آسمان با من گریست

Rayhaneh Shahraki2

پدرش رئیس آگاهی سراوان بود. مردی که تمام دغدغه‌اش امنیت مردم بود و در مقابل متهمان از درِ متانت و گفت‌وگو وارد می‌شد. به مدت 10 سال در شرقی‌ترین نقطه کشور که به زادگاه خورشید ایران معروف است، در عملیات‌های مختلف به کمین مرگ رفت؛ ولی ایستادگی کرد. او ستون خانه بود و در سایه‌‌اش همسری که بر غم نبودن‌های طولانی‌مدت و تلاش‌های شبانه‌روزی شوهرش برای تأمین امنیت مردم منطقه صبوری می‌کرد. می‌دانست که شوهرش شغل حساسی دارد و مردم به او نیاز دارند، از همین روی دم نمی‌زد. شاید همین ایستادگی‌ها بود که نرجس را هم شایسته‌ی پرواز در کنار علیرضا کرد.

برای پی بردن به این عشق و ایستادگی به سراغ ریحانه شهرکی دختر شهیدان نرجس صیاد و علیرضا شهرکی رفتیم و او برای ما روایت کرد: از نبودن‌های پدر برای تأمین امنیت مردم منطقه و صبوری‌های مادر. از رویارویی بی‌محابای پدر با متهمان و ترور او به‌دست بزدلان جیش‌الظلم. از آسمانی که در غم آن‌ها شریک شد و در اوج گرمان سوزان سراوان باریدن گرفت. از دختری که در رشته تجربی در مدرسه تیزهوشان درس می‌خواند و آروزی پزشکی در سر داشت تا بتواند دردها را التیام بخشد؛ اما جانش چنان زخمی عمیق برداشت که تمام انگیزه‌هایش در سیاهی این فقدان بزرگ محو شد. آنچه در ادامه می‌خوانید خاطرات و دل‌گویه‌های ریحانه شهرکی است.

پدرم رئیس پلیس آگاهی بود. در تمام 10 سالی که در سراوان بودیم تمام دغدغه پدرم، کمک به مردم بود. اینکه مردم نگران ناامنی نباشند یا اگر کسی به قتل رسیده، قاتلش را پیدا کند. حتی زمانی که به منزل هم می‌آمد، استراحت نداشت و مدام با تلفن مشغول بود و کارها را کنترل می‌کرد.

پدرم روحیه‌ی عجیبی در تعامل با متهمان داشت و تلاش می‌کرد با صحبت حل کند. در فیلم‌هایی که از بعضی عملیات‌ها موجود هست می‌بینیم که به سمتش شلیک می‌کنند؛ ولی او بیشتر با ملاحظه و متانت رفتار می‌کند.

پدر خانواده یک کوه و ستون استوار است که اگر نباشد خانواده از هم می‌پاشد. مادرم بسیار صبور بود. پدرم هیچ‌گاه خانه نبود. یک خانم نیاز دارد که همسرش کنارش باشد و به او توجه کند؛ ولی به‌دلیل شغل پدر، مادرم از این نعمت محروم بود.

پدرم اینقدر روی کارش مترکز بود که نتیجه‌اش را هم دید و به این درجه رسید وگرنه هرکسی لایق شهادت نیست. همکارانش می‌گفتند هیچ وقت فکر نمی‌کردند اینطوری شهید شود. می‌گفتند بارها فکر می‌کردیم در عملیات شهید می‌شود.

من همیشه صبح‌ها ساعت 7:15 به مدرسه می‌رفتم. روز حادثه نمی‌دانم چطور شد بابا من را ساعت 6:45 به مدرسه رساند. بعد به اتفاق مادرم رفتند نانوایی و سر چهارراه آن‌ها را ترور کردند. ساعت 8:30 دو نفر از همکاران پدرم آمدند و گفتند بابات تصادف کرده، گفته بیایم دنبالت تا به خانه یکی از همکاران برویم. نمی‌دانم خداوند آن روز چه صبری به من و برادرم داده بود که اصلاً بی‌قراری نمی‌کردیم.

ساعت 12:45 در اوج گرما، باران بارید! ساعت 4 عصر گفتند به بیمارستان برویم تا مادرتان را مرخص کنیم. راه افتادیم که به سمت بیمارستان برویم؛ ولی از آنجا رد شدیم. با خودم گفتم حتماً بیمارستان رازی هست. اما آنجا را هم رد کردیم. می‌خواستم بپرسم، عمو چرا از بیمارستان رد شدی که دیدم یک ماشین از این ماشین‌های انتظامی که شهدا را حمل می‌کنند، با عکس بابا رد شد. گفتم بابا رفت! دومی هم با عکس بابا رد شد. اصلاً به ذهنم نمی‌رسید که مادرم هم رفته. وقتی به ستاد رسیدیم دیدیم که تابوت‌های مامان و بابا رو جلوی ما گذاشتند. من باور نمی‌کردم. هنوز توی شوک بودم و فکر می‌کردم تصادف کردند. تا اینکه ماشین‌شان را دیدم که روی آن پارچه کشیده بودند. اول مانع شدند؛ ولی با کلی تلاش پارچه را کنار کشیدم و دیدم خون پدر و مادر روی صندلی ریخته و کل ماشین با گلوله سوراخ شده بود.

فردا صبح رفتیم بهشت محمد رسول الله زاهدان و تن بی جان مامان رو آوردند. هر چه صدا می‌کردیم جواب نمی‌داد. انتظار داشتم، می‌گفتم مامان نرجس جواب بده ولی جواب نمی‌داد.

مادر برای دبیری آزمون داده بود و یک هفته بعد از شهادتش جوابش آمد که نرجس صیاد دبیر ریاضی سیب و سوران.

آرزوهای زیادی داشتم؛ ولی به آن‌ها نرسیدم. دبیرستان رشته تجربی درس می‌خواندم که پزشک بشوم و به یک جایی برسم؛ ولی در وسط راه و با ضربه‌ی روحی که با شهادت پدر و مادرم خوردم، شکست خوردم و خیلی چیزها برایم حسرت شد.

شهادت پدر و مادرم برای ما درد است؛ ولی چون برای این مملکت جان عزیزشان را از دست دادند باعث افتخار ماست و آن‌ها الگوی ما هستند. هدف تروریست‌ها این است که مردم ما را بد جلوه بدهند. ما شیعه و سنی در این استان در کنار هم داریم زندگی می‌کنیم و هیچ مشکلی هم با هم نداریم. بلوچ هم داریم که خدا رو شکر طوری رفتار می‌کنند که ما گاهی اوقات می‌گوییم از این آقایان بلوچ مردتر پیدا نمی‌شود.

 


مطالب پربازدید سایت

یادداشتی از بنیاد هابیلیان

مستکبر تروریست

دل نوشته همسر شهید تقی ضروری

به یاد یار، همدم و پارهٔ تنم

قاضی دادگاه در چهل‌ودومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از اعضای منافقین

میزبانی کشور‌های عضو معاهدات ضد تروریستی از متهمین اتهامات تروریستی خلاف معاهدات است

در ادامه برنامه دیدار با شخصیت های مختلف کشور

آئین اهدای کتاب «دائره‌المعارف 23000 شهید ترور» به حاج محمود کریمی

بر اساس تازه‌ترین گزارش سالانه تروریسم ایران

جیش‌الظلم سال ۱۴۰۳ مسئول ۷۰ درصد حملات تروریستی علیه ایران بود

وکیل شکات پرونده جنایات منافقین خبر داد

پیگیری قرار توقیف اموال منافقین در سایر کشور‌ها

ماریا موریجی، کارشناس ایتالیایی

حملات سایبری و بن‌بست در مدیریت اردوگاه اشرف ۳

جدیدترین مطالب

ماریا موریجی، کارشناس ایتالیایی

حملات سایبری و بن‌بست در مدیریت اردوگاه اشرف ۳

بر اساس تازه‌ترین گزارش سالانه تروریسم ایران

جیش‌الظلم سال ۱۴۰۳ مسئول ۷۰ درصد حملات تروریستی علیه ایران بود

وکیل شکات پرونده جنایات منافقین خبر داد

پیگیری قرار توقیف اموال منافقین در سایر کشور‌ها

در ادامه برنامه دیدار با شخصیت های مختلف کشور

آئین اهدای کتاب «دائره‌المعارف 23000 شهید ترور» به حاج محمود کریمی

قاضی دادگاه در چهل‌ودومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از اعضای منافقین

میزبانی کشور‌های عضو معاهدات ضد تروریستی از متهمین اتهامات تروریستی خلاف معاهدات است

دل نوشته همسر شهید تقی ضروری

به یاد یار، همدم و پارهٔ تنم

یادداشتی از بنیاد هابیلیان

مستکبر تروریست

گفت‌وگوی هابیلیان با محمدحسین قربانی زواره، پژوهشگر حوزه جنگ‌های ترکیبی و شناختی

گروهک‌های تروریستی به مثابه ابزار جنگ شناختی در راهبرد قدرت‌های خصم

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان