
در آستانه روز جهانی زن، به سراغ یکی از زنانی رفتیم که زندگیاش با درد و رنج ناشی از ترور گره خورده است. کبری محلوج، همسر شهید والامقام عباس گودرزی بانویی صبور و مقاوم است که همسرش در یک حمله تروریستی ظالمانه به شهادت رسید و زندگی او برای همیشه دستخوش تغییر شد. در این گفتوگو، او از زندگی همسر شهیدش، نحوه شهادتش و تأثیرات عمیقی که این فاجعه بر زندگیاش گذاشته است، سخن میگوید. چالشها، سختیها و ایستادگی این زن در برابر ناملایمات، تصویری از صبر و استقامت زنانی را به نمایش میگذارد که قربانیان خاموش تروریسماند، اما صدایشان سزاوار شنیدهشدن است. این روایت نمونهای است از رنجها و ایستادگی زنانی که در سایهی تروریسم، زندگیشان برای همیشه دگرگون شده است.
آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگوی ما با کبری محلوج به مناسبت روز جهانی زن است.
لطفاً همسر شهیدتان را معرفی کنید و بفرمایید که چگونه به شهادت رسیدند؟ همچنین، شهادت ایشان چه تأثیری بر خانواده و جامعه گذاشت؟
بنده کبری محلوج، همسر شهید والامقام عباس گودرزی و خواهر شهید والامقام محمدحسین محلوج هستم.
شهید عباس گودرزی، از مستندسازان و کارگردانان دفاع مقدس بود. ایشان در ۹ اردیبهشت ۱۳۴۱ در شهرری، تهران متولد شد و در ۲۶ مهر ۱۳۸۸ در سیستان و بلوچستان توسط گروهک تروریستی جندالشیطان به شهادت رسید.
دوران کودکی، راهنمایی و دبیرستان خود را در شهرری گذراند. قبل از انقلاب، فعالیتهای فرهنگی خود را در مسجد امام حسن عسکری (علیهالسلام) آغاز کرد و در همین مسجد با حاجآقا غیوری آشنا شد. از همانجا، مبارزاتش علیه رژیم طاغوت شکل گرفت. او فردی زیرک بود و برای پنهان ماندن از دید مأموران ساواک، به عنوان شاگرد راننده تریلی مشغول به کار شد. در مسیرهای مختلف، بدون اطلاع راننده، اعلامیههای امام خمینی (ره) را توزیع میکرد.
با آغاز انقلاب اسلامی، عباس نقش مؤثری در مبارزات مردمی علیه رژیم شاه داشت. پس از پیروزی انقلاب، در سال ۱۳۵۸ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در مسیر دفاع از آرمانهای اسلامی قرار گرفت. زمانی که دشمنان کشور در کردستان آشوب به پا کردند، او به همراه نیروهای سپاه به این منطقه اعزام شد. در این درگیریها، عباس از ناحیه پا مجروح شد و همکارش، شهید عزیزالله عسکری از سپاه شهرری، به شهادت رسید.
ما در ششم شهریور ۱۳۵۹ ازدواج کردیم و ثمره ۲۹ سال زندگی مشترکمان، چهار فرزند بود: دو دختر به نامهای زینب و محدثه و دو پسر به نامهای حسین و اباالفضل. تنها ۲۴ روز بعد از ازدواجمان، جنگ تحمیلی آغاز شد و عباس راهی جبهههای نبرد شد. او در هشت سال دفاع مقدس، به عنوان عکاس و مستندساز جنگ در جبهههای جنوب و غرب کشور فعالیت میکرد و مستندهای او از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشد.
اما سرانجام، در ۲۶ مهر ۱۳۸۸، در سیستان و بلوچستان، عباس گودرزی در یک عملیات تروریستی انتحاری ناجوانمردانه توسط اعضای گروهک تروریستی جندالشیطان به شهادت رسید.
پس از شهادت همسرتان، زندگی شما چگونه تغییر کرد؟ بزرگترین چالشهایی که با آن روبهرو شدید چه بودند؟
شهادت عباس مسیر زندگی ما را تغییر داد، اما ما را از راهی که در آن گام برداشته بودیم، باز نداشت. بلکه باعث شد در مسیر انقلاب ثابتقدمتر بمانیم. همانطور که پیش از شهادتش در کنار او برای رساندن پیام و هدف شهدا تلاش میکردم، پس از شهادتش نیز همراه با فرزندانم با ارادهای قویتر این مسیر را ادامه دادیم. این فقدان تلخ، بصیرت ما را در شناخت و مبارزه با دشمنان اسلام و ایران افزایش داد و نور حضور معنوی شهید همیشه در خانواده ما حس میشود.
عباس گودرزی هشت سال دفاع مقدس را در مسیر ثبت، ضبط و پخش رشادتهای رزمندگان اسلام در شبکههای مختلف صداوسیما و آرشیو گروه تلویزیونی سپاه سپری کرد. در روزهایی که مردم و مسئولان مشغول دفاع از کشور بودند، منافقین از این فرصت سوءاستفاده میکردند و بهطور مخفیانه جوانان دبیرستانی را جذب گروهک خود میکردند. عباس، به دلیل تجربهاش در رسانه، متوجه این توطئه شد و هر بار که برای مرخصی به تهران میآمد، به صورت خودجوش و با همراهی من، در دبیرستانها و دبستانها جلسات روشنگری برگزار میکرد. او با قصهگویی و نمایش فیلمها و عکسهای تهیهشده از رزمندگان، تلاش میکرد مسیر صحیح را به جوانان نشان دهد تا در دام فرقهها و تبلیغات منافقین گرفتار نشوند.
به دلیل این فعالیتها، بارها از سوی منافقین تهدید به ترور شد، تا جایی که مجبور شدیم چندین بار محل سکونت خود را تغییر دهیم. هرچند این تهدیدها نافرجام ماند، اما کینه و دشمنی آنان نسبت به عباس هرگز از بین نرفت. در دوران جنگ تحمیلی، عباس چندین بار مجروح شد و در بیمارستانهای تهران بستری گردید، اما پس از بهبودی، بدون لحظهای درنگ، دوباره به جبهه بازمیگشت.
پس از شهادت عباس، بزرگترین چالش من، اول از همه، آرشیو فیلمها و مستندهایی بود که او با زحمات بسیار ضبط و ثبت کرده بود، و دوم، فرزندانم که این شهادت مانند یک شوک بزرگ بر زندگی آنها تأثیر گذاشت. از دست دادن پدر، همچون فرو ریختن ستون یک خانه بود. در کنار غم سنگین این فقدان، مسئولیت رساندن پیام شهید به جامعهای که در حال تغییر است برای من اهمیت ویژهای داشت. چون عباس، یک رسانهگر جهادی بود و تصویرگر دفاع مقدس. پس از او، وظیفه من این بود که پرچم اسلام را برافراشته نگه دارم، راه شهدا را تبیین کنم و مسیر فکری او و همه شهدا را به نسلهای آینده منتقل کنم.
الحمدلله، با یاری خداوند و همراهی فرزندانم، در این مسیر مصممتر از همیشه ایستادهایم و مبارزه با دشمنان اسلام و مسلمین را در رأس زندگی خود قرار دادهایم.
نقش زنان در مقابله با تروریسم و افراطگرایی چیست؟ چگونه همسران و خانوادههای شهدا میتوانند در این مسیر تأثیرگذار باشند؟ همچنین، شما شخصاً چگونه در این مبارزه نقش داشتهاید؟
نقش زنان در مقابله با تروریسم و دفاع از ارزشهای اسلامی، قبل از هر چیز، از خانواده و تربیت فرزندان آغاز میشود. همانطور که شهید عباس گودرزی همیشه میگفت، فرزندان، آیینه پدر و مادر هستند. اگر والدین فرزندان خود را بر اساس آموزههای اسلامی، عشق به اهلبیت (ع)، و روحیه مبارزه با دشمنان اسلام تربیت کنند، در این مسیر موفق بودهاند. اما اگر فرزندان دچار انحراف شوند، این نشانهای است که مسیر تربیت آنها نادرست بوده و آنها زیر پرچم اسلام قرار نگرفتهاند.
همسران شهدا باید راه و هدف مقدس شهیدان، یعنی مبارزه با دشمنان جنایتکار را ادامه دهند. این مسیر، صبر، تحصیل علم، اخلاق، عبادت، دعا و توکل بر خدا را میطلبد. به عنوان همسر شهید عباس گودرزی و خواهر شهید محمدحسین محلوج، خود را موظف میدانم که زینبوار این راه را ادامه دهم. همه ما باید در مقابل هجمه رسانهای دشمنان مقاوم بایستیم و بازیهای رسانهای آنها را با علم، آگاهی و اتکاء به دعای شهدا در هم بشکنیم.
در دنیای امروز، یکی از مهمترین جبهههای مقابله با دشمن، رسانه و فضای مجازی است. دشمنان اسلام با هجمههای رسانهای و جنگ شناختی تلاش میکنند افکار عمومی را منحرف کنند و حقایق را وارونه جلوه دهند. ما زنان باید با افزایش علم، آگاهی، و سواد رسانهای، در این جهاد شرکت کنیم. فعالیت در شبکههای اجتماعی و مبارزه در عرصه رسانه ما را مقاوم و استوار نگه میدارد تا بتوانیم تا ظهور دولت حضرت صاحبالزمان (عج)، این مسیر را ادامه دهیم.