در طول دوره مبارزات تاریخی مردم ایران علیه رژیم پهلوی گروههای متعددی به منصه ظهور رسیدند که ایدئولوژی اسلامی وجه بارز بسیاری از آنها بوده است. اما در روشهای مبارزاتی خود دارای تفاوتهایی بودند. یکی از این گروهها سازمان مجاهدین خلق یا به تعبیر مرسوم سالهای پس از انقلاب، منافقین بود که تغییر و تحولات موجود در آن باعث ایجاد انشعاباتی در گروه و یا تشکیل گروههای کوچکتر دیگری گردید.
مجاهدین خلق در نیمه دهه چهل شمسی تأسیس شد و دیدگاههای بنیانگذران آن مبین قرائتی منحصربهفرد و اختصاصی از اسلام بود. قرائتی که سعی در امتزاج اسلام و مارکسیسم داشت و همین تناقض را برای پذیرش تغییر ایدئولوژی و قبول رسمی مارکسیسم باز کرد. پس از این پذیرش رسمی، تصفیه حسابهای خونینی در تشکیلات آن به وجود آمد که منجر به انشعاباتی در آن شد.
فیلم سیانور که آخرین ساخته آقای بهروز شعیبی است اشارهای به ماجرای تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال 1354 دارد. در این سال مجاهدین خلق با تغییر نگرش مبارزاتی و اعتقادی خود، مارکسیسم را به جای اسلام به عنوان روش و مشی خود تعیین کردند. همان زمان این اقدام، باعث جبههبندی میان طیف مذهبی و غیرمذهبی سازمان و از سویی باعث واکنش آن روز علما و مراجع و صدور بیاینه ارتداد شد.
اسناد تاریخی نشان میدهد تا پیش از تغییر ایدئولوژیک در مجاهدین در سال 54، مؤسسان سازمان قرائت منحصربهفردی از اسلام و تعالیم آن داشتهاند و تفاوت زوایای تند این قرائت با متون اصیل دینی و قرآنی کاملا روشن بوده است. مؤسسان سازمان مجاهدین خلق، غالبا جوانان دانشجویی بودند که در رشتههای مهندسی تحصیل میکردهاند و بیآنکه تخصصی حوزوی یا آکادمیک در حوزههای دینی و معرفتی داشته باشند جلسات تفسیر قرآن و نهج البلاغه برگزار میکردهاند.
مراجعه این افراد به قرآن و نهجالبلاغه چنان زیاد بوده است که حتی امامخمینی(ره) که جلسات متعددی با نمایندگان سازمان در نجف داشته است، در یادداشتهای خود که در صحیفه منتشر شده به وضوح از تردید خود درباره نیت واقعی این افراد میگوید. ماحصل قرآنپژوهی این افراد نشان داد آنان به دنبال استخراج روشهای مبارزاتی علیه حکومت شاه بودهاند اما در نهایت بهدلیل درک غیرواقعی و غیرمنطبق خود با قرآن و روایات، به سوی مارکسیسم و مطالعه آن توجه پیدا کردند.
نگاهی به افکار بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق از جمله محمد حنیفنژاد نشان میدهد که رگههای پررنگ انحراف در تفکرات آنان مشهود بوده است. برخلاف برخی دیدگاهها، ظهور مشکلات اعتقادی در سازمان و در نهایت رسیدن به نقطه تغییر روش، از تقی شهرام آغاز نشده است. رجوع به آثار مکتوب و غیرمکتوب سازمان و کادرهای رده بالای آن اثبات میکند که تا پیش از تغییر روش و در همان زمانی هم که اسلام خط مشی گروه بود، تفکرات مارکسیستی و چپ در لابهلای اعتقادات آنها به چشم میخورده است و اساسا حنیفنژاد و دیگر بنیانگذاران در زمان حیات خود، توجهشان را به سوی مارکسیسم معطوف کرده بودند و آن را دارای علم مبارزه برشمرده بودند. افرادی مانند شهرام بهطورکامل با پذیرش مارکسیسم، اسلام را از همه جنبههای اجتماعی، فردی و مبارزاتی خود خارج کردند. در حقیقت اقدام تقی شهرام را باید واکنش یا ماحصل طبیعی ورود فکر مارکسیستی به سازمانی دانست که مفسران قرآنی! مانند حنیفنژاد زمینههای ورود آن را فراهم کرده بودند.
حسین روحانی نماینده سازمان که در بهمن سال 1350 (در زمان حنیفنژاد) مأمور دیدار با امام(ره) در نجف میشود تا ایشان را برای حمایت از سازمان مجاب کند در گفتوگویی که برای نخستینبار در شماره 46 مجله مهرنامه منتشر شد به صراحت اعلام میکند که اختلاف آنها و امام سیاسی و ایدئولوژیک بوده است. روحانی چند جلسه در نجف به دیدار امام میرود و دیدگاههای اعتقادی و سیاسی سازمان مجاهدین خلق را برای ایشان تشریح میکند. امام پس از مطالعه آثار نوشته شده توسط رهبران سازمان نظرات خود را مکتوب به روحانی اعلام میکند. بخش قابل توجهی از این اعلام نظر امام و مخالفت ایشان به مسائل مطرح شده آنان در حوزه مسائل اعتقادی مرتبط میشده است. مسائلی مانند معاد و قیامت که سازمان مجاهدین خلق نگاهی مادی به آن داشته است و تفسیر آنها از این مقولات بیارتباط با قرآن بوده است تا موضوعی مانند تکامل انواعِ داروین و مخالفت امام با این شکل نگاه مجاهدین به موضوع و حتی اصرار سازمان بر درجنکردن عبارت بسمالله در ابتدای کتابهای خود، از جمله مواردی است که نشان میدهد در حوزه اعتقادی، مجاهدین خلق دچار اشکالات جدی در همان ابتدای کار خود بودهاند.
علاوهبر اینها حنیفنژاد با زیرپاگذاشتن و نادیدهگرفتن رکن مهم خانواده که در اسلام بر آن تأکید شده است خانواده را افیون مبارزه معرفی میکرده است و هرگونه تعلق عاطفی به خانواده و زن و فرزند در این تشکیلات نفی میشود؛ موضوعی که شروع آن مربوط به تغییر ایدوئولوژی نبوده است. اساسا مجاهدین خلق از همان ابتدا با نگاهی دگماتیک تشکیل خانواده و تعلقات عاشقانه و عاطفی را مانعی برای مبارزه میدانستند. به همین جهت بود که از همان ابتدا موضوع تشکیل خانواده در سازمان جدی نبوده است و پس از آن نیز بسیاری از ازدواج هایی که انجام شد اجباری و طبقاتی و تشکیلاتی و با انتخاب رهبری بوده است. افزون بر این مجاهدین خلق را باید سازمانی کاملا مردانه دانست. این سازمان در آن سالها برای جلوگیری از لو رفتن خانهها و عناصر خود و به شکل تاکتیکی اقدام به پذیرش عناصر زن گرفت تا از این طریق موجودیت خود را حفظ کند و موضوع ازدواجهای اجباری تشکیلاتی و فساد اخلاقی گسترده در خانههای تیمی میان زوجهای تشکیلاتی ماحصل چنین تاکتیکی بوده است.
مؤسسان سازمان در ادامه تلاشهای خود برای اتخاذ یک روش مبارزاتی و با نادیدهگرفتن متون قرآنی و سیره پیامبر و اهلبیت(ع) معتقد بودند اسلام از روشهای مبارزه تهی است. افزون بر اینکه روشهای فرقهای مانند برگزاری جلسات انتقاد از خود (اعتراف) و صدور احکام مجازات و تنبیه برای اعترافکنندگان که همچنان در این گروه ساری و جاری است از دوران بنیانگذاران برجای مانده است. نگاهی به اسلام بنیانگذاران سازمان، نشان میدهد که اسلام آنان تهی از فقاهت بوده و اصولا فقه و مرجعیت هیچ جایگاهی در آن نداشته است. از اینرو اسلام کادر مرکزی مجاهدین خلق را باید ماحصل و ساخته و پرداخته تأویلات درونی و مورد پسند آنها از تفسیر قرآن و نهجالبلاغه دانست. قطعا نتیجه چنین قرائتی از دین بروز تناقضات و در نهایت تغییر ایدئولوژیک است.
افرادی مانند مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف را که در برابر طیف مارکسیست سازمان (تقی شهرام) میایستند و در نهایت بهدست آنها تصفیه میشوند، نباید خارج از چارچوب فکری حنیفنژاد و یاران او دانست. آنها طیف مسلمانانی بودند که به اعتراف خود ادامهدهنده راه و روش حنیفنژاد بودند و تا انتها نیز به او وفادار ماندند بنابراین هرگونه شخصیتسازی متفاوتی از اینگونه افراد میتواند خارج از واقعیتهای تاریخی باشد.
امثال صمدیه لباف و شریف واقفی را که توسط برخی تاریخنویسان به عنوان چهرههای بارز جریان اسلامی سازمان معرفی میشوند، نباید پایان یک دوره تاریخی روشن و سفید در سازمان مجاهدین خلق قلمداد کرد. همانگونه که اشاره شد این افراد امتداد خط فکری هستند که سازمان مجاهدین خلق براساس آن شکل گرفت و در نهایت، امروز بهدست میراثدارانی رسید که خود را متعلق به همان خط حنیفنژاد میدانند.
شناخت تمامی گروههای سیاسی مبارز در زمان رژیم پهلوی و اعتقادات و مبانی فکری آنها قطعا ما را با طیفهای متعددی از گروههای مبارزه مسلمان مواجه میکند. این مواجهه و آشنایی سبب میشود نسبت اسلام هریک از این گروهها و افراد با آموزههای اصیل دینی مشخص شود. در این بررسیهاست که تفاوت نگرش جوانان مسلمان و انقلابی طرفدار نهضت اسلامی امامخمینی(ره) با نگرش دیگر گروههای مسلمان و حتی طیف مذهبی سازمان مجاهدین خلق مشخص میشود. جوانانی که با اعتقاد کامل به قرآن و آموزههای دینی آنها را در مبارزه خود به کار بستند، به آن پایبند بودند و از خط فقاهت و مرجعیت خارج نشدند و در طرف مقابل جوانان مسلمان دیگری که در امتداد شخصیتهایی چون حنیفنژاد، عملا مسیر مبارزه را به سویی دیگر بردند.