مروری بر شگرد تبلیغاتی سازمان مجاهدین خلق در ایران

اردوان روزبه

به خدا رجوی پسرخاله من نیست

ابتدا با یک تلفن آغاز شد. از من خواست بر روی مسنجر یاهو با او تماس داشته باشم. با آیدی سپیده. او که خودش را در مکالمه مهناز معرفی کرد، از من خواست که در مورد برنامه‌ای برای یادمان خواهر مرحومش به او کمک کنم...

این شروع ماجرا برای مدیر یک شرکت تبلیغاتی و بازرگانی در ایران بود. او نمی‌دانست که به زودی توسط دادگاه انقلاب به جرم تبلیغات علیه جمهوری اسلامی و همکاری با گروه‌های الحادی محاکمه خواهد شد. اما داستان را از زبان خود او بشنوید. نامش علی اکبر «خ» است:

«اسمش را گذاشته بود مشهدی‌زاده. تلفن زد و خواست که اگر ممکن است بر روی چت با هم تماس داشته باشیم. ظاهرن شماره‌ام را از روی وب سایت شرکت برداشته بوده. راستی فکر کنم اسم کوچکش بود.

گفت که: من در سوییس دانشجو هستم. خواهرم چند سال قبل در یک تصادف رانندگی، فوت کرده. ما می‌خواهیم برای سالگرد او، در سطح شهر مثلن دور و بر حرم امام رضا، بلوار وکیل آباد و یا خیابان آبکوه عکس و پوستر بزنید و خرما برایش خیرات کنید. البته پوسترها را در سر کوچه‌ها بچسبانید بطوری که اسم آن مشخص باشد و عکس بگیرید و برای من بفرستید، مادر من الان در حال احتضار است، دارد می‌میرد و این‌ها را می‌بیند و خوشحال می‌شود.

Sazman03

من هم عِرق ایرانی‌گری‌ام، گل کرد. یک هم‌وطن در آن سوی آب، دلش برای ایران یک ذره شده، دسترسی هم ندارد که بیاید یا به هر دلیلی نمی‌تواند بیاید حتا سیاسی هم که باشد برایم مهم نیست. با خودم فکر کردم اگر تراکت یادبود فوت خواهرش را بچسبانیم به دیوار، مگر چه اشکالی دارد.

راستش پای اینترنت که داشتم چت می‌کردم، یک لحظه بغض گلویم را گرفت. دلم برایش سوخت که چرا آنقدر وضعیت ناجوری دارد که نمی‌تواند به ایران بیاید. می‌گفت:... وضع مالی‌ام خوب نیست، من اینجا دانشجو هستم. درآمدم هم خوب نیست. کل پس‌اندازی که کردم، حدود ۳۰۰-۴۰۰ دلاری است که می‌خواهم برای شما بفرستم تا این‌کار را بکنید...

من هم به او گفتم که من برای خودم سود نمی‌خواهم ولی شرکت بازرگانی ما طوری است که نمی‌شود گفت مجانی کار کنند بنابراین حداقل را از شما می‌گیرم. شما ۲۰۰ دلار بدهید.

البته از او خواستم که عکس خواهرش محجبه باشد که وقتی فرستاد دیدیم با حجاب است. ما گفتیم که یک کار انسانی انجام می‌دهیم، تازه سنگ تمام هم گذاشتیم. رفتیم جعبه‌ی خرما گرفتیم، عکس او را گرفتیم و روی قاب و سینی گذاشتیم و دادیم دست یک نفر تا دور حرم توزیع کند و برای شادی مادرش هم، همانطور که گفته بود فیلم و عکس گرفتیم و برایش فرستادیم. او هم تشکر کرد.

چندی بعد گفت که یک کار دیگر هم می‌توانید برای من انجام دهید؟ گفتم چه کاری؟ گفت تولد یک عده را می‌خواهم برایم تبریک بگویید. برایم خیلی مفهوم نبود، اما چون چیز خاصی نبود باز هم پذیرفتم. مثلن چند تایی را برداشتیم بردیم کنار خانه‌ی رفیقمان چسباندیم. یکی دو تا عکس گرفتیم فرستادیم.

اما قضیه که ادامه داشت یک روز نیروی انتظامی یکی از پرسنل ما را که مشغول چسباندن عکس‌ها بود، دستگیر می‌کند. مرا هم احضار کردند به این نیرو. ماموری که با من صحبت می کرد گفت: آقا شما می‌دانید این چه کسی است؟ گفتم: نه. چه کسی بوده؟ گفت: این خواهر مسعود رجوی است، این یکی دیگر خود مسعود رجوی است و یا اینکه عکس سرش بالای این بدن مونتاژ شده، فلان آدم در سازمان مجاهدین است».

در یکی از تراکت‌های تبریک که به سفارش شرکت Orient advertising studio که توسط خانم مهناز و با آدرسی در سویس است و برای عید قربان تهیه شده، عکس مسعود رجوی با لباس احرام دیده می‌شود. علی‌اکبر می‌گوید: تاکنون عکسی از رهبر این سازمان ندیده و کسی را هم از آن‌ها نمی‌شناسد. او با تفهیم اتهام در دادگاه انقلاب به جرم تبلیغ علیه نظام، به سفارش دهنده برای این رفتارش اعتراض می‌کند که در پاسخ نامه‌ای را دریافت می‌کند که در بخشی از آن اشاره شده:

منظورتان چیست؟ شما بنا بوده از تراکت‌ها فيلمي كوتاه بفرستيد ولی ار فيلمي كه خودتان تهیه کردید هم دريغ كرديد. این کار اصلن سیاسی نبوده و هر کس گفته به شما دروغ گفته است. مگر چه كارخلافي كرده‌ايد؟ این تقریبن آخرین نامه‌ای است که بدست او از طریق خانم مهناز در سوییس می‌رسد. چرا که دیگر پاسخ نامه‌های او را نمی‌دهد.

علی اکبر ادامه می‌دهد: «از این‌که ما را دور زدند خیلی ناراحت شدم. روز اول می‌گفت، آقا، ما می‌خواهیم این عکس مسعود رجوی را ببریم بزنیم در خیابان، آیا می‌روید بزنید یا نه؟ یا من می‌گفتم می‌روم ولی ده میلیون بده یا این‌که می‌گفتم نمی‌روم. با عقل تصمیم می‌گرفتم که آیا این‌کار را بکنم یا نکنم. نه این که از سر دل‌سوزی بروم و انجام بدهم،‌بعد فردا نیروی انتظامی مرا بگیرد و پرونده تشکیل دهد؛ در ۳۲ سال عمری که از خدا گرفته‌ام، هنوز پایم به پاسگاه باز نشده. بعد به دروغ می‌گویید، مادرم در حال مرگ است. تو بیا، عکس تراکت تسلیت خواهر مرحومم را آماده کن و به من بده، تا آن را به مادرم نشان بدهم تا یاد ایران بیفتد.

به هر صورت سازمان مجاهدین خلق در سایت خود در بخش‌هایی اشاره به عکس‌ها، تصاویر و فیلم‌هایی می‌کند که در آن هواداران داخل ایران با نصب پوستر و تراکت و پوشیدن لباس با آرم سازمان از آنها حمایت کرده‌اند.

از سویی دیگر سایتی موسم به ایران دیده‌بان با استناد به اظهارات برخی از اعضای این سازمان که بریده اند به روش‌های تبلیغاتی این سازمان در داخل کشور اشاره می‌کند.

اما این تنها مورد نیست. در طول ماههای گذشته چندین نفر از سوی عوامل انتظامی و امنیتی در ایران به دلیل این کار دستگیر شده‌اند. اگرچه که این دستگیری‌ها نشان از این دارد که روش سازمان برای آنها لو رفته است اما سازمان و یا طرفدارانش حاضر به تغییر استراتژی تبلیغات خود نیستند.

اکثر دستگیر شده‌گان کسانی‌اند که عکس‌های مجالس ترحیم، تبلیغ شامپو، تراکت بازگشت از حج و مواردی از این دست را نصب می‌کرده‌اند و اساسن نمی‌دانستند کارشان بخشی از پروسه تبلیغاتی سازمان در داخل ایران است. به هر صورت عکس‌های جوانی مسعود رجوی یا مریم یا موسی خیابانی که برای بسیاری از نسل جوان‌ها، تقریبن ناآشنا است، بخش لاینفکی از این تصویرها، پوسترها و عکس‌های روی شامپوها بوده است.

در جایی نقل می‌شد که در یکی از تظاهرات‌های دانشجویی، خانمی از یکی از سی‌دی فروش‌های میدان انقلاب تهران می‌خواهد با گرفتن چهل هزار تومان عکس خواهر دانشجوی مرحومش را در این تظاهرات بالا ببرد. او نیز با گرفتن این عکس در میان دانشجویان اقدام به بالا بردن عکس می‌کند که با حمله دانشجویان مواجه می‌شود و در نهایت حین تحویل به ماموران نیرو انتظامی اظهار می‌کند که نمی‌داند این عکس کیست. او تاکنون نام مریم رجوی را هم نشنیده است.

کاظم «ک» یکی دیگر از کسانی است که با این موضوع دست به گریبان شده، او مدیر بازرگانی یک شرکت تبلیغاتی است: «... حدود یک ماه و نیم یا دو ماه پیش، یک تماس تلفنی داشتیم که از ما خواستند اطلاعات ریز را راجع‌ به برپا کردن یک بالن بادی تبلیغاتی در یک نقطه‌ی سطح شهر، در حد یک تا سه روز را قیمت‌دهی کنیم.

این تلفن از سوئد با نام سرکار خانم آلاله اشرفیان زده شد. کمی جدی‌تر که شد ایشان به این‌ صورت که یک خانواده‌ای ایرانی، مقیم سوئد هستند و در ایران کسی را ندارند، یک فرزند خردسالی دارند که حدود دی ماه به دنیا آمده و بعد از مثلن پنج – شش سال زندگی، دچار سرطان شده، که باز در سی‌ام دی ماه، شفا پیدا کرده و حالا می‌خواهند به همین مناسبت برای شادی‌اش بالنی را در ایران هوا کنند. البته تناقض‌هایی هم داشت. یک بار این خانم می‌گفتند شوهر من مرده. یک بار دیگر می‌گفتند من از شوهرم جدا شده‌ام و دوست دارم که پسرم فکر کند، خانواده‌ی شوهر من در ایران به فکر او هستند، می‌خواهم یک بالن با متن تبریک برای او آماده کنم، هزینه‌اش را می‌دهم تا شما در ایران آنرا بالا بفرستید و فیلمبرداری بکنید. من می‌خواهم به عنوان کادوی تولدش، این فیلم را به او بدهم.

«سی‌ام دی‌ماه، بازگشت مسعود عزیزمان، مبارک باد». این جمله‌ای بود که خانم اشرفیان از ما می‌خواست تا بر روی بالن بزنیم. ما هم با توجه به برآورد، حدود ۳۵۰۰ دلار قیمت دادیم. طبق قرار، مرحله‌ی اول ۵۰ درصد هم واریز شد. در این مرحله ایشان علاوه بر آن که آن متن را دادند، زیر آن اضافه کردند، تقدیم به اشرفیان عزیز، دی ماه ۸۶. دو تا عکس هم برای ما فرستادند، عکس یک پرنده‌ی آبی رنگ و یک شیر. توجیه او نیز این بود که؛ پرنده‌ی آبی رنگ اولین طرحی است که بچه‌ی من زده و دوست دارم روی آن باشد و شیر نماد مردانگی پدرش است.

پس از تایید و آماده سازی روز ۲۷ یا ۲۸ دیماه بود که همکاران ما به پارک کوه سنگی مشهد مراجعه کردند و قصد اجرای کار را داشتند. همان روز صبح ایشان به من زنگ زدند و خواستند سریع‌تر فیلم‌ها را بگیرم و برایشان بفرستم. آمدم شرکت، دیدم که شرکت حالت درستی ندارد، مدیر عامل ما هم نیست. همکاران نمی‌دانستند چه اتفاقی افتاده. نیروهایی که رفته بودند پارک کوه سنگی دستگیر شده بودند و از نیروی انتظامی زنگ زده بودند که مدیر‌عامل ما هم برود.

من را هم خواستند. رفتم و به من هم تفهیم اتهام شد. جرممان این بود که به عنوان هوادار سازمان، فعالیت سیاسی انجام می‌دهیم. انکار کردیم اما به ما یکسری اسناد نشان دادند که نتوانستیم خودمان را تبرئه کنیم.

ما بی‌خبر بودیم. به ما پرده‌هایی را که در سطح شهر زده شده بود نشان دادند، نمی‌دانم مشهد بود یا تهران، ولی همین بازگشت را تبریک گفته بود. شاید از سال‌های پیش بود یا مال همین امسال بود و البته به نام همان اشرفیان. بعد عکس مسجدی را به ما نشان دادند و گفتند این خارج از کشور است، یک مسجد سبز رنگ بود که جلوی آن حوضی بود و سردرش نوشته شده بود اشرفی‌ها.

بعد یک‌سری عکس‌هایی به ما نشان دادند از آقای مسعود رجوی و خواهرشان که مانند همین را هم از من خواسته بودند تا در مجلات من چاپ کنم. ما خودمان آنجا قانع شدیم که داشتیم برای این‌ها، کار می‌کردیم.

به هر حال بعد در دادگاه انقلاب طی حکمی، هشت میلیون تومان جریمه شدیم. خب دیگر حالا شما قضیه‌ای سوء‌پیشینه را ببینید، من هم موقعیت خودم در شرکت را از دست دادم، یک مدتی معلق بودم؛ حالا که تازه برگشتم سر کار، سمت قبلی‌ام را ندارم، اعتماد قبل را نسبت به من ندارند. سه چهار نفری هم که بندگان خدا، آنجا گرفتار شده بودند، هنوز در شوک هستند، سه تا کارگر معمولی که در جریان نیستند اصلن چه کرده‌اند».

یک کارشناس انتظامی که مایل نبود نامش آورده شود اشاره می‌کرد: «جمهوری اسلامی چندی است که از این روش سازمان مطلع شده. به همین دلیل به تمامی عوامل در این خصوص آموزش‌های لازم نیز داده است. اکثر دست‌گیر شده‌گان کاملن از موضوع بی اطلاع هستند و بخشی نیز از طریق سر‌پل‌های سازمان بنابر نیاز و اضطرار مالی روی به این کار می‌آورند. بی‌شک جمهوری اسلامی هم بنابر لزوم با این افراد برخورد می‌کند و این قاعدتن بیش از آن که به ضرر ما باشد به ضرر آبروی سازمان است. چون سازمان افرادی را به کار گرفته که هیچ گونه انگیزه مبارزاتی ندارند».

در این برنامه‌ها عمده مانور‌های این سازمان پیرامون قرارگاه اشرف، آزادی مسعود رجوی در سی‌ام دی از زندان شاه و معرفی مریم رجوی است.

در ماه دسامبر به نقل از سایت بی‌بی‌سی فارسی در مورد آخرین وضعیت نیرو‌های این سازمان آورده شده: «طی چهار سال گذشته شماری از جداشدگان از مجاهدین خلق به ایران بازگشته‌اند که دفتر مطبوعاتی نیروهای تحت فرماندهی آمریکا در عراق، تعداد آنان را ۳۸۰ نفر اعلام کرده است.

جواد فیروزمند، سخنگوی انجمن آریا می‌گوید که این افراد در شهرهای مختلف ایران به کار و زندگی آزاد اجتماعی مشغولند و خود او با تعدادی از آنان در تماس است.

به گفته وی، در داخل قرارگاه اشرف نیز که سازمان مجاهدین خلق اداره آن را همچنان در دست دارد، عده ای حدود دویست نفر از جداشدگان از مجاهدین هستند که حاضر نشده‌اند به اردوگاهی که نیروهای آمریکایی برای جداشدگان احداث کرده‌اند منتقل شوند و در مکانی جداگانه در داخل قرارگاه از آنها نگهداری می‌شود».

فیروزمند می‌گوید این افراد نیز خواهان پناهندگی به کشورهای غربی هستند.

قرارگاه اشرف در سال ۱۹۸۶ و با انتقال رهبری مجاهدین خلق از فرانسه به عراق تأسیس شد و اعضای این سازمان با امکانات نظامی که حکومت صدام حسین در اختیار آنها قرار داد به مبارزه مسلحانه با ایران می‌پرداختند و در عملیات نظامی علیه ایران که در آن زمان با عراق در حال جنگ بود شرکت می‌جستند.

به نقل از این سایت، این قرارگاه در شهرستان خالص واقع در استان دیاله در شرق عراق قرار دارد و ائتلاف تحت فرماندهی آمریکا، تازه ترین آمار افرادی را که همچنان در آن به سر می‌برند حدود ۳۳۶۰ نفر اعلام کرده است».

در نهایت گزارش با این هدف تهیه شده که جدا از اهداف ایدئولوژیک و یا سازمانی مجاهدین خلق در جهت مبارزه‌ای که برای خود با جمهوری اسلامی ایران فرض می‌دانند به معضلی بپردازد که گریبان‌گیر افرادی شده است که اساسن هیچ نقشی در اهداف این سازمان ندارند. آنهایی که بی‌آنکه بخواهند قربانی می‌شوند.

شاید لازم باشد سازمان مجاهدین خلق در روش مبارزه و تبلیغ خود کمی تجدید نظر کند.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31