مصادیق تکان‌دهندۀ ترورهای منافقین

Rooyeshborhan

سیدمحمدجواد هاشمی‌نژاد، دبیرکل بنیاد هابیلیان در سلسله جلسات مدرسۀ مجازی رویش اندیشۀ اندیشکده برهان، به بازشناسی ماهیت و اقدامات گروهک منافقین با موضوع «مروری بر ناگفته‌های سال ۶۷» پرداخته است. در دومین جلسه از این سلسله جلسات به برشماری تعدادی از مصادیق تکان‌دهندۀ ترورهای منافقین پرداخته شده که در ادامه صوت پیاده شدۀ آن تقدیم می‌شود.

مروری بر جلسه اول

در جلسه گذشته مروری مختصر داشتیم به شکل‌گیری گروهک منافقین یا سازمان مجاهدین خلق. توضیح داده شد در چه شرایطی سازمان مجاهدین خلق شکل گرفت. شرح مختصری از شکل‌گیری منافقین، ایده‌ها، افکار، ایدئولوژی و عملکرد آنها تا سال ۶۰ گفته شد. گفته شد حضور بنی‌صدر، اولین رئیس‌جمهور بعد از انقلاب، این فرصت را به منافقین داد تا با او متحد شوند. چون بنی‌صدر قدرت‌طلب بود. به‌دنبال قدرت‌طلبی بود. بسیار مغرور بود و از ابتدا هم که رئیس‌جمهور شد با هیئت حاکمه و روحانیت و به خصوص حضرت امام زاویه داشت. اما این زاویه اوایل خیلی آشکار نبود و کم‌کم خود را نشان داد و در عرض یک سال رئیس‌جمهوری که از جمعیت سی میلیونی ایران، یازده میلیون رأی گرفت که رأی بسیار بالایی است، شرایطی را برای منافقین فراهم کرد که در سایه او پنهان شوند و او را همراه با خودشان کنند.

ترور شخصیتی یاران امام

معمولا در حاشیۀ سخنرانی بنی‌صدر اغتشاش ایجاد می‌شد و همه فکر می‌کردند که این اغتشاشات مربوط به سخنرانی‌های اوست. کمتر کسی باور می‌کرد که در پشت این حرکت‌ها و جنجال‌آفرینی‌ها و تشنج ایجادکردن‌ها، گروهکی به نام منافقین باشد. چون بدون آرم و شکل ظاهری حضور پیدا می‌کردند. هم زمان چون قصد ایجاد اغتشاش در کشور را داشتند، به شخصیت‌هایی نظیر شهید بهشتی و شهید رجایی و امثال اینها هجمۀ تبلیغاتی وارد می‌کردند و هر روز با شایعات فراوان و با دروغ‌پردازی‌ها تلاش داشتند جامعه را متشنج و ذهن جامعه را نسبت به این افراد بدبین کنند. کشوری را تصور کنید که دو سال از پیروزی انقلابش گذشته و روحانیت، رهبر انقلابش بوده است. کار را به جایی می‌رساندند که جمعیت در شهرها شعار علیه شهید بهشتی می‌دهد، حتی من در شهر خودمان مشهد شاهد بودم که گروه‌ها و جمعیت‌ها هر روز جلوی دانشگاه‌ها راه می‌افتادند و شعار مرگ بر بهشتی و دیگر یاران امام می‌دادند. این قدر جو و فضا مسموم بود که برای بسیاری از متدینین این شبهه ایجاد شده بود که نکند آقای بهشتی مشکل‌ و همان‌طور که گفته می‌شود سر ناسازگاری دارد. این وضعیت ادامه داشت تا زمانیکه منافقین دست به سلاح بردند و تا خون شهید بهشتی روی زمین ریخته نشد، واقعیات کشف نشد که دشمن آنها کیست و شهید بهشتی کیست؟! بعدها خیانت‌های آنها بیشتر آشکار شد. اما موفق شده بودند فضای جامعه را به سمتی ببرند که برای بسیاری از مردم و حتی متدینین شک و شبهه دربارۀ امثال شهید بهشتی به وجود بیاید. ببینید دشمن چه‌قدر می‌تواند تأثیرگذار باشد، شیوه‌های تبلیغاتی، شیوه‌های جنگ روانی چه اثرات عمیقی در جامعه دارد که ما بعدها هم شاهد آن بودیم. منافقین چون قصد رویارویی با نظام جمهوری اسلامی را داشتند، تمام مهره‌هایشان را قبلاً چیده بودند. برای این که می‌دانستند روزی قرار است در برابر امام و جمهوری اسلامی دست به سلاح ببرند. مهره‌هایشان را در مراکز حساس چیده بودند. هیچ انقلابی را پیدا نمی‌کنید، هیچ کشوری را پیدا نمی‌کنید که مثل ما در عرض یک سال و نیم گروه زیادی از مردم و مسئولین درجه یک‌اش به شیوه ترور به شهادت برسند.

منافقین در تمام ارکان نظام نفوذ کرده بودند

در عرض یک سال گروه زیادی از مسئولین را از دست دادیم. اتفاقاً ترورها از مسئولین شروع شد. بر خلاف خیلی از ترورهایی که در سطح منطقه می‌بینید، که از بعد سیاسی ترورهای ارزشمندی نیست چون از مقامات کشورها بسیار زیاد حفاظت می‌شود و ترورها عمدتاً در حوزۀ حضور مردم است. در بازار است، در کوچه هست،‌ ایست و بازرسی است، در این مناطق است. هیچ کشوری را پیدا نمی‌کنید که در کنار جمع زیادی از مردم که به شهادت می رسند، رئيس دیوان عالی کشور شهید بهشتی، رئیس‌جمهور شهید رجایی،‌ نخست‌وزیر شهید باهنر؛ جمع زیادی از نمایندگان مجلس، جمع زیادی از قضات و جمع زیادی از دیگر اعضای قوا، هم‌پای مردم به شهادت رسیده باشند. این نشان‌دهندۀ دو چیز است: اول اینکه زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد، فضای بسیار بازی را فراهم کرد تا در تمام ساختارهای حکومت‌اش همه بتوانند حضور پیدا کرده و رفت‌وآمد کنند؛ متأسفانه منافقین از این فضا سوء‌ استفاده کردند و مهره‌هایشان را در مراکز حساس چیدند. به عنوان مثال محمدرضا کلاهی کسی که بمب‌گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی تهران را انجام داد و شهید بهشتی را به اتفاق هفتاد و دو نفر دیگر به شهادت رساند، مسئول قرار ملاقات‌های حزب جمهوری اسلامی و شهید بهشتی بود. تمام آن افراد را این فرد دعوت کرد! فردی مورد اعتمادی بود و از این فرصت سوء‌ استفاده کرد. ببینید منافقین تا چه رده‌هایی توانستند به‌خاطر باز بودن فضای کشور این گونه کارها را انجام دهند. تفاوت دیگر هم این بود که انقلاب اسلامی ایران ماهیتش مردمی و به تبع آن مسئولینش نیز مردمی بودند؛ در نتیجه مسئولینش در بالاترین سطوح به شهادت می‌رسیدند. این نشان‌دهندۀ این است که انقلاب اسلامی ایران و حکومت جمهوری اسلامی چه میزان مردمی است. در هیچ جای دنیا پیدا نمی‌کنید که در عرض یک سال هم مسئولین رده بالای کشور به شهادت برسند، هم ائمۀ جمعۀ محوری و بزرگ کشور نظیر شهید دستغیب، شهید صدوقی و آیت‌الله مدنی در کنار مردم به شهادت برسند. حقیقتاً این‌گونه حوادث در تاریخ بی‌نظیر است و ملاحظه می‌کنید که رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر ایران را، معاون شورای عالی امنیت ملی کشور به شهادت می‌رساند. تا چه رده‌ای اینها نفوذ کرده بودند! این نفوذ قطعاً از همان اوایل انقلاب شروع شده بود. این نشان می‌دهد که اینها از اول قصد چنین رویارویی را داشتند که مهره‌های خودشان را در آن سطوح در کشور چیده بودند. دروغ می‌گویند که می‌خواستیم در کشور مشارکت کنیم، نشد و مجبور شدیم دست به سلاح ببریم! تمام نفوذهایی که کرده بودند، افرادی که چیده بودند، کاملاً نشان می‌دهد که از اول قصد چنین رویارویی را داشتند و قصد داشتند تا اساس انقلاب را براندازی کنند. چون اساساً اعتقادی به حکومت دینی و حکومت مذهبی نداشتند. و این خواست مردم بود که این ساختار را چیده شده بود. تقابل شروع شده بود. گروهک منافقین پیش‌بینی می‌کرد با توجه به نفوذی که کرده و افراد درجۀ یک نظام را به شهادت رسانده، در عرض چند ماه حکومت ساقط می‌شود. مخصوصاً این که درگیر جنگ هم بودیم. جنگ عظیمی که صدام علیه ما صورت داد. رئیس‌جمهور خودفروخته‌ای نظیر بنی‌صدر هم در رأس این مملکت بود، تحریم‌های وسیع آمریکا را هم داشتیم؛ قاعدتاً باید با این حرکت‌ها نظام سقوط می‌کرد. شاید اگر با دید مادی به این موضوع نگاه کنیم، پیش‌بینی‌شان زیاد هم بی‌راه نبود و درست در می‌آمد. منتها یک چیز در پیش‌بینی آنها نبود و آن حضور گستردۀ مردم، هم در جبهه‌های جنگ با دست خالی و هم در تقابل با منافقین بود.

 

حضور مردم نقشه منافقین را نقش بر آب کرد

امروزه کشور دارای سیستم‌های امنیتی پیچیده و مستحکمی است که با بسیاری از سرویس‌های امنینی جهان و شاید بالاتر از آن برابری می‌کند؛ اما آن روزها ما چنین ساختارهایی نداشتیم. هر چه داشتیم مردم بودند. هنوز سیستم امنیتی ما شکل نگرفته بود. سپاه پاسداران ما جز مقداری سلاح‌های پیش‌پا افتاده نظیر تفنگ و نارنجک و نظیر اینها چیز دیگری نداشت. سیستم اطلاعاتی ما مردم بودند. گزارش‌های مردمی بود. اینها بود که سیستم اطلاعاتی را تشکیل می‌داد. اینها را منافقین پیش‌بینی نمی‌کردند. چنین ظرفیت عظیم مردمی به کمک نظام آمد و خانه‌های تیمی اینها و مراکز ستادی‌شان یکی پس از دیگری لو رفت و به دست رزمندگان و نیروهای مردمی افتاد و ما حقیقتاً خطر بزرگی را پشت سر گذاشتیم. یکی از ستادهای مهم اینها ستادی بود که نفر دوم منافقین در آن مستقر بود و تمام ترورهای کشور را هدایت می کرد. ما گاهی در روز حدود صد شهید ترور در کشور داشتیم. این‌قدر فضا خطرناک و پیچیده بود. اگر حضور گستردۀ مردم به پشتوانۀ قدرتمند رهبر انقلاب حضرت امام (رحمةالله‌علیه) نبود، این اتفاقی که منافقین پیش‌بینی کرده بودند، پیش می‌آمد. ولی به لطف خداوند و حضور مردم این اتفاق نیفتاد.

منافقین مزدوران صدام

منافقین از این مسئله ناراحت شدند و فرانسه و کشورهای غربی که به آنها ستاد داده بودند به امید این که اینها می‌توانند پیروز شوند و مجدداً‌ آمریکایی‌ها و غربی‌ها می‌توانند ایران را قبضه کنند، تحت حمایتشان این اتفاقات زشت و تلخ افتاد. همین مدعیان حقوق بشر و کسانی که با بهانۀ مبارزه با تروریسم، کشورها را به حمایت از تروریسم متهم می‌کنند، خود به منافقین ستاد دادند و از آنجا تیم‌های ترور را در کشور هدایت کردند، امکانات لجستیکی، رسانه و همه چیز در اختیارشان قرار داده؛ ولی پیش‌بینی‌شان محقق نشد و در تنگنایی مواجه شدند. منافقین وقتی با این تنگنا مواجه شدند، متوجه شدند که در بین مردم جایگاهی ندارند و مردم کسانی بودند که کمر عملیاتی آنها را در داخل شکستند. برای آنها مسجل شد که در داخل کشور هیچ جایگاهی برای منافقین وجود ندارد. بنابراین آبرویی پیش ملت ایران نخواهند داشت و دیگر برایشان مهم نبود چه اتفاقی می‌افتد. لذا در زمانی که صدام با ما در حال جنگ بود به عراق رفتند و بخشی از نیرو و ارتش صدام شدند تا صدام بتواند سربازان این کشور را به شهادت برساند. کمک کنند به صدام برای این که بتوانند همچنان بخش‌هایی از کشور ما را در اشغال خود داشته و به کشورمان صدمه بزند. این سیاه‌ترین خیانتی است که یک گروه می‌تواند در برابر ملتش داشته باشد. این روسیاهی هم نصیب منافقین شد تا در کنار صدام کمک کنند تا او پیروز شود و آنها را دست نشاندۀ خود در ایران قرار دهد، اما به یمن حضور مردم در صحنه، نتوانستند به هدفشان برسند. واقعیت قضیه این است که حضور منافقین در عراق صدمات زیادی به ما زد. تلاش زیادی شد تا از آنجا بسیاری از عملیات‌های رزمندگان ما را لو دهند، مواضع رزمندگان‌مان را لو بدهند، صدام وقتی می‌خواست شهرهای ما را موشک باران کند، گرای اهداف را منافقین به صدام می دادند. بعد از این که موشک‌باران‌ها در شهرها انجام می‌شد، عوامل منافقین گزارش‌ها را جمع‌آوری می‌کردند. موشک‌ها به کجا خورد! چه صدماتی به بار آورد! چه تبعاتی به بار آورد! اینها واقعاً مسائلی است که انسان احساس روسیاهی می‌کند! یکی از اعضای منافقین که حدود بیست‌وسه سال با آنها بود و از این گروهک جدا شده بود می‌گفت: پدرش به او گفته من خودم هم با جمهوری اسلامی میانه‌ی خوبی ندارم، اما شما چرا رفتید با صدام متحد شدید؟! با کسی که با کشورتان می جنگد، با ایران نه به عنوان انقلاب ایران به عنوان ایران و ایرانیت می‌جنگد، خاک وطن‌تان را اشغال کرده! چرا رفتید با او متحد شدید؟! با حکومت ایران به هر دلیلی جنگ دارید، قدرت‌طلب بودید یا به هر شکل می‌خواستید با زور و نه از مسیر مردمی کار را انجام دهید، ولی چرا رفتید با صدام ضدایرانی، صدام ضد این خاک و آب و وطن متحد شدید؟! این که دیگر احتیاجی به اثبات موضوعی نداشت. می‌گفت این قدر فضا را بر ما ملتهب کرده بودند،‌ این قدر فضا را برای ما دو قطبی و رودررویی کرده بودند که ما متوجه نمی‌شدیم چه کار می‌کنیم؟‌! می‌گفت اینقدر مشغول مبارزه با جمهوری اسلامی بودیم که فراموش کرده بودیم سازمانی که ایجاد شده برای مبارزه با امپریالیسم، در کنار چه کسانی نشسته‌است. احساس نمی‌کردیم حرفی که می‌زنیم، کنارمان اسرائیل و آمریکا نشسته‌اند و برایمان دست و هورا می‌کشند.

منافقین رودرو با مردم

این اتفاق بارهاوبارها در مقاطع مختلف رخ داده است. گاهی رویارویی‌ها به قدری شدید هست که طرف هیچ کسی را و هیچ فردی را جز نقطۀ مقابلش نمی‌بیند و دست به اقداماتی می‌زند که دشمن این آب و خاک و کشور، دشمن این مردم هم، همان را می خواهد. این را ما در سال ۸۸ هم ملاحظه کردیم. منافقین در زمان جنگ دست به چنین ترورها و کشتارهای وسیعی زدند که عامۀ مردم را هم شامل شد. مسئولین را هم شامل شد. بعضی از جنایت‌ها روی هر چه جانی هست سیاه کرده است. یک نمونه را مثال می زنم. در مقطعی منافقین به این نتیجه رسیدند حالا که مسئولین را هم زدیم، مردم اجازه نمی‌دهند که چنین اتفاقاتی بیفتد و شهر به سمت اغتشاش برود، بنابراین باید چه کنیم؟‌ باید مردم را از صحنه خارج کنیم! راهش هم این است که در هر محله‌ای بگردیم و کسی که مورد اعتماد مردم است، او را هم بکشیم. اصطلاحاً می‌گفتند باید سر پنجه‌های حکومت را در هر شهر و محله و کوچه و خیابان بزنیم! ببینید با این استدلال بایستی چقدر انسان کشته شود و لذا دست به ترورهای وسیع در کوچه و بازار و خیابان زدند. هر کسی که شکل و شمایل حزب‌اللهی داشت و یا ممکن بود به ظاهر چنین وضعیتی داشته باشد، گروه‌های ترورشان موظف بودند او را به شهادت برسانند. در مقطعی اتوبوس شهری را آتش زدند. اتوبوس شهری را معمولاً چه کسی سوار می‌شود؟ جز ملت مظلوم و مردم مستضعف جامعه. اتوبوس را با بمب آتش‌زا، آتش می‌زدند، یعنی منفجر می‌کردند. این آتش وسیعی در اتوبوس ایجاد می‌کند. وقتی این آتش ایجاد می شد، جوان‌ها موفق به فرار می‌شدند اما پیرزن‌ها و پیرمردها و بچه‌ها می‌ماندند. در شیراز مادر و فرزند چند ماهه‌اش در بغل همدیگر زنده‌زنده سوختند و این جانیان بالفطره حتی عذرخواهی نکردند، حتی نگفتند اشتباه کردیم، قرار نبوده که این چنین بشود! و اسم عملیات را هم گذاشتند عملیات قهرمانانه. اگر ما امروز به گروهی چون داعش جانی می‌گوییم، چنانچه عملکرد منافقین را بررسی کنیم متوجه می‌شویم که پیش از این از حیث جنایت داعش وجود داشته است. اگر بخواهم بشمارم، موارد زیادی هست. به عنوان مثال اینها سه تا از پاسداران را ربودند و به خانه‌های تیمی‌شان برده و سر آنها را پوست کندند و زنده‌زنده دندان‌هایشان را کشیدند و هر بلایی که حساب کنید سرشان درآوردند، حقیقتاً روی هر چه داعشی است در کشور سفید کردند. همین مزدورانی که امروز تحت حمایت کنگرۀ آمریکا و بسیاری از شخصیت‌های غربی هستند. روسیاه‌تر از آنها هم حامیان‌شان هستند که معتقدند در ایران باید (از دید آنها) دموکراسی ایجاد شود و راه رسیدن به دموکراسی را هم این گروه‌های رو سیاه معرفی می‌کنند.  

پایان جلسۀ دوم


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29