نهضت مشروطه از مقاطع مهم و عبرتانگیز تاریخ معاصر ایران است که گروهها و جریانهای سیاسی و اجتماعی از جمله منافقین به فراخور فهم خود به آن میپردازند. اما فهم تاریخی آنها از مشروطه آلوده به چند کژروی از جمله موارد زیر است:
الف - نگاهی که به شدت گزینشی است. منافقین تنها قسمتهایی از نهضت مشروطه را که میپسندند و به آنها نیازمندند مصادره به مطلوب کرده و آنها را دیده و فریاد میکنند.
ب -در فهم عمیق و صحیح نیروها، حوادث و عوامل کیفی مشروطه ناتواناند: چرا که نتوانستند خود را از آفت منابع یکسویه و سلطهگرانه تاریخنگاری حامیان مشروطه غربی که در آن قرائت مشروعهخواهان مهجور مانده است برهانند.
ج – علاوه بر این ناتوانی، اسیر فلسفه تاریخ مارکسیسم بودند، خصوصا آنجا که میخواستند نیروها را تحلیل کنند و ویژهتر وقتی معاصرسازی کنند.
محصول چنین کژرویهایی آن شد که خود را علیرغم تفاوتهای بنیادین، وارثان اصیل مجاهدان مشروطه و بهخصوص ستارخان بدانند.[1] وارثان تفنگ مجاهدان مشروطه که آن را در مبارزه با استبداد و حراست از انقلاب اسلامی به کارگرفتهاند. در حالیکه ستارخان زمین تا آسمان با آنها متفاوت بود.
1- ستارخان گوش به فرمان مرجعیت داشت، او بارها از خواستههای بر زمین مانده آنها گلایه کرده و حتی اولتیماتوم داده بود. اما منافقین اعتقاد و امیدی به این سنگر مقاوم نداشتند و خود مستقلانه دستاندرکار تدوین ایدئولوژی شدند که ماحصلش التقاطی شد که بر درب مکتبخانه کمونیسم میکوبید تا اذن ورود گرفت و اعضای مُصر بر مسلمانی را قربانی این مرحله جدید کرد.
2- تفنگ ستارخان برای امنیت و آرمان ایران و ایرانی به دوش کشیده شد و نه مانند تیغ منافقین که به قصد سلاخی هموطنانش برای اهداف قدرتطلبانه به کار رفت.
3-ستارخان توسط ایادی جناح غربزده حذف شد نه مستبدین و نه غریبتر مشروعهخواهان که منافقین مدعی آن بودند و نیروهای مکتبی را با این چماق میکوبیدند.
اما مهمترین بهرهبرداری منافقین از مشروطه و ستارخان، مسئله خلع سلاح بود. خلع سلاح را آغاز شکست مشروطه میدانستند،[2] در حالیکه نطفه شکست مشروطه را دستهای پنهان وابسته به لژهای فراماسونری و غربگرایان بستند و با کنارزدن روحانیت با ابزارهای ترور، انزوا و اعدام، نهضت را از آرمانهای اصیل آن خالی کردند. به عبارت دیگر سرنخ سرنوشت شوم مشروطه نه در پارک اتابک بلکه آنجاست که مامن مشروطهخواهان از حرم عبدالعظیم و حرم حضرت معصومه به باغ سفارت انگلیس تغییر مکان داد. دلدادگان و جاسوسان غرب بودند که قدرت را انحصاری برای خود و ایران را کشوری وابسته در مدار استعمار میخواستند و چون ستارخان در آن پازل نبود، در توطئه پارک اتابک(خلع سلاح) از میدان به در شد.
به هر حال از آنجا که منافقین زادگاه تاریخی، عقیدتی، سیاسی و تشکیلاتی خود را حرکت ستارخان میدیدند[3] و خلع سلاح او و یارانش را شکست مشروطه، بارها هشداردادند که خلع سلاح سازمان به مثابه به مسلخ بردن انقلاب خواهد بود، چرا که ارتش همچنان غیرانقلابی است[4] و سازمانهای اصیل انقلابی که خود را بهترین مصداق آن میدانستند باید از انقلاب حراست کنند. بنابراین«سنت سیئه خلع سلاح»را یک طرح امپریالیستی با کمک مرتجعان و انحصارطلبان داخلی قلمداد میکردند.
منافقین برای اقناع و نیز تهدید بیشتر مردم و حاکمیت از خلع سلاح خود، مصادیق دیگری هم میآوردند: از جمله قیام تنگستانیها به رهبری رئیسعلی دلواری که آن را هستههای خودجوش ارتش خلق نامیدند، داشتن سلاح مهمترین مسئله عنوان میشد. قیامی که صاحبان قدرت به اتهام اخلال و خرابکاری آن را سرکوب کردند. [5]سرکوب نهضت جنگل و قیام خیابانی را نیز در همین مدار و منظومه میدیدند. همچنانکه خلع سلاح عشایر توسط رضاشاه را در تکمیل دیکتاتوریاش، پشتوانه دیگری برای مسلح ماندن خود تلقی میکردند. در تمام این مصادیق تاریخی خود را ستارخان، رئیسعلی دلواری، میرزاکوچکخان، خیابانی و عشایر جنوب و مصداق مجری خلع سلاح و سرکوب را حاکمیت جمهوری اسلامی و نیروهای مکتبی میدیدند. در حالی که نه ستارخان، نه رئیسعلی، نه میرزاکوچکخان و نه عشایر قشقایی دستی در دست دشمنان مردم و ایران و دستی تا مرفق در خون بیگناهان نداشتند. به هرروی گروهک منافقین ماجرای پارک اتابک را دوست دارد چون میتواند از آن بهرهگیری کند، هرچند دو سوی ماجرا را کاملاً اشتباه گرفته است.
بحث دیگری که منافقین از مشروطه بیرون کشیده و به سالهای بعد از انقلاب آوردند مشروعهخواهی بود. نماد مشروطه مشروعه، شیخ فضلالله نوری از علمای پیشتاز در پیروزی مشروطه بود. پس از روشن شدن انحرافات برخی مدعیان مشروطهطلبی و تلاش آنها برای نفوذ در ارگانهای تازه تاسیس مشروطه و تغییر ریل نهضت، تمام تلاش خود را برای بازگرداندن جریان امور بر مدار آرمانها انجام داد، اما چون فضاسازی و هجمه پرحجم تبلیغات غربگرایان مانع از آن شد که استنادات قرآنی، روایی و عقلی تضاد برخی از ادعاهای غربگرایان با اسلام شنیده شود، با آن نوع مشروطه مخالفت کرد. مخالفان شیخ را با ترفندهای بسیار، حامی استبداد و مخالف مشروطه نمایانده و آن قدر هیاهو کردند که فریادهای روشنگرانه شیخ به جایی نرسید. سلطه مخالفان او بر جریان تاریخنگاری مشروطه و نیز نگاه قالبی و دُگم منافقین که متاثر از مارکسیسم بود اجازه شناخت صحیح شیخ را به آنها نداد. به همین جهت در نگاه آنان نیز شیخ و مشروطه مشروعهای که او میخواست، مصداق قرآن به نیزه کردن معاویه در برابر قرآن ناطق(مشروطه)معرفی شد. [6]کار شیخ از نظر منافقین ارتجاع محض بود و منش او در تضاد کامل با اسلام حسینی قرارداشت.[7] این نوع قضاوت کردن شیخ، علاوه بر دو دلیل ذکرشده، ناشی از کمکاری منافقین در مطالعه تاریخ نیز بود: چرا که با مطالعه اسناد باقیمانده و از جمله لوایح شیخ فضلالله، با این شدت و غلظت نمیشد او را مفتی قتل مشروطهخواهان لقب داد.[8] شیخ نه با مشروطه(چنانکه بارها فریاد زد) که با خائنان و دینستیزان نقابزده پشت ادعای مشروطهخواهی مشکل داشت[9] که در نهایت با آوردن رضاخان به اهداف دینستیزانه و استقلال بر باده خود رسیدند. در معاصرسازی مشروعه و شیخ فضلالله، جمهوری اسلامی و نیروهای مکتبی به جای آنها نشانده شد. در تقابل مشروطه و مشروعه، خودشان میشدند نیروهای اصیل انقلاب و مجاهدان خالص و آزادیخواه مشروطه و نیروهای مکتبی و روحانیت هم سمبل ارتجاع و واپسگرایی و انحصارطلبی و تازه به دورانرسیدگی میشدند: القابی که نثار شیخ و همفکران او میکردند. سازمان خود و برداشتش از اسلام را(همان که راه به مارکسیسم برد) اسلام مترقی و اسلام روحانیت را ارتجاعی میخواندند. جمهوری اسلامی هم میشد نماد استبداد محمدعلیشاهی و مامن مرتجعان که نه تنها دستاوردهای خونین مردم را به باد میدهد بلکه چهره اسلام اصیل را مانند شیخ فضلالله مخدوش کرده و راه را برای امپریالیسم جهانخوار آمریکا آماده میکند.[10]
نقش انگلستان در مشروطه نیز به آمریکا در مواجهه با انقلاب اسلامی داده شد. منافقین به گمان آنکه انقلابیترین سازمان موجود هستند و از همان ابتدا با آمریکا سرشاخ شدهاند خود را مهمترین سد مقابل آنان به حساب میآوردند[11] و از این جهت مدام حاکمیت را متهم میکردند که تضعیف سازمان مساوی با پیروزی آمریکاست،[12] بیخبر از آنکه مدتی بعد خود به عنوان نوکر آمریکا در مسیر نابودی انقلاب و مردم گام خواهند برداشت.
پینوشت:
[1] - مجاهد، فوق العاده شماره 7: ص2
[2] همان
[3] همان: ص1
[4] همان، شماره32: ص4
[5]همان
[6] همان، شماره 5: ص11
[7] همان، فوق العاده شماره 7: ص2
[8] همان، شماره 105: ص6
[9] مجله خاطرات وحید، ش19: ص8
[10] مجاهد، شماره 5: ص11
[11] همان، شماره103: ص20؛ همان،شماره 104: ص2؛ شماره 100: ص3
[12] همان، شماره105: ص2