رهايي از توهم (41)

 

Rahayi Az Tavahom

آمار واقعي زندانيان

پس از شب هاي بمباران شهرها توسط رژيم بعثي عراق در خرداد 1364 بود (24 خرداد) كه اسم من هم در ليست مسافران زندان گوهردشت (رجايي شهر) خوانده شد. ديگر مي رفتيم به قول زندانيان قديمي براي زندان كشي. دچار غم فراواني شده بودم. شايد الان كسي بشنود كه «زنداني اي از اينكه از زندان اوين به جاي ديگري انتقالش مي دادند، ناراحت بوده است» برايش خيلي تعجب برانگيز باشد، اما به هر صورت اين واقعيتي بود كه نه تنها براي من بلكه براي بسياري ديگر از همراهانم نيز وجود داشت. همزمان با ما هم گروهي از زندانيان سالن 6 به سالن هاي 2 و 4 منتقل شدند.

قبل از اينكه از اوين به زندان گوهردشت برويم، بايستي توضيح مختصري راجع به برخي آمارهاي نجومي كه بعضي افراد در خاطراتشان و يا در گفتارها و اخبار ديگر نقل مي كنند يا گفته مي شود كه فلان تعداد در زندان اوين و بهمان نفر در گوهردشت و اين قدر هم در زندان قزل حصار زنداني بودند، بدهم.

اولا بگويم كه آمار من مربوط به سال هاي 62 به بعد است و از قبل آن خبري ندارم، اما همچنان كه پيش از اين نيز توضيح دادم، در بالاترين حالت در آن سال ها در هريك از اتاق هاي هر سالن يا بند آموزشگاه اوين كه محل اصلي نگهداري زندانيان مرد بود، 25 تا 30 نفر حضور داشتند كه با احتساب تعداد 10 اتاق قابل استفاده در هر سالن در نهايت حداكثر زنداني هر سالن، بالغ بر 250 تا 300 نفر مي شد كه البته در بسياري موارد آمار كمتر از اين تعداد بود. بنابراين در شش سالن موجود در آموزشگاه اوين، حداكثر حدود 1500 تا 1800 زنداني در آن سال ها نگهداري مي شدند. به جز اين، سلول هاي انفرادي هم بودند كه حداكثر 500 سلول قابل استفاده وجود داشت. (1) در بند 325 كه به قول زندانيان حكم هتل را داشت، تعداد زيادي نگهداري نمي شدند و به نظرم مجموع آنها با حداكثر 900 نفر ظرفيت بندهاي 209 و 246 (همان بندهاي اصلي اوين در زمان شاه) كه مربوط به زنان مي شد در نهايت از 1000 نفر فراتر نمي رفت. بنابراين در سال هاي 62 تا 64، زندان اوين بيش از 3500 زنداني نداشت (كه بعد از آن با وجود انتقال بخشي از باقيمانده زندانيان قزل حصار، به دليل عفوهاي متعدد اين رقم در سال 65 به نصف تقليل يافته بود)(2)، زندان گوهردشت هم كم و بيش چنين حالتي را دارا بود. بنا به گفته ايرج مصداقي در پاسخي كه به نقد احمد موسوي بر كتاب خاطرات زندانش داده است:

«در گوهردشت هم با وجود انتقال بخشي از زندانيان قزل حصار. . . تعداد كل زندانيان در همه حال بسيار كمتر از 2000 نفر بود. »(3)

به هر حال با ورود به زندان گوهردشت در سالن 3 آن مستقر شديم. اولين وعده هواخوري كه لحظاتي بعد از ورودمان بود (همان ابتدا اعلام شد كه از صبح تا اذان مغرب هواخوري هميشه باز است) و تماشاي ديوارهاي بلند زندان و برج هاي نگهباني آن (كه در اوين هرگز به اين صورت رويت نمي شد) اين حس را بوجود مي آورد كه گويي ته دنيا آمده ايم. به ياد فيلم هايي افتادم كه درباره زندان هاي معروفي همچون آلكاتراز بود. در همان اولين قدم زدن هاي داخل هواخوري، يكي از زندانيان به نام ابراهيم گ. . . كه از اوين با وي رفاقت داشتم، پرسيد آيا در اين گوشه پرت دنيا هم كسي به فكر ما هست؟ آيا ممكن است كه زماني از اينجا بيرون برويم؟

اين افكار از آنجا ناشي مي شد كه يك دفعه از فضاي كاري و فرهنگي كه در اوين براي بچه ها ايجاد شده بود، به زنداني پرتاب شده بوديم كه گويا قرار بود فقط زندان باشد. اما خيلي زود اين نگراني ها برطرف شد و روحاني جواني به عنوان مسئول فرهنگي سالن به سراغمان آمد.

او روزها مي نشست و به درددل بچه ها گوش مي داد و به سؤالاتشان پاسخ مي داد. از اولين اقدامات او راه اندازي كتابخانه سالن بود كه فرصت مناسبي براي مطالعه و افزودن معلومات ما به شمار مي آمد. دليل علاقه شديدي كه به خواندن و مطالعه و يادداشت برداري داشتم، از طرف همان روحاني جوان به عنوان مسئول كتابخانه سالن انتخاب شدم تا كتاب ها را منظم كنم، ليستي برايشان تهيه نمايم و برنامه اي براي استفاده عادلانه همه افراد از كتاب هاي آن ترتيب بدهم. مجموع اين وظايف كه به شدت مورد علاقه و تمايل خودم هم بود باعث شد كه تقريباً تمام وقتم در روز مصروف امور كتابخانه اي شود كه البته چندان هم بزرگ نبود و فقط با نصب تعدادي قفسه، ديوارهاي يك طرف محلي را كه به عنوان حسينيه يا نماز خانه بند تعيين شده بود را دربرمي گرفت.

كم كم شرايط استفاده از امكانات حسينيه زندان نيز فراهم آمد و علاقه مندان براي شركت در برنامه هاي فرهنگي و هنري به آنجا مي رفتند. هنوز به ماه محرم (شهريور 64) نرسيده بوديم كه گروهي ديگر از زندانيان اوين را به گوهردشت آوردند و ما در مراسم عزاداري محرم كه در حسينيه برگزار مي شد، مي توانستيم دوستانمان را هم كه مدتي در اوين با آنها هم بند بوديم، ببينيم.

 

پی نوشت:

1و2- اين رقم را ايرج مصداقي هم در مجموعه كتاب «خاطرات زندان» كه در سال 1383 در سوئد منتشر شد، تصديق مي نمايد، رجوع كنيد به«جلد چهارم: تا طلوع انگور».

3- مقاله نقد بي غشم آرزوست. . . ، پاسخي به ضرورت، به«نقد» احمد موسوي بر كتاب «نه زيستن، نه مرگ»، ايرج مصداقي، سايت گويانيوز، سه شنبه 11 اسفند .1383


مطالب پربازدید سایت

یادداشت ابراهیم کیمیایی دوین، کارشناس امور سیاسی

روز جهانی خانواده در سایه ۲۳ هزار قربانی ترور در ایران

به بهانه اقدام ترامپ در استفاده از نام جعلی خلیج ع.ر.ب.ی

تحریف نام خلیج فارس و سکوت همیشگی منافقین

رئیس‌جمهور در دومین سالگرد بازگشت ناوگروه ۸۶ نیروی دریایی ارتش

رئیس‌جمهور: ما قربانی تروریسم هستیم، اما تسلیم نمی‌شویم

به بهانه سالروز شهادت شهید مدافع حرم «علی اصغر شیردل»؛

ماجرای وصیت‌نامه یک شهید قهرمان مدافع حرم

جدیدترین مطالب

به بهانه سالروز شهادت شهید مدافع حرم «علی اصغر شیردل»؛

ماجرای وصیت‌نامه یک شهید قهرمان مدافع حرم

به بهانه اقدام ترامپ در استفاده از نام جعلی خلیج ع.ر.ب.ی

تحریف نام خلیج فارس و سکوت همیشگی منافقین

رئیس‌جمهور در دومین سالگرد بازگشت ناوگروه ۸۶ نیروی دریایی ارتش

رئیس‌جمهور: ما قربانی تروریسم هستیم، اما تسلیم نمی‌شویم

یادداشت ابراهیم کیمیایی دوین، کارشناس امور سیاسی

روز جهانی خانواده در سایه ۲۳ هزار قربانی ترور در ایران

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان