هنوز دخترم یک‌سال نداشت که همسرم توسط کومله به شهادت رسید

 Vmk

شهید علی وجدانیان در سال 1333 در شهرستان قوچان متولد شد و دوران تحصیل را در زادگاهش سپری کرد. پدرش شغل آزاد داشت و مادرش خانه‌دار بود. پس از به پایان رساندن دوران تحصیلی دبیرستان، به نیروهای مسلح ارتش پیوست و در تیپ نوهد استخدام شد. وی بعد از پیروزی انقلاب به گنبد و طبس اعزام شد و سرانجام در آخرین مأموریت خود به کردستان فرستاده شد و در 27اردیبهشت1359 توسط عناصر گروهک تروریستی کومله به شهادت رسید.

آنچه در ادامه می‌خوانید، شرحی است بر گفت‌وگوی هابیلیان با همسر شهید علی وجدانیان:

«ازدواج ما به شکل سنتی انجام شد. دخترخاله علی‌آقا همسایه ما بود و من را به خانواده همسرم معرفی کرد. او سبب آشنایی و ازدواج ما شد. بعد از شش ماه مراسم ساده‌ای گرفتیم و زندگی مشترکمان را در تهران شروع کردیم. علی‌آقا نیروی ارتش بود و در قسمت هوا‌برد فعالیت می‌کرد، از آن چریک‌های چترباز بود.

به ورزش خیلی علاقه‌مند بود و در رشته‌های کشتی و وزنه‌بردای حرفه‌ای کار می‌کرد. مرد بسیار مسئولیت‌پذیری بود. اهل نماز اول وقت و رعایت حلال و حرام بود. به بزرگترها خیلی احترام می‌گذاشت؛ به خصوص پدر و مادرش. خیلی به آن‌ها رسیدگی می‌کرد؛ از تمام لحاظ؛ حتی حقوقمان را هم نصف می‌کرد و به پدرش می‌داد. مشهد یا قوچان که می‌رفتیم، به همه سر می‌زد. علی آقا در بین دوست و آشنا خیلی محبوب بود. اهل شوخی و خنده بود.

دیپلمش را قوچان در رشته علوم طبیعی گرفته بود، بعد از آن وارد ارتش شده بود. برایم تعریف می‌کرد که دوره‌های خیلی فشرده و طاقت‌فرسا را با موفقیت پشت سر گذرانده بود تا وارد ارتش بشود. از همان ابتدا در تهران خدمت می‌کرد. ما هم برای زندگی به تهران رفتیم.

زندگی ما مثل خواب بود.

علی‌آقا که به ماموریت می‌رفت، من را به مشهد می‌فرستاد. شرایط سختی بود. بعد از یک‌سال زندگی مشترک سال 1358 محبوبه‌جان به دنیا آمد.

زمانی که متوجه شد باردار هستم، خیلی خوشحال شد. من را به مشهد آورد و به همه شیرینی داد. بعد از تولد محبوبه‌جان هم برایم هدیه یک گردنبند طلا خرید.

وقتی بچه را بغل می کردم، بچه و ساکش را از من می‌گرفت و می‌گفت: «شما چادر داری، برایت سخت است.» شب ها هم که بچه گریه می‌کرد، زودتر از من بیدار می‌شد و او را آرام می‌کرد که من بیدار نشوم.

در 27اردیبهشت1359 برای علی‌آقا ماموریتی پیش آمد که فرصت نکرد حتی ما را به مشهد بفرستد. ما را به منزل یکی از دوستانش برد و به او گفت که برایم بلیط تهیه کند. ما به مشهد آمدیم و چند ماه گذشت و از او خبری نشد. هر جایی که فکرش را می‌کردم، پرس و جو کردم. بعد از شش ماه به ما گفتند که اسیر شده است. من خیلی بی‌قراری می‌کردم. دخترم هنوز یک‌سالش نشده بود.

گفتند ان‌شاءلله به زودی آزاد می‌شود. مدتی نگذشت که جنگ شروع شد.

در همین گیرودار پدر همسرم فوت کرد. داغ او را داشتیم که خبر شهادت علی‌آقا را هم آوردند. بعد 24 سال به‌عنوان شهید مفقودالاثر چند تکه از وسایلش را آوردند و همان‌ها را دفن کردیم.

ماجرای شهادت علی‌آقا از زبان دوستانش اینطور نقل شد: «زمانی که برای ماموریت پرواز کردند، عملیات آن‌ها لو رفت و هر چه به آن‌ها پیام دادند، پیغام ارسال نمی‌شد. آنجا توسط عناصر کومله محاصره شدند.

آن‌ها با چتر به پایین پریدند که در هوا به آن‌ها تیراندازی کردند. چند روزی روی تپه بودند. در نهایت عده‌ای آن‌ها را در پایین تپه دفن کردند.

در اوج جوانی در 20سالگی همسرم را ازدست دادم. سازمان ملل که دم از حقوق بشر می‌زند، چگونه می‌تواند سختی‌های که در این مدت کشیده‌ام را جبران کند؟!»

بیشتر بخوانید:

شهید ایازی اطمینان داشت که تقدیر او شهادت است

روایت امدادگری که به‌دست کومله شهید شد


مطالب پربازدید سایت

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

جدیدترین مطالب

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

احمد عطایی مدیر انتشارات قدر ولایت

باید اعترافات و اسناد جنایات منافقین منتشر شود

دادگاه منافقین اقدامی در مسیر عدالت؛

روایت خانواده‌های شهدای ترور از جنایت‌های فرقه نفاق

دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان