دکتر سیدحسین موسوی فر استادیار حقوق بین الملل، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه فردوسی مشهد در یادداشتی نوشت:
تروریسم پدیده منحوسی است که حداقل قریب به 45 سال است در سرزمین ایران سایه افکنده است. از شنیعترین و فاجعهبارترین مصادیق این پدیده در سالهای اخیر در کشورمان، پساز بهشهادترساندن سردار سلیمانی در خاک کشور عراق توسط نیروهای تروریسم دولتی ایالات متحده آمریکا و سایر شرکا و ترور دانشمند شهید فخریزاده توسط رژیم صهیونیستی، میتوان به شهید و زخمینمودن شمار قابل توجهی از شهروندان بیگناه سوگوار شهید سلیمانی در سال 1402 اشاره کرد. بااین وجود، پدیدار تروریسم همچنان ابزاری سلیقهای و در حال استقرار در نوع دولتی خود میباشد.
با این وصف، اگرچه تروریسم هنوز دارای مفهوم جامع و مانعی در حقوق بینالملل نبوده و همواره ابزاری در دست قدرتهای جهانی برای تحمیل اهداف سیاسی ایشان بوده است، اما میتوان تعریفی اجمالی و کلی از آن ارائه نمود. به نظر میرسد تروریسم با مفهوم تحمیل خواستههای یک گروه، دسته یا حتی دولت و تشکیلات سازمانیافته علیه منافع و حیات ملت و دولتی خاص به صورت وحشیانه و مسلحانه که منجر به بروز آسیبهای متنوع انسانی شود، یک تعریف تقریباً مورداتفاق باشد. اگرچه دیرزمانی است در حقوق بینالملل، برخی اقدامات مانند هواپیماربایی و اقدام علیه امنیت هوانوردی بهصورت ویژه مورد جرمانگاری و اطلاق تروریسم قرار گرفته است، اما همچنان این مفهوم عاری از امیال سیاسی و مزورانه قدرتهای جهانی نبوده است.
نقطه اوج تحول و توسعه در مفهوم تروریسم یا ایجاد رژیم مقابله با تروریسم (قطعنانه 1368 به بعد شورای امنیت)، واقعه 11سپتامبر2001 در ایالات متحده امریکا بود. این واقعه اگرچه دارای زوایای غیرحقوقی و مبهم قابلتوجهی است، اما بههرروی ایجادکننده رژیم پیشگفته است که به ریشهکنی و نابودی تروریسم القاعده تأکید دارد، تا جایی که جرج دبلیو بوش، رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا، سیاست دفاع پیشدستانه از خود به نحو پیشدستانه نیز پردهبرداری نموده است. این سیر و توسعه در سایر وقایع تروریستی از جمله در قضیه داعش در چارچوب سازمان ملل متحد تکرار و تشدید شد. ملت ایران، حداقل از 45 سال گذشته و با شروع اقدامات مسلحانه سازمان منافقین علیه مقامات بهطور مشخص قربانی بیشاز 23 هزار ترور هدفمند و غیرهدفمند با رویکرد فشار به حکومت جمهوری اسلامی برای پذیرش خواستههای گروهکهای مسلح غیر قانونی و مداخله گران خارجی قرار گرفته است. اگرچه در برههای نفع دولتهای غربی در تروریستیشناختن تشکیلاتی مانند سازمان منافقین بوده، اما حمایتهای بیقیدوشرط و استخدام ایشان در بسیاری از فعالیتهای مخرب علیه کشور ایران بر کسی پوشیده نیست. از مشارکت در طراحی و ترور دانشمندان هستهای که از دهه 90 شمسی تا کنون ادامه داشته تا انواع تحرکات مسلحانه در خاک ایران و همدستی با سایر گروهکهای تروریستی منطقهای علیه منافع ملی ایران، این اقدامات تروریستی مشهود است. همچنین، در خلال سالهای متمادی، همکاری گروهکهای تجزیهطلب در غرب و جنوب شرقی ایران نمونههای دیگری از وجود تروریسم سازمانیافته و فراملی است که گروهکهایی چون جندالله، جیشالعدل، حزب کومله کردستان، گروهک الحوازیه و برخی گروهکهای محدود دیگر با پشتیبانی ایالات متحده آمریکا، رژیم صهیونیستی، انگلستان و برخی دولتهای منطقه به وجود آمدهاند که نقش وسیعی در افزایش شمار شهدا و قربانیان تروریسم کور و وحشیانه علیه ملت ایران داشتهاند.
با بررسی اجمالی نحوه شکلگیری و نوع اقدامات مسلحانه و کورکورانه این گروهکها و سازمانها علیه غیرنظامیان و نیروهای مسلح، به روشنی مشهود است که ایجاد حداکثر کشتار، آسیب و ارعاب با هدف ایجاد ناامنی در بخشهای خصوصاً مرزی و پیرامونی کشور هدف عمده این تحرکات است.
با کمال تاسف، اگر فقط گوشه ای از جنایات سازمانهای تروریستی منافقین و یا جیشالعدل در یکی از کشورهای مدعی مبارزه با تروریسم اتفاق می افتاد، به واقع عکسالعمل این کشورها چگونه بود؟ آیا همچنان سکوت و یا تشویق و تجهیز این گروهکها ادامه داشت و یا ضمن ارجاع موضوع به شورای امنیت مانند آنچه علیه القاعده و داعش به وقوع پیوست، ضمن محکومیت شدید در قالب فصل هفتم منشور ملل متحد، با حمله برقآسا و نظامی نهتنها ریشه تروریسم را خشک بلکه هر کشور حامی و پناه دهنده به تروریست ها را مورد تعقیب و تهاجم قرار می دادند.
این در حالی است که در مواقعی، کشورهای مدعی قربانی تروریسم حتی از یک محکومیت لفظی امتناع کرده و در سطح جمعی نیز عملکرد شورای امنیت را مختل و تبیعیضآمیز نمودهاند. این تبیعض ناروا و بعضا تجهیز تروریسم سازمان یافته علیه ملت ایران موجب رشد آمار قربانیان واقعی ترور شده است. این مقوله تنها یک بعد حمایت از تروریسم علیه کشورهای مستقل مانند ایران است و حمایت از تروریسم دولتی یا سازمانیافته در سطح رژیم صهیونیستی خود موضوع قابل توجه و علی حدهای است که از ظرفیت این یادداشت خارج است.
بهطور مشخص، اقدامات تروریستی سالهای اخیر علیه ایرانیان، اعم از دانشمند، نیروهای مسلح و مردم عادی ریشه در عمدتا تفکرات سلفی و تجزیه طلبانه در حاشیه های مرزی کشور دارد؛ این گروهها با آموزشهای اطلاعاتی و تروریستی در خاک برخی از کشورهای همسایه و با حمایت قاطع قدرت های فرامنطقه ای وارد خاک ایران شده و ضمن انجام عملیات تروریستی، در صورت موفقیت و گریختن از صحنه ترور به خاک کشور مبدا نفوذ بر میگردند. به لحاظ عمومات حقوق بینالملل، خاک هیچ یک از کشورها نباید مأمنی برای آموزش، طراحی و گسیل نیروهایی شود که به نحوی قصد و یا انگیزه نفوذ به کشور مستقل دیگری داشته و مبادرت به اقدامات مسلحانه نمایند. این مقرره مستفاد از قطعنامه مهم و اصولی 3314 سازمان ملل متحد در خصوص تعریف تجاوز ارائه شده است؛ به طریق اولی، پناهدادن، آموزش و تجهیز تروریست ها و یا اشخاصی که به نحو سازمانیافته و برای فعالیتهای مسلحانه علیه تمامیت ارضی و یا منافع ملی کشور دیگری عمل می کنند، بهمراتب مسئولیت سنگینتری است و میبایست ریشهکن شود. این در حالی است که علیرغم هشدارهای دولت ایران و افزایش قربانیان عملیات تروریستی در کشور، دولتهای مبدأ نفوذ تروریسم نهتنها اقدام مؤثر و بایستهای را در جلوگیری و انهدام این گروهکها نکردهاند، بلکه نفس امکان حمایت و پشتیبانی قدرتهای فرامنطقهای از این گروهکها و ترویج تروریسم خود اقدامی خصمانه و در قالب حمایت از تروریسم قلمداد میگردد. در حقیقت، آنچه در این حدود 45 سال انواع اقدامات تروریستی علیه ملت ایران به وقوع پیوسته و هر روز در اشکال و نامهایی تازهای در شرق و غرب ایران اتفاق میافتد، موضوعی فراتر از یک تروریسم محدود است بلکه فعالیتهایی تشکیلاتی، مستمر، دامنهدار و گسترده علیه ملت ایران است.
لذا، به نظر میرسد قواعد مربوط به دفاع مشروع مندرج در ماده 51 منشور ملل متحد به همراه عمومات رژیم مرتبط به مقابله با تروریسم، درحالیکه نهادهای مسئول بینالمللی دچار سیاستزدگی هستند و قربانیان تروریسم ایرانی به فراموشی سپرده شدهاند، بهترین دستاویز برای هدف قراردادن و سرکوب ایشان در نواحی پیرامونی ایران باشد.