گذری بر زندگی مردپولادين زندانهای ساواک

در تاريخ 1/6/77 در حالی که هیچ سمت دولتی نداشت به دست منافقین کوردل به درجه رفيع شهادت نائل گشت تا شاید مرهمی بر دل سیاه و پر کینه منافقینی باشد که او را حتی پس از بازنشستگی رها نکردند

Lajevardi07

در تاريخ فروردین ماه 1314 ه ش. در يکي از محلات جنوبي شهر تهران در خانواده اي متدين و مذهبي کودکي متولد شد که نامش را اسدالله گذاشتند.

در سال 1320 ه‍.ش به همراه پدر خود در يکي از مدارس تهران ثبت نام مي کند و پس از طي نمودن تحصيلات ابتدايي در سال 1327 پاي به دبيرستان نهاد. همزمان با اوج مبارزات آيت الله کاشاني و شهيد نواب صفوي همراه پدرش شاهد اين صحنه هاي شورانگيز بود و لحظه به لحظه آن را در خاطره ثبت مي کرد و در تمام جلساتي که از طرف اين دو بزرگوار برگزار مي شد شرکت فعال داشت.

نوجواني و جواني دراين دوران سپري شد و چون پولاد آبديده گرديد. در کلاسهاي درس مرحوم شاه چراغي علوم حوزوي را تا حد کفايه فرا گرفت و به علت هوش و ذکاوت و قدرت درک و استنباط بالايي که داشت در جلساتي که خود از اعضاي موسس آن نيز بود به تفسير قرآن مي پرداخت.

شهید لاجوردی، در سال 1338 تشکيل خانواده داد تا به سنت حسنه نبي خاتم (ص) عمل کرده باشد و در اين راستا ياري همراه و همسفري صبور براي ادامه مسير مبارزاتي خويش برگزيند. در سال 1341 تحت رهنمودهاي علماي متعهدي همچون شهيد آيت الله دکتر بهشتي و استاد شهيد مطهري (ره) تصميم به ائتلاف و ايجاد تشکل در راستاي مبارزه با رژيم ستمشاهي گرفت و هيئت موتلفه اسلامي با نام جمعيتهاي موتلفه اسلامي در اين سال شکل مي گيرد و به حق مي توان سيد را يکي از موسسين آن معرفي کرد. این مرحله از زندگی شهید لاجوردی را می توان آغاز مبارزات ضد طاغوت او معرفی کرد، هر چند که مبارزات او به طاغوت و رژیم پهلوی ختم نشد و لاجوردی تا آخرین لحظه عمر با برکتش با هر گونه انحرافی جنگید.

آغاز مبارزات

شهيد سيد اسدالله لاجوردي براي اولين بار در سال 1343 و در حاشيه پرونده قتل منصور ( نخست وزير وقت ) دستگير شد. سيد تحت بازجوييهاي شديد همراه با شکنجه هاي طاقت فرسا قرار گرفت ولي با استقامتي جانانه در برابر بازجويان ايستادگي کرد و در نهايت به 18 ماه حبس محکوم شد.

تجربيات حاصل از دوران بازداشت او را آبديده تر کرد . مصائب و دشواريهاي اين دوران نتوانست او را از مسير مبارزه منحرف و سرگرم زندگي نمايد بلکه او را در انجام رسالت خويش مصمم تر کرد.

او با برپايي جلسات مذهبي به فعاليتهاي پنهاني ادامه داد تا اين که در جريان ورود سرمايه گذاران امريکايي اعلاميه اي با عنوان "گامي فراتر در تشديد غارتگري" تهيه و تکثير نمود و براي توزيع در اختيار اعضا قرار داد و ساواک به دنبال گزارش يک عامل نفوذي، اعضاي گروه و از جمله سيد را دوباره دستگير کرد.

در اين دوران بود که در زير شکنجه هاي ددمنشانه دژخيمان ساواک کمرش شکست، بينايي يک چشم را تا حد زيادي از دست داد ولي حسرت اظهار عجز بر دل سياه شکنجه گران نهاد. تا او را مرد پولادين زندانها لقب دادند.

در اين مرحله از دستگيري به عنوان رهبر گروه « آل عال » گروه ( حمله کننده به شرکت هواپيمايي متعلق به اسرائيل ) و گردانندگان گروههاي مخالف، متهم و به 4 سال حبس محکوم شد.

Lajevardi4

شدت شکنجه ها و اثرات آن به حدي بود که دست از زندگي شست و وصيت نامه خود را تنظيم کرد او در وصيت نامه خود اسرائيل را «اعدا عدو» معرفي کرد و به پرداخت ثلث مال براي کمک به مبارزين فلسطين تأکيد کرد .

حضور سيد که چون شيري شرزه مي غريد براي زندانبانان زندان قصر غيرقابل تحمل شد و همين دليل او را به زندان وکيل آباد مشهد انتقال دادند.

بالاخره در سي ام فروردين سال به خانه بازگشت وي در آن روزگار صاحب 4 فرزند بود، سه پسر و يک دختر که بزرگترين آنها 12 سال و کوچکترين شان 4 ساله بود.

تشخیص انحراف و مقابله با منافقین در زندان

همانگونه که همگي اذعان دارند روشن بيني و ژرف نگري سيد در شناخت جريانات انحرافي در داخل زندان از ويژگيهاي خاص اوست که با درايت و شهامت در مقابل اين جريانات انحرافي قد علم کرده و با آنان از در سازش درنيامد و سعي در افشاگري آنان داشت. لذا در زندان هم با دو جبهه به نبرد برخاست، در يک جبهه با شکنجه گران و در جبهه اي ديگر با منحرفان.

حضور سيد در خانواده چندان دوام نياورد و در روز هفتم اسفندماه 1353 مجدد دستگير و به مسلخ برده شد اين بار نيز با جوابهايي که به بازجويان خود مي داد عصبانيت آنها را بيش از پيش برانگيخت. شکنجه هاي پي در پي موثر واقع نشد و يکي از دلايل مجرميت، تعصب شديد در عدم بازگويي فعاليتها و اقدامات خرابکارانه عنوان و در اين مرحله به 18 سال حبس جنايي محکوم گرديد.

در اين دوران در زندان با افرادي روبرو بود که با ظاهر اسلام، تفکرات مارکسيستي را بناي کار خود قرار داده بودند و زمزمه تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق را مطرح مي کردند.

سيد با شناخت عميق به اسلام ناب و تسلط خاصي که به مباني مارکسيستي داشت اقدام به روشنگري آنان نمود و با مدعيان دروغين اسلام به مبارزه برخاست و از اينجا بود که منافقين به ظاهر مجاهد کينه او را در دل گرفتند.

زمزمه هاي انقلاب اسلامي آغاز شده بود، حرکتهاي مردمي در حال شکل گيري بود فضاي باز سياسي مطرح شد و آزادي زندانيان سياسي در دستور کار قرار گرفت در اين دوران بود که عده کثيري از زندانيان سياسي آزاد شدند و سيد نيز در تاريخ 27/5/56 از زندان آزاد گرديد.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي مسئوليت دادستاني انقلاب به وي محول شد و اين مسئوليتي نبود که در آن دوران هر کسي توان اجراي آن را داشته باشد.

منافقين بارها کمر به قتل او بستند ولي هر بار مشيت الهي بر اين تعلق مي گرفت که سيد بماند تا در انجام مسئوليتهاي الهي با کوله باري از اخلاص و پاکي، سنگرهاي موفقيت را يکي پس از ديگري فتح نمايد.

شهادت

در روز جمعه قبل از شهادت به همراه اعضاي خانواده عکس دسته جمعي گرفت زيرا خود را آماده سفر کرده بود و روز قبل از شهادت گفته بود:

Lajevardy Va Bacheha

خدا سايه رهبري را از سر مردم کم نکند که اگر سايه او بر سر ملت نبود حال و روز ايران چيزي شبيه افغانستان بود.

آري آن روز اهالي محله و کسبه بازار تهران سيد اسدالله لاجوردي را ديدند که با دلي آرام و لبي خندان سوار بر مرکب رهدار خود ( دوچرخه ) عازم محل کسب است و منافقين کوردل در کمين نشسته ، مترصد حضور او بودند تا با به شهادت رساندن سيد، انتقام سالهاي افشاگري، روشنفکري و مبارزه با خط نفاق را از او بگيرند.

و براي شخصيتي چون او، عاقبتي جز اين تصور نمي رفت که: شهادت هنر مردان خداست.

او در طول مدت خدمت خود در مسئوليتهايي از قبيل : دادستان انقلاب اسلامي و سرپرست زندانهاي کشور فعاليت داشت و در تاريخ 1/6/77 در حالی که هیچ سمت دولتی نداشت به دست منافقین کوردل به درجه رفيع شهادت نائل گشت تا شاید مرهمی بر دل سیاه و پر کینه منافقینی باشد که او را حتی پس از بازنشستگی رها نکردند.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31