گروهک مستقل فرقان یا وابسته به منافقین!

Ezatshahi

گروه فرقان خود سازمان یافته بود در آن زمان تلاش شد ردی از مجاهدین در این گروه یافت شود اما ردی نبود اما من شاهد راه‌پیمایی روز عاشورای 57 بودم که اکبر گودرزی پرچم مجاهدین را به دوش می‌کشید.

عزت‌الله‌شاهی (مطهری) مبارز علیه رژیم شاهنشاهی: گروه فرقان یکی دیگر از پدیده‌هایی بود که ما در سال‌های اول پیروزی انقلاب با آن مواجه شدیم. این گروه، خود سازمان یافته و خودساخته بود. در آن زمان خیلی تلاش شد که ردی از مجاهدین در این گروه یافت شود، اما ردی نبود و آنها به مجاهدین وابستگی نداشتند؛ اما برای من مشاهده صحنه‌های راه‌پیمایی روز عاشورای 57 که اکبر گودرزی پرچم مجاهدین را به دوش می‌کشید، ذهنیت جدی در نفوذ مجاهدین بر این شبکه برایم پدید آورد.

اکبر گودرزی در راس این گروه بود که من در بازجوئی‌هایش حضور داشتم. او اهل الیگودرز بود. زندگی فقیرانه و محرومی را پشت سر داشت و کمی از این بابت عقده‌ای بود. در جوانی تلاش کرده بود که به حوزه علمیه راه یابد، قم او را نپذیرفت، اما توانست در حوزه مسجد جامع تهران درس بخواند. شب‌ها همان‌جا می‌خوابید. طولی نکشید که از آنجا نیز بیرونش کردند. سپس به مدرسه شیخ عبدالحسین (مسجد ترک‌ها) رفت و بعد از مدتی از آنجا هم بیرونش کردند. بعد از مسجد قبا سر در‌آورد، آقای مفتح نیز از آنجا بیرونش کرد. این برخوردها نوعی سرخوردگی و حالت نفرت در او به وجود آورد و برای بیرون آمدن از این سرخوردگی تشکیلات فرقان را راه‌اندازی کرد.

اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان در روز 3 خرداد 1359 خورشیدی به همراه دیگر اعضای شاخص گروه تیرباران شد.

بچه‌های این گروه بیشتر از شمیران و غرب تهران بودند. بچه‌های سطوح پائین آن واقعا بچه‌های متعصب و خوبی بودند، زیاد هم مقاومت می‌کردند. برعکس اعضای سطح بالا‌ی آن که سریع به همه چیز اعتراف می‌کردند، چون ارزش خود را بالاتر از تشکیلاتشان می‌دانستند. رهبران این گروه تحلیل و کار خود را به نام دین صورت می‌دادند و بچه‌های مذهبی را که جذب روحانیت نمی‌شدند، به سوی خود می‌کشیدند. افراد سطوح پائین کارهایی را که صورت می‌دادند از روی ایمان بود، حتی آن کسی که آمد و آقای مطهری را شهید کرد معتقد بود در روز قیامت اجر و پاداش این جهادش را خواهد گرفت! اینها مصداق عینی خوارج بودند و مانند آنها فکر می‌کردند. افراد این گروه به اکبر گودرزی می‌گفتند: «امام!»

من در بازجوئی از اکبر حضور داشتم. یک بار متهمی از این گروه را برای چند سئوال و جواب نزد گودرزی آوردند. به او گفتند: بنشین! گفت: نمی‌نشینم. پرسیدند: چرا؟ گفت:‌ رهبر و اماممان گودرزی بنشیند تا من بنشینم(!) واقعا بچه‌های رده پائین فرقان بچه‌های ساده و پاک، اما خشکه مقدسی بودند و خبر نداشتند که در سطوح بالای گروه چه می‌گذرد و به چه فکر می‌کنند. به اینها اگر می‌گفتند برو سر پدرت را هم بیاور، می‌آورند. چنین تبعیت محض و کورکورانه‌ای داشتند، از شور و هیجان و پاکی آنها سوء‌استفاده می‌شد.

بر اساس تحلیل آنها، جمهوری، حاکمیت اسلام ناب محمدی نیست و از آنجا که مطهری و مفتح را موجب تثبیت حکومت می‌دانستند، آنها را ترور و شهید کردند

بر اساس تحلیل آنها، جمهوری، حاکمیت اسلام ناب محمدی نیست و از آنجا که مطهری و مفتح را موجب تثبیت حکومت می‌دانستند، آنها را ترور و شهید کردند. از نظر من گودرزی شعور این حرف‌ها را نداشت که طرح ترور بریزد و کارهایی از این دست بکند.

شهید مطهری لحظاتی بعد از ترور توسط گروهک فرقان

او را جایی و جریانی از بیرون، راهنمایی و هدایت می‌کرد، مانند قضیه کلاهی در انفجار جریان حزب جمهوری، هدایت می‌شد.

محمد‌رضا کلاهی عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی

شبی که حزب منفجر شد، اصلا قرار نبود آن همه جمعیت آنجا باشد. به صورت معمول باید ده پانزده نفر آنجا می‌بودند. بقیه را خود کلاهی دعوت کرده بود، هر کسی را که می‌دانست وزنه‌ای است، حتی اگر عضو حزب هم نبود [مثل شهید محمد منتظری] به بهانه‌ای کشیده بود آنجا. گفته بود امشب آقای بهشتی می‌خواهد سخنرانی مهمی راجع به مسائل اقتصادی ایراد کند، لذا در آن شب خیلی‌ها به آنجا رفتند. حتی آقای بهشتی هم نمی‌دانستند که چرا این همه جمعیت آنجا آمده است! بعد از اقامه نماز وقتی برای سخنرانی می‌روند، ناگهان بمب منفجر می‌شود. بمب را زیر میز و میکروفن کار گذاشته بودند. چند روز جلوتر از این حادثه تلخ، تبلیغاتی را هم شروع کرده بودند که از عمر حکومت اینها چند روزی بیش نمانده است.

جواد قدیری هم که قبلا گفته بود هفت هشت روز بیشتر طول نمی‌کشد که همه چیز تمام می‌شود. در آن مدت کوتاه چند ترور و انفجار مهم رخ داد. انفجار مسجد ابوذر و زخمی و مجروح شدن آیت‌الله خامنه‌ای، حادثه هفتم تیر و انفجار حزب جمهوری و حادثه انفجار دفتر نخست‌وزیری و شهادت آقایان رجایی و باهنر در هشتم شهریور.

جواد قدیری عضو سازمان مجاهدین خلق، دارای سابقه تشکیلاتی کار با مجاهدین خلق ( قبل از انقلاب ) و با «مسعود رجوی» هم بند بوده. وی از اعضای قدیمی و مهم سازمان و نفوذی در کمیته انقلاب مستقر در اداره دوم ارتش بود، بعد از ترور نافرجام رهبر انقلاب در 6 تیر 1360 متواری شد و از کشور گریخت.

پیداست که تمام این قضایا از پیش و از طرف جریانی طرح‌ریزی شده بود، اما آنها در محاسباتشان اشتباه کردند و حکومت به راه خودش ادامه داد و با وجود امام خمینی مشکل خاصی پیش نیامد. حال نمی‌توان پذیرفت که گروه فرقان بدون دخالت دست‌ها و جریان‌هایی بیرونی به چنین مرحله‌ای رسیده باشند.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31