نگاهی گذرا به ریشه کینه با هابیلیان زمانه ما

روزهای 18 و 19 مرداد ماه ،شهرهای کرمانشاه و کنگاور شاهد برگزاری " همایش اندیشه های ماندگار" بودند. همایشی که به نکوداشت عالم ربانی حاج شیخ محمد باقر محمدی عراقی (ره) و شهید با فضیلت آیت الله بهاء الدین محمدی عراقی که به دست منافقین به شهادت رسید، اختصاص داشت.

در این مراسم که با حضور علماء و فضلاء برگزار گردید ، تعدادی از اساتید و صاحب نظران به ایراد سخنرانی پرداختند،که از آن جمله می توان به آیت الله زرندی امام جمعه کرمانشاه ،آقای عبدالمجید غفوری استاندار کرمانشاه ، حجت الاسلام محمود محمدی عراقی رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ،حجت الاسلام فلاحیان ، حجت الاسلام دری نجف آبادی اشاره نمود.

همچنین در این مراسم آقای سید جواد هاشمی نژاد دبیرکل کانون هابیلیان، در سخنرانی خود تحت عنوان « نگاهی گذرا به ریشه کینه با هابیلیان زمانه ما» دشمنی منافقین با علما و روحانیون را مورد بررسی قرار داد که متن آن در پی می آید:

 

 

Iraqi1

 

بسم الله الرحمن الرحیم

چو بر شکست صبا زلف عنبرافشانش / به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش

کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم/ که دل چه می کشد از روزگار هجرانش

سخن از اختران فروزان هدایتگری است که از زلال زمزم شعور و تعبد به کوثر معنی و خلوص راه یافتند ، و سعی خویش را در رساندن تشنگان معارف و گم گشتگان وادی حیرت و جویندگان سراب ایدئولوژی های بشری به حرم امن انوار وحی الهی قرار دادند.

دین مردم بی پناه را ، با رمی شیاطین غارتگر، در پناه خود گرفتند،شهد عرفان نوشیدند و رهروان را به معرفت رساندند و به هنگام فدیه و قربانی ، جان خویش را پیش کش قبولی بندگی خویش نمودند.

همانها که در خلوت خویش با خدای رحمان و رحیم ، همچون مولا علی علیه السلام ،بی ریا نجوا کردند که :

" خدایا تو خود آگاهی که آنچه از ناحیه ما صورت گرفت ، رقابت در کسب قدرت یا خواهش فزون طلبی نبود ، بلکه برای این بود که سنن تو را که نشانه های راه تواند بازگردانیم و اصلاح آشکار و چشمگیر در شهرهای تو به عمل آوریم که بندگان مظلوم و محرومت امان یابند و مقررات به زمین مانده تو از نو بپا داشته شوند."

برچیدن دامان پاک این عزیزان از عالم ماده را چه ضایعه مؤلمه بدانیم که " اذا مات العالم الفقيه ثلمه في الاسلام ثلمه لا يسدها شئ " و چه بر اساس "احیاء عند ربهم یرزقون" آن را لطف خفیه الهی بدانیم که آنان را در مقام ذخایر عالم بقا جای داده است ، باید اقرار کنیم که پیک سریع و مرکب راهواری که آنان را به این جایگاه رفیع رساند همانا وفای به عهد الهی و دعوت به دین حق و پایداری بر آن بود.

در یک کلام ارجحیت " دینداری " و دفاع از ارزشهای دینی در مرام و مسلک این بزرگواران بود که از آنها مصداق کلام حق جل و اعلاء را ساخته است که :

" من المؤمنین رجال صدقوا ماعاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا ."

مایلم در اثبات این معنا و به بهانه گرامیداشت شهید بافضیلت حاج شیخ بهاءالدین محمدی عراقی که متعلق به خطه مؤمنان و دیندارانی همچون شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی و آیت الله شیخ محمد باقر محمدی عراقی (ره) ، کرمانشاه ، سرزمین مردان و زنان مؤمن و مؤمنه می باشند ، نگاهی به یک بحث به ظاهر سیاسی داشته باشم و نقبی در دل تاریخ زده و به کند و کاو چرایی کینه و دشمنی با عالمان دینی بپردازم.

همه می دانیم که دوران استبداد رضاخانی ،سخت ترین و سیاه ترین دورانی بود که بر دین داران گذشت ،دوره مبارزه با مذهب و از بین بردن سنت های دینی و سرکوب شدید روحانیت.

دوره ای که در آن روشنفکران ترتبیت یافته مکاتب شرق و غرب، عصای دست استبداد عنان گسیخته رضاخان شده و با پشتیبانی فکری و معنوی از اقدامات دین ستیزانه وی ،دین را عامل عقب ماندگی جامعه و عالمان دینی را مرتجع و مخالف تجدد معرفی کردند.

اما این اتحاد و همدستی سابقه ای دیرینه تر داشت و به مشروطیت بازمی گشت. هنگامی که علماء عبای مجاهده با هجوم بیگانگان و دست نشاندگانشان به دین و مملکت را بر دوش انداختند و با ایستادگی بر سر ارزشهای اسلامی و دینی ، نقاب از چهره رنگارنگ مدعیان فریبکار آزادی و دمکراسی برداشته، هزینه عهدی که خدواند از علما گرفته است تا به دفاع از دین و اجرای احکام آن قیام کنند را با جان خویش پرداختند و این چنین شد که پیکر شیخ شهید فضل الله نوری ، به نشان حفظ استقلال و شرافت اسلامی مردم ایران ، توسط خودباختگان و آلت دستهای استعمار بالای دار به اهتزاز در آمد.

قاتلان و غافلانی که در زیر پیکر شیخ شهید به پایکوبی و سرمستی مشغول بودند ، به زعم خود می پنداشتند که موانع استیلای ایدئولوژی و باورهای منحرف خود را از پیش رو برداشته اند ، غافل از این که روحانیت، که سنگری جز منبر و سلاحی جز خطابه نداشت ، با استعانت از خدای بزرگ و تکیه بر احکام اسلام ، قلوب توده های مسلمان ایران را فتح کرده بود و دینداری و ایمان را در میان بندگان خدا ترویج داده بودند.

از این رو بود که جریان روشنفکری ضد دینی از همان دوران، مردم مسلمانی را رو در روی خود دید. مردمی که تنها در یک مورد و در عمل به فتوای میرزای شیرازی ، استعمار را به زانو در آورده بودند، اندیشه های زمینی آنها را بر نمی تابیدند.

ترور،تهدید واز میان برداشتن عالمان دینی در صدر مشروطه، به دلیل کین کشی ازشکست در برابر همین مردم دین باور بود ، مردمی که پیوندی ناگسستنی با علماء برقرار کرده بودند.

پر بیراه نخواهد بود اگر ادعا کنیم که استعمار و دشمنان دیرینه اسلام ، در جمع بندی شکست مشروطه به این نتیجه رسیدند که باید همچو رضاخانی با استبدادی چنان سهمگین بر سر کار آید تا دین را از ریشه برکند و راه را برای لگد مال کردن استقلال و عزت و شرافت ایرانی مسلمان هموار سازد و از همین رو پس از استبداد صغیر محمد علی شاهی ، راه را برای استیلای وی هموار نمودند.

اما مکر آنان نبود جز آن که به زعم خویش در پی خاموش کردن نور خداوند با دهانهایشان بودند و بی خبر از آن که دین را ریشه ای است در عمق جان انسانها.

ریشه ای که علماء و روحانیون متعهد شیعه ، با توسل به ائمه و معصومین و زنده نگه داشتن حماسه عاشورا، هر روز آن را آبیاری کرده و در پیوند به مسائل سیاسی و اجتماعی آن را عمیق تر می ساختند.

یک بار دیگر آنان که گزینه رضاخان را مناسب برای مبارزه با دین مردم و سنتهای اسلامی می پنداشتند در قضیه کشف حجاب پی بردند که نه تنها مردم با آنها همراهی نمی کنند، بلکه در پناه عالمان دین، به مقابله با آنان برمی خیزند، عالمانی که همواره جبهه ای گشوده در دفاع از دین خدا ، توصیه انسانها به رعایت ارزشهای انسانی و تشویق به حفظ کرامت و شرافت انسانی می نمودند و از این رهگذر انسانها را متوجه اهداف شوم استعمارگران می نمودند.

بی تردید می توان گفت یکی از اصلی ترین علل شکست سناریویی مشابه اقدامات آتاتورک در ترکیه ، مبارزات ،مواعظ و روشنگریهای روحانیت در طول تاریخ معاصر ایران بوده است که آنان را در راه رسیدن به اهدافشان ناکام گذارد،بر عکس آن که علت موفقیت چنین نقشه ای در ترکیه را می توان در خاطره بد مردم از سلاطینی که به نام دین بر آن کشور حکم رانده بودند جستجو کرد.

 

 

Iraqi2

 

به هر روی مقاومت و ایستادگی روحانیت شیعه در جبهه دشمن شکاف افکند و هم زمان با سقوط استبداد رضاخان ، روشنفکرنماها و مرعوبان ایدئولوژیهای بیگانه به صرافت آن افتادند که از حکومت فاصله بگیرند و روحانیت را در ظاهر هم که شده است به رسمیت بشناسند. این بازتعریف مجدد اردوگاه روشنفکری به شکل گیری لیبرالیسم جدید در ایران انجامید که مبارزه ای در چارچوب قوانین و مقررارت شاه مخلوع را دنبال می کردند ، اما همواره خود را برتر از سایر نیروها و مردم می دیدند.

کمونیستها نیز که پس از مشروطیت با براه انداختن غائله های گوناگون همچنان دست خود را در جامعه ایران خالی می دیدند ، به نفوذ خزنده در میان جوانان و دانشگاهیان پرداختند و در بسیاری موارد به مبارزه منفی با روحانیت و دین پرداختند و تبلیغ مبارزه مسلحانه ای جدا از توده ها با الگو گرفتن از انقلابهای کمونیستی در جهان را توصیه می نمودند.

در چنین شرایطی بود که امام خمینی (ره) نهضت خود علیه استعمارگران و رژیم دست نشانده پهلوی را در سال 1342 آغاز کرد ، نهضتی که برجسته ترین ویژگی اش اسلامی بودن، روشنگری در میان توده ها و اتکاء به آنان بود و از این رو یک نهضت فرهنگی شناخته می شود.

امام (ره) نهضت خود را از طریق سازمان روحانیت به میان مردم برد،روحانیتی که در پیوندی عمیق با مردم ،پاسخگو و راهنمای مهم ترین مسئله زندگی آنان یعنی دین بود.

روحانیت اگر چه به ظاهر درگیر یک مبارزه سیاسی بود که با هدف تغییر ساختار قدرت انجام می شد، لیکن در حقیقت مبارزه ای بی امان برای معرفی اسلام اصیل و ناب محمدی را پیش می برد.

مبارزه ای مکتبی که هم زمان باید در چهار جبهه پی گرفته می شد:

- جبهه مبارزه با استعمار و رژیم دست نشانده پهلوی

- مبارزه با غرب و شرق زدگی ، بی دینی و اباحه گری و کمونیسم

- مبارزه با التقاط اسلام با مکاتب دیگر

- و سرانجام مبارزه با متحجرینی که عملاً با سکوت و برداشتهای سطحی خود از اسلام تبدیل به اعوان ظلمه شده بودند

براستی که روحانیت اصیل و انقلابی تحت رهبری امام خمینی (ره) وظیفه ای جز این برای خود نمی شناخت.

در این مقطع حساس از تاریخ اسلام که در حقیقت ادامه راه سید و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) در اصلاح دین رسول خدا بود،ستارگان درخشانی در جوار شمس وجود حضرت امام (ره) طلوع کردند و در آسمان سیاسی و اجتماعی ایران خوش درخشیدند ، بزرگوارانی نظیرشهدای محراب ، مطهری و بهشتی ،حاج آقا بزرگ محمدی عراقی ، باهنر و قدوسی و شیخ بهاءالدین عراقی و هاشمی نژاد و دهها عزیز دیگر...

از دیگر سو دشمنان نیز ،یک دم از توطئه های شوم خود غافل نشدند و به هر نحو ممکن کوشیدند مبارزه را از مسیر اصل خود منحرف سازند و اگر چه در برابر رهبری بلامنازع امام (ره) حرفی برای گفتن نداشتند ، لیکن به ایجاد دسته و گروههای خاص خود مشغول شدند.

در همین سالها بود که جریانی از امتزاج نگاه لیبرالی نهضت آزادی به اسلام و تفکر طبقاتی کمونیسم ،پا به عرصه اجتماع گذاشت.

گروهی که خود را داعیه دار اسلام می دانست و با انکار نقش روحانیت و قدسی زدایی از ساحت دین ، آن را تا سطح یک برنامه برای دست یافتن به قدرت سیاسی و حاکمیت حزبی تنزل می داد.

اگر چه در آغاز و در فضای حکومت ستمشاهی ،تنسک آنان به اشکال مذهبی مشاهده می شد، اما ماهیت و محتوای اندیشه ای چنین پرنقصان و کاستی ،مجال رفتاری دوگانه را از آنان گرفت و در سال 1354 کینه های ازلی آنان از پرده برون افتاد و چنان شد که گویی جز برای مبارزه با اسلام عزیز و روحانیت اصیل پا به عرصه نگذاشته است.

بخشی از آن که یکسر به ستیز با اسلام و کشتن مسلمین روی آوردند و بخشی نیز منافقانه دعوا و نزاع را بر سر سرقت رهبری انقلاب و از میدان بدر کردن روحانیت دنبال نمودند.

اما همچنان به دنبال عرصه سیمرغ ،عرض خود می بردند و زحمت مردم و انقلابیون می داشتند،چرا که مرجعیت دینی و روحانیت، سد محکمی از جنس کلام در مقابل هجوم فکری آنان ایجاد کرد. به قول شهید بهشتی :

" یك خدمت دیگر روحانیت كه در این خدمت بسیار هم حساس عمل می‌كند و باید هم حساس عمل بكند، روشنگری برای مردم بود، در جهت شناساندن انحرافات فكری كه به نام اسلام تحویل مردم داده می‌شود. روحانیون در بیدار كردن مردم نسبت به افكار انحرافی، نقش بسیارمؤثری داشته‌اند. برای اینكه می‌دانستند كه «اذا ظهرت البدء فلیظهر عالم علمه» وقتی نوآوریهای انحرافی و التقاطی را می‌دیدند، در گوشه و كنار جامعه، با آنها به مبارزه بر می‌خواستند، مردم را روشن می‌كردند، به مردم می‌گفتند كه آنچه مایه نجات است‌، اسلام اصیل است نه اسلام آمیخته به غیر اسلام.

یك روشی هم روحانیون ساخته شده و تربیت شده در این‌باره داشتند كه روحانیون زبده در برخورد با كسانی كه دچار انحراف شناختی درباره اسلام بودند، می‌كوشیدند اینها را در درجه اول جذب كنند، بعضی‌ها بودند خیلی خوش سلیقه نبودند، از همان اول دعوا می‌كردند. بنابراین بیشتر دفع می‌كردند و سخن ما همواره با این دوستان این بود، كه برای یك عالم دینی، برای یك مسلمان متعهد به خصوص یك عالم و روحانی قدم اول، جاذبه است."

 

Iraqi3

 

از قضا همین جاذبیت ،نفرت و کینه این قوم پرعقده را که از بزرگواری علی وار روحانیت تحقیر شده بود،دو چندان کرد و مگر مولایمان علی علیه السلام قربانی عدالت خویش نگردید ؟

در میانه چنین کارزاری بود که مشیت الهی بر پیروزی انقلاب اسلامی برغم همه ناباوران و منکران و معاندان تعلق گرفت و مردم ایران از قید و زنجیرهای استبداد و استعمار رها گشتند.

جمهوری اسلامی به ید قدرت الهی با اقتدار کامل و در اتفاقی کم نظیر با رأی اکثریت قاطع و مطلق مردم استقرار یافت، اتفاقی که اگر ذره ای انصاف درمیان مخالفان وجود می داشت آنها را به کرنش در برابر خواست مردم و نقش روحانیت وادار می ساخت.

منافقین اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز باز ننشستند و سعی مذبوحانه و تلاش ابتری را برای جدانمودن مردم از روحانیت آغاز کردند ، کوششی که هر چه بیشتر در آن هزینه می کردند ، بیشتر ضرر می کردند و کمتر بهره ای نصیب آنان می شد.

تا این که عمق خباثت خود را علنی کرده و ریشه ناکامی هایشان که به زعم آنان در پیوند مردم با اسلام فقاهتی و روحانیت بود را یافتند و از این رو برآن شدند که حلقه های وصل مردم به مکتب و دین نجات بخش اسلام را از میان بردارند و بدین سبب بود که همان زمان به قول قرآن سوگندهای غلیظ مبنی بر ایمان آوردن را بر دهانها داشتند ، در سر فکر نابودی روحانیون مؤثر و کسانی که انحرافات و کژی ها را برای مردم بازگو می کردند را در سر می پروراندند.

کسانی که سه شاخصه اساسی داشتند :

1- مردم را به پیروی از اسلام ، مرجعیت و پاسداری از ارزشهای اسلام دعوت می کردند.

2- مردم را به حضور در صحنه علیه استکبار و دشمنان با پیروی از ولایت فقیه فرا می خواندند.

3- راههای مبارزه با انحرافات و حمایت از انقلاب و حفظ نظام را به مردم می آموختند.

از این رو بود که شاهد آن هستیم که در هر شهر و دیاری ،کواکبی درخشان همچون شهید با فضیلت حاج آقا بهاء الدین محمدی عراقی را نشانه رفتند.

اما دیری نپائید که منافقین نیز همچون اسلاف خود به ریشه داری مکتب تشیع در اعماق جان مردم ایران و تققید آنان به پیروی از مرجعیت پی بردند.

از این رو آنان رویه سفاکانه خود در قتل عام مردم مسلمان را آغاز کردند و اکنون با گرد آوری آمار و اسناد،شاهد آن هستیم که بیش از شانزده هزار تن از مردم ما فقط به جرم دینداری و حمایت از نظام اسلامی ترور شده و به شهادت رسیده اند.

واقعیتی که باید برای ثبت آن در تاریخ همت گماریم ، چرا که به راستی سند افتخار پایمردی مردم ایران در دینداری و مدال درخشانی برسینه پاسداران حریم مکتب و اسلام ناب محمدی (ص) هست.

سروران گرامی ، حضار محترم ؛

در انتها مایلم به عرض برسانم که "کانون هابیلیان "، متشکل از فرزندان و خانواده شهداء ، جهت ثبت تمامی ابعاد و وجوه حادثه تروریسم در ایران که از جمله آن زنده نگه داشتن یاد و خاطره اسوه های سرافراز پایمردی در برابر منحرفین و منافقین است ، یک سال است که تأسیس گردیده است.

کانونی که اهم وظیفه خود را افشای ابعاد جنایتی که منافقین در ایران انجام داده و پی گیری حقوقی آن می داند. در این رهگذر به فضل الهی تا کنون دستآوردهای قابل توجهی داشته ایم و اکنون نیز از این فرصت بهره می جویم و استدعا دارم که مجموعه فرزندانتان که در این کانون فعالیت دارند را از نظرات و پیشنهادات با ارزش خود مستفیض فرمائید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


مطالب پربازدید سایت

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

جدیدترین مطالب

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

احمد عطایی مدیر انتشارات قدر ولایت

باید اعترافات و اسناد جنایات منافقین منتشر شود

دادگاه منافقین اقدامی در مسیر عدالت؛

روایت خانواده‌های شهدای ترور از جنایت‌های فرقه نفاق

مطالب پربازدید بخش خبر

دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان