كارنامه سازمان منافقين در انقلاب اسلامی

اقدامات تروريستي منافقین از مهمترين خساراتي بود كه بر نظام نوپاي جمهوري اسلامي وارد آمد. زيرا دولت انقلابي به ناگهان با از دست دادن حدود دويست‌ نفر از دولتمردان و رهبران طراز اول خود مواجه شد. از سوي ديگر تصور طراحان اعمال فوق اين بود كه با از دست دادن اين عده، رژيم انقلابي سقوط كرده و زمينه براي كسب قدرت ‌آنها فراهم مي‌شود

Divarnevis

ضمن ريشه‌يابي «نفاق» و «منافق» در آموزه‌هاي ديني و قرآني، چگونگي شكل‌گيري سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و اعمال شيطاني آنها را در جريان پيروزي انقلاب اسلامي و دوران استقرار نظام جمهوري اسلامي مرور خواهيم كرد.

در جريان انقلاب اسلامي و دوران پس از پيروزي، برخي از واژه‌ها معنا و مفهومي دوباره يافتند. يكي از اين واژه‌ها «منافقين» مي‌باشد كه در انقلاب اسلامي علاوه بر معناي عام آن كه در آيات قرآني به عنوان دشمن دين و ياران شيطان معرفي شده است،‌ در معناي خاصي نيز كاربرد پيدا كرد.

در حالي كه در جاي جاي قرآن به پرهيز از نفاق و نحوه‌ي برخورد با منافقين اشاره شده و حتي يكي از سوره‌هاي كتاب الهي به اين نام و به اين موضوع اختصاص يافته است، امام خميني نيز از واژه‌ي «منافقين» براي مشخص نمودن منحرفان از راه انقلاب و مخالفان مكتب اسلامي استفاده نمود.

از اين رو در بحث حاضر ضمن ريشه‌يابي «نفاق» و «منافق» در آموزه‌هاي ديني و قرآني، چگونگي شكل‌گيري سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و اعمال شيطاني آنها را در جريان پيروزي انقلاب اسلامي و دوران استقرار نظام جمهوري اسلامي مرور خواهيم كرد.

 

نفاق در آموزه‌هاي ديني مسلمانان

 

در طول تاريخ همواره دو اردوگاه توحيد و شرك، خداپرستي و هواپرستي و قطب‌هاي قابيل و هابيل، ابراهيم و نمرود، موسي و فرعون، محمد(ص) و ابولهب در مقابل هم قرار داشته و درگير بوده‌اند. از اين رو مفاهيمي همانند مؤمن، كافر، مشرك، منافق، مجاهد، صديق، شهيد، متقي و صالح كه در قرآن به كار رفته نيز بيانگر جهت‌گيري اعتقادي مي‌باشد.

نزد خداوند اهميت نفاق و چندپارگي‌هاي ناشي از آن آنچنان زياد است كه يكي از سو‌ره‌هاي كتاب الهي به اين نام و به اين موضوع اختصاص دارد.

علاوه بر اين در جاي جاي قرآن به پرهيز از نفاق و نحوه‌ي برخورد با منافقين اشاره شده است. كلام‌الله، منافق را دشمن دين معرفي نموده و از نابخشودگي گناهان آنان به وسيله پروردگار سخن مي‌گويد.

براساس آموزه‌هاي قرآني، كافران و منافقان، هر دو ياران شيطانند: «انا جعلنا الشياطين اولياءاللذين لايؤمنون». «فقاتلوا اولياءالشيطان». در آيات سوره احزاب، منافقاني كه ولايت كافران را مي‌پذيرند، «حزب الشيطان» ناميده شده‌اند، اما كافران چنين نامي نيافته‌اند. اين نكته بيانگر آن است كه علاقه و ارتباط منافقان با شيطان رابطه ويژه‌اي است كه به درجه «استحواذ» يعني سيطره‌ كامل بر رهبري آنها مي‌رسد: «استحوذ عليهم الشيطان».

تعبير «استحواذ» تنها در اين آيه و آيه ديگري كه آن هم مربوط به منافقان است ذكر شده است: «و ان كان للكافرين نصيب قالوا الم نستحوذ عليكم و نمنعكم من المؤمنين». اين علاقه و رابطه ممتاز سبب مي‌شود كه منافقان نسبت به كافران، به عضويت در حزب شيطان سزاوارتر باشند.

افراد و گروه‌‌هايي نيز كه به دعوت اصلاحي پاسخ مثبت ندهند و با آن از در ستيز و نبرد مسلحانه برخيزند، از مفسدين هستند و با آنان نيز بايد برخورد قاطع و عملي كرد تا جامعه انسان‌ها از لوث وجود آنان پاك گردد. دستور جهاد با كفار و منافقان كه درصدد تخريب پايه‌هاي ايماني و عقيدتي صحيح در جامعه‌اند و با حكومت ديني پيامبر درگير مي‌شوند نيز در همين راستا ارائه شده است: «يا ايهاالنبي جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم».

در ميان احاديث نيز مي‌‌توان نمونه‌هاي بسياري را در باب نفاق و منافق يافت كرد. امام علي (ع) در يكي از بيانات خود درباره وصف مخالفين اسلام و منافقين اين چنين اشاره مي‌كند: «...وجعلوهم حكاماً علي رقاب الناس فاكلوا بهم الدنيا». «... و حكومتشان را بر مردم تحميل كردند و به وسيله آن به دنيا‌خوارگي پرداختند.» ۶ در حالي كه در اسلام، حكومت وحكام تحميلي نيستند و منتخب مردم مي‌باشند.

امام صادق (ع) نيز در شرح منافق چنين مي‌فرمايد: «منافق عملهاي ظاهري ريائي را به صورت عمل شرعي مي‌كند،‌ و عملهاي شرعي كه از خدا و پيغمبر متلقي شده است و در غايت عزت و رفعت است بازيچه انگاشته به طريق استهزاء و سخريه با او سلوك مي‌نمايد. و در صورت عملي كه از سيرت عاري است، از او صادر مي‌شود و ظاهري كه از باطن خالي است از او به ظهور مي‌رسد. و از اين غافل است كه اين نحو سلوك، با شارع و شرع، موجب انهدام دين است و حرمان از رحمت و وصول به سجين.»

به طور كلي در آموزه‌هاي اسلامي به دو نوع نفاق اشاره شده است. نخستين نفاق اخلاقي است كه تنها فرد و برخي از اطرافيان وي را گرفتار انحراف مي‌كند. اين نوع نفاق در احاديث با نشانه‌هايي نظير دروغگويي، خلف وعده و خيانت در امانت مشخص شده است. دومين نوع نفاق سياسي است كه نتيجه و شكل تكامل يافته نفاق اخلاقي مي باشد.

اين نوع نفاق كه در آيات قرآن مكرر از آن ياد شده بخش زيادي از جامعه را دچار انحراف مي‌كند. از اين رو امام خميني همواره بر ضرورت حفظ وحدت در مقابل تلاشهاي منافقين و مفسدين خارج و داخل براي ايجاد شكاف بين مردم تأكيد مي‌نمودند.

امام در مورد نفاق سياسي و لزوم مقابله جدي با منافقين معتقد بودند كه «منافق‌ها هستند كه بدتر از كفارند، آني‌كه مي‌گويد مسلمان هستم و بر ضد اسلام عمل مي‌كند و مي‌‌خواهد به ضد اسلام عمل بكند، آن است كه در قرآن بيشتر از آنها تكذيب شده تا ديگران. ما سوره منافقين داريم، اما سوره كفار نداريم . سوره منافقين داريم كه براي منافقين از اول شروع مي‌كند اوصافشان را مي‌گويد.

اسلام هميشه گرفتار يك همچو جمعيت‌هايي بوده است. درصدر اسلام زياد جمله هست در زمان حكومت امير‌المؤمنين (ع) اينها زياد بودند. در زمان خود پيغمبر اكرم (ص) نيز زياد بودند و همينطور در طول تاريخ، اسلام گرفتار يك همچون مسائل بوده است و گرفتار اين كه اشخاص هم از خود مسلمان‌ها، مردم خوب، مردم اسلامي گول مي‌خوردند، ازاينها،‌ از اين اشخاص كه با صورت اسلامي مي‌آمدند وحي مي‌كردند، گول مي‌خوردند.»

براساس همين «عقل سياسي» است كه امام مي‌فرمايد: «شما مي‌بينيد كه تمام سعي منافقين و مفسدين خارج و داخل بر اين است كه بين مردم شكاف ايجاد نمايند و اين خود، بهترين دليل است كه ما بايد وحدتمان را حفظ كنيم.»

در ايران پس از انقلاب اسلامي كلمه منافق علاوه بر معناي عام آن كه پيش‌تر شرح داده شد، در معناي خاصي نيز كاربرد پيدا كرد، در واقع يكي ازنتايج انقلاب، آشكار شدن ماهيت برخي گروه‌ها و جريان‌هاي مخالف بويژه منافقان بود كه پيش از انقلاب با بهره‌گيري از ايدئولوژي التقاطي اسلام و ماركسيسم و پس از انقلاب با گرايش به خشونت و ترور به ايجاد اغتشاش و شهادت بسياري از چهره‌هاي سياسي و مذهبي و مردم عادي دست زدند.

 

سازمان مجاهدين خلق

 

سازمان مجاهدين خلق در سال 1354 توسط شش تن از اعضاي پيشين نهضت آزادي و فارغ‌التحصيلان دانشگاه تهران (محمد حنيف‌نژاد، سعيد محسن، علي‌اصغر بديع‌زادگان، احمد رضايي، محمود عسكري‌زاده و رسول مشكين‌فام) تشكيل شد.

در وهله نخست، مفسران و نظريه‌پردازان سازمان به ويژه حنيف‌نژاد و رضايي، اسلام را مطابق با ديدگاه نهضت آزادي تفسير كردند اما به مرور زمان و با گسترش روز افزون فرهنگ ماركسيستي در ميان نيروهاي راديكال مخالف رژيم، مجاهدين نيز به سهم خود تحت تأثير اين نفوذ قرار گرفتند و سعي در تبيين و تلفيق برخي از آراي پرطرفدار ماركسيسم در قالب باورهاي اسلامي كردند. به نحوي كه صريحاً بيان داشتند: «... اين احساس در همه ما مشترك بود كه ... مذهب بدون آميختن ماركسيسم ـ لنينيسم در متن آن حتي يك سانتي‌متر نمي‌تواند ما را جلو ببرد.»

بدين ترتيب آن بخش از تعاليم و اعتقادات اسلامي كه يا بالصراحه و يا با تفسير و برداشت‌هاي رايج هم جهت با اصول و انديشه‌هاي ماركسيستي به نظر مي‌رسيدند، از سوي مجاهدين بيشتر مورد تأكيد و آموزش قرار گرفتند. در مقابل آن قسمت از اصول و احكام اسلامي كه با ادبيات ماركسيستي و انديشه‌هاي رايج انقلابي حاكم بر طيف مبارزين راديكال همخواني نداشتند و بعضاً رو در روي اين انديشه‌ها قرار مي‌گرفتنند، به حال خود رها شده و جائي در ايدئولوژي مجاهدين نمي‌يافتند.

در واقع دين‌شناسي سازمان مشتمل بر يك هسته و يك پوسته بود. هسته آن ماركسيستي و پوسته آن اسلامي بود و برخي از اعتقادات آنها با مباني فكري شيعه مغايرت داشت. به عنوان مثال آنها عصمت پيامبر و ائمه را نفي مي‌كردند و معتقد بودند كه آنها نيز از اشتباه مصون نيستند. آنها همچنين به مقوله معاد با استفاده از نظريات داروين جنبه مثالي مي‌دادند و مسأله تقليد از مجتهدان را نپذيرفتند. در واقع آنها تفسيري ارائه مي‌كردند كه سازمان در رهبري آن قرار مي‌گرفت.

به تدريج ردپاي نظريه‌هاي ماركسيسم در زمينه‌‌هاي تكامل اجتماعي، تضاد ديالكتيك، ماترياليزم تاريخي و برخي ديگراز مقولات در آثار و انديشه‌هاي مجاهدين پديدار و متداول گرديد. بالاخص در اقتصاد،‌ مجاهدين نزديكي زيادي با ماركسيسم پيدا نمودند. ايران را جامعه‌اي نيمه فئودالي نيمه استعماري باحكومت بورژوازي كمپرادور و وابسته به امپرياليزم جهاني معرفي مي‌كردند.

بدين ترتيب سازمان در بخش آموزش‌هاي سياسي و اجتماعي تحت تأثير ماركسيسم ـ لنينيسم قرار گرفت و در نهايت علمي بودن اصول ماركسيسم را تحت عنوان «علم مبارزه» و يا «علم تكامل اجتماعي» به رسميت شناختند و عملاً مرز بين اين جهان‌بيني و اسلام را محو نمودند.

عليرغم تمام اين تلاش‌ها كارگزاران سازمان به خوبي دريافته بودند كه براي به دست‌آوردن پايگاه مردمي و رخنه در دل توده‌ها پيش از هر كار بايد امام خميني را به پشتيباني از سازمان واداشت و از جايگاه امام در ميان ملت براي سازمان بهره‌برداري نمود.

از اين رو نخست در پي ربودن هواپيماي تاكسي اير از دبي و بردن آن به بغداد، سازمان از راه غيرمستقيم فشارهايي بر امام آورد تا به پشتيباني از ربايندگان هواپيما و سازمان آنان برخيزد. اما اين نقشه به سبب ژرف‌نگري امام به بار ننشست و با شكست روبرو شد.

سپس درخواست‌هاي متعددي براي ديدار با امام مطرح شد، ولي امام در برابر ديدارهاي اعضاي سازمان، ضمن مخالفت با مبارزه مسلحانه و تأكيد بر نابودي اين تشكيلات، اعلام نمودند: ‌«من از مجموع اظهارات و نوشته‌هايشان به اين نتيجه رسيدم كه اين جمعيت به اسلام اعتقاد ندارد، ‌ليكن چون مي‌داند كه در كشوري مانند ايران كه بيش از هزار سال است اسلام در رگ و پي اين ملت ريشه دوانيده است جز با نام اسلام نمي‌توان پيشرفت كرد، لذا اسلام را ملعبه كرده‌اند.

بالاي نوشته خود نام خدا را مي‌گذارند ليكن ذيل آن همان حرف‌ها و بافته‌هاي ماركسيست‌‌ها و ماديون است. اين فكر در من فقط در حد يك گمان بود ليكن هر چه گذشت و نوشته‌‌هايشان بيشتر منتشر شد اين گمان در من بيشتر تقويت شد. البته من نمي‌خواهم بگويم همه آنهايي كه با اين جمعيت هستند اين جوري‌‌اند. ممكن است در ميان آنها افرادي باشند كه واقعاً به اسلام اعتقاد داشته باشند و چه بسا افرادي كه فريب آنها را خورده باشند ليكن اساس تشكيلات اين جمعيت روي اعتقاد به اسلام نيست.»

ديري نگذشت كه پيش‌بيني و ژرف‌انديشي امام همگان را متحير نمود. به تدريج سازمان مجاهدين پس از سال ۱۳۵۱ به ماركسيسم گرايش بيشتري پيدا كرد. در اواخر سال ۱۳۵۲ اعضاي سازمان به مطالعه گسترده‌اي درباره انقلابيون كوبا، ويتنام، چين و روسيه مشغول شدند. در اواسط سال ۱۳۵۳ اعضاي فعال خود را به كارخانه‌ها فرستادند و در اواخر همان سال برخي سران آن از ضرورت تركيب ماركسيسم و اسلام سخن گفتند.

اما سرانجام در ارديبهشت ۱۳۵۴ بيشتر رهبران سازمان كه هنوز آزاد بودند در بيانيه‌اي به تغيير ايدئولوژي و پذيرش ماركسيست ‌ـ لنينيست و كنار نهادن اسلام از سازمان رأي دادند. كادر رهبري سازمان در جزوه‌اي با عنوان بيانيه مواضع ايدئولوژيك اعلام كرد كه پس از ده سال زندگي مخفي، چهار سال مبارزه مسلحانه و دوسال باز‌انديشي ايدئولوژيكي گسترده، به اين نتيجه رسيده است كه نه اسلام، بلكه ماركسيسم فلسفه انقلابي راستين است.

آنها نوشتند «ما هرچه پوستين هزار و چهارصد ساله اسلام را با توجيهات علمي وصله مي‌نموديم، بخش ديگري از آن دچار پارگي مي‌شد.» زيرا اسلام ايدئولوژي طبقه متوسط است ولي ماركسيسم ايدئولوژي «رستگاري و رهايي طبقه كارگر.»

با اين چرخش ايدئولوژيكي كامل، شكاف عميقي در سازمان مجاهدين پديد آ‌مد. در حالي كه برخي از اعضاي سازمان به ويژه در تهران از اين تغيير موضع پشتيباني مي‌كردند، اعضاي ديگر بويژه در استانها، اسلامي باقي ماندند.

سازمان مجاهدين به دو جناح رقيب تقسيم شد كه هر يك نشريه، تشكيلات و فعاليتهاي ويژه خود را داشت و رقباي خود رابه طرح كودتا، كشتن سران و لو دادن يكديگر متهم مي‌نمود. جناح مجاهدين ماركسيست به فعاليت‌هاي كارگري خود شدت بخشيد، خواستار تشكيل يك حزب كارگري جديد شد،‌ نشريه قيام كارگر را منتشر كرد. اما عدم همكاري نيروهاي اسلامي با سازمان، اختلافات داخلي و حجم اطلاعات زيادي كه به دست ساواك رسيده بود باعث شد تا ساواك به سرعت سازمان را از هم فروپاشد.

ظرف چند ماه بقاياي نيروهاي سازمان اعم از ماركسيست و مسلمان به چنگ ساواك گرفتار شدند و از اواسط سال ۱۳۵۵ ديگر عملاً سازمان وجود خارجي نداشت.

در جريان پيروزي انقلاب، چند تن از كادرهاي قديمي آن از زندان آزاد شدند،‌به سرعت شروع به سازماندهي كردند و در روزهاي منتهي به پيروزي انقلاب به جمع‌آ‌وري ميزان زيادي اسلحه مبادرت ورزيدند. اين گروه از همان روزهاي اوج انقلاب به انحاء مختلف در مقابل نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايستادند و براي جذب جوانان و توده‌هاي مردم و انجام كارهاي سياسي، «جنبش ملي مجاهدين» را تأسيس كردند.

 

منافقين انقلاب اسلامي

 

همزمان با اوج‌گيري نهضت اسلامي ايران و پيروزي آن در سال ۱۳۵۷، سازمان مجاهدين خلق با اين اعتقاد كه نظام جمهوري اسلامي نظامي مرتجع است و با بزرگ جلوه‌دادن خطر ارتجاع، مبارزه عليه انقلاب اسلامي و برنامه‌ريزي جهت به دست گرفتن حكومت را آغاز كرد.

سازمان با جمع‌آوري سلاح از پادگان‌ها و جذب و اغفال نيروهاي جوان و سازماندهي آنها در پي فراهم آوردن يك زمينه اجتماعي مناسب بود. در ابتدا مزورانه خود را همگام و همراه نهضت اسلامي نشان مي‌داد و حتي عكس امام را نيز در كنار آرم سازمان قرار داده و از ايشان به عنوان رهبري قاطع و سازش ناپذير ياد مي‌كرد.

پس از روي كار آمدن بني‌صدر با نزديك شدن به او آشوب‌ها و تظاهرات زيادي را آشكارا سازمان دادن و دست پنهان آنان در بسياري از آشوب‌هاي منطقه‌اي محسوس بود، اما پس از عزل بني‌صدر از رياست جمهوري، منافقين كه تنها اميد خود را از دست رفته مي‌ديدند در تاريخ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ با انتشار اطلاعيه‌اي عليه نظام جمهوري اسلامي ايران اعلان جنگ مسلحانه كردند و درصدد نابودي انقلاب اسلامي برآمدند.

بدين ترتيب تابستان ۱۳۶۰ با ايجاد آشوب و هرج و مرج در شهرها، به آتش كشيدن وسايل نقليه عمومي، ضرب و شتم مردم بي‌دفاع و ترورهاي كور، عليه نظام اسلامي آغاز گرديد. منافقين اولين ضربه هولناك را در ششم تير ۱۳۶۰ با انفجار بمبي در مسجد ابوذر و سوء قصد به جان آيت‌الله خامنه‌اي و سپس در هفتم تير همان سال با انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي و به شهادت رساندن ۷۲ تن از مسئولين طراز اول كشور از جمله دكتر بهشتي رئيس ديوان عالي كشور وارد آوردند.

دو ماه بعد نيز با انفجار دفتر نخست‌وزيري موجبات شهادت رئيس‌جمهور رجايي و نخست‌وزير باهنر را فراهم كردند. از جمله اقدامات ديگر منافقان مي‌توان به ترور شهيد دكتر آيت، انفجار دفتر دادستاني، به شهادت رساندن آيت‌الله قدوسي، شهداي محراب و تعداد زيادي از مردم عادي اشاره نمود.

اقدامات تروريستي اين سازمان از مهمترين خساراتي بود كه بر نظام نوپاي جمهوري اسلامي وارد آمد. زيرا دولت انقلابي به ناگهان با از دست دادن حدود دويست‌ نفر از دولتمردان و رهبران طراز اول خود مواجه شد. از سوي ديگر تصور طراحان اعمال فوق اين بود كه با از دست دادن اين عده، رژيم انقلابي سقوط كرده و زمينه براي كسب قدرت ‌آنها فراهم مي‌شود. با اين حال سازمان مجاهدين خلق با رهبري مقتدرانه امام خميني و حضور پرشور مردم در صحنه‌هاي مختلف مواجه شد و از توطئه‌هاي فوق راه به جايي نبرد.

از اين رو رئيس سازمان همراه بني‌صدر به پاريس گريخت و بقيه كادرهاي آن تحت امر موسي خياباني به ايجاد ترور و انفجار ادامه دادند. تقريباً تا سال ۶۱ كليه خانه‌هاي تيمي و پايگاه‌هاي عمليات شهري آنها از بين رفت و باقي مانده ‌آنها سعي كردند آخرين ضربات خود به انقلاب را با استقرار در عراق و ارائه اطلاعات به بعثي‌ها و بازجوئي از اسراي ايراني وارد كنند. اوج وابستگي منافقين به رژيم تجاوزگر بعثي را مي‌توان در اواخر جنگ تحميلي مشاهده نمود كه عمده قواي خود را با پشتيباني عراق وارد مرزهاي غربي كشور كردند كه البته به لطف پايمردي رزمندگان ايراني در عمليات مرصاد به كلي نابود شدند.

همچنين منافقين طي تمام اين سال‌ها كه مستقيماً در به شهادت رساندن چند هزار نفر از ملت مسلمان ايران نقش داشتند. روابط گسترده‌اي با رژيم صهيونيستي و سازمان‌هاي جاسوسي غربي نيز برقرار كرده بودند. اگر چه فعاليت‌ هاي منافقين در عراق و مناطق مرزي تحت نظر عراقي‌‌ها صورت مي‌گرفت، با اين حال فعاليت‌هاي سازمان در بيرون از عراق خارج از كنترل رژيم بعثي بود و شامل رابطه بابسياري از سرويس‌هاي اطلاعاتي غربي به ويژه سازمان اطلاعاتي اسراييل (موساد) مي‌شد.

نخستين همكاري‌هاي سازمان با موساد در اوايل دهه ۸۰ شكل گرفت و از آن زمان تاكنون، منافقين از حمايت سرويس‌هاي صهيونيستي برخوردار مي‌باشند. به هر حال با توجه به اين مطلب كه ميان رژيم صهيونيستي و فرقه‌اي نامتعارف كه ايدئولوژي خود را ملغمه‌اي دروغين از ماركسيسم و مذهب شيعه قرار داده است،‌ هيچگونه وابستگي ايدئولوژيك يا اهداف دراز مدت نمي‌تواند وجود داشته باشد،‌ بنابراين مي‌توان نتيجه گرفت كه صهيونيست‌ها از اعمال وطن فروشانه و خائنانه‌ي اين گروهك به نفع خود نهايت استفاده را مي‌برند و در عوض منافقين چيزي به جز ننگ به دست نمي‌آورند.

امام خميني كه آگاهانه وقايع را نظاره مي‌كردند، ضمن منافق ناميدن سازمان مجاهدين خلق آنان را چنين معرفي نمودند: «اينان كه از امپرياليسم انتقاد سرسختانه منافق‌گونه مي‌كردند، اكنون معلوم شد كه چهره واقعي آنان چه چهره كريهي است و امروز به خوبي روشن است كه اينان به دامان امپرياليست‌ها پناهنده و با كمك آنان به توطئه عليه جمهوري اسلامي برخاسته‌اند و با شايعه‌سازي و دروغ‌پردازي مي‌خواهند جوانان معصوم را به دام بكشند و با استفاده از خون مظلومان، امر اربابانشان را اجرا كنند.

بايد در همه منابر به اين جوان‌هايي كه گول خورده‌اند از اين منافقين و امثال آنها نصيحت بشود، دعوت به حق بشود، بايد آنها را فهماند كه اينهايي كه شما را دعوت مي‌كنند به ضد جمهوري اسلامي قيام كنيد، اينها با اسلام بد هستند،‌ با اسم اسلام مي‌خواهند اسلام را از بين ببرند.

اينهايك روز با مقاصد اسلامي همراه نبوده‌اند، اينها نهج‌البلاغه و قرآن را اسباب دست قرار دادند براي اين كه نهج‌البلاغه و قرآن را از بين ببرند و اين جوان‌هاي بي‌اطلاع، اين پسرهاي بي‌اطلاع، دستخوش اين تبليغات سوء اينها شده‌اند و در مقابل ملت ايستاده‌اند.»

اهميت نفاق و منافق در نزد امام آنچنان زياد بود كه حتي ايشان در وصتيت‌نامه سياسي ـ الهي خويش نيز توصيه‌هايي را درباره مقابله با منافقين مطرح كردند: «امروز و در آتيه نيز آنچه براي ملت ايران و مسلمانان جهان بايد مطرح باشد و اهميت آن را در نظر گيرند، خنثي كردن تبليغات تفرقه‌افكن خانه‌برانداز است. توصيه اينجانب به مسلمين و بخصوص ايرانيان بويژه در عصر حاضر، آن است كه در مقابل اين توطئه‌ها عكس‌العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود، به هر راه ممكن افزايش دهند و كفار و منافقان را مأيوس نمايند.»

 

نتيجه‌گيري

 

انقلاب اسلامي و حوادث پس از آن چهره‌ي واقعي بسياري از افراد و گروه‌ها را آشكار ساخت. يكي از اين گروه‌ها، كه به سبب ناديده گرفته شدن از سوي مردم به اعمال خشونت‌آميز روي آورد و بسياري از بزرگان انقلاب و مردم عادي را به شهادت رساند، سازمان مجاهدين خلق است كه از سوي امام خميني با عنوان «منافقين» ياد شد.

بنابر آموزه‌هاي ديني و قرآني، نه تنها اعمال خشونت‌آميز اين گروه در داخل، بلكه همكاري منافقين با دشمنان ايران، نيز كاملاً مردود شناخته شده است؛ زيرا مطابق با آيات قرآن، كساني كه دم از اسلام مي‌زنند اما با دشمنان اسلام رابطه برقرار مي‌كنند و حرف‌هاي دشمنان اسلام را ترويج مي‌كنند، همان منافقيني هستند كه جايگاهشان همچون كافران در جهنم است.

با توجه به آن‌چه گذشت از يك سو مي‌توان به عمق اعمال خائنانه، وطن‌فروشانه و منافقانه‌ي اين گروهك تروريستي پي‌برد و از سوي ديگر مي‌توان دلايل انزجار ملت ايران نسبت به گروهك منافقين را به خوبي درك نمود.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31