است، صحبت کردیم. راجع به پیامبر کمی با او صحبت کردیم و بعد به او که بت‌پرست رسمی و مشرک بود، گفتم پیغمبر و ائمه ما این‌طور هستند، راجع به امام علی(ع) با او کمی صحبت کردیم، چند نکته عادی را که همه می‌دانیم، گفتم، این بیچاره‌ها نمی‌دانند. بعد زمان خداحافظی، ازآن‌جاکه می‌دانستم هندوها چند میلیون خدا دارند، صدها هزار خدا دارند، پرسیدم نظر تو راجع به پیامبر و امام علی(ع) چه هست؟ گفت؛ این محمد و علی هم جز خدایان هستند!

خب اهل بیت و شیعه این همه معارف دارد، این همه حرف حساب دارد که شما بدون تحریک دیگران، بدون اهانت، می‌توانید آن‌را بیان کنید. قرآن می‌گوید که به مقدسات بت‌پرستان فحش ندهید، بعد او به خدای شما که الله است فحش می‌دهد و دیگر باب گفتگو بسته می‌شود. بله ما از تشیع یک قدم عقب نمی‌رویم، یک میلی‌متر از عقاید شیعی و اهل بیتی، از ولایت اهل بیت، از خلافت بلافصل امیرالمومنین عقب نمی‌رویم؛ از تشیع عدول نمی‌کنیم، نمی‌گذاریم تاریخ محو شود، در مورد ظلم‌هایی که در تاریخ به اهل بیت شد، یک صدم میلی‌متر عقب نمی‌رویم.

آنقدر گریه می‌کنیم و روضه می‌خوانیم، تا همه دنیا بفهمند که با علی و فاطمه و حسن و حسین و اهل بیت چه شد. ما نمی‌گذاریم که این‌ها فراموش شود و این روضه را تا آخر می‌خوانیم و نجات بشر هم با همین است که بفهمند چه کسی ظالم است و چه کسی مظلوم. ولی این‌که شما از تشیع عقب‌نشینی نکنید یک مسئله است، این‌که تشیع را درست معرفی بکنید، جنگ شیعه و سنی به راه نیندازید، یک مسئله دیگر است.

این همان چیزی است که دشمن شما می خواهد. آن بچه 16ساله‌ای که در زاهدان، در مسجد خودش را روز  13 رجب منفجر کرد و سی‌چهل نفر از مردم شیعه را کشت، به قصد ثواب و برای این‌که به بهشت برود این کار را کرد. چون تشیع را نمی‌شناسد. به او گفته‌اند این شیعه‌ها دشمن اصحاب پیغمبرند، دشمن همسران پیغمبر هستند، این‌ها ائمه‌شان را از خدا بالاتر می‌برند؛ به او گفته‌اند و او هم با خودش گفته است که این‌ها که مشرک و کافر هستند، پس وظیفه شرعی من این است که این‌ها را بکشم. الان می‌کشم و همین الان هم به بهشت می‌روم!

تشیع را درست معرفی کن

تشیع را درست معرفی کن. تشیعی که سگ می‌شوی، تفکیک دین از سیاست می‌کنی، صهیونیسم و آمریکا را توجیه می‌کنی، حکومت شاه را تحمل می‌کنی، ولی امام خمینی را تحمل نمی‌کنی، این تشیع معلوم است که تشیعی خطرناک است. ما هم به این تشیع کافر هستیم. ما هم این تشیع را قبول نداریم. این تشیع نیست. تشیع آن است که علی و فاطمه و اهل بیت گفتند، با اخلاق، با معرفت، با منطق، با زندگی‌شان، دشمن ناصبی خبیث را که به لحاظ فقهی مهدور‌الدم بود، به شیعه خالص خودش تبدیل می‌کرد.

فرد می‌آید در خیابان به امام حسن(ع) فحش می‌دهد و اهانت می‌کند، اهانت‌هایی که به لحاظ فقهی حکمش اعدام است. به حضرت ‌زهرا(س) اهانت می‌کند، وقتی که خوب حرف‌هایش را می‌زند، امام حسن(ع) می‌فرمایند؛ شما مهمان هستی، غریب هستی، اهل این‌جا نیستی، از شام آمدی. امشب کجا می‌خواهی بروی؟ جایی برای سکونت داری؟ آن فرد دوباره فحش می‌دهد، ولی امام اجازه نمی‌دهد که برود.

سرانجام دست او را می‌گیرد و به خانه می‌برد، غذا برایش می‌آورد و با او صحبت می‌کند و بعد که حرف‌هایش را می زند، می‌گوید فحش‌هایی که داده‌ای از روی عصبانیت است. اما حرفت چیست؟ هر سؤالی داری بپرس تا من جواب تو را بدهم. اگر هم نیازمندی و به خاطر نیاز مالی و دنیوی‌ات این حرف را می‌زنی، هرچه می‌خواهی بگو که من تأمین کنم. اگر مشکل مالی داری تو را تأمین می‌کنم. اگر مشکل فکری داری جواب تو را می‌دهم. این مرحله را طی کن و بعد فحش بده.

خاطره‌ای از گفت‌وگو با جوانی در هواپیما

روزی در هواپیما بودم، آقای جوانی را دیدم که پسر بسیار خوبی بود، ده انگشت او همه انگشتر عقیق داشت و دیگر جا نداشت! به من گفت که آقا دین مهم‌تر است یا سیاست؟ گفتم البته دین؛ سیاست باید دینی باشد. ما سیاستی را قبول داریم که دینی باشد. گفت دین می‌گوید که سنی دشمن ماست. سیاست می‌گوید وحدت. گفتم در کجا دین گفته است که سنی دشمن ماست؟!

غیر شیعه اهل بیت، مستضعف فکری هستند، اکثر مردم خبر ندارند. چنان‌که اکثر خود شیعه‌ها هم مستضعف فکری هستند. مگر ما شیعه هستیم؟ شناسنامه ما شیعه هست. چه‌کسی شیعه است؟ همین الان بین خود، معلم و شاگرد، پنجاه سوال اعتقادی که ارکان تشیع هستند طرح می‌کنیم. سوال کنید و ببینید که چند نفر بلد هستند. خیلی از طلبه‌های ما عقاید شیعه را یاد ندارند. یک مقدار فقه و اصول و لمعه و... می‌خوانند و فکر می‌کنند که اسلام‌شناس هستند.

اصلاً نه کلام، نه اعتقادات، نه مسائل، با قرآن و حدیث حشر و نشری نیست. چه کسی شیعه است در بین ما که بقیه‌شان شیعه باشند؟ اول آگاهی، آگاهی، آگاهی. البته دشمن اهل بیت، دشمن ماست و دوست اهل بیت دوست ماست. خط ما اهل بیت است. سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم.

از همان صدر اسلام، هر کس به اهل بیت ظلم کرد، دشمن است تا همین الان. اما یک وقت کسانی آگاهانه کاری را می‌کنند، یک وقت کسی خبر ندارد و مستضعف فکری است و تو فحش‌های ناموسی به او می‌دهی درحالی‌که اصلاً نمی‌داند تو چه می‌گویی و نمی‌داند که خودش چه می‌گوید؟ اگر این کار درست بود، باید خود امیرالمومنین این کار را می‌کرد.

امیرالمومنین(ع) فرمودند؛ این حق، حق من است. خلافت بعد از پیامبر و رهبری امت کاری است که  فقط من از پس آن برمی‌آیم و همه این‌ها هم می‌دانند. بنابراین من حکومت آن‌ها را مشروع نمی‌دانم. این عین عبارت حضرت در نهج‌البلاغه است که فرمودند؛ اما من دیدم که اگر بخواهم سر این حق بایستم، باید از اصل اسلام و امت اسلامی چشم بپوشم و جنگ داخلی بین مسلمان‌ها و بین اصحاب راه می‌افتد و کفر تقویت می‌شود. من خار در چشم و استخوان در گلو تحمل کردم.

شما ببینید که خار در چشم و استخوان در گلو واقعاً دو مثالی است که حضرت زده‌اند که اصلاً قابل تحمل نیست. حتی برای دو ثانیه هم نمی‌شود تحمل کرد. فرمودند من خار در چشم و استخوان در گلو سکوت کردم. به خاطر این‌که جنگ داخلی بین مسلمین راه نیفتد. نیایند جهت رضای خدا یکدیگر را بکشند. بروند هر دو دشمنان اسلام را بکشند و بعد با هم بنشینند و بحث کلامی و تاریخی و فقهی و اعتقادی کنند و آگاهی بدهند. فحش ندهند. بله؛ ما معتقد به لعن هستیم، لعن دشمنان اسلام و اهل بیت. اولاً که لعن با سبّ و فحش فرق می‌کند. سب یک چیز است و لعن یک چیز است. خود قرآن هم لعن می‌کند. لعن ظالم می‌کند. اما در مورد چه کسی؟ مصداق ظالم که این نیست. ما توضیح داریم و بحث می‌کنیم. بعد از این‌که مسائل را اولویت‌بندی کردیم.

امیرالمومنین در زمان بعضی از خلفا شدیداً معترض بودند، بعضی‌ها کمتر و بعضی‌ها بیشتر. ولی فرمودند که من یک کلمه تحریک نکردم که سلاح بردارید و با این‌ها بجنگید و جنگ داخلی راه بیفتد. چون دیدم که اصل اسلام، حکومت اسلامی و این حرکت در خطر می‌افتد و دشمنان و امپراتوری‌های تشنه به خون اسلام و مسلمین، ما را به دست خودمان به زمین می‌زنند.

می‌خواهند دوباره یک اسلام آمریکایی‌انگلیسی بازسازی کنند

همین کاری که الان دوباره شروع کرده‌اند. می‌خواهند دوباره یک اسلام آمریکایی‌انگلیسی بازسازی کنند. برای خودشان دبیرستان و حوزه علمیه هم تأسیس کرده‌اند. طلبه و دانش‌آموز هم تربیت می‌کنند، کم‌کم دانشگاه غیرانتفاعی هم راه می‌اندازند و تربیت می‌کنند، تحت عنوان این‌که اسلام، دینی است که از سیاست جداست؛ ولایت فقیه و تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت حرام است. ما در دنیا یک وظیفه داریم؛ جنگ شیعه و سنی راه بیندازیم!

در مورد اهل بیت هم بحث‌های عقلی و اخلاقی و تربیتی و سبک زندگی نکن. فقط پارس کن. سگ اهل بیت باش. دیگر این‌که اهل بیت چه چیز را گفته‌اند، کار نداشته باش. این تفکر با دین، با مسئولیت‌‌پذیری اجتماعی مخالف است؛ با دین عدالت‌خواه، سیاست دینی، اقتصاد دینی، مخالف است. ما نمی‌گوییم دین سیاسی، ما می‌گوییم سیاست دینی.

امام را که بازداشت کرده بودند، آن افسر سال41 به ایشان گفت؛ آقا شما آخوند هستی و مقدس، سیاست همه‌اش پدرسوختگی است، همه‌اش دروغ و خیانت است، سیاست را برای ما بگذار. شما همان کارهای آخوندی‌ات را بکن. امام در زندان و بازداشت که بود فرمود؛ آن سیاستی که پدرسوختگی و حرام‌زادگی است، مال خودتان، آن سیاستی که ما دنبالش آمدیم، ادامه دین ماست. همان سیاستی که جد من پیامبر، امیرالمومنین و حسنین(ع) به خاطر همان سیاست وارد عرصه شدند، حکومت تشکیل دادند، زندان و بازداشت شدند و در نهایت کشته شدند. اگر امام حسین سیاسی نبود، مگر کربلا اتفاق می‌افتاد؟

مگر امام حسین را برای این‌که مسئله طهارت و نجاست را گفت کشتند؟ امام حسین بحث عدالت و حکومت اسلامی را مطرح کرد که او را کشتند. اگر امام حسن فقط مسئله می‌گفت یا می‌گفت بروید زیارت قبر پیامبر، کسی با او مخالفت می‌کرد؟ مگر او را مسموم می‌کردند. مگر این همه جنگ روانی علیه او راه می‌انداختند.

معاویه دستور داد ده‌ها حدیث جعل کنند که امام حسن سیصد زن دارد. العیاذ بالله مثل خودش خانم‌باز است و طرز مردن او هم این است که از بس خورد، مرد. ایشان از بس نشست و خورد، مرد، مسموم که نشده است. اگر امام حسن می‌نشست و اسلام آمریکایی‌انگلیسی می‌گفت یا به تعبیر امروز اسلام متحجرین را می‌گفت، با امام حسن این کار می‌شد؟ با امام حسین، کربلا اتفاق می‌افتاد؟

آیا امام زمان غایب می‌شد؟ اگر امام زمان(عج) می‌خواست به قول امام فقط بیاید و مسئله بگوید، زیارت و مسئله و احکام عبادی بگوید، احتیاج بود که غائب بشود، مگر این‌ها کاری دارد. همه الان در دنیا می‌گویند. در همه جای دنیا این مسائل هست. چه چیزی هست که باعث می‌شود امام زمان(عج) غائب شود؟ شعار اصلی امام زمان(عج) چه هست؟

شعار اصلی‌ امام زمان(ع) چیست؟

آقایان امام زمانی! نه به معنای امام زمان اسلامی؛ امام زمان‌بازی. آقایانی که متخصص امام زمان‌بازی هستید! امام زمان شعار اصلی‌اش در روایات ما چه هست؟ عدالت. من یک روایت ندیده‌ام که بگوید امام زمان (عج) وقتی ظهور می‌کنند، تعداد مساجد را ده‌برابر می‌کنند. یا مثلاً معماری مساجد را با شکوه می‌کنند. می‌گویند بروید و همه مساجد را آینه‌کاری و کاشی‌کاری و گنبد‌طلا بزنید، ما هیچ چیز این‌طور در روایات ندیده‌ایم. البته خلافش را دیده‌ام.

خلافش را دیده‌ام که امام زمان وقتی بیاید، همه مساجد تشریفاتی را خراب می‌کند. ولی این را ندیده‌ام. من در روایتی ندیده‌ام که امام زمان بگویند جاده‌های منتهی به زیارتگاه‌ها را درست کنیم، این وظیفه اصلی حکومت امام زمان است. اما در تمام روایات صحبت از عدالت است. عدالت جهانی برای همه، کل بشر باید به همه حقوق مادی و معنوی‌شان برسند و حدود خودشان را هم بشناسند. این یعنی حرکت.

این اسلام آمریکایی، این امام زمان قلابی که این‌ها درست کرده‌اند و ترویج می‌کنند، فقط با عدالت کاری ندارد. این امام زمان فقط قوم و خویش این‌هاست. می‌آید تا مشکلات این‌ها را حل کند، با بقیه بشریت کاری ندارد. آن اسلامی که به شاه بی‌تفاوت بود، صدام را تحمل می‌کرد، اسرائیل و آمریکا را تحمل می‌کرد، می‌گوید غزه و قدس و لبنان و بوسنی و... به ما مربوط نیست، چون آن‌ها شیعه نیستند، ولی بداند که مسلمان است و اهل بیتی است، یک هدف دارد، این‌که جنگ شیعه و سنی راه بیاندازد. احساس مسئولیت راجع به هیچ چیز نمی‌کند. به یک نفر گفتند آقا زلزله آمد، گفت من نفهمیدم رویم آن طرف بود. در دنیا زلزله می‌آید و این‌ها نمی‌فهمند، رویشان آن‌طرف است. خوب چطور آمریکا می‌آید و کربلا و نجف را اشغال می‌کند و شما می‌ایستید و نگاه می‌کنید، مکه و مدینه‌ در اشغال آمریکاست، نگاه می‌کنید، شما یک ذره غیرت شیعی و اسلامی دارید، اهل بیت این‌طور بودند؟!

وقتی آمریکا و ناتو عراق را اشغال کرد، یک کدام از این‌ها فتوای جهاد نداد. ولی علیه سنی‌ها فتوای جهاد می‌دهند. مثل آن بی‌شرف‌هایی که در کاخ آل‌سعود هستند که اگر به من باشد می‌گویم این آل‌سعود از صد اسرائیل بدتر است. چراکه این‌ها هستند که اسرائیل و آمریکا را بر جهان اسلام مسلط کردند.

میلیاردهامیلیارد پول نفت را خرج جنگ شیعه و سنی و جنگ مسلمان‌ها با همدیگر می‌کنند. عین همین کاری که متحجرین ما می‌کنند، همان کاری که وهابی‌ها در آن‌طرف می‌کنند. این دو با هم، هم‌دست هستند؛ در عمل و در ظاهر با هم دشمن هستند. درست است؛ ما کسانی را که معرفت اهل بیت ندارند، مکتب اهل بیت را نشناختند در مسیر هدایت نمی‌دانیم. هرکس اسلام اهل بیت را نفهمد و یا قبول نکند، از نظر ما اسلام حقیقی را نمی‌شناسد. اسلام حقیقی، اسلام اهل بیت است.

اسلام بدون اهل بیت انحراف است. اما شما با چه زبانی باید این‌را بگویی و چطور باید بحث کنی و چگونه اثبات کنی؟ راهش چه هست؟ من عرضم را با چند روایت ختم می‌کنم که پاسخ این‌ افراد است و دیگر بحثم از این جهت ناقص نمی‌ماند.

آن اسلامی که این‌ها می‌گویند، امربه‌معروف و نهی‌ازمنکرش در حد مسائل بسیار جزئی و شخصی و کم‌هزینه است و از تمام مضامین اسلامی هم سوء‌استفاده می‌کند. مثلاً اگر مردی در خانواده خود، یک چیزی به نام اذن شوهر و ولایت شوهر شنیده است، آنقدر نمی‌فهمد که خود ولایت فقیه و حکومت که ولایت دادن به حکومت عادل را دارد، اگر یک میلی‌متر ظلم کند، ولایت ندارد. او در خانه به زنش، انواع تحکم‌هایی را که اسلام هرگز اجازه نداده است، انجام می‌دهد. در زندگی‌نامه امام می‌خواندم که امام در تمام زندگی‌اش، یک‌بار به خانمش، کوچکترین دستوری نداده است. یعنی خانمش می‌گفت من در دلم ماند که امام یک بار به من بگوید یک لیوان آب برای من بیاور، پرده را بکش، در را ببند؛ هیچ وقت هیچ چیز به من نگفت.

ولایت هم داشت و اذن شوهر هم بود. یک کسی هم از همین مضمون سوء‌استفاده می‌کند، انگار زن کنیزش است. یعنی حتی از حقوق قطعی و شرعی شخصی‌اش باید صرف‌نظر کند. او را به یک زندانی تبدیل می‌کند. سوء‌استفاده از حکم قطعی شرعی. بله، ولایت شوهر، اذن شوهر، مدیریت شوهر بر خانواده، اصلاً حفظ خانواده به همین است. اما هر مدیریتی عدالت نیست.

از آن طرف، اگر زن سوء‌استفاده‌هایی از احکام شرعی بکند که به نفعش است. اصلاً این‌ها اهم و مهم را تغییر داده‌اند. این اسلام ارتجاعی و متحجرانه، جای معروف و منکر را عوض کرده است. با بعضی معروف‌ها و منکرها که جنبه شخصی دارد و دنیای این‌ها را تأمین می‌کند گزینشی برخورد می‌کند؛ آن‌جا سفت و محکم هستند و آن‌جایی که باید هزینه بدهند، نیستند.

شما اهل بیتی هستید. این‌هایی که می‌گویم همه‌اش روایت است، عرضم را با این روایت می‌خواهم ختم کنم. اهل بیت(ع) فرمودند؛ کسی که ظلم و منکری را ببیند و در برابرش نایستد، مثل کسی است که مجروحی را در کنار جاده ببیند و از کنارش عبور کند و اگر آن شخص بمیرد، او در قتلش شریک است. با این‌که هیچ صدمه‌ای به او نزده، ولی بی تفاوت گذر کرده است.

مگر همین اهل بیت نیستند؟ آیا اهل بیت را قبول داری یا نداری؟ این حالت، از ظلم‌های شخصی در خانواده‌ها شروع می‌شود تا ظلم و فساد و بی‌عدالتی در بازار که چقدر خریدار و فروشنده به هم دروغ می‌گوییم، کلاه همدیگر را برمی‌داریم. در اداره، آن کارمند به مراجعین دروغ می‌گوید و مراجعین به کارمند. معلم و شاگرد، زن و شوهر، همسایه، کارگر و کارفرما تا برسد به مسائل جهانی مثل قدس، عراق، فلسطین، بوسنی و... . امام معصوم(ع) در روایتی می‌فرماید کسانی که خلاف‌کاری و ظلم و انحراف می‌بینند ولی سکوت می‌کنند و می‌گویند که این‌ها به ما مربوط نیست، امام زمان باید بیاید و درستش بکند، عکس‌العمل نشان نمی‌دهند، مردگانند بین زندگان. پس تو زنده نیستی، تو جنازه‌ای.

«ولایتی‌های بی‌دین»

کسی که زمان امام حرکت می‌کند، شاه و صدام را می‌بیند، حالا یا به اسم آخوند با استدلال‌های بی‌اساس فقهی، یا با عنوان انسان مقدس و اهل بیتی. به قول امام که می‌گفت: «ولایتی‌های بی‌دین»؛ یعنی ولایتی دو‌آتشه هستند، ولی امام می‌گفت، در واقع دین ندارند. چون دین را در خدمت منافع خودشان می‌خواهند.

بعضی از این‌ها را دیده‌اید، در بازار ربا می‌خورند، ده انگشتر عقیق هم دارند. هر سال مکه و کربلا هم می‌روند، خیانت هم می‌کنند، دروغ هم می‌گویند، ظلم هم می‌کنند. چنین مذهب خطرناکی، که هم در اهل تشیع وجود دارد و هم در اهل تسنن. در برابر حق تسلیم نیستند. روایت می‌فرماید؛ منکر، ظلم و فساد، مثل آتشی است که اگر با نهی و مقاومت و جهاد شما خاموش نشود، همه چیز را خواهد سوزاند و شما در نابودی آن جامعه شریک هستید، اگر سکوت کنید.

و این‌ها سکوت می‌کردند و الان هم سکوت می‌کنند. البته در برابر دشمنان اسلام سکوت می‌کنند. در برابر انقلابیون سکوت نمی‌کنند. زبانشان هم دراز است. امام فرمود: اگر شما مار یا عقربی را ببینی که دارد به سمت فردی که خواب است می رود، داد نزنی و کاری نکنی، شما از همین الان قاتل آن فرد هستید.

این‌ها در روایات ماست. یعنی شما نمی‌توانی نسبت به هیچ ظلمی، در خانواده، جامعه و حتی در بین‌الملل بی‌تفاوت باشی. امام صادق(ع) فرمودند؛ اگر کسی بتواند جلوی فساد، ظلم، بی‌عدالتی و انحرافی را بگیرد و نگیرد، در واقع به خداوند به یک معنا، اعلان جنگ داده است. تعبیرشان این است، دوست دارد که معصیت بشود.

این یعنی علاقه‌مند به ظلم و گناه است. و اعلام دشمنی و محاربه با خدا کرده است. فرمودند کسانی که ظلم و فساد می‌بینند و حاضر نیستند هزینه بپردازند و می‌گویند که به ما چه ارتباطی دارد، برو به کارت برس، برو زندگی‌ات را بکن، اعلان جنگ به خدا داده‌اند. حتی اگر در ظاهر خدا پرست باشند و حرم بروند و زیارت هم بروند. می‌گوید تو خواهان ظالمان جهان هستی، بی‌طرف هم نیستی، بی‌طرف، هوادار ظالم است. فرمودند اگر کسی گناه و ظلمی را علنی انجام بدهد و کسی که نگاه می‌کند، اعتراض و انتقاد نمی‌کند و در هیچ صورت مخالفتی نشان نمی‌دهد، یا بگوید امام زمان بیاید و درست کند یا بگوید خدا خودش می‌تواند، اگر می‌خواست خود خدا درست می‌کرد، دین خدا را ذلیل کرده‌ و دشمنان خدا را دل‌شاد کرده‌ است. همین کارها را این‌ها می‌کنند. تحجر، تفکیک دین از سیاست یعنی چه؟ یعنی در عالم سیاست و اقتصاد، هرکس هرکاری انجام بدهد، به من و دین ارتباطی ندارد، من کار خودم را انجام می‌دهم، من هرسال به زیارت حرم امام رضا و کربلا می‌روم و نیمه‌شعبان چراغانی می‌کنم و آش نذری می‌دهم و دین این‌هاست. ولی اگر دروغ گفتی، خیانت کردی، این‌ها هیچ‌کدام به دین مربوط نیست.

پیامبراکرم(ص) فرمودند؛ کسانی را به شما معرفی می‌کنم که پیامبر نیستند، شهید هم نیستند، ولی مردم در قیامت به آن‌ها غبطه خواهند خورد. مثل شهدا و پیامبران که همه در قیامت به آن‌ها غبطه خواهند خورد. به شما بگویم که آن‌ها چه کسانی هستند؟ فرمودند آن‌ها کسانی هستند که در برابر بی‌عدالتی و فساد سکوت نمی‌کنند و نمی‌گویند به من ربطی ندارد، انقلابی هستند، قائم به قسط هستند، در دفاع از عدالت و اخلاق، در سطح خانواده، بازار، اقتصاد و اداره تا سطح جهان و بین‌الملل و آن‌طرف عالم می‌گویند که همه چیز به ما مربوط است.

امام می‌گفت: هرجا ظلم باشد، مبارزه هست. و هر جا مبارزه باشد، ما هستیم. این همانی است که پیامبر فرمودند؛ کسانی که به خاطر دعوت به ارزش‌ها و عدالت، امر به معروف و مبارزه با بی‌عدالتی و زشتی‌ها، نهی از منکر، هزینه می‌پردازند. جان و مال و آبرویشان را به خطر می‌اندازند. «قوا انفسکم و اهلیکم نارا» که قرآن می‌فرماید؛ یعنی یک آتش واقعی است، مراقب باشید.

و سپس در ذیل این آیه و در تفسیر آن روایت می‌فرماید این‌که قرآن می‌فرماید مراقب خودتان و بستگان‌تان باشید و خودتان را از آتش حفظ کنید، مراد این است که به هیچ منکری بی‌تفاوت نباشی و اعتراض کنی. نسبت به هیچ معروفی هم بی‌تفاوت نباش و دعوت کن.

آدم خنثی، بود و نبودش مساوی است. یک اسلامی، تشیعی، هیئت مذهبی، زیارتی، حجی درست می‌کند که به معروف و منکر و ظلم و عدل کاری ندارد. امام می‌گفت که یک حج آمریکایی داریم و یک حج ابراهیمی. یک حج آبراهامی داریم، یک حج ابراهیمی داریم. حج آبراهامی، حج وهابی است و حج متحجرین ما است.

آقا این حرف‌ها چیست؟ آن‌جا خانه خداست، عبادتت را بکن. به این مسائل چه کار داری؟ حج ابراهیمی این‌طور است که در مورد آن می‌فرماید؛ برائت خدا و رسول خدا از مشرکین را باید فریاد بزنی. حجی که وقتی که تمام می‌شود، تمام ستمگران جهان ترسیده باشند و تمام مظلومین جهان امیدوار شده باشند.

جمع‌بندی

من جمع‌بندی می‌کنم. اشاره کردیم به این‌که بعضی شبهات ظاهرش شبهه است و نظری است و درواقع مشکلات اخلاقی و عملی خود ماست و زمینه ایجاد می‌کند. آن‌ها را باید این‌گونه حل کنیم. وگرنه هیچ آدم عاقلی در این دوره شیطان‌پرست نمی‌شود، خداپرستی سخت و مشکل است، چه رسد به شیطان‌پرستی که اساساً هیچ چیز ندارد. باز توصیفی که از خدا می‌کنم این است که همه چیز دست اوست و باز او را نمی‌پرستیم، شیطان که هیچ‌کاره است، چگونه او را بپرستیم؟ و بعد شیطان‌شناسی اسلامی را هم باز حواستان باشد که با شیطان‌شناسی مسیحی و بودایی و یهودی قاطی نکنیم.

شیطان در قرآن هیچ‌کاره است. هیچ کاری جز اغوا و تسویل و تزیین نمی‌تواند بکند. خود قرآن به صراحت می‌فرماید آن‌هایی که ولایت شیطان را می‌پذیرند، شیطان ولیِ آن‌ها می‌شود و شیاطین اولیای آن‌ها می‌شوند. وگرنه شیطان ناگهان بالای کسی نمی‌پرد که سوارش بشود و بگوید که دیگر پایین نمی‌آیم. خودت دعوت می‌کنی، بعد تحت ولایت او می‌شوی. شیطان در قرآن، شیطانی نیست که شما اهل ایمان و تقوا و عمل صالح باشید و باز هم بیاید و سوار شما بشود. چنین شیطانی نداریم و چنین چیزی اصلاً وجود ندارد.

شیطان با اذن ما می‌آید و اذن دخول می‌خواند. خود شیطان روایت داریم که می‌گوید من به اکثر شماها چیزی نمی‌گویم، خودتان می‌آیید.

قرآن می‌فرماید؛ «یعدکم الفقر». شیطان فقط می‌تواند وعده فقر و فحشا بدهد. خودتان به دنبال او می‌روید. کسی او را بر شما مسلط نکرده است. ولی شما فکر نکنید که مشکل در شیطان‌شناسی است که یک عده دنبالش هستند، نه این‌ها بهانه است. در مورد دسته دوم گفتم که زمینه داخلی دارد، اما نظریه‌پردازی‌های معرفتی هم از بیرون و داخل وجود دارد که شبهه ایجاد کرده‌اند. آن‌ها را باید درست و منطقی جواب داد. سوال خطرناک نیست، سوال خیلی خوب است، لج‌بازی خطرناک است.

اسلام از سؤال پرسیدن ضرر نمی‌کند. آقای مطهری می‌گفت که شبهات دائم زیاد می‌شود، بعضی‌ها می‌ترسند. می‌گویند کمونیست‌ها آمدند، لیبرال‌ها آمدند، همه حمله کرده‌اند. آقای مطهری می‌گوید که من وقتی این‌ها می‌آیند خوشحال می‌شوم. برای این‌که می‌دانم وقتی این‌ها می‌آیند، ما که تنبل هستیم، مجبور می‌شویم بنشینیم و مطالعه کنیم و ببینیم که اسلام جواب مارکسیست‌ها را در فلسفه، تاریخ، اقتصاد و... چه داده است.

سپس ابعاد جدیدی از اسلام، تشیع، مکتب اهل بیت روشن می‌شود. خودمان هم تا به حال نمی‌دانستیم و دوباره یک گام مثبت به جلو برداشته می‌شود. گفت همه ناراحت می‌شوند و من خوشحال می‌شوم. البته در صورتی‌که فقط بحث نظری باشد؛ اما اگر بحث نظری نباشد و عقده و این حرف‌هاست، دیگر آنجا مشکلش پاسخ نظری ندارد.

و اما این کسانی که عرض کردم، یکی غرب‌زدگی و دیگری تحجر. غرب‌زدگی با دو تکنیک جاذبه‌سازی برای غرب و سکولاریسم و دافعه‌سازی نسبت به اسلام و انقلاب عمل می‌کند که برای آن مثال‌هایی زدم. و بخش آخر عرایض من که بحث تحجر بود.

گفتیم این جریان، قبل از انقلاب یک جریان قوی بود، هم ریشه در حوزه و در برابر امام داشت و هم ریشه در مقدسین و هیئت‌های مذهبی و... داشته است. شعارهای اصلی‌اش، تفکیک دین از سیاست، تا قبل از ظهور، حکومت تشکیل ندهیم، ولایت فقیه وجود ندارد، دروغ است، آمریکا و شوروی و ظلم جهانی به ما مربوط نیست، دشمن اصلی، سنی‌ها هستند و از این قبیل حرف‌ها می‌باشد. در زمینه عبادات، فقط آن عبادات پرنمایش و کم‌هزینه را قبول دارند.

کارهای نمایشی آن زیاد است، ژست مذهبی‌بازی‌اش زیاد است، ولی هزینه‌ای لازم نیست بپردازد. ربطی به عدالت و معرفت و اخلاق و معنویت و فقه جامع ندارد. چند حکم گزینشی از احکام دین را برمی‌دارد، آن هم به نفع خودش تحریف می‌کند، از جمله مسائل خانواده، نوع برخورد با زن و شوهر و موارد شبیه به آن، تا مسئله بازار که حتی ربا را هم توجیه می‌کند و تا مسئله مناسک.

مناسک هم فقط همین جشن و عزاست، چیز دیگری ندارد. تشیع عبارت از این است. کل تشیع، همین است که نیمه شعبان و عید غدیر جشن می‌گیریم. کل تشیع هم از نظر سلبی، ده روز عزاداری به مناسبت‌های مختلف است، این‌ها عزاداری‌های مذهبی است. کل دین، تظاهر به مفاهیم مذهبی است. ریش و حجاب حتی بیش از آن‌چه که اسلام گفته است و انگشتر عقیق را که خودتان بشمارید، هر سال حج و کربلا و این‌ها برود، هرچند کسانی که حج واجب در نوبت هستند، نمی‌توانند بروند.

رشوه بدهد و نوبت غیرقانونی بخرد و کربلا برود. از این کارها هم می‌کنند. مقدس‌نمایی، مقدس‌مآبی و در باطن بی‌دینی محض و به تعبیر امام، ولایتی‌های بی‌دین. مراقب این خط تحجر باشید که ضمن این‌که می‌گویند تفکیک دین از سیاست، یک جاهایی خودشان هم خیلی سیاسی می‌شوند. من خواهش می‌کنم که مراقب این دو جریان باشید.

مطالعات اسلامی، آثار آقای مطهری، آقای مصباح، آقای جوادی‌آملی، مرحوم آقای جعفری، آقای طباطبایی، یک تفسیر ساده ای از قرآن، یک بار حداقل نهج البلاغه را با معنا، با ترجمه‌های خوبی که اخیراً آمده است، مطالعاتی در تاریخ صدر اسلام داشته باشید. ما در این تاریخ خوارج داشته‌ایم، الان هم داریم. ما در این تاریخ ناصبی داشتیم. همین جریان افراطی وهابی که الان هم داریم. ما در تاریخمان خشک‌‌مقدس ریاکار داشته‌ایم، الان هم داریم، قاعدین و عافیت‌پرستان داشتیم، الان هم داریم. یک دفعه پیامبر می‌خواهند بروند جهاد با کفر، طرف می‌آید و می‌گوید که می‌شود من نیایم؟ می‌گویند چرا؟ می‌گوید برای این‌که رومی‌ها آن‌جا خانم‌هایشان، دختران‌شان ممکن است که زیبا باشند و من می‌ترسم که به گناه بیفتم. اگر می‌شود ما جهاد نیاییم.

دلیل شرعی می‌آورد که ممکن است بیایم آن‌جا و چشمم به دختران رومی بیفتد و یک وقت خدای‌ناکرده یک معصیت اتفاق بیفتد. تو مردک آنقدر سست هستی که با یک نگاه به این‌ها از پای در می‌آیی، این چه ایمانی است؟ مگر خود پیغمبر و این مجاهدین که به آن‌جا می‌روند، کمتر از تو ایمان دارند؟

مسجد ضرار می‌سازند. مسجد ضرار قضیه‌اش چه هست؟ سال نهم هجرت، اواخر اسلام است. یک انحراف بزرگ با ظاهر متحجرانه و مقدس‌مآبانه به صحنه می‌آید. پیامبر در حال جهاد با امپراتوری روم در جنگ تبوک هستند که یک‌دفعه ده‌دوازده نفر از افراد مقدس‌مآب منافق، مسلمان‌نماهای مدینه که ظاهراً خودشان را در خط پیغمبر و در جبهه دین و اسلام می‌دانند، ولی باطناً همدل با دشمن هستند و در خدمت کارهای آن‌ها هستند و با دشمن هم‌زبانی و همکاری می‌کردند.

شما می‌دانید در کودتای نوژه، کمونیست و سازمان‌سیا و خشک‌مقدس و بیت مرجع در قم، همه دست در دست هم گذاشتند و خواستند کودتا کنند. شما فکرش را هم نمی‌توانستید بکنید که این‌ها با هم هستند. بیت مرجعی که پسرش با چریک‌های فدایی با جنبش خلق ترک و همین نژاد‌گرایی‌ها و این‌ها همه با بختیار و سلطنت‌طلب‌ها و قطب‌زاده که به اصطلاح روشنفکر بود و با هواپیمای امام از پاریس آمد، و آن‌زمان رئیس تلویزیون بود، همه با هم ارتباط داشتند.

این تیپ‌هایی که اصلاً با هم سازگار نیستند، لیبرال و کمونیست و خشک‌مقدس و روشنفکر آمریکایی، این‌ها با هم در یک پروژه می‌خواستند کودتا کنند و امام را بکشند. برای خودشان مرجع داشتند، روشنفکر داشتند، همچنین حکومت داشتند. این که عرض می‌کنم هم‌زبانی و حتی همکاری با دشمن، واقعا این‌طور بوده است.

مسجدی ساختند علیه خط اسلام اصیل، درحالی‌که که مسجد یک پایگاه دینی است. ظاهر عوام فریب و توجیه‌های کاملا مذهبی داشتند و تحت عنوان بزرگداشت شعائر اسلام و در عین حال با حفظ ظاهر، با هدف تیشه‌زدن به ریشه نهضت و اسلام بین مسلمانان اختلاف انداختند و جناح‌بندی ایجاد کردند. که آری، دین آری، مسجد آری، اما جهاد در راه خدا، سیاست و عدالت و... نه.

تو چه مسلمانی هستی؟ پیغمبر دارد با امپراتوری کفر به جهاد می‌رود. تو چگونه مسلمانی هستی که می‌گویی ما مسجدی ساختیم و تشریف بیاورید و افتتاح کنید. بعد پیامبر می‌گویند که نه من الان باید بروم جهاد، سیاست، مبارزه. بعد که برگشتم، تصمیم می‌گیرم که چه کار کنم. سپس نمی‌گوید که ما در خدمت شما، برویم برای جهاد در راه اسلام، بلکه می‌گوید التماس دعا، تقبل الله. شما تشریف ببرید جهاد و وقتی برگشتید، مسجد ما را هم افتتاح بفرمایید و متبرک گردانید ان‌شاء‌الله.

این همین اسلام است. مسجد می‌سازد و جهاد نمی‌رود. می‌خواهد پیغمبر را فریب بدهد. و بعد جدایی بین مسلمین انداختند، که ما دو نوع تشیع داریم. دو نوع اهل بیت، دو نوع اسلام. یکی سیاسی و دیگری غیر‌سیاسی است. مقدس‌بازی در می‌آورد، می‌گوید نبوت پیغمبر را قبول دارم، منکر آن نمی‌شوم، ولی رهبری، جنگ، سیاست و حکومتت را قبول ندارم، انقلابی‌بازی‌هایت را قبول ندارم.

به پیغمبر همین را می‌گوید. وگرنه تو چرا جبهه نمی‌روی و می‌خواهی مسجد افتتاح کنی؟ آیا تو مومنی؟ حنضله از یاران پیامبر اکرم(ص) بود. اما پدر او و پدر همسرش هردو منافق بودند و با پیامبر در افتادند. او و همسرش نیز هر دو مومن و مجاهد هستند. شب عروسی‌اش جهاد می‌شود، می‌آید و به پیامبر می‌گوید که اگر بفرمایید من الان می‌آیم جبهه، ولی ما امشب، شب عروسی‌مان است و از قبل دعوت کردیم.

اگر شما اجازه بفرمایید، من امشب مجلس عروسی باشم، خودم را تا قبل از طلوع آفتاب به عملیات می‌رسانم. اگر آن را هم صلاح نمی‌دانید، من همین الان بیایم و مجلس را به هم بزنیم. پیامبر فرمودند نه، شما برو و هر وقت توانستی بیا. خوب او می‌رود و این‌که می‌گویند غسیل‌الملائکه، برای این است که ایشان محتلم به جبهه آمد و حتی غسل نکرد اتفاقاً بچه‌ای از او منعقد شد که این فرزند بعد به دنیا آمد. گفت من اگر بخواهم غسل کنم ممکن است که از جهاد عقب بمانم. بدون غسل در حال جنابت آمد در خط جهاد و شهید شد.

پیامبر فرمود که او غسیل‌الملائکه است. ملائکه او را غسل می‌دهند. و همسرش در برابر پدر خودش و پدر شوهرش ایستاد تا آخر و از این ازدواج دفاع کرد. پدرش به او می‌گفت؛ تو آنقدر نمی‌فهمی که شوهرت می‌خواست برود جبهه برای عملیات، این چه ازدواجی بود؟ یک بچه هم درست کردید این‌جا. این چه ازدواجی است؟

آن دختر ایستاد و گفت که بزرگ‌ترین من افتخار ازدواج با حنضله بود. خوب این دو مذهب است دیگر. یکی مذهب به علاوه جهاد و امر به معروف و نهی از منکر. یکی مذهب منهای این‌ها. و حالا پیامبر و مجاهدین آماده حرکت به سمت جبهه غربی هستند، خط تماس با امپراتوری رم. چند نفر از دو چهره‌های مسلمان‌نما، با ادبیات مقدس‌مآبی که می‌خواهیم مسجد بسازیم، از جهاد مهم‌تر است، آمده‌اند که ما به نمایندگی از یک عده زیادی آمدیم و مسجدی ساخته‌ایم. پیامبر می‌پرسند کجا؟

گفتند این‌جا. پیامبر گفتند همان نزدیکی که یک مسجد هست. مسجد قبا را که خودمان ساختیم. چرا همان جا نمی‌روید؟ گفت خیر آقا، چندصدمتر فاصله است و در ضمن ما این مسجد را برای بیماران و ضعفا و مسافران و کارهای خیریه‌ ساختیم. گاهی باران می‌آید، هوا سرد می‌شود، پیرمردها مریض هستند و نمی‌توانند این چند صد قدم راه را بروند، ما این را برای آن‌ها ساختیم.

برای زمستان و شب‌های بارانی و... . پیامبر گفتند ساختید که ساختید. گفتند نه، می‌خواهیم به دست شما متبرک شود، شما بفرمایید افتتاح کنید و اولین نماز را شما آن‌جا بخوانید. پیامبر فرمودند شما می‌بینید که من عازم جهاد هستم، اگر خدا خواست و برگشتم، آن زمان تصمیم می‌گیرم. می‌روند جهاد و این‌ها با پیامبر نمی‌روند. کارهای مقدسی دارند. جهاد و جبهه نمی‌روند. این تیپ‌ها را نگاه کنید!

هشت‌سال در این مملکت جنگ بود، خودشان و بچه‌های‌شان جبهه نرفتند، ولی از شهدای ما مقدس‌ترند. چه برسد به رزمنده‌های‌مان. ادا و اصول‌های مذهبی‌شان از آن‌ها بیشتر است. هفت‌هشت کلمه عربی هم یاد گرفته‌اند و می‌گویند و مردم هم که نمی‌دانند این‌ها چه می‌گویند، فکر می‌کنند این‌ها خیلی کارشان درست است. نمی‌دانند که خودش هم نمی‌داند که چه می‌گوید.

نقشه عوام‌فریبانه و متقلبانه، توطئه برای جناح‌بندی و شکاف بین مسلمین. در بازگشت پیامبر به مدینه، این‌ها می‌آیند سر راه ایشان و می‌گویند که آقا الوعده‌ وفا. حالا دیگر تشریف بیاورید و مسجد را افتتاح کنید. جبرئیل نازل می‌شود بر پیامبر‌اکرم و می‌فرماید که این یک طراحی و یک توطئه است. به نام مذهب و مقدس‌بازی می‌خواهند ریشه این نهضت عظیم اسلامی را بزنند. چون نمی‌توانند به نام کفر جلو بیایند، به نام خود مذهب می‌آیند. این توطئه‌ای است به نام اسلام، علیه اسلام و به نام مسجد، علیه مسجد.

ظاهرش مناسکی و مذهبی و اهل بیتی و دینی است اما هدفش کوبیدن اسلام است. آیات 107 تا 110 سوره مبارکه توبه را در تفاسیر ببینید. ضرار یعنی چه؟ یعنی این مسجد آمده است برای ضررزدن و درهم‌کوبیدن اسلام به نام اسلام. آمده است برای این‌که انشعاب بین امت ایجاد کند. مسجدی برای کفر ورزی است، پایگاهی برای مسلمان‌نمایی و نفاق است. ادعای صلاح و اصلاح می‌کنند. ولی خداوند اعلام می‌کند که آن‌ها دروغ می‌گویند.

آیه قرآن است. خداوند  اعلام می‌کند که این‌ها دروغ می‌گویند. به نام خدا این حرکت را شروع کردند ولی در برابر خداست. خدا به پیامبر دستور می‌فرماید که هرگز در این مسجد نماز نگذار. امضای خودت را پای این جماعت و این نوع مقدس‌بازی و این نوع تشیع و این نوع اسلام و این نوع مقدس‌بازی نگذار. خداوند در قرآن می‌فرماید مسجدی صلاحیت نماز خواندن دارد که در آن نماز، مسجد، ایمان، دین و مذهب بنیانش بر اساس تقوا و برای اخلاص است، نه برای ادا و عوام‌فریبی و با نمازگزارانی که پاکی را دوست دارند و می‌خواهند پاک باشند و پاک بمانند، نماز بگذار‌. خداوند کسانی را که برای پاک‌شدن خود می‌کوشند، دوست دارد. آن‌هایی که برای پاک بودن و پاک شدن هزینه می‌پردازند. باید به جبهه بروی و از اموالت، بچه‌ات، شوهرت، زندگی‌ات و از سودت بگذری، و الّا مومن نیستی.

می‌فرماید؛ اما ساختمانی که این‌ها بنا کرده‌اند، باعث ایجاد شک و تردید در قلب‌های خودشان خواهد بود تا آن وقت که دل‌های‌شان پاره‌پاره شود و این تردید شرک در قلب‌های‌شان است و به ظاهر مذهبی‌شان نگاه نکن، خداوند دانا و حکیم است.

ما نمی‌گوئیم این کار را بکنید، ولی حواستان باشد که پیامبر چه کار کردند. پیامبر دستور دادند مسجد را خراب کنند زیرا برای ضربه‌ زدن به حقیقت اسلام درست شده است. بعد فرمودند که خرابه‌اش را بسوزانید. سپس فرمودند از این پس این‌جا زباله‌دانی است. هرکه آشغال و زباله دارد، این‌جا بیاورد. پیامبر به فرمان خداوند مسجد را به زباله‌دانی تبدیل کرد.

یک تیم عملیاتی فرستاد و گفت؛ بدون ذره‌ای مماشات، بروید و مسجدشان را خراب کنید. به آتش بکشید و زباله‌ها را آن‌جا بریزید و به مستراح تبدیل کنید. پیامبر مسجد را به مستراح تبدیل کرده است به خاطر این‌که مسجدی به نام مذهب است ولی علیه عدالت و تربیت و رشد می‌باشد.

برادران و خواهران ان‌شاء‌الله این مطالعات اسلامی را ادامه دهیم، مخصوصاً آن‌هایی که معلم دینی نیستند. تو که معلم دینی نیستی اثرت کمتر نیست و بعضی اوقات بیشتر است. والسلام علیکم و رحمه‌الله.


مطالب پربازدید سایت

با شناسایی و تأیید هویت دو تن دیگر از فعالان رسانه‌ای

اسامی ۱۲ شهید رسانه در پی حملات تروریستی رژیم صهیونیستی اعلام شد

دیدار دبیرکل بنیاد هابیلیان خانواده‌ی شهیدان مهسا احمری، حامد و میلان صابر

روایت ترور سه عضو خانواده به‌دست رژیم صهیونیستی

گفت‌وگو با استاد حقوق جزا و جرم شناس

وقتی دولت‌ها به جای تروریست‌ها مرتکب ترور می‌شوند

دبیر ستاد حقوق بشر جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد

عزم جدی ایران برای مقابله با اقدامات تروریستی آمریکا

جدیدترین مطالب

دبیر ستاد حقوق بشر جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد

عزم جدی ایران برای مقابله با اقدامات تروریستی آمریکا

گفت‌وگو با استاد حقوق جزا و جرم شناس

وقتی دولت‌ها به جای تروریست‌ها مرتکب ترور می‌شوند

دیدار دبیرکل بنیاد هابیلیان خانواده‌ی شهیدان مهسا احمری، حامد و میلان صابر

روایت ترور سه عضو خانواده به‌دست رژیم صهیونیستی

با شناسایی و تأیید هویت دو تن دیگر از فعالان رسانه‌ای

اسامی ۱۲ شهید رسانه در پی حملات تروریستی رژیم صهیونیستی اعلام شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور) در گفت‌و‌گو با میزان

رژیم صهیونیستی هیچ ابایی از انجام اقدام‌های جنایت‌کارانه و تروریستی ندارد

دکتر محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی

ذات رژیم صهیونیستی تروریست است

گفت‌وگو با همسر شهید احسان ذاکری

روایت زندگی عاشقانه شهیدی که حافظ کل قرآن بود

مطالب پربازدید بخش خبر

سخنگوی وزارت امور خارجه در دیدار با برادر شهید دانشمند هسته‌ای:

ترور ناجوانمردانه دانشمندان علمی نشان از عجز دشمنان دارد

معاون کنسولی، امور مجلس و ایرانیان وزیر امور خارجه در نشست خبری

ایران با ۲۳ هزار شهید ترور،‌ قربانی اصلی تروریسم دولتی به سرکردگی اسراییل و آمریکا است

با شناسایی و تأیید هویت دو تن دیگر از فعالان رسانه‌ای

اسامی ۱۲ شهید رسانه در پی حملات تروریستی رژیم صهیونیستی اعلام شد

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان