القاعده؛ از اتحاد با واشنگتن تا تهدید جهانی
«برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی نیویورک پس از ربایش 2 هواپیما هدف عملیات تروریستی سازمان القاعده قرار گرفت». این جمله، متن مهمترین خبر منتشر شده در نخستین بخش خبری ساعت 9 صبح به وقت محلی نیویورک در یازدهم سپتامبر 2001 توسط رسانههای داخلی ایالات متحده و خارج از آمریکا بود. خبری که تنها با گذشت دقایقی از وقوع آن علاوه بر آنکه در صدر اخبار جهان قرار گرفت، توجه رسانههای مختلف و کارشناسان مسائل سیاسی و امنیتی را به خود جلب کرد. القاعده اسم رمز این واقعه و خبری بود که در رسانههای گوناگون دست به دست میشد که تصویرساز یک سازمان تروریستی مخوف در منطقه شبهقاره و بویژه افغانستان بود. رسانهها و مقامات مختلف در ایالات متحده به شکل هماهنگ عملیات انجام شده در نیویورک را به این سازمان نسبت دادند و چندی نگذشت که به صورت یکپارچه قریب به اتفاق کارشناسانی که در رسانهها به تحلیل این اقدام تروریستی مشغول بودند، القاعده و بنلادن را به عنوان طراح و تیم اقدامکننده معرفی کردند. در شرایطی که اخبار داخلی آمریکا به آواربرداری و کشتهشدگان مشغول بود، اخبار ضد و نقیضی هم در برخی رسانهها درباره غیر طبیعی بودن قسمتهایی از عملیات تروریستی 11 سپتامبر از جمله حمله به پنتاگون و ساختمان کنگره آمریکا و... مطرح شد اما پروپاگاندای رسانهای به حدی هماهنگ بود که به افکار عمومی اجازه نمیداد آن را باور کند. با گذشت 17 سال از حادثه 11 سپتامبر بر آن شدیم تا نگاهی به حیات این شبکه تروریستی جهانی و ارتباط آن با بزرگترین سرویس جاسوسی جهان داشته باشیم تا در نهایت بتوان درک درستی از این حادثه و ارتباط القاعده با CIA به مخاطب داد. درباره حادثه 11 سپتامبر باید متذکر شد که هر چه از روز این حادثه فاصله میگیریم اسناد و اظهارات گوناگونی در رد این عملیات به شکل مستقل از سوی القاعده منتشر میشود که خود میتواند باطن سناریوی سپتامبر 2001 و استفاده ابزاری آمریکا از القاعده را بیش از پیش عیان کند. در دوران اشغال افغانستان از سوی قوای ارتش سرخ شوروی و با بالا گرفتن شدت درگیری در افغانستان تعداد قابل توجهی ازگروههای جهادی رادیکال در این جغرافیا شکل گرفت که بر اساس اسناد موجود تنها هدف آنها مقابله با نیروهای متجاوز شوروی یا همان سربازان مارکس در این اقلیم بود.
ابزار جنایت یانکیها
در این میان آژانس اطلاعات مرکزی ایالات متحده بر اساس خط ماموریتی خود در مقابل شوروی سناریویی طراحی کرد تا از طریق یک خط ارتباطی بتواند با مجاهدان در افغانستان ارتباط بگیرد. هدف از این ارتباط سازماندهی و هدایت یک تشکیلات ایدئولوژیک در افغانستان برای مقابله با شوروی بود. تشکیلاتی که با پایان بحران اشغال افغانستان بتوان از آن به صورت چندمنظوره برای رسمیت بخشیدن به تجاوزگری آنگلوساکسونها و نسلکشی آمریکاییها استفاده کرد. این وقایع در حالی اتفاق میافتاد که با گذشت تنها چند سال از آغاز دهه 1980 میلادی و با بررسی گروههای موجود، افسران سیا به این نتیجه رسیدند که میتوانند با تشکیلات القاعده در افغانستان ارتباط بگیرند. تشکیلاتی که با اعمال چند تغییر میتوان برای سالهای متمادی از آن بهرهبرداری کرد. سازمان القاعده در افغانستان از نیروهای بومی تشکیل شده بود که این مساله باید با یک تغییر از حالت یکدست بودن درآمده و لوگاریتم تشکیلاتی جدیدی را به عنوان مشی اصلی خود در دستور کار قرار میداد. از آنجایی که نیروهای این سازمان از ایدئولوژی وهابی و در برخی موارد حنبلی برخوردار بودند، سیا باید از کانال علمای دینی و برادران منتسب به آنها در جهت تغییر ساختاری استفاده کند. تزریق شبکه عرب زبان به القاعده و ظهور اشخاصی چون اسامه بن لادن و ایمن الظواهری در کنار عناصر تشکیلاتی عربزبان که باعث شد القاعده در ساختار از 2 بستر نیروهای انصار (بومی) و مهاجرین (عرب زبانان حاشیه خلیجفارس و شمال آفریقا) تشکیل شود به این سناریوی آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا باز میگردد. ارتباط سیا با القاعده با هدف مقابله با شوروی ادامه پیدا کرد و این تغییر ساختار باعث شد این تشکیلات در بحران بوسنی و هرزگوین حضور پیدا کند. در ایام جنگ بوسنی و بعد از توافق دیتون در نوامبر 1999 اختلافاتی در القاعده بر سر چگونگی تقابل با دشمن و به طور خاص در تعریف از دشمن به وجود آمد. این سازمان که تا چندی پیش با متجاوزان شوروی درگیر بود حالا خود را در عمق اروپا میبیند که این مساله تاثیر بسزایی در فرآیند حیات و اقدامات این گروه داشته است. به اعتقاد برخی کارشناسان حوزه تروریسم، حضور القاعده در اروپا نهتنها تصمیمی از طرف این سازمان تروریستی نبوده، بلکه خود سناریوی دیگر از سوی سیا برای هدایت این تشکیلات بوده است. به گفته برخی سران این سازمان تروریستی، در ایام حضور در بوسنی برخی ارکان ردهبالای این سازمان به اسنادی دست پیدا کردهاند که خبر از حمله آمریکا به افغانستان و سرنگونی صدام در عراق میدهد. اسنادی که هیچگاه چگونگی دسترسی مقامات ارشد القاعده به آن مشخص نشده و تاکنون هیچ سندی مبنی بر فعالیت بخش پنهان و اطلاعاتی القاعده برای تهیه آن منتشر نشده است. بعد از حضور القاعده در اروپا که به جذب قابل توجهی از عناصر اروپایی منجر شد این سازمان توان خود را گسترش داد. دیگر القاعده به جغرافیای شبهقاره، جنوب آسیا و مناطق عربزبان آفریقایی محدود نمیشد و توانسته بود تا عمق اروپا نفوذ کند؛ مسالهای که به گفته برخی کارشناسان مسائل امنیتی بدون پشتیبانی سیا و جامعه اطلاعاتی غرب غیرممکن بود. از سوی دیگر کادر مرکزی این سازمان در افغانستان که میزبان شبکه جدیدی از مهاجران عرب بود، مهرهای به نام «ابومصعب الزرقاوی» را در خود میدید. عنصری مهاجر که توسط ابومحمد المقدسی در اردن آموزش دیده و بعد از دستگیری و سپری کردن دوران محکومیت، خود را به افغانستان رسانده بود. درست در ایامی که برخی عربزبانان در افغانستان در دوره آموزش تشکیلاتی به سر میبردند، حادثه 11 سپتامبر توجه رسانههای جهان را به خود جلب کرد. حادثهای که منجر به لشکرکشی و تجاوز آمریکاییها به افغانستان شد. در شرایطی که برخی کارشناسان مسائل امنیتی معتقدند عملیات 11 سپتامبر را القاعده اجرا کرده اما این سناریویی طراحی شده از سوی سیا بود و این کمپانی جاسوسی با هدایت القاعده به اروپا و مهندسی شبکه این سازمان تروریستی توانست عملیات 11 سپتامبر را مهندسی کند. این در حالی است که تجاوز به خاک افغانستان آغاز شده و بهانه برای نسلکشی و نقض تمامیت ارضی این کشور با عنوان مبارزه با تروریسم کلید خورد. در این میان ابومصعب و شبکه تحت مسؤولیت وی به عراق مهاجرت کردند تا در آنجا بتوانند در اقلیم، شبکه القاعده عراق را سازماندهی کرده و آموزش دهند. سازمان تروریستی تکفیری القاعده با حضور در اروپا متوجه شد باید تشکیلات خود را همچون ویروس به شکل لکهای گسترش دهد. هدف از اجرای این خط ماموریتی کاهش توان مقابله با آن و ایجاد شبکهای جهانی با ویژگیهای تشکیلاتی بود. تنها 2 سال بعد از تجاوز به افغانستان خبر لشکرکشی ارتش آمریکا به همراه ناتو به عراق منتشر شد. درست در ایامی که ابومصعب الزرقاوی توانسته بود تشکیلات خود را با نام القاعده عراق (القاعده الجهاد فی بلاد الرافدین) راهاندازی و عملیاتی کند. در واقع اینجا هم بهانهای جز وجود سلاحهای کشتار جمعی برای جنایتکاران آمریکایی و نسلکشی در عراق پیدا شد و آن مبارزه با تروریسم و القاعده بود. در این مدت بسیار کسانی بودند که نام این سازمان تروریستی را بارها از رسانهها شنیدند و گاه در اقداماتی همچون مادرید اسپانیا، منچستر انگلیس و عملیات بلژیک به شکل مستقیم با القاعده مواجه شدند. بروز و ظهور القاعده در غرب به سالهای 2001 تا 2011 برمیگردد؛ سالهایی که نیروهای اسلامگرای غربی (و نیروهای اسلامگرای مهاجرت کرده به غرب) یا با ارتباط و جذب مستقیم وارد فعالیت سازمانی شدند که در نهایت به شکل مستقیم به صفوف القاعده پیوستند یا آنکه خودشان اقدام به عملیاتهای منفرد، منتها با اسم سازمان القاعده کردند.
تشکیلاتی در عمق قاره سبز
در واقع در حد فاصل این سالها در غرب 2 نوع ارتباط، جذب و عملیات اجرایی شده است که در نوع اول شاهد عضوگیری، پرورش و هدایت مستقیم تشکیلاتی از سوی سازمان القاعده و در شکل دیگر عملیاتهای انفرادی منتسب به این تشکیلات هستیم. مثلا در سال 2004 در مادرید و در سال 2005 در لندن، نیروهای جذب شده به القاعده به شکل کاملاً تشکیلاتی اقدام به عملیاتهای انتحاری در متروی این دو شهر کردند که موجب کشته شدن صدها نفر شد. عملیاتهای خارجی القاعده در حالی با اختلال روبهرو شد که برخی تلاشها درباره این عملیاتها شد و به دلیل عدم هماهنگی میان مسؤولان القاعده به شکست انجامید. یکی از جدیترین این طرحها، تلاش «نجیبالله زازی» برای حمله به سیستم مترو در تونلهای زیرزمینی نیویورک بود. این قضیه بیش از هرچیز نشانگر توان القاعده در آموزش افراد برای انجام عملیات و حمله در سرزمین مادری خودشان بود. بعد از ضربه شدیدی که القاعده در تورابورای افغانستان متحمل شد، بخش مرکزیت سازمان القاعده به جای برنامهریزی و انجام حملات خارجی، به روش «گستراندن تفکر و نگاه القاعده» روی آورد و تبدیل شدن از وضعیت سخت به نرم را در دستور کار قرار داد.
بحران شام و عراق
در 10 ساله بعدی حیات القاعده بعد از 11 سپتامبر این سازمان طرح تحول تشکیلات و فعالیتهای خود را دنبال کرده و این موضوع تا جایی ادامه پیدا کرد که در سوریه و بحران تروریستی غرب آسیا به آستانه تکمیل نهایی خود رسیده است. پس از عراق موضوع اشغال سوریه از سوی سرویسهای غربی- عبری - عربی کلید خورد؛ سناریویی که با هدف قطع ارتباط محور مقاومت، جغرافیای شام را هدف گرفته بود. در این میان یار قدیمی و سازمانی تروریستی با نام القاعده به عنوان اهرم میدانی سرویسهای مذکور انتخاب شد. سازمانی که توانسته بود از نیروهای بومی و مهاجر، شبکه تشکیلاتی گستردهای را ایجاد کند و توان لازم را برای جنگ شهری و اقدامات تروریستی داشته باشد. این سازمان به دلیل ماهیت ایدئولوژیک خود و همچنین چهره مبارز و جهادی (تروریستی) که از سوی رسانههای غرب به افکار عمومی در جهان مخابره کرده بود، میتوانست ارتباط زیادی را با شهروندان سوریه برقرار کند تا در نهایت بتواند با الحاق به بخش عراق خود که از سوی بازماندههای بعث در حال تقویت بود، تهدیدی جدی برای مقاومت، منطقه و در نهایت جامعه جهانی باشد. با افزایش شدت درگیری در سوریه و بروز اختلافاتی میان شبکه جولانی (مسؤول القاعده سوریه) و بغدادی (القاعده عراق) شاهد شکلگیری داعش در سوریه و عراق بودیم. موضوعی که در نهایت اختلاف میان شبکههای القاعده را افزایش داد و توانست قدرت تقابل نیروهای مقاومت را افزایش دهد. کارنامه 7 ساله جنگ سوریه نشان میدهد القاعده نهتنها به عنوان ابزاری مهم از سوی واشنگتن، تلآویو و ریاض مورد حمایت و هدایت است، بلکه شاید بیانگر ماهیت عملیات سپتامبر 2001 نیز باشد. در آخر باید متذکر شویم در این سالها و با گذشت 18 سال از 11 سپتامبر برخی کارشناسان و مقامات سیاسی- امنیتی در آمریکا در اشکال مختلفی به ارتباط سیا با القاعده و پشتیبانی واشنگتن، تلآویو و ریاض از این شبکه تروریستی جهانی اذعان کردند. در واقع نگاهی گذرا به ملیت سعودی عاملان 11 سپتامبر و ارکان این سازمان تروریستی و همچنین واکنش آمریکا در تقابل با این تشکیلات خود خبر از همکاری تنگاتنگ میان آنها میدهد که از سرمایهگذاری در اواسط دهه 1980 میلادی تاکنون ادامه دارد.