
سال 1360 یکی از پرحادثهترین سالها در تاریخ معاصر ایران بهحساب میآید. در این سال گروهک تروریستی منافقین با به شهادت رساندن آیتالله بهشتی و تعدادی از نمایندگان مجلس و همچنین به شهادت رساندن محمدعلی رجایی، رئیسجمهور و محمدجواد باهنر، نخستوزیر درصدد برآمدند تا هر سه قوه قضائیه، مقننه و مجریه را از کار انداخته و حکومت نوپای اسلامی را دچار فروپاشی کنند.
گروهک منافقین بر اساس ایدئولوژی مارکسیستی به این نتیجه رسیده بود که جمهوری اسلامی ایران فاقد پایگاه طبقاتی است. بر اساس استدلال آنها حکومت اسلامی بر پایه طیفی از طبقات اجتماعی قرار دارد و همین مسئله آسیبپذیری آن را زیاد کرده است. همین مسئله سبب شده تا حکومت در برابر تکانههای شدید نتواند مقاومت کند، از اینرو اگر ما تکانه شدیدی به جمهوری اسلامی وارد کنیم، واژگونی حکومت در مدت کوتاهی دور از انتظار نخواهد بود. همچنین منافقین معتقدند بودند که مردم به دنبال عنصر پیروز هستند و به دنبال کسی میروند که پیروز میدان است، بنابراین اگر بتوانیم با وارد آوردن تکانه نظام را نابود کرده و حکومت را به دست بگیریم، در کنترل اوضاع دچار مشکل نشده و میتوانیم نظم مورد تأکید سازمان را بر کشور حاکم کنیم. در اینجا گروهک منافقین تا حدی تحت تأثیر شیوه به قدرت رسیدن لنین قرارگرفته بود.
حزب بلشویک به رهبری لنین طی آنچه انقلاب اکتبر نامیده شد، قدرت را طی یک یورش نظامی همهجانبه به کاخ زمستانی سنپترزبورگ و سایر اماکن مهم، از دولت موقت به دست گرفت. بعد از این بلافاصله بلشویکها شورای کمیسرهای خلق را به وجود میآورند و لنین صدر شورا و تروتسکی کمیسر امور خارجه میشود. مسکو به تصرف بلشویکها در میآید و دومین کنگره شوراها برگزار میشود.
گروهک منافقین با تکیه بر این نظریات اعتقاد داشت که میتواند با واردکردن تکانه شدید به جمهوری اسلامی از طریق تظاهرات مسلحانه، کودتا و ترور نظام اسلامی را سرنگون کند. همین مسئله سبب شد تا با تمام قوا شورش مسلحانه 30 خرداد 1360 را به راه بیندازند. بااینحال به نتیجه نرسیدن حرکت آنها در 30 خرداد سبب شد تا آنها سعی کنند تا دیگر روشها برای سرنگونیها حکومت را به اجرا درآورند. در خصوص کودتا، هرچند منافقین سعی کرده بودند که در نیروهای نظامی نفوذ کنند، بااینحال شدت نفوذ آنها به حدی نبود که توانایی اجرای یک کودتای سریع را داشته باشند. برای همین آنها ترور مسئولان نظام را در دستور کار قرار داده و برای تحقق این مسئله از عوامل نفوذی خود در نهادهای مختلف استفاده کردند.
اما اندکی بعد از ترورهای صورت گرفته که به شهادت مسئولان کلیدی جمهوری اسلامی منجر شد، نظام توانست بلافاصله بر اوضاع مسلط شده و برخلاف تصور منافقین نابود نشود. اما چه مسئلهای سبب شد تا با وجود وارد آمدن ضربات شدید، جمهوری اسلامی بتواند به بقای خود ادامه دهد. اول اینکه برخلاف تصور منافقین که مدام تبلیغ میکردند که جمهوری اسلامی متکی به طیف است و پایگاه طبقاتی ندارد، تکیه نظام تازه مستقرشده بر اندیشههای اسلامی سبب شده بود تا نفوذ جمهوری اسلامی محدود به تهران و شهرهای بزرگ نمانده و تمام نهادها و تشکلهای مذهبی شامل مساجد، حسینیهها و هیئتهای عزاداری و... برای حمایت از نظام اسلامی بسیج شوند. همین مسئله سبب ایجاد ظرفیت بسیار گسترده مردمی برای جمهوری اسلامی گردید تا بتواند خود را در برابر تکانهها بیمه کند.
همچنین منافقین در استدلالهای خود در عمل جایگاه امام خمینی(ره) و محبوبیت ایشان در بین مردم را نادیده گرفته بودند. همین مسئله سبب شد تا آنها نتوانند قدرت بازسازی و بسیج امام در سال 1360 را درک کنند. امام در آن زمان با موضعگیریهای قاطع ضمن تضعیف روحیه هواداران منافقین به جبهه خودی قوت قلب میداد و همین مسئله تأثیر زیادی بر تحکیم جمهوری اسلامی گذاشت. در نهایت اینکه منافقین به مسئله کادرسازی و تربیت نیروی انسانی توسط امام از سال 1342 بیتوجه بود. امام از مدتها قبل از انقلاب با تأکید بر کادرسازی توانست بود بهوسیله شاگردان خود در ایران، افراد کارآموخته و مکتبی را وارد جامعه کند، افرادی که بعد از انقلاب در خدمت نظام قرار گرفته و توانستند در زمان ترور مسئولان، خلأ آنها را جبران کنند.