تبيين علل فكري فرهنگي ترور شهيد مطهري

Motahary2بلافاصله پس از شهادت شهيد مطهري، به دستور امام خميني(ره) و با سرعت، يك تيم امنيتي به مطالعه‌ي ترور ايشان پرداخت و توانست به عوامل اين ترور كه برخي از اعضاي گروه فرقان بودند، دست يابد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور) به نقل از خبرگزاري فارس، در 12 ارديبهشت سال 1358، در حالي كه از پيروزي انقلاب اسلامي كم‌تر از سه ماه گذشته بود، گروه شبه ماركسيستي «فرقان» به «ترور آيت‌الله علامه مرتضي مطهري» دست زدند. به اين ترتيب، در آستانه‌ تشكيل نظام سياسي جديد، «مغز متفكر» و «نفر دوم» انقلاب اسلامي از صحنه، حذف گرديد و انقلاب براي هميشه از نعمت و فرصت حضور بي بديل ايشان محروم ماند. به دستور امام خميني(ره) و با سرعت، يك تيم امنيتي به مطالعه‌ي اين ترور پرداخت و توانست به عوامل اين ترور كه برخي از اعضاي گروه فرقان بودند، دست يابد. از آن هنگام تاكنون بحث‌هاي متعددي درباره‌ي علل اين ترور و ماهيت گروه فرقان صورت پذيرفته، اما نگارنده در اين مقاله به دنبال يافتن پاسخ دو پرسش اساسي در پهنه‌اي جامعه شناختي است. دو پرسش ياد شده عبارت‌اند از:

اول. گروه فرقان به چه دليل يا دلايلي دست به ترور علامه شهيد مطهري زد؟ به بيان ديگر، ترور علامه شهيد مطهري برخاسته از چه زمينه‏ها و روش‌هايي بوده است؟

دوم. ايدئولوژي گروه فرقان كه محرك و برانگيزاننده‌ي آن‌ها به سوي ترور علامه شهيد مطهري بود، چه خاستگاهي داشت و چه كساني در تكوين و توليد آن نقش- مستقيم يا غيرمستقيم- ايفا كردند؟

متناظر با اين پرسش‌ها، دو فرضيه طراحي شده‌اند كه به اين شرح مي‌باشند:

فرضيه‌ي اول) ترور علامه شهيد مطهري به دست گروه فرقان، ناشي از «كشمكش ايدئولوژيك» آن‌ها با جناب علامه بود.

فرضيه‌ي دوم) دست چهار عامل در شكل‌گيري ايدئولوژي گروه فرقان و هدايت دادن آن‏ها به سمت ترور علامه شهيد مطهري مؤثر بوده است: «علي شريعتي، سازمان مجاهدين خلق، محمد موسوي خوئيني‏ها و سازمان اطلاعاتي دولت آمريكا»

پرداختن به اين مسأله‌ي تاريخي- فرهنگي از چند منظر داراي اهميت و ضرورت است. يكي اين كه مطالعه‌ ريشه‏ها و علل ترور علامه شهيد مطهري مي‏تواند معرف ماهيت نقش آفريني او در نهضت اسلامي و انقلاب اسلامي باشد. ديگر اين كه نشان مي‌دهد هرج و مرج و اغتشاش در خوانش دين مي‌تواند مولد تنش اجتماعي و آشفتگي معرفتي باشد. علاوه براين، نتايج اين مسأله مي‌تواند گوياي اين حقيقت باشد كه برخي از افكار و ايده‌هاي روشن‌فكران معاصر، چگونه خشونت غيرمنطقي را تجويز كرده‏ است. به طور خاص، اين مقاله نمايانگر اين واقعيت خواهد بود كه انديشه‏هاي علي شريعتي در كنار جذب كردن بخش‌هايي از جوانان دهه‌هاي 40 و 50 به فرهنگ اسلامي، چگونه توانسته پيامدهاي منفي و نامطلوب نيز به دنبال داشته باشد.

تبيين حاضر كه هويت جامعه شناختي دارد، نوعي «تبيين علّي»[1] است زيرا در پي بحثي علت كاوانه درباره‌ي ترور علامه شهيد مطهري است. از جهت ديگر، اين تبيين نوعي «تبيين فرهنگي»[2] نيز است؛ چرا كه به صورت عمده به متغيرهاي فرهنگي -به ويژه ايدئولوژي- تأكيد كرده و از به كارگيري متغيرهاي سياسي و اقتصادي خودداري نموده است.[3]

از يك جهت، دو رهيافت نظري در جامعه شناسي حضور دارند: «رهيافت توافق»[4] و «رهيافت كشمكش»[5] (تا تضاد). ترور علامه شهيد مطهري در چارچوب رهيافت كشمكش، قلم پذير است نه رهيافت توافق.

از اين رو، تبيين در چارچوب رهيافت كشمكش انجام شده است. البته رهيافت كشمكش به كار رفته در اين تحقيق نه از نوع رهيافت «ماركسي» است و نه از نوع رهيافت «دارندورفي» نه طبقه‏ مبتني بر پايگاه اقتصادي و نه اقتدار برآمده از نقش و سمت، هيچ كدام در اين تبيين جايي ندارد و اين پژوهش تنها از نظر تأكيد و تمركز بر كشمكش، تضاد و ستيزه‏جويي، از مصاديق رهيافت كشمكش قلمداد شده است. در رهيافت كشمكش مورد نظر نگارنده «ايدئولوژي» به مثابه بخش عمده‏اي از فرهنگ، خاستگاه و منشأ كشمكش اجتماعي معرفي شده است.

از آن جا كه اين تحقيق، نوعي تحقيق تاريخي است؛ نگارنده به روش اسنادي روي آورده و تلاش كرده از درون مطالعه‏ي كتابخانه‏اي به نسبت مفصل و دقيق، پاسخ پرسش‏ها را بيابد. در اين راستا، به نوشته‏ها و مصاحبه‏هاي به جا مانده از خود جناب علامه، دوستان و شاگردان ايشان، برخي اعضاي گروه فرقان، مسؤولان پرونده و ... استناد شده و از رجوع به منابع دست دوم، صرف نظر گرديده است؛ تا اعتبار تحقيق مخدوش نگردد.

از نظر سطح تبيين جامعه‏شناختي نيز بايد تبيين پيش‏رو را «تبيين تلفيق» قلمداد كرد كه هم به «عاميت» پرداخته و هم به «ساختار» و قائل به وجود رابطه‏ دو سويه ميان آن‏هاست. به عنوان مثال، بيان شد، كه عامليت‏هاي انساني در بستر شرايط ساختاري جامعه فعاليت مي‏كنند و نسبت به همين شرايط ساختاري، واكنش نشان مي‏دهند؛ و از سوي ديگر، آن‌ها قادر به مقاومت در برابر برخي از الزامات و مقتضيات شرايط ساختاري جامعه نيز هستند. به منظور پاسخ‏دهي به دو پرسش اصلي ياد شده، مقاله‏ي حاضر در دو بخش سامان‏دهي شده است.

1-علل ترور علامه شهيد مطهري

در اين بخش از مقاله بايد به اين پرسش پاسخ دهيم كه برانگيزاننده‏ي گروه فرقان نسبت به ترور علامه شهيد مطهري چه بود؟

بحث در اين باره نيازمند شناسايي گروه فرقان است؛ بايد دريافت كه گروه فرقان از چه زماني تشكيل شد؛ در پي چه اهدافي بود؟ چه مي‏كرد؟ اعضاي آن چگونه بودند؟ و سؤالات ديگري از اين دست.

گروه فرقان از سوي «اكبر گودرزي» در نيمه‌ي اول دهه‌ 50 پايه گذاري شد.

گودرزي جوان 25 ساله‌اي بود كه در چند حوزه‌ي علميه، قدري دروس حوزوي خوانده بود اما به دليل گرايش‌هاي شبه ماركسيستي و انحرافي، از تمامي اين حوزه‌ها اخراج شده بود. وي در ابتدا به ايراد يك سلسله سخنراني به عنوان «تفسير قرآن» در برخي از مساجد مناطق مختلف تهران روي آورد و توانست به زودي، جواناني را به سوي خود جلب كرده و حلقه‏اي فكري را ايجاد نمايد.

يكي از دلايل اصلي روي آوردن برخي از جوانان به وي، نوع برداشتي بود كه او از قرآن عرضه مي‏كرد. گودرزي كه به شدت از افكار و آموزه‏هاي ماركسيستي تأثير پذيرفته بود، قرآن را به شيوه‏اي ماركسيستي و در تناسب با اصول و ايده‏هاي اساسي آن، تفسير و فهم مي‏كرد. در دهه‏هاي 40 و 50 شمسي، اين انديشه كه «ماركسيسم، علم مبارزه است» در ذهنيت نسل جوان آن زمانه رسوب و رسوخ كرده بود و آن‏ها بر اين باور بودند كه تنها ايدئولوژي‏اي مقبول و مطلوب است كه آموزه‏هاي مولد انقلاب و انقلابي‏گري را در برداشته باشد. به اين سبب، گرايش به افكار چپ‏روانه به صورت گسترده‏اي شايع شده بود. گودرزي اين اشتياق و تمايل اجتماعي را به خوبي شناسايي كرد و در پي توليد و ترويج گفتماني متناسب با آن برآمد.

يكي از اعضاي گروه فرقان در اين باره مي‏نويسد:

«دوستان ما به اين دليل به اين تفكر گرايش پيدا كردند كه جرياني بود كه اسلام انقلابي را ترويج مي‏كرد و با ارتجاع و تفكرات ارتجاعي، مخالف بود.»[6]

از سال 1355، گودرزي به تأسيس گروه فرقان و انتشار سلسله تفاسير قرآن خود در جزوه‏هايي به نام «پيام قرآن» همت گمارد.[7]

گفتني است گودرزي به عنوان رهبر گروه فرقان داراي ويژگي‏هاي خاصي بود، از جمله اين كه:

الف- متكبر و مغرور بود.[8]

ب- زندگي بسيار ساده و فقيرانه‏اي داشت.[9]

ج- بسيار پركار بود، آن‌چنان كه در همين سن اندك، براي حدود بيست جزءِ قرآن تفسير نوشته بود و علاوه بر اين، كتاب‏هاي ديگري را نيز نگاشته بود.

د- از نظر رواني، كاملاً بيمار بود به گونه‏اي كه به باور بسياري از افراد، فردي عقده‏اي به نظر مي‏رسيد.[10]

افراد گروه فرقان آن‌چنان مجذوب و فريفته‏ي شخصيت گودرزي شده بودند، كه از خود اراده‏ي مستقلي نداشتند و تنها از او دنباله روي مي‏كردند:

«شاگردان و ياران گودرزي نسبت به وي، بسيار خاضع و مطيع بودند و كاملاً مقلدانه عمل مي‏كردند.» [11]
در گروه فرقان، تنها خود گودرزي بود كه مدعي انديشه‏ورزي و شأن نظري بود. به اين سبب، ساير افراد گروه، به تقليد فكري و اعتقادي روي آورده و نظرات و آراي او را متعبدانه و بي‏چون و چرا مي‏پذيرفتند. بنابراين، معيار و مبناي ايدئولوژي گروه فرقان، شخص گودرزي بوده است. از مطالعه‏ مجموع نوشته‏هاي او در كنار رجوع به تحليل‌ها و برداشت‌هاي صاحب‌نظران، چنين استنباط مي‏شود كه اصلي‏ترين خطوط و بنيان‏هاي فكري و اعتقادي گروه فرقان كه سازنده‏ي ايدئولوژي اين گروه است، به اين شرح است:

اول. قائل بودن به ماترياليسم ديالكتيك (و در نتيجه اصالت انقلابي‏گري و مبارزه‏جويي)

دوم. تفسير نمادين اسلام به مبناي ادبيات و انديشه‌ي ماركسيسي (نمايانگر بعد التقاطي گروه فرقاني)

سوم. ضديت با روحانيت (در چارچوب مثلث زر، زور و تزوير و با عنوان آخونديسم)

چهارم. مبارزه‌ي مسلحانه در كنار توليد و انتشار آگاهي انقلابي (خشونت در عمل)

در اين چارچوب نظري، علامه شهيد مطهري به مثابه يك «دشمن جدي» تلقي مي‏شد چرا كه: [12]

الف. او مدت‏ها در دانشگاه دولتي (در زمان حاكميت رژيم پهلوي) تدريس و از آن‌جا حقوق دريافت مي‏كرد. بنابراين، او فردي هم سو با رژيم طاغوت و غيرانقلابي بود.

ب. با چهره‏ها و گروه‏هاي مبارز و انقلابي به مخالفت بر مي‏خاست، از جمله سازمان بي‏هويت خلق، گروه فرقان و علي شريعتي.

ج. ساده زيست نبود و زندگي اشرافي داشت.

د. در حكومت پس از انقلاب اسلامي (كه گروه فرقان آن را «ديكتاتوري آخونديسم» مي‏ناميد)، رهبر در سايه بود نفر دوم (پس از امام خميني) به شمار مي‏آمد.

باطل بودن گزاره‏هاي اول و چهارم آشكار است و نياز به توضيح ندارد. درباره‏ي گزاره‏ي سوم بايد گفت آن‌چه گروه فرقان، وابستگي علامه به سرمايه‏داري و خروج از ساده زيستي معرفي مي‏كرد تنها از اين مسأله ناشي مي‏شد كه ايشان منزلي در قلهك خريده بود[13] و با اتومبيل شخصي رفت و آمد مي‏كرد![14] در حالي كه تمام دوستان و شاگردان علامه كه از نزديك با وي ارتباط داشته زندگي وي را يك زندگي ساده و متوسط توصيف كرده‏اند، اما گزاره‏ي دوم جاي تفصيل دارد كه در بخش بعدي به آن مي‏پردازيم.

1.2 كنشگري فرهنگي علامه شهيد مطهري

1.2.1 رويارويي با علي شريعتي

شايد بسيار از اين واقعيت تاريخي آگاه نباشند كه شهرت اجتماعي «علي شريعتي» ناشي از اقدام «علامه شهيد مطهری» در جذب ايشان به حسينيه‌ي ارشاد است. جناب علامه، آن‌گاه كه دريافتند شريعتي در مشهد، سخنراني‏هاي جذاب و گيرايي را درباره‌ي مسايل ديني مطرح مي‏سازد، بر آن شدند كه وي را به عنوان يكي از سخنرانان مذهبي حسينيه‌ي ارشاد، به اين مركز فرهنگي دعوت كنند. ايشان درباره‌ي علل اقبال جوانان از بحث‌هاي دكتر شريعتي (در هفته‌ي قبل از دعوت او به حسينيه‌ي ارشاد) مي‏گويد:

«علت اين است كه رشته‌ي او جامعه شناسي است و خوب طوري هم درس خوانده و كاملاً مسلط بر اعصابش است. در بيان مطلب و استخدام الفاظ، معركه است، چون جوان‌ها از فُكل‌ها كم‌تر بحث‌هاي ديني شنيده‌اند و او هم به زبان جوان‌ها صحبت مي‏كند، لذا بيش از ما طالب دارد.[…] بايد از اين‌ها استفاده كرد و به اين اماكن بيايند و مردم مخصوصاً جوان‌ها از بينش آن‌ها استفاده كنند، نه اين كه بگذاريم آن‌ها را ديگران ببرند و جامعه از ما بيش‌تر فاصله بگيرد. .[…]خود ما نظارت داريم...» [15]

اما متأسفانه ايشان پس از نقدهاي اجتماعي خود به روحانيت و برخي شخصيت‏هاي مذهبي، ديدگاه‏هاي تندروانه و افراطي‏اي را مطرح ساخت كه سبب ساز ناخوشنودي علامه و زير فشار قرار گرفتن ايشان از حمايت علماي ديني و گروه‏هاي مذهبي شد. علامه شهيد مطهري در اين رابطه در سال 1349 به يكي از دوستان و نزديكانش مي‏گويد:

«دكتر شريعتي هم خيلي تند مي‏رود و حرف‌هايي مي‏زند كه چيزهايي نوشته است و بهترين دست‌آويز را به دست مخالفين داده است. كنترل هم نمي‏شود، يعني گوش به سفارش و نصايح ما نمي‏دهد و كار خودش را مي‏كند.» [16]

ايشان اضافه مي‏كنند كه از يك سو، شريعتي در جذب جوانان و دانش‌جويان به اسلام، مؤثر افتاده و از سوي ديگر، برخي ديدگاه‏هاي او ناصواب است و چنان‌چه رفع نشود، ممكن است در رويه‌ي فكري او تأثير منفي بنهد:

«دكتر شريعتي وجود نافعي است و در حد خودش مي‏تواند نسل جوان را خوب به راه بياورد؛ چون بر اثر تبليغاتي كه در طول زمان بر ضد روحانيون شده و سم‌پاشي‏هايي كه دشمنان داخلي و خارجي نموده‏اند، آن‌قدر كه جوان‌ها به او كه يك سخنران مذهبي كلامي است توجه دارند به ما ندارند. مي‏ترسيم از دست دادن او باعث دردسر شود و اگر رهايش كنيم به جاي ديگري كشيده شود.» [17]

سرانجام، آيت‌الله شهيد نتوانست شريعتي را مهار و او را از تند روي‏هايش باز دارد. از اين رو، تصميم به استعفا از حسينيه‌ي ارشاد گرفت اما در نهايت، انگشت اتهام از سوي جبهه‏هاي درگير مختلف، باز هم متوجه ايشان شد:

«هرچه كردم بين علماي مخالف و خشكِ مقدس‌ها و جوانان تندرو و حركات شريعتي و هيأت مديره‏ي حسينه جمع كنم، ديدم نمي‏شود. تمام كاسه كوزه‏ها را هم بر سر من شكسته‏اند! مقدسين مرا عامل آوردن دكتر شريعتي و سرو صداهاي حسينيه‌ي ارشاد مي‏دانند، جوانان احساساتي و تندرو هم كه شنيده‏اند من با تند روي و برخي افكار دكتر شريعتي موافق نيستم در مقابلم جبهه گرفته‏اند. هيأت مديره‌ي حسينيه‌ي ارشاد هم نگاه به جو روز و موج جمعيت مي‏كند و آن طرف را گرفته است.» [18]

متأسفانه فضاي اجتماعي آن چنان بر ضد علامه شهيد مطهري، ساخته و پرداخته مي‏شود كه بسياري از جوانان آن زمان به ايشان بدبين مي‌شوند و ايشان را به مناسبت‌هاي مختلف و صورت‌هاي گوناگون، مورد اهانت و تمسخر قرار مي‏دهند. ايشان در جريان يكي از هتاكي‌ها، به يكي از دوستان نزديك خود چنين مي‏گويد:

«من اين علي شريعتي و پدرش را كه سخت دچار مضيقه‌ي مالي شده بودند - علي تازه از اروپا آمده و آه در بساط نداشت، پدرش هم با بدهي هزار تومان حقوق بازنشستگي فرهنگي امرار معاش مي‌كرد- به تهران آوردم كه در حسينه ارشاد سخنراني كند و مقاله بنويسد تا هم كمكي به آن‌ها شود و هم جوان‌ها را بيش‌تر به دين و مذهب متوجه سازند؛ ولي حالا آن‌ها با متصديان حسينيه ساخته‏اند و كاري كردند كه هم من از حسينيه رفتم و هم جوان‌هاي مذهبي را اين طور جسور و هتاك كرده‏اند كه با يك روحاني كه تا ديروز برنامه‌هاي تبليغي حسينيه و جذاب آن‌ها به حسينيه را تنظيم مي‌كرد، اين طور برخورد كنند!» [19]

از سوي ديگر، پس از استعفاي علامه شهيد مطهري از حسينيه‌ي ارشاد و خارج شدن شريعتي از نظارت فكري و ايدئولوژيك ايشان، شريعتي دچار انحراف و كج انديشي‏هاي بسيار گسترده‏تري شد. مسأله‏ي شريعتي ديگر تنها به هتاكي‏هاي او به روحانيت محدود نمي‏شد، بلكه او در ورطه‌ي «التقاط» گرفتار شده بود. شريعتي كه گرايش‌هاي ماركسيستي و سوسياليستي ريشه‌داري داشت، تلاش كرد كه تا از راه تفسير نمادين اسلام، ميان اسلام و ماركسيسم نوعي تلفيق ايجاد كند و برداشتي انقلابي از اسلام عرضه نمايد. علاوه براين، او در مقام فهم و تبيين بسياري از اصول و محكمات ايدئولوژي اسلامي، خطا كرد. در مقابل، علامه شهيد مطهري بسيار نگران شايع شدن تفكرات ناصواب و التقاطي شريعتي در ميان جوانان بود. ايشان مي‌پنداشت كه سكوت و خاموشي در برابر اين جريان فكري منحرف، به معني تأييد آن تلقي خواهد شد و به انحراف و كج انديشي بيش‌تر و گسترده‌تر نسل جوانِ گراييده به شريعتي منجر مي‏گردد. از اين رو، در سال 1356 به همراه مهندس «مهدي بازرگان»، اعلاميه‏ي مشتركي درباره‌ي آثار شريعتي منتشر كرد. در اين اعلاميه - كه به قلم آيت‌الله شهيد است - تصريح شده كه در آثار شريعتي، «اشتباهات فراوان» وجود دارد:

«نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربي بود و هنوز فرصت و مجال كافي نيافته بود در معارف اسلامي مطالعه‌ي وافري داشته باشد؛ تا آن‌جا كه گاهي مسلمات و آن و سنت و معارف و فقه اسلامي بي‏خبر مي‏ماند- هرچند با كوشش زياد به تدريج بر اطلاعات خود در اين زمينه مي‏افزود- در مسايل اسلامي (حتي در مسايل اصولي)، دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آن‌ها ناروا و نوعي كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه: ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدي من بعد ما بيناه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون.»[20]
در واقع، علامه شهيد مطهري از اين جهت كه تفكر شريعتي، يك تفكر خالص و ناب اسلامي نيست و آلوده به تفسيرهاي دل به خواهانانه و ناصواب است، به وي انتقادات جدي داشت و از اين جهت كه وي توانست در دهه‏هاي 40 و 50، جوانان خواهان مبارزه و انقلاب را از پيوستن به ارودگاه ماركسيسم باز دارد، او را تأييد مي‏كرد:

«استاد نسبت به انديشه‏هاي دكتر شريعتي، انتقاد‌هاي بنيادي و اساسي داشتند و معتقد بودند تفكر او فاقد بن مايه‏هاي مستحكم فلسفي و ديني است، هرچند از اين بابت كه او در فضاي الهادي آن روزها، شور و احساسات ديني را در جوانان برانگيخته بود، او را تحسين مي‏كردند.» [21]

علامه‌ي شهيد از تبليغات منفي شريعتي بر ضد روحانيت - كه در چارچوب تز «زر، زور و تزوير» صورت مي‏گرفت - به شدت نگران و ناخرسند بودند و مدعي بود كه اين تفكر، ضربه‌ي بزرگي بر نهضت اسلامي مردم ايران وارد كرده است. آيت‏الله شهيد در يك جلسه‌ي خصوصي در منزل خود در سال 1352 تصريح مي‏كند:

«صرف نظر از افكار نادرست وي و غرور و اشتباهاتشان، ضربه‌ي جبران ناپذيري به هماهنگي روحانيت و طبقه‌ي تحصيل كرده زده و آن‌ها را نسبت به روحانيت، سخت بدبين نموده و احساسات جمعي از جوانان حامي را عليه روحانيون برانگيخته است.» [22]

ايشان در جايي ديگر گفته است:

«آمريكا در ايران براي پياده شدن دين منهاي روحانيت، كسي بهتر از شريعتي پيدا نمي‏كند.» [23]

اين گونه مخالفت‏ها با شريعتي، به مذاق گروه فرقان كه به شدت از نظر فكري و ايدئولوژيك، شيفته‌ي وي بودند، به هيچ رو خوش نمي‏آمد.

پی نوشت ها:

1. Causal explanation

2. Cultural explanation

3.  اين انتخاب، ناظر به خود واقعيت اجتماعي است نه گرايش نظري محقق؛ به اين معني كه ترور علامه شهيد مطهري به مثابه يك واقعيت اجتماعي، اساساً داراي هويت فرهنگي است و چندان نمي‏تواند پذيراي توضيح و توجيه ديگري- از قبيل سياسي يا اقتصادي - باشد.

4. Approach consensus

5. Approach contradiction

6. «بدنه‏ي گروه از برنامه‏ي ترور بي‌خبر بود!» ، ماه‌نامه‏ي يادآور (ويژه‌ي بازكاوي انديشه و عمل گروه فرقان)، شماره‏هاي 6 و 7 و 8، سال سوم، 1389، ص 278.

7. رسول جعفريان، جريان‏ها و جنبش‏هاي مذهبي- سياسي ايران به سال‏هاي 1320-1357، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه‌ي اسلامي، چاپ دوم، 1381، ص 322.

8. «بدنه‌ي گروه از برنامه‏ي ترور بي‏خبر بود!»، ماه‌نامه‏ي يادآور، پيشين، ص 282.

9. «بدنه‏ي گروه از برنامه‌ي ترور بي‏خبر بود! »، ماه‌نامه‏ي يادآور، پيشين، ص 282.

10. حميدرضا نقاشيان، «گودرزي با پرخاش يارانش شكست»، ماه‌نامه‏ي يادآور، پيشين، ص 99./ عزت اله شاهي، «ترديد در استقلال فرقانيان» ، ماه‌نامه‏ي يادآور، پيشين، ص 133.

11. علي، ابوالحسني، «خود متخصص پنداري، بيماري تاريخي است»، ماه‌نامه‏ي يادآور، پيشين، ص 68.

12. نگاه كنيد به: حميدرضا نقاشيان، «گودرزي؛ با پرخاش يارانش شكست»، ماه‌نامه‏ي يادآور، پيشين، ص 100./ علي مطهري، «فرقان داعيه‏ي روشن‌فكري داشت»، ماه‌نامه‏ي يادآور، پيشين، ص 152.

13. علامه شهيد مطهري براي استفاده از سكوت و آرامش نقاط بالاي شهر- در مقايسه با مناطق پايين شهر- به آن منطقه رفته بود تا بتواند بهتر به فعاليتهاي مطالعاتي و علمي خود بپردازد. در ضمن، ايشان اين منزل را به صورت قسطي تهيه كرده بود.

14. ايشان براساس صرفه جويي در زمان رفت و آمد به دانشگاه و مجالس سخنراني، اقدام به خريد يك اتومبيل قديمي كرده بود.

15. علي دواني، خاطران من از استاد شهيد مطهري، تهران: صدرا، چاپ نهم، 1387، ص 63-64

16. پيشين، ص 67.

17. پيشين، ص 67.

18. پيشين، ص 73.

19. پيشين، صص 72-71.

20. نامه‏ها و ناگفته‏ها: مجموعه‌اي از نامه‌هاي شخصيت‏ها به استاد مطهري و نامه و يادداشت‏هاي ويژه‌ي استاد، تهران: صدرا، چاپ سوم، 1387، ص 196

21. حسين غفاري، «باهيچ انحرافي كنار نمي‏آمد»، رمز عبور: بازخواني پرونده‌ي 30 ساله‌ي انقلاب اسلامي (ويژه نامه‌ي سياسي رونامه‏اي است)، اسفند ماه 1388، ص 8.

22. استاد شهيد به روايت استاد، تدوين: علي كردي، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، 1383، ص 217.

23. خاطرات فقيه اخلاقي آيت الله احمدي ميانجي، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380، ص 258


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31