گام به گام از خیانت بنی صدر تا همدستی با منافقین

سازمان مجاهدين خلق دست به جنايت‌ها و ترورهاي فراواني زد که از آن جمله مي‌توان به فاجعه 8 شهريور 1360 اشاره نمود. طومار پرحجم جنايت و آدمکشي منافقين بعدها با شهادت بهترين ياران امام و انقلاب ادامه يافت

 

Banisadrrajavi

اشاره:

از جمله بحران‌هايي که بيش از پيش بر داغي تابستان 1360 افزود، پيوندي بود که بين نيروهاي ليبرال و غربزده‌اي به نام بني‌صدر در قامت رئيس جمهوري اسلامي ايران و نيروي منافق و آدمکشي به نام مسعود رجوي و هوادارانش، در قامت گروهکي به نام سازمان مجاهدين خلق ايران – منافقين – رقم خورد. اين پيوند شوم، جرياني را به وجود آورد که داغ‌ترين تابستان تاريخ معاصر را رقم زد. بني‌صدر و رجوي را مي‌توان عامل اصلي‌ ترورها و حوادث بحران‌زاي 1360 ايران و حتي وقايع بعد از آن دانست، عواملي که به عنوان نوکر بي‌جيره و مواجب استکبار جهاني به انتقام کور از ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي پرداختند. با نگاهي به عملکرد اين دو عنصر خودفروخته و روند پيوند شومشان تا هنگامه فرار از ايران به سمت پاريس، مي‌توان عمق فجايع به وجود آمده توسط گروهک منافقين با همراهي و همکاري ابوالحسن بني‌صدر پي برد.

 

بني‌صدر؛ از رياست جمهوري تا فرار

ابوالحسن بني‌صدر که دورة تحصيلات دانشجويي‌اش را در پاريس گذرانده بود، هيچ‌گاه به عنوان يک مبارز و يا حتي مخالف رژيم پهلوي به شمار نمي‌آمد. فقط در دوران حضور امام در نوفل لوشاتو فرانسه، وي به همراه تني چند از دوستان ملي‌گرايش از قبيل صادق قطب‌زاده، سعي نمود تا خودي نشان دهد و خود را در اضمحلال رژيم رو به نابودي پهلوي سهيم قلمداد نمايد. وي که يکي از مسافران پرواز انقلاب يعني بازگشت امام خميني (ره) به وطن بود، پس از پيروزي انقلاب ژستي روشنفکرانه و دين‌مدارانه گرفت و خود را در قالب يک روشنفکر ديني طرفدار امام و روحانيت نمايان نمود. مواضع ظاهراً انقلابي وي نيز مزيد بر علت شد تا بسياري از نيروهاي اصيل انقلابي، وي را از خود بدانند. وي در جريان فتح لانه جاسوسي آمريکا توسط دانشجويان، به حمايت قاطع از اين اقدام پرداخت و در کنار آن با اتخاذ مواضع انقلابي ديگر، سعي مي‌نمود خود را يک انقلابي تمام‌عيار نشان دهد. اين مسئله موجب شد تا زمينه‌هاي کانديداتوي وي براي رياست جمهوري اسلامي ايران فراهم شود. در اين ميان اما امام امت و برخي از ياران و اصحاب روشن‌ضميرش به ماهيت سراسر نفاق بني‌صدر پي برده بودند، اما مصلحت و تدبير اقتضاء مي‌کرد که در آن جوّ کاملاً غبارآلود که تشخيص حق از باطل براي بسياري از افراد دشوار بود، موضع‌گيري علني ننمايند تا چهرة واقعي وي آرام آرام براي ملت روشن شود. البته سکوت امام و برخي از ياران ايشان هيچ‌گاه به معناي يله و رها گذاشتن بني‌صدر جهت توطئه‌چيني‌هايش نبود، بلکه با سکوت همراه با مديريت، هم‌زمان مراقب اعمال و رفتار وي نيز بودند. در هر حال بني‌صدر با شعار خودساخته «بني‌صدر، صد در صد» و شگردهاي عوام‌فريبانه به آرزوي ديرينة خود يعني رياست جمهوري اسلامي ايران رسيد. يکي از شگردهاي وي اين بود که قبل از ورود به بيت امام، در پاسخ به اين سؤال که آيا براي رياست جمهوري ثبت‌نام مي‌کنيد؟‌ گفت: معلوم نيست، ولي به هنگام خروج از بيت حضرت امام، در پاسخ به سؤال‌ همان خبرنگار، با لبخندي گفت: آري،‌ قطعاً! اين برخورد، ‌موجب تقويت اين شايعه شد که کانديداي مورد نظر حضرت امام، بني‌صدر است. در هر حال، ‌وي در اولين دوره انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران، با آراي بالايي نسبت به رقباي خود برگزيده شد.

انتخاب وي به رياست جمهوري اسلامي ايران،‌ آغاز روندي بود که وي به منظور حذف نيروهاي انقلابي و خط امامي اتخاذ کرده بود. در تيررس اين اهداف شوم بني‌صدر، افراد بزرگواري از قبيل شهيد مظلوم آيت‌الله بهشتي، حضرت آيت‌الله خامنه‌اي و ... بودند. وي جهت عملي کردن خواسته‌هاي خود به چند راهکار دست زد:

راهکار اول؛ به رخ کشيدن رأي مردم: همان‌گونه که گفته شد، وي به خاطر القاي نادرست اين مسئله که «امام پشتيبان من است»، توانست آرا چشمگيري را کسب نمايد. همين مسئله موجب شد تا وي خود را «مستظهر به پشتيباني ملت بداند» و رأي مردم را به رخ مخالفان خود بکشد: «... از نظر من، اگر مردمي رأي دادند و کسي را به عنوان رئيس‌جمهور انتخاب کردند، ‌يازده ميليون رأي دادند... اگر بخواهند ملاک و ضابطه را – که رأي شما مردم است – از بين ببرند، راهي جز اين ندارند که بيايند اين رئيس‌جمهوري را بي‌اعتبار بکنند...» و «به عنوان رئيس جمهور منتخب شما، هيچ استقامتي غير از استقامت شما ندارم و نمي‌توانم داشته باشم. آنچه من مي‌توانم بگويم، اين است که آن رأي که شما به من داديد و آن اختيارات و مسئوليت‌هايي که بر عهدة من گذاشته‌ايد، از دست نخواهم داد...» استناد به آراي مردم موجب شد تا بني‌صدر به يک «خودبزرگ‌بيني کاذب» نيز برسد تا آن‌جا که صراحتاً مي‌گفت:‌ «من خودم را نمي‌خواهم کوچک کنم. من امروز بزرگ‌ترين انديشة‌ معاصرم!»

امام امت (ره)، با هوشمندي خاص و بدون اشاره به نام بني‌صدر، اين رفتار مغرورانه وي را سخت به چالش کشيدند و به وي هشدار دادند که دست از اين «منيّت‌ها» بردارد: «... هيچ شکّي نکنيد که هر کسي گفت: «من»، اين «من» شيطان است،‌ اگر ملّت را مي‌خواهيد، هي نگوييد که ملّت با من است؛ ملّت با اسلام است، نه با من است،‌ نه با شما و نه با ديگري...»1

اما اين توصيه امام را بني‌صدر پذيرا نشد تا بيش از پيش و با سرعت زياد به سمت مهلکه گام شتابان بردارد.

راهکار دوم؛ ترور شخصيت‌ ياران امام: راهکار ديگر بني‌صدر جهت حذف نيروهاي انقلاب، ترور شخصيت‌ و توهين و افترا نسبت به نزديک‌ترين و وفادارترين ياران امام خميني بود. وي ياران امام را با عناويني مانند «چماق به دست»، «زورگو» «انحصارطلب» و ... مورد اتهام قرار مي‌داد: «شما زنان و مردان بدانيد اگر در برابر آن‌هايي که مي‌خواهند به جاي هر چيز، زور به کار ببرند و هر منطقه از کشور را عرصة‌ زورگويي‌هاي خودشان بکنند، نايستيد، روزگار شما، روزگار تاريکي خواهد شد،‌ بايد با کمال قدرت و استقامت در برابر جوساز‌ها،‌ چماق به دست‌ها و زورگوها بايستيد تا آن‌ها را از سر راه خودتان برداريد...» شايان ذکر است که اين عناوين، دائماً از سوي قشر روشنفکران وابسته، به ويژه شخص بني‌صدر، به شهيد بهشتي، يارانش و حزب جمهوري اسلامي نسبت داده مي‌شد؛ به طوري که در مراسم استقبال از بني‌صدر، شعارهاي «مرگ بر انحصارطلبان»، «حزب چماق به دستان، بايد بره گورستان» از جانب هواداران وي سر داده شد.

راهکار سوم؛ پيوند با گروهک‌هاي محارب و حمايت از آنان:‌ وي همچنين به منظور مقابله با امام و ياران ايشان، با گروهک‌هاي محارب و مخالف امام و به ويژه گروهک تروريستي مجاهدين خلق – منافقين – پيوند يافت و با حمايت همه‌جانبه از آنان درصدد حذف نيروهاي انقلابي درآمد که در اين مورد در بخش‌هاي پاياني مقاله به تفصيل سخن خواهيم گفت.

راهکار چهارم؛ مظلوم‌نمايي: بني‌صدر البته در اين راه علاوه بر اتهام‌زني به ياران امام، خود را «مظلوم» معرفي مي‌کرد تا از اين رهگذر به‌زعم خود، به انتقام از اصحاب امام بپردازد. وي، شهيد بهشتي و ساير همراهان امام را چماق‌دار و اخلال‌گر معرفي نموده و مدعي شد: «دو سال ارشاد و هدايت و بالاخره هشدار و اخطار، نتوانست جلوي چماق‌داري را بگيرد؛ نتوانست چماق‌داران را متقاعد کند که کشور با چماق قابل اداره نيست... در اين دو سال،‌ چماق‌داران در اين جا و آن جاي کشور، آزادي و امنيت مردم و آبروي و حيثيت انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ما را به بازي گرفتند...» وي در نطق معروف غائله 14 اسفند 1359 نيز با گرفتن ژست مظلومانه خود را به اصطلاح «قرباني چماق‌داران» معرفي کرد و گفت:‌ «ترجيح مي‌دهم امروز به دست تبهکار چماق‌داران کشته بشوم، بلکه رسم چماق‌داري در اين کشور از ميان برود.»

بني‌صدر در اين غائله در حالي که چند برگه و کارت شناسايي را نشان مي‌داد، آن‌ها را متعلق به چند تن از افراد کميته و حزب جمهوري اسلامي خواند که آنان را به عنوان چماق‌دار دستگير کرده‌اند. پس از اعلام اين مطلب، بني‌صدر با شعارهاي «مرگ بر بهشتي»، «سردسته چماق‌داران بهشتي» «بني‌‌صدر، بني‌صدر افشا کن، بهشتي را رسوا کن» و ... مورد تشويق قرار گرفت.

بني‌صدر که به زعم خود، با اتخاذ اين راهکار قصد تثبيت خود و به حاشيه راندن نيروهاي اصيل انقلابي و پيرو راستين خط اسلام و امام را داشت، ره به جايي نبرد؛ چرا که در خرداد 1360 در يک اقدام انقلابي توسط مجلس استيضاح و سپس توسط امام عزل شد. وي که پيش از اين،‌ پيوندي عميق با گروهک منافقين ايجاد کرده بود، در هفتم مرداد 1360 به همراه سرکرده اين گروهک يعني مسعود رجوي، از ايران گريخت و به آغوش معشوق و معبود حقيقي‌اش يعني غرب پناه برد.

 

منافقين؛ کينه، نفرت،‌ انتقام

نام سازمان به اصطلاح مجاهدين خلق ايران، پيوندي شگرف و عميق با شاخصه‌هايي نظير «کشتار»، «کينه»، «نفرت، «انتقام» و ... دارد. هر چند اين گروهک تروريستي در ابتداي راه جهت مقابله حکومت طاغوتي پهلوي دوم، تأسيس و مشغول به کار شده بود، اما به مرور زمان و با تغيير صريح ايدئولوژي خود، به تيغي گزنده بر ضد ملت ايران و انقلاب اسلامي تبديل شدند. انحراف ايدئولوژيکي سران اين گروهک موجب بريده شدن برخي افراد از اين گروه شد. افرادي مانند شريف واقفي و صمديّه لبّاف قرباني همين مسئله شده و در اثر تصفيه‌هاي خونين گروهک مجاهدين خلق، به قتل رسيدند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اعضاي اين گروهک به جاي همراهي و همدلي با انقلاب و مردم، در مقابل آنان قرار گرفتند و جنايت‌هايي را آفريدند که در نوع خود کم‌نظير بود. اين سازمان، طي اطلاعيه‌اي در 13/12/1357 به بهانة هشدار در مورد «توطئه ضد انقلابي شرم‌آوري براي حمله به دفتر جنبش ملي مجاهدين» با مقايسة شرايط پس از انقلاب و رژيم شاه، ضمن بزرگ‌نمايي تشکيلات سازمان و مظلوم‌نمايي، مدعي شد که «گروه‌هاي مشکوک راست‌گرا» تهاجم عليه آن را آغاز کرده‌اند و از اين پس مسئوليت برخوردها و حوادث بر عهدة سازمان نخواهد بود. ادبيات خشونت‌بار و لحن تهديدآميز بيانيه در حالي که هنوز سه هفته از پيروزي انقلاب گذشته بود، نشانة آشکاري از تمايل شتابناک سازمان به شورشگري محسوب مي‌شد، آن هم در شرايطي که کمترين زمينه براي شورشگري وجود نداشت.

سازمان طي اطلاعيه سياسي – نظامي شمارة‌22 در 26 فروردين 1358،‌ در اوج همبستگي ملت، خطر «جنگ داخلي» را مطرح کرد. روحية‌ شورشگران اقتضا مي‌کرد که جامعه را در آستانة جنگ داخلي، کشمکش و تضادهاي حل نشدني بنمايانند. غير از اين، پس از افشاي توطئه ناکام کودتاي نوژه در 19 تير 1359، براساس مدارک به دست آمده، مشخص گرديد که سازمان مجاهدين خلق در براندازي نظام نوپاي جمهوري اسلامي نيز دست دارد. به نوشتة‌ کتاب کودتاي نوژه: «از سوي ديگر سازمان منافقين به واسطة قدرت اطلاعاتي خود که ناشي از وجود عناصر نفوذي‌اش از جمله ميان کودتاچيان و همچنين ستاد خنثي‌سازي کودتا بود، به ارزيابي احتمالات و سرانجام کودتا پرداختند. اطلاعاتي که عناصر نفوذي سازمان در ميان کودتاگران از روند حجم وسيع کودتا در اختيار سازمان قرار مي‌دادند، سازمان را متقاعد ساخت تا رضايت خود را از وقوع کودتا و همکاري در خفا اعلام نمايد...» اين سازمان از بهار 1360، عمليات فشرده آماده‌سازي خود را براي شورش مسلحانه عليه نظام جمهوري اسلامي آغاز کرده و با اتکا به ارتباط با دولت عراق و دولت‌هاي غربي، حمايت لجستيک و تبليغاتي آن‌ها را نيز کسب نموده بود. درگيري پراکنده مسلحانه و اقدام به بمب‌گذاري و آمادگي براي ترورهاي گسترده توسط سازمان از فرداي سي‌ام خرداد 1360 آغاز شد.

روز دوم تير ماه، يک بمب در سالن راه آهن قم در لحظه پياده و سوار شدن مسافران منفجر گرديد و هفت شهيد و بيش از 50 زخمي بر جاي گذاشت. روز ششم تير، آيت‌الله سيدعلي خامنه‌اي، امام جمعه تهران مورد سوء‌ قصد اين گروهک قرار گرفت. طراح اصلي اين توطئه، جواد قديري از سران اين گروهک تروريستي بود. روز هفتم تير نيز آن فاجعه وحشتناک به دست رجوي و اقمارش رقم خورد. مسعود رجوي در تشريح عملکرد قبيحش مي‌گويد: «... مرحله اول، نوبت «سران سياسي» بود. قبل از هر چيز، شاه مهره‌ها هدف بودند...». در گزارش وزارت خارجه آمريکا، دربارة سازمان که در سال 1994 ميلادي انتشار يافت نيز صراحتاً مسئوليت انفجار هفتم تير بر عهده آن سازمان گذارده شده است:‌ «مجاهدين [خلق] موجي از بمب‌گذاري و ترور را عليه رژيم [امام] خميني آغاز نمودند که تا امروز نيز طنين‌انداز است. شاخص‌ترين حمله در 28 ژوئن 1981 – 7 تير 1360 – رخ داد و اين زماني بود که دو بمب مرکز حزب جمهوري اسلامي را از هم متلاشي کرد و منجر به کشته شدن 74 تن از رهبران ارشد رژيم گشت، مِن‌جمله رهبر حزب جمهوري اسلامي، آيت‌الله بهشتي، 4 وزير، 27 نمايندة‌ مجلس.»

پس از اين جنايت نيز سازمان مجاهدين خلق دست به جنايت‌ها و ترورهاي فراواني زد که از آن جمله مي‌توان به فاجعه 8 شهريور 1360 اشاره نمود. طومار پرحجم جنايت و آدمکشي منافقين بعدها با شهادت بهترين ياران امام و انقلاب ادامه يافت. در زمان جنگ تحميلي عراق عليه ايران نيز اين سازمان خائن، به عنوان ستون پنجم ارتش بعثي عراق عمل نمود و همراه با صدام جنايتکار، در کشتار ملت بي‌دفاع ايران و رزمندگان سلحشور جبهه‌ها،‌ شرکت نمود.

 

Rajavisadamkasif

اين گروهک هر چه از عمرش مي‌گذشت، بيش از پيش به دريوزگي و اضمحلال افتاد و امروزه نيز با گروه‌ اندک باقيماندة ‌خود در بيغوله‌اي از کشور عراق در برزخ اخراج و يا محاکمه قرار دارد. گروهکي که زماني وعده فتح سه روزة تهران را مي‌داد، اکنون در آن‌چنان مخمصه‌اي گرفتار شده است که هر روز در تلاطم عجيب، بيش از پيش، دست و پا مي‌زند.

 

اوج روابط بني‌صدر و رجوي

داستانِ پيوند شومي که بين بني‌‌صدرِ ليبرال و رجويِ منافق رقم خورد، خود قصّه‌اي عبرت‌آموز است.‌ پيوند شومي که حاصل آن انتقام‌هاي کور منافقين و بني‌صدر از نيروهاي خط امامي و سرمايه‌هاي نظام شد و ترورهاي کور تابستان 1360 را رقم زد.

همان‌گونه که پيشتر گفته شد، فاز نظامي اقدامات جنايتکارانة‌ منافقين از اواخر خرداد 1360 و همزمان با استيضاح و عزل بني‌صدر رقم خورد. اين پيوند البته پيش از اين در 14 اسفند 1359 و حوادث تلخ اين روز، عريان‌تر از قبل نمايان شد. در اين روز به بهانه سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق، مراسمي در دانشگاه تهران برگزار شد. بخش سازماندهي شده و متشکّل جمعيتي که در 14 اسفند در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند، هواداران سازمان مجاهدين خلق بودند. روز قبل از مراسم، به وسيلة سرتيم‌ها از تمام افراد ميليشيا و هواداران سازمان خواسته شد که از صبح روز 14 اسفند برنامة خود را شروع کنند. تيم‌ها با فرماندهي مشخص و آمادگي کامل، براي درگيري تقسيم شده بودند. در اين مراسم که گروهک‌هاي مخالف نظام، شعارهايي عليه دستگاه قضايي و شخصيت‌هاي برجسته نظام از جمله شهيد مظلوم دکتر بهشتي سر مي‌دادند، بني‌صدر با ايراد سخنان فتنه‌گرانه‌،‌ ضمن حمله به نهادها و شخصيت‌هاي انقلابي، به هنگام سخنراني‌اش، صريحاً از گارد رياست جمهوري خواست تا مردمي را که عليه سياست‌هاي غير اصولي او شعار مي‌دادند،‌ دستگير نمايند. اين سخنراني به آشوب بر ضد نيروهاي انقلابي انجاميد و اولين پيوند جدي منافقين و بني‌صدر را علني ساخت. اين همکاري، آنچنان علني و تنگاتنگ بود که بعدها در مراسم عدم کفايت سياسي بني‌صدر، آيت‌الله خامنه‌اي صراحتاً به اين موضوع اشاره کردند: «نامه‌اي در دست است که از نزديکي و همکاري مستمر بني‌صدر و مسعود رجوي حکايت مي‌کند. در اين نامه آمده است: آخرين حرف ما اين است که اگر شما امکانات کافي براي ممانعت از چماق‌داري نداريد، ما با تمام قوا آمادة‌ همکاري هستيم و قادريم طي مدتي کوتاه با کم‌ترين آسيب، در نخستين تجربه،‌ اعم از ميتينگ يا راهپيمايي، چماق و چماق‌داري را از صحنة اجتماعات جارو کنيم.»

با اوج‌گيري تنش در فضاي سياسي کشور، بني‌صدر در مقابله با مجلس شوراي اسلامي و دولت رجايي و در شرايط حساس ناشي از جنگ عراق عليه ايران، با حمايت تبليغاتي سازمان مجاهدين خلق، مدعي وقوع «بن‌بست» شده و برگزاري «رفراندوم» را عنوان کرد. مسعود رجوي که در طرح‌هاي بني‌صدر، همفکري و هماهنگي قبلي و بعدي سازمان با وي را هدايت مي‌کرد، طي نامه‌اي با تبريک به رئيس‌جمهور به خاطر ارائة رفراندوم، او را در پي‌گيري اين طرح، تشجيع و تشويق نمود و تأکيد کرد: «هيچ يک از حضرات را ياراي حذف شما نيست... طرف ديگر، به خوبي مي‌داند که شما چه از نظر سياسي و چه به لحاظ اجتماعي، در وضعي هستيد که اگر بخواهيد و اگر بايستيد، مي‌توانيد في‌الواقع جارويش کنيد.»

پس از عزل بني‌صدر از فرماندهي کل قوا و در دستور کار قرار گرفتن طرح بررسي کفايت سياسي رئيس جمهور در مجلس، سازمان نيز طي اطلاعيه مورخ 24 خرداد، اخطار کرد که عزل رئيس جمهور «عملاً مفهومي جز اعلام جنگ مرتجعين به تمامي خلق ايران ندارد.»

مجاهدين خلق، پي در پي اطلاعيه مي‌دادند و با هر تمهيدي به دنبال آن بودند که چرخة سقوط قانوني بني‌صدر را از حرکت بيندازند. از اين رو، سه اعلامية‌ پي در پي در روزهاي 27 و 28 خرداد، ‌انتشار دادند. در بخشي از اين اعلاميه‌ها آمده است: «در آستانة پياده شدن آخرين مرحله کودتا... سازمان ... پيشنهاد مي‌کند که ... مردم قهرمان... بار ديگر فرياد پرخروش «الله‌اکبر» را در مخالفت با روش‌هاي انحصارطلبانة ضد مردمي و ضد اسلامي و در حمايت از آزادي‌هاي اساسي و رئيس جمهور دکتر بني‌صدر، در پشت‌بام خانه‌ها، طنين‌افکن سازند.» اين تهديدها ره به جايي نبرد و عاقبت با رأي مجلس و تنفيذ امام، بني‌صدر از رياست جمهوري عزل شد. پيوند و روابط صميمانة بني‌صدر با مسعود رجوي آنچنان بود که هر دو مخفيانه در هفتم مرداد 1360 از ايران گريختند. اين پيوند شوم موجب شد تا انتقام کور از ياران امام در سرلوحة‌ اعمال ليبرال – منافقين جديد قرار گيرد و بدين ترتيب تابستان داغ را در سال 1360 نصيب ملت ايران نمايد؛ تابستان داغي که حاصل آن قرباني شدن صدها تن از بهترين مردمان اين آب و خاک بود.

 

پي‌نوشت‌:

1. صحيفة نور، ج 14، ص 240.

 

منابع و مآخذ:

سازمان مجاهدين خلق، پيدايي تا فرجام، ج 2، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، تهران، 1385.

بازخواني پروندة يک رئيس جمهور، قاسم روانبخش، دفتر جريان‌شناسي تاريخ معاصر،‌ قم، 1382.

روزنامه کيهان، خرداد 1360.


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29