|
سازمان منافقین خلق در ترورهای گروه فرقان دست داشته و ترورهای شوم علیه روحانیون و رهبران انقلابی را تحریک و تشویق کرده است و با ایجاد انحراف در افکار عمومی سعی کرده ترورهای این کوته نظران ساده لوح را توجیه کند
|
سازمان منافقین خلق در هر فرصتی که توانسته برای مسئله سازی در برابر حکومت جمهوری اسلامی ایستاده است ، چنان که مسئله پسر آیت الله طالقانی که به وجود آمد ، تحریکات آغاز شد . منافقین خلق با وجود اطلاع از ضرباتی که تظاهرات خیابانی دانش آموزان به نهضت مصدق زد هر روز دانش آموزان مدارس تهران را به بهانه حمایت از آیت الله طالقانی به خیابان ها کشیدند و این بازی خطرناک را در شهرستان ها هم تکرار نمودند .
هنگامی که آیت الله طالقانی بزرگترین اشتباه سیاسی عمر خود را مرتکب شد و به جای این که مانند آیت الله جنتی ، آیت الله مشکینی و آیت الله فیض گیلانی از پسر مجرم خود تبری کند ، به عنوان اعتراض به دستگیری فرزندش که یک مارکسیست متهم به قتل و متهم به شرکت در آتش افروزی گنبد بود ، قهر کرد و از تهران خارج شد و بهانه کافی برای هیزم کشان جنگ افروز آماده شد . فدائیان خلق و سازمان منافقین خلق حملات شدید خود را به کمیته های انقلاب که تنها عامل کنترل کننده در آن شرایط بودند ، آغاز کردند .
مسعود رجوی ضمن اعلامیه ای که روزنامه ها منتشر کردند فرامین فرمانده جدید آیت الله طالقانی را برای همه نیروهای نظامی سازمان قطعی و لازم الاتباع شمرد (1) ، یعنی مسعود رجوی رهبر است و آیت الله طالقانی فرمانده کل قوا و نیروهای نظامی سازمان منافقین ، آماده جنگ !
آیا با چه گروهی می خواستند جنگ کنند ؟ موسی خیابانی در گورستان بهشت زهرا چنین می گوید : دستهایی سعی دارند که این حادثه را کوچک و بی اهمیت جلوه دهند ، ولی حضرت آیت الله طالقانی با مسافرت اعتراض آمیز خود به یک عمل انقلابی دست زد و از آن برای تضعیف کمیته های انقلاب بهره برداری کرد . (2)
بالاخره در سه روز بعد آیت الله طالقانی که متوجه سوء استفاده های حضرات و اشتباه خود شده بودند به طور ضمنی به این اشتباه اعتراف فرموده ، چنین گفتند : " من آن طور به نظرم رسید که این راه حل قضیه است ." (3)
و نیز ایشان به محضر امام مشرف شدند و جریان را به عرض امام رساندند و امام به ایشان فرمودند : " اشتباه کردید برگردید تهران " ، و همه چیز به پایان رسید و ایشان پس از یک سخنرانی در فیضیه قم به تهران بازگشتند و نیروهای نظامی سازمان منافقین هم به پادگان های خود و فدائیان خلق هم به کردستان بازگشتند .
پس از مدتی مسئله سعادتی مطرح شد و سعادتی که روابط سریش با مأمور شوروی چند مرتبه کنترل شده بود که از اسرار پرونده سرلشکر مقربی و چگونگی دستگیری او و کشف ماجرای جاسوسی عجیب او مطلع شود ، سازمان منافقین خلق با سرقت پرونده ها توسط اکبر طریقی (عضو سازمان مجاهدین خلق) و مطالعه آنها توسط آقای سعادتی نتیجه را به اطلاع مأمورین امنیتی شوروی رسانید .
جریان جاسوسی بر ملا شد و سعادتی دستگیر گردید و هیاهو آغاز شد ، اعلامیه های گروه های مختلف مجدداً منتشر شد و خانواده شهدای منافقین پرچم سیاه برافراشتند و مادر چهار شهید (رضایی ها) به نوحه سرایی پرداخت .
کمیته های انقلاب متهم به همکاری با سفارت آمریکا شدند و همه جای ایران شایع کردند مجاهد اسیر شکنجه شده است . شکنجه مجاهد اسیر آنچنان با آب و تاب نقل می شد که انسان گمان می کرد عضدی و رسولی و تهرانی و سایر شکنجه گران ساواک به استخدام کمیته انقلاب در آمده اند و بالاخره تظاهرات خیابانی به راه افتاد!
دختران و پسران دانش آموز برای راهپیمایی به طرفداری مجاهد اسیر تحریک شدند ، گروه های مخالف نیز بیکار ننشستند و زمینه یک رویارویی در کوچه و خیابان فراهم شد که نتیجه به زیان انقلاب بود . مجاهد اسیر اعتصاب غذا کرد و خانواده های شهدای منافق درست در همان زمانی که امام هر نوع تحصن را تحریم کرده بود به تحصن پرداختند .
مسئله هر چه بزرگتر می شد رسوایی بیشتری به بار می آورد ، زیرا به هر حال اتهام جاسوسی بود ، سازمان منافقین خلق برای این که کار را با آبرومندی به پایان رسانده باشند ، دست به دامن آیت الله طالقانی شدند و ایشان طی اعلامیه ای به طور محرمانه از حضرات خواستند که دست از بلوا بردارند . مسئله به پایان رسید ، خانواده های شهدا منافق در تدارک مسئله بهتری به خانه های خود برگشتند ، مجاهد اسیر هم دست از اعتصاب چهل و پنج روزه برداشت!
آقای سعادتی طبق مدارک موجود در پرونده در دادگاه عدل اسلامی به ده سال زندان محکوم شد ، ایشان در زندان آرام ننشستند و به مقاصد شوم خود ادامه دادند ، چنان که با تحریک یکی از پاسداران داخل زندان اوین اقدام به ترور آقای محمد کچویی سرپرست زندان اوین می کند و آقای کچویی ترور و شهید می شوند .
دادگاه انقلاب اسلامی طبق مدارک به دست آمده از پرونده آقای کچویی پی به دخالت و دست داشتن سعادتی در ترور آقای کچویی می برد و طبق مدارک موجود در پرونده دادگاه انقلاب اسلامی دوباره تشکیل می شود و سعادتی در دادگاه دوم محکوم به اعدام می گردد که حکم اعدام در مورد وی به اجرا در می آید .
در این باره آقای موسوی اردبیلی چنین می گوید :
" در شورای انقلاب به ابتکار و درخواست مرحوم آیت الله طالقانی و قبول شورا قرار شد یک یا دو نفر از اعضای شورا برای دیدن سعادتی و تحقیق حال او و ادعاهایی که می کند که شکنجه شده و مرتب شکنجه می شود به زندان اوین بروند و گزارشی تهیه کرده به شورای انقلاب بدهند و اینجانب را برای این کار پیشنهاد کردند .
من نپذیرفتم ، چون می دانستم این کار به این سادگی برگزار نمی شود و دنباله خواهد داشت ، در عین حال در نتیجه اصرار شورای انقلاب قرار شد به همراه آقای مهندس سحابی این مأموریت را انجام دهیم . ما دو نفر همراه یک نفر از بازپرس های این و یک پزشک به زندان رفته و با سعادتی دیدار کردیم و ادعای او را درباره شکنجه شنیدیم .
مدعی شد که اثر شکنجه از بین رفته است ، در عین حال دو نقطه از بدنش را یکی در صورتش و دیگری در پایش نشان داد و گفت کتک خورده است با لگد و چکمه کتک زده اند ، ما هر چه نگاه کردیم و دکتر هر چه دقت کرد چیزی ندیدیم .
دکتر به طور حتم و یقین اظهار نظر کرد که چنین چیزی نیست ، ولی تا آمدیم و گزارش را دادیم داد و فریاد منافقین بلند شد و چند روزی در روزنامه ها از ما بدگویی می کردند که چرا چیزی را که ندیده ایم شهادت بر بودن آن نداده ایم ."
سازمان منافقین خلق در ترورهای گروه فرقان دست داشته و ترورهای شوم علیه روحانیون و رهبران انقلابی را تحریک و تشویق کرده است و با ایجاد انحراف در افکار عمومی سعی کرده ترورهای این کوته نظران ساده لوح را توجیه کند . اما شواهد فراوانی که حکایت از رابطه سازمانی گروه فرقان با سازمان مجاهدین خلق ایران می کند در دست هست که اکنون گوشه ای از آن را برای خوانندگان توضیح می دهیم :
الف ) از نظر ایدئولوژی ، گروه فرقان در انتشارات خود و تحلیل های قرآنی منتشره اش نشان داده است که به طور دقیق در خط سازمان منافقین حرکت می کند ، همان برداشت های مادی از مفاهیم اسلامی را که ما سال ها و بارها از زبان اعضاء سازمان شنیده ایم در نوشته های گروه فرقان می بینیم .
ب) از نظر استراتژی نیز گروه فرقان همان مسیری را طی می کند که منافقین ترسیم کرده است . در رابطه با امام هم به طور دقیق همان برداشت های درون سازمان منافقین را دارد . برای روشن شدن بیشتر مطلبی را که در اختیار است می خوانیم :
در حدود سه هفته قبل از ترور استاد شهید آیت الله مطهری ، که توسط شخصی که برای حفظ جانش از بردن نام او خودداری می کنیم مطلع شدیم که کمیته مرکزی سازمان منافقین خلق در حدود 22 نفر از روحانیون و 15 نفر از غیر روحانیون را مانع راه انقلاب پرولتاریائی خلق تشخیص داده و محکوم به اعدام کرده است .
آورنده خبر نام بیش از چند نفر از روحانیون و چند نفر از بازاریان را نمی دانست ، روحانیون نامبرده عبارت بودند از : آیت الله مطهری ، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی ، حجت الاسلام لاهوتی ، حجت الاسلام ربانی شیرازی و بازاریان عبارت بودند از آقای مهدی عراقی ، آقای اسدالله لاجوردی و آقای محمد کچوئی و عده ای دیگر .
دوستان به سرعت افراد نامبرده را از حقایق پنهانی آگاه نمودند و استاد شهید آیت الله مطهری از آن جمله بود . آیت الله مطهری به خوبی از جریان امر آگاه بود ، زیرا هنگامی که از ایشان دعوت می کنند که در کلاس درس در مدرسه صفائی قم شرکت کنید ، ایشان در جواب می گویند : " اگر تا روز موعود ترورم نکردند می آیم ."
ولی چون در برنامه اعضای شورای انقلاب و سایر مسئولین هنوز همراه داشتن محافظ مسلح گنجانیده نشده بود و آنها خود نیز از این امر ابا داشتند ، چند روز پس از جلسه فوق الذکر ، استاد به مقام رفیع شهادت رسید .
تقریباً هفته بعد از شهادت استاد ، گروه فرقان لیست 22 نفر روحانی و 15 نفر بازاری محکوم به اعدام را به طور رسمی منتشر کرد که اسامی ترور شدگان به طور کامل در آنها دیده می شد .
منافقین چگونه می توانند این امر را توجیه کنند که به طور تصادفی کسانی را محکوم به اعدام نموده که گروه فرقان هم همان ها را به اعدام محکوم کرده است ؟ آیا در میان ملت 36 میلیونی ایران حتی یک نفر پیدا می شد که این امر را تصادفی بداند ؟ آیا این تصادف است که منافقین محکوم به اعدام کند و گروه فرقان حکم اعدام را اجرا نماید ؟
آیا این تصادف است که منافقین مدت ها علیه شهید سر لشکر قرنی توطئه کند و پرونده سازی نماید و او را به انواع اتهامات متهم نماید و وقتی زمینه کار از هر نظر آماده شد ، آنگاه گروه فرقان به ترور او بپردازد ؟
آیا این تصادف است که منافقین سال ها علیه شهید مطهری به شایعه پراکنی و اتهام بپردازد و از شدت خشم به خود بپیچد ، آنگاه گروه فرقان به ترور او دست بزند ؟
آیا این تصادفی است که سازمان منافقین خلق از سال 54 به بعد آقای هاشمی رفسنجانی را در داخل و خارج زندان به انواع تهمت ها متهم کند و به شایعه پراکنی های گوناگون علیه او بپردازد و آنگاه گروه فرقان او را ترور کند ؟
آیا این تصادف است که سازمان منافقین خلق در سراسر کشور علیه شهید دکتر بهشتی به جعل و تحریف حقایق بپردازد و سپس نام او از خانه مخفی گروه فرقان در کرج به دست آید که در تدارک ترورش بوده اند ؟
به راستی چگونه است که گروه فرقان همان کسانی را ترور می کنند که سازمان منافقین خلق مخالف آشتی ناپذیرش هستند ؟ همان کسانی را که منافقین آنها را مدت ها به عنوان مرتجع آمریکایی سرمایه دار ، قشری و غیره متهم می کند و به عبارت دیگر چگونه است که نخست افراد منافقین با شایعه پراکنی ها و جعل تهمت ها زمینه ترور این افراد را آماده و سپس گروه فرقان دست به کار می شود ؟
امروز پس از مدت ها که از ترورها توسط فرقان می گذرد این سازمان توسط امت 36 میلیونی از هم پاشیده و اکنون منافقین خلق خود دست به ترور و آشوب و بمب گذاری در اماکن عمومی دولتی و تحریک و درگیری در شهرهای مختلف و کودتا می زنند .
به طوری که طبق مدارک موجود منافقین در کودتای نافرجام نوژه دست داشتند و کودتاچیان رسماً اعلام کردند که با منافقین خلق به توافق رسیده و منافقین هیچ عملی در روز کودتا که به ضرر کودتاچیان باشد انجام نخواهد داد و به نفع رژیم جمهروی اسلامی وارد کار نخواهد شد و در اظهارات شان هم تعهد کردند که بعد از پیروزی فعالیت سیاسی و آزادی صحبت داشته باشند و بتوانند حزب تشکیل و روزنامه انتشار دهند و جلوگیرشان نباشند .
پی نوشت:
1. روزنامه اطلاعات 27/1/58
2. روزنامه اطلاعات 1/6/58
3. روزنامه اطلاعات 1/2/58
