محمود و من

محمود احمدی نژاد، روز سهشنبه 19 سپتامبر، روز سخنرانیاش که دیگر مشهور شده، وارد مجمع عمومی سازمان ملل شد و در کنار وزیر خارجه و سفیر ایران در سازمان ملل جای گرفت. او برایم دست تکان داد، و من نیز با دست تکان دادن پاسخ دادم. با خودم فکر کردم، من و محمود.

Ajad Article

متن سخنرانی احمدینژاد را حتی قبل از ورودش به «منهتن» در روز دوشنبه 18 سپتامبر دیده بودم: من مترجم او، یا حداقل صدای انگلیسیاش، در سازمان ملل بودم.

پدرم در زمان شاه سفیر بود، و من عمده زندگیم را در ایالات متحده سپری کرده بودم. پس از گذراندن حرفهای در صنعت سرگرمی، برای نشریات امریکایی درباره خاتمی (رئیس جمهور سابق) نوشته بودم و تماسهایی با ]افراد[ درون دولتش برقرار کرده بودم. آن تجربه، همراه با سوابقم به عنوان یک ایرانی ظاهراً قابل اعتماد، باعث شد از من دعوت شود مترجم آقای احمدینژاد باشم و در برخی از نشستهای عمومی او، و نیز مراسمی در «هیلتون» که فقط ایرانیان (بدون رسانهها) در آن شرکت داشتند، حضور پیدا کنم. آنجا بود که فکرکردم، احمدی نژاد واقعی را برای لحظهای خواهم دید.

در سخنرانی وی از زبان غیراندیشمندانه و ساده «نماینده مردم» استفاده شد؛ زبانی که آقای احمدی نژاد با آن شناخته میشود، و کارشناسانه ترجمه شد. هر ظرافتی که در لحن یا ارتباط غیرکلامی باشد، هیچکدامش را نمیتوانم از اتاق خود مشرف بر مجمع عمومی بازتولید کنم.

ترجمه «ظرافتها»ی فارسی دشوار است، اما میتواند در طول مصاحبهها با مطبوعات امریکایی –گاهی اوقات به نحو مضحکی- گمراهکننده باشد. وقتی «برایان ویلیامز» از شبکه انبیسی درباره لباس آقای احمدی نژاد پرسید- کت و شلوار به جای کاپشن همیشگیاش- رئیس جمهور ایران پاسخ داد، «شنیدم شما کت شلواری هستین، منم کت شلوار پوشیدم»- که به این صورت ترجمه شد: «… you wear a suit, so I wore a suit». این عبارت در واقع به این جمله نزدیکتر است: «شما کارمند دولتی هستید، بنابراین ما هم کت و شلوار پوشیدیم». (چون کارمندان دولت عمدتاً کت و شلوار میپوشند. این عبارت معمولاً برای ارجاع منفی به کسی به کار میرود که بخشی از دولت است. مترجم)

و وقتی آقای ویلیامز از آقای احمدی نژاد پرسید آیا میخواهد غیر از «منهتن» جای دیگری را هم ببیند یا نه، جواب رئیس جمهور مثبت بود. ویلیامز از او خواست بیشتر توضیح بدهد، و آقای احمدینژاد هم به کلیگویی کفایت میکرد، اما در عین حال گفت «البته اصراری نداریم»، که به درستی این گونه ترجمه شد « Of course, we’re not insistent». اما معنا بیشتر به این جمله نزدیک بود «البته، ما واقعاً اهمیت نمیدهیم». گرچه آقای احمدی نژاد فکر میکرد امریکا ممکن است جالب باشد، ظاهراً آنقدرها مهم نبود، حداقل برای او.

شاید آقای احمدی نژاد نمیخواست اعتبار انقلابی خودش را با نشان دادن اشتیاق بیش از حد خدشهدار کند، اما رئیس جمهور از هیچیک از مکانهای دیدنی «منهتن» دیدن نکرد و تمایلی برای این کار هم ابراز ننمود. در عوض، او که به خاطر ویزای خاصش به شعاع 25 مایلی اطراف مقر سازمان ملل محدود شده بود، اکثر زمان اولین روز خود را در مکانی کمتر از یک مایل- در سوئیت خود یا در اتاقهای ملاقاتِ «اینترنشنال هتل» واقع در خیابان «چهل و هشتم» و «لنکزینگتن»، که به یک دژ تبدیل شده بود- سپری کرد. کل چیزی که آقای احمدی نژاد تاکنون از امریکا دیده محله میانی «منهتن» آن هم از پشت شیشههای ضدگلوله و دودی لیموزین دولتی است- غیر از رفت و آمد او به فرودگاه جیافکی، که در تاریکی صورت گرفتهاند.

برگ کوکا و چادر

بعدازظهر سهشنبه قبل از سخنرانی، به نظر نمیرسید آقای احمدی نژاد به خاطر از دست دادن ضیافت ناهار کوفی عنان (ممکن است وجود مشروب در این میهمانی به غیبت او ربط داشته باشد) و سخنرانی خود رئیس جمهور بوش در سازمان ملل نگران باشد. آقای احمدی نژاد و من مختصر صحبتی درباره سخنرانی خود او داشتیم، و بعد همراهانش او را با خود بردند.

یک ساعت بعد، به سوی مجمع عمومی به راه افتادم و یک طرف نشستم؛ دو دیپلمات ایرانی در طرفین من قرار داشتند و «اِوو مورالس» از بولیوی روبرویم بود. کمابیش بیقرار بودم. وسوسه میشدم که بپرسم آیا میتوانم با رئیس جمهور بولیوی عکس بگیرم یا نه (که بین بعضی از دوستان موفقیت بزرگی محسوب میشد) و دیگر این که -چون خیلی هوس نیکوتین به سرم زده بود-آیا میتوانم از او خواهش کنم یک یا دو برگ کوکا به من بدهد (او بعداً در طول سخنرانیاش یک برگ کوکا را در هوا تکان داد)؛ من در حال مبارزه با این وسوسهها بودم.

من که دلواپس بودم تصمیم گرفتم قدمی در اطراف سالن بزنم و اتفاقی به همسر آقای احمدی نژاد برخوردم، که با یک چادر سیاه بلند این طرف و آن طرف میرفت و یک مأمور مخفی زن از او محافظت میکرد. میدانستم که او، برخلاف همسران مقامات عالیرتبه قبلی ایران، همسرش را در این سفر همراهی میکرد. اگر میخواستم به او نزدیک شوم هم غیراسلامی بود و هم گستاخانه، بنابراین ایستادم ودیدم که خانم احمدی نژاد به سوی یک ردیف صندلیهای خالی در گوشهای پشت تریبون رفت تا منتظر سخنرانی همسرش بماند.

تعداد حضار به نحو غیرعادی کم بود، شاید به خاطر آن ساعت از بعدازظهر و این حقیقت که سیانان سخنرانی را مستقیم پخش میکرد. اما، هیئت عراقی، به طور کامل حضور داشتند.احتمالاً آنان نمیخواستند حامیان واقعیشان را برنجانند.

عرق کردم. این درک که هرچه من میگفتم در سراسر جهان شنیده میشد شوکهام کرد، و تمام چیزی که میتوانستم فکرش را بکنم مزاح رسواکننده رونالد ریگان بود که با گمان به خاموش بودن میکروفنها گفته بود «بمباران را در پنج دقیقه شروع میکنیم». اصلا قصد نداشتم از متن عدول کنم، اما وسوسه انگیز و وحشتناک است که بدانی چند کلمه اضافی این طرف و آن طرف، اگر باعث نشود به گوانتانامو یا زندان اوین در تهران منتقل شوی، تیترها و جنجالهایی را در سراسر جهان به وجود میآورد.

حقیقتاً، چیز زیادی از سخنرانی آقای احمدی نژاد یا آنچه خودم مطالعه کردم به خاطر ندارم؛ تمام حواسم به این بود که یک گوشم را به او بدهم، ببینم کجای متن هستیم، و زیر چشمی او را زیر نظر داشته باشم. پس از پایان سخنرانی، یکی از نگهبانان آفریقایی سازمان ملل جلوی مرا گرفت؛ او از من خواست نسخهای از سخنرانی را به او بدهم و گفت که بهترین سخنرانی بود که تاکنون شنیده. من نسخه خودم را در اتاق جا گذاشته بودم. دیپلمات ایرانی که همراهم بود به او قول داد نسخهای شخصی را با سربرگ جمهوری اسلامی ایران به او بدهد.

گرچه جماعتی از خیرخواهان آقای احمدی نژاد را احاطه کرده بودند، او بزرگوارانه از من تشکر کرد. «همه به من گفتند کار شما عالی بود. خیلی ممنون». وقتی با شما صحبت میکند هم جذاب است و هم لحن دوستانه بیریایی دارد- توانایی چشمگیری که باعث میشود فکر کنید او با شما تفاهم دارد (شاید اگر ایرانی باشید این حس را بیشتر درک کنید). حتی لباسش- کت و شلوار خاکستری رنگ و رو رفته با دوختی ساده، یکی از سه کتی که ظاهراً دارد، و نیز کاپشن و کفشهای ارزانش (که برای درآوردن و به پا کردن موقع نماز خواندن مناسب هستند)- به تظاهرهای سیاسی نمیخورد و بیشتر نمودی از واقعیت خود او است: یک مسلمان معمولی که اتفاقاً رئیس جمهور ملتی-اکنون بسیار قدرتمند- است.

صبح روز بعد، آقای احمدی نژاد ملاقات صبحانهای را در ساعت 7:30، مجدداً در هتل خود، با روزنامهنگاران و دانشگاهیان امریکایی برگزار کرد. پیشتر، ابراز تمایل کرده بود که مایکل مور هم حضور داشته باشد، و اگرچه تلاشهایی برای پیدا کردنش صورت گرفتند (حتی توسط خود من، چون از من خواسته شده بود)، این تلاشها راه به جایی نبردند. من بین «گری سیک» (از دانشگاه کلمبیا) و «یان لی اندرسون» (از «نیویورکر») نشسته بودم، و سه مسئله داغ یعنی نیروی هستهای، اسرائیل و هولوکاست، به بحث گذاشته شدند.

به نظر نمیرسید آقای احمدی نژاد از تکرار پاسخهایی که بارها ارائه کرده بود خسته شود. شرکتکنندگان مؤدب و محترم بودند، و اگر هم از همسفره شدن با کسی که عده زیادی از همشهریهایشان به عنوان نابکار و بسیار خطرناک مورد ناسزا قرار میدادند نگران بودند، این نگرانی را مخفی میکردند. «اندرسون کوپر» از شبکه سیانان ملایمترین- اگر نگوییم جانبدارانهترین- سوال را مطرح کرد و درباره تلاشهای پیگیرانه- اما مورد کمتوجهی قرار گرفته- ایران در مبارزه با قاچاق مواد مخدر از افغانستان پرسید. بعداً فهمیدم که هدف از آن سوال کمک به برگزاری مصاحبه کوتاه و هماهنگ نشدهای بوده که همان شب آقای «کوپر» برای سیانان انجام داد.

آقای احمدی نژاد هنگام ترک میز صبحانه، بار دیگر از من به خاطر کاری که در سازمان ملل انجام داده بودم تشکر کرد و گفت که از سراسر دنیا- بخصوص سنگال، که قبل از سفر به نیویورک از آن دیدن کرده بود- شنیده که آن سخنرانی واقعاً زیبا بوده است.

«روابط بسیار بهتر شده»

آنچه که رسانهها بدان نپرداختند دو نشست آخر آقای احمدی نژاد در بعدازظهر پنجشنبه، قبل از ترک شهر، بود. هفته قبل، هیئت ایرانی در سازمان ملل دعوتنامههایی را برای دو گروه منتخب از ایرانیها ارسال کرده بود: اول، گروهی 50 یا 60 نفره برای شرکت در یک نشست خصوصی با رئیس جمهور، و دوم، گروه دیگری از 500 ایرانی برای حضور در ضیافت شامی که قرار بود رئیس جمهور سخنرانی مختصری در آن داشته باشد.

مکان ]برگزاری نشست[ تا روز آخر فاش نشد. میهمانان میبایست درخواست خود را ایمیل میکردند و در ایمیل پاسخ جزئیات را دریافت مینمودند. من ایمیلی دریافت کردم که فقط یک آدرس در آن بود: «هیلتون» در «خیابان ششم».

در سالن کنفرانس، گروهی، عمدتاً از مردها، میزها را اشغال کرده بودند: دانشگاهیان، پزشکان و بازرگانان- همگی ایرانیان موفقی (بیشتر از نیویورک و نیوجرسی) که بسیار به اسلام پایبند بودند و از جمهوری اسلامی نیز هواداری میکردند. آنان استقبال گرمی از رئیس جمهور به عمل آوردند. جواد ظریف سفیر ایران در سازمان ملل و نزدیکترین مشاور و رایزن سیاسی رئیس جمهور، مجتبی هاشمی ثمره (چهرهای رمزآلود، بیشتر شبیه به «کارل روو»، که ظاهراً همیشه در کنار رئیس جمهور است) آقای احمدی نژاد را همراهی میکردند؛ در زمانی که دیگر معاون رئیس جمهور که بلافاصله سمت چپ او نشسته بود قرائت زیبای قرآن را آغاز کرد، آقای احمدی نژاد سخن نمیگفت.

مردم پشت میکروفن صحبت میکردند و رئیس جمهور یادداشت میکرد. یکی از خانمها از رئیس جمهور خواست که سختیگریها درباره حجاب بانوان در ایران را کاهش دهد. او خود گرچه روسری به سر داشت، ظاهرا با زندگی طولانی مدت در ایالات متحده این واقعیت را فراموش کرده بود که ولایت فقیه بدان معنا است که حداقل در مسائل اجتماعی، این رهبر ارشد است که درباره شکل جامعه تصمیم میگیرد، نه رئیس جمهور. اما رئیس جمهور به نوشتن ادامه داد، و هنگامی که همسرش همراه با دو زن دیگر آرام وارد سالن شد و در انتهای همان میزی که او نشسته بود جای گرفت کمی توقف کرد و بالا را نگاه کرد. (بعداً، هیچ اشارهای به مسئله حجاب نکرد).

یکی دیگر از سوالکنندگان خودبزرگبینانه مدتی به اظهارفضل پرداخت و سپس اظهار نومیدی کرد که در یک سال گذشته، از ملاقات قبلی رئیس جمهور از نیویورک، روابط ایالات متحده و ایران بدتر شده. او گفت که مراسم سال قبل را خیلی خوب به یاد دارد؛ او دقیقا همان جایی نشسته بود که امسال در آن قرار داشت.

ناگهان، رئیس جمهور سخنان او را قطع کرد و گفت که در واقع، او یک صندلی آن طرفتر بوده.

ایرانیِ متعجب و سرگشته جواب داد: «درسته. و ماشاءالله به هوش و حافظه شما!». به نظر میرسید این خودنمایی رئیس جمهور قرار بود این حس را به وجود بیاورد- برخلاف برخی ادعاها، بخصوص میان ایرانیان تبعیدی- که او کندذهن نیست.

آقای احمدی نژاد به تمجید از بزرگی ایران، ایرانیان و جامعه ایرانی پرداخت. وی گفت: «امریکاییها هم مردم خوبی هستند. اما بین فرهنگهای ما فاصله وجود دارد».

آقای احمدی نژاد ادامه داد: «بگذارید چند نکته را توضیح دهم. یکی از آقایان گفت که وضعیت بین امریکا و ایران بدتر شده. نه. از سال قبل بدتر نیست؛ بهتر است. بهتر.»

وی افزود: «سال گذشته ما در معرض تهدیدهای جدی بودیم- تهدیدهای نظامی. امروز، در بدترین وضعیت، تهدیدها اقتصادی هستند، و حتی آن هم- البته واقعاً نمیخواهم بگویم، اما برای کسانی که میخواهند پیگیری کنند، وضعیت دلگرمکننده است...اگرچه افرادی در امریکا هستند که میخواهند ایران را تحت فشار بگذارند، قادر به این کار نخواهند بود. ما واقعاً پیشرفت کردهایم. میبینید، 118 کشور ]جنبش غیرمتعهدها[ به طور خاص از برنامه هستهای ایران حمایت کردهاند. این امر باعث شده این بهانه که 4 یا 5 کشور از جانب «جامعه جهانی» صحبت میکنند از بین برود.

«وقتی در اندونزی بودم، راهپیماییهای بزرگی در حمایت از ما صورت گرفت و هرجایی که در آسیا میرفتیم، میشنیدیم که «احمدی نژاد، از تو در برابر امریکا حمایت میکنیم!» او این شعار را به زبان انگلیسی نیز تکرار کرد- زبانی که، اگر بر اساس تلفظش قضاوت کنیم، خوب صحبت میکند، اما بندرت به کار میبرد.

وی ادامه داد: «بحمداله وضعیت ما عالی است. برای کسانی که نمیخواهند مردم ما پیشرفت کنند، شرایط خوب نیست. در خاورمیانه، شرایط برای امریکا بد شده. خیلی». وی بدون تفاوت قائل شدن میان اسرائیل و ایالات متحده ادامه داد: «آنان فکر میکردند اگر به لبنان حمله کنند، شرایط بهتر خواهد شد. 33 روز به صهیونیستها فرصت دادند تا در لبنان کاری کنند، و چنین چیزی نشد. همین اتفاق در عراق افتاد؛ همین طور در افغانستان. این طور نیست که شرایط ما در سال گذشته بدتر شده؛ حقیقت این است که وضعیت ما خیلی بهتر شده».

وی افزود: «در مورد امریکا، تحکم پذیر نیستیم. فراموش نکنید که این امریکا بود که یکجانبه روابط با ایران را قطع کرد... به خاطر دارم که آقای کارتر میگفت که برای مجازات ایران، ما روابط دیپلماتیک را قطع خواهیم کرد». (آقای احمدی نژاد این نکته را فراموش کرد که «مجازات» در رابطه با گروگان نگهداشتن همه دیپلماتهای امریکایی در ایران و اشغال داراییهای دیپلماتیک ایالات متحده بود).

وی ادامه داد: «و حالا برخی از آنان انتظار دارند ما برویم و برای ادامه روابط از آنان التماس کنیم. ما هرگز چنین کاری نخواهیم کرد. هیچ ایرانیای در دنیا نیست که از ما بخواهد چنین کاری کنیم.» در حالی این جملات را میگفت که انگار ایرانیهایی این بخش از دنیا را به چالش میکشید تا چنین کاری بکنند. وی تأکید کرد: «هرگز. برای چه؟»

آقای احمدی نژاد که ظاهرا از متقاعد کردن همه به قدرتمند بودن ایران راضی بود، به سوال برنامه هستهای ایران پرداخت. «اگر خدای نکرده-خدای نکرده- در این موضوع تسلیم شویم، بعد از آن میگویند «باید گروههای شیمی، و همچنین گروههای فیزیکتان را در دانشگاهها تعطیل کنید. بعد هم مدارس پزشکی را.» لحن رئیس جمهور گزافه گویانه نبود؛ هرچه که بود، خیلی واقعی بود. وی گفت: «روشن است که آنان نمیخواهند ما پیشرفت کنیم. البته، نه همه امریکاییها- امریکاییها مردمان خوبی هستند».

«2000 صهیونیست میخواهند بر جهان حکمرانی کنند. جای دیگر میتوانید این کار را بکنید، اما در ایران نه. امکان ندارد- شدنی نیست»، او در حالی این جملات را بیان میکرد که انگار مستقیما در حال صحبت با این 2000 ]صهیونیست[ پر رمز و راز است.

فلسطینیها

شام آن شب، برای 500 ایرانی وفادار، سالن بزرگ رقص «هیلتون» برگزار شد. جمعیت، متشکل از ایرانیهایی که به شدت ناسیونالیست هستند و نسبت به جمهوری اسلامی نظر مثبتی دارند، با تشویق طولانی به رئیس جمهور خود خوشآمد گفتند. سرود ملی با صدای بلندی از بلندگوها پخش شد، و برای هر کسی که گمان دارد ایرانِ 2006 یادآور آلمان 1936 است، این رویداد نشانههایی از گردهمایی «اتحادیه» در نیویورک 1930 را به همراه داشت.

اما شباهتها به «اتحادیه» در بیان غرور و ملیگرایی و احساسات اسلامی بود- در سخنرانی رئیس جمهور نه اثری از تحریک کنندگی بود و نه از درخواست برای سلاح برداشتن. میز پشت سر من پر شده بود از مردانی که چفیه فلسطینی داشتند. صدای آنان، با الله اکبر گفتنهای گاه و بیگاهشان، از بقیه افراد در سالن بلندتر بود. خانمی که در کنار من نشسته بود تعجب کرده بود که آیا این افراد اصلاً ایرانی هستند، یا این که ممکن است واقعاً فلسطینی باشند- و این را بدون ذرهای تنفر بیان کرد.

رئیس جمهور در سخنرانی خود تلاش ایران برای دستیابی به سلاحهای هسته را شدیداً تکذیب کرد- و شکی نیست که در سالن میکروفن کار گذاشته بودند. وی افزود: «زمان بمبها به آخر رسیده. اگر بمب اتمی میتوانست از کشوری محافظت کند، حتماً از شوروی سابق محافظت کرده بود و اکنون محو نمیشد. اگر سلاحهای اتمی میتوانستند محافظت کنند، او در اینجا لحظهای مکث کرد، آن وقت آقایانی که به لبنان حمله کردند از آن استفاده کرده بودند.»

وقتی رئیس جمهور سخنانش را پایان داد، هلهله جمعیت با فریادهای مکرر مردان چفیه پوش که پشت سرم بالا و پایین میپریدند مورد تأکید قرار گرفت؛ آنان فریاد میزدند: «سلام بر محمد، بوی رجایی آمد!» (محمدعلی رجایی تنها ایرانی بیآلایش دیگری بود که در تاریخ 27 ساله جمهوری اسلامی ایران رئیس جمهور شد؛ وی توسط تروریستها کشته شد.)

و بعد شام توسط کارکنان تند و تیز «هیلتون» سِرو شد: دیسهای بزرگ برنج زعفرانی ایرانی که بخار از آنها بلند میشد؛ همین طور دیسهای بزرگ کباب؛ ظرفهای نقرهای خورش فسنجان (نفت بشکهای 70 دلار تضمین کننده یک غذای خوب است). بعد از نماز، آقای احمدی نژاد در ابتدای صفی از خوشامدگویان ایستاد و به مدت دوساعت با تک تک افراد دست داد و سلام کرد- البته غیر از بانوان، که به رسم اسلامی سلام و سرتکان دادن راضی بودند.

احمدی نژاد هیلتون را ترک کرد، بدون این که به شهرتش («نماینده مردم» بودن) خدشهای وارد شده باشد. ایرانیها پس از یک شب جشن گرفتن برای ایران، رئیس جمهورش و ایرانی بودن خودشان به «خیابان ششم» آمدند، و بار دیگر «نیویورکی» شدند. البته، تا ملاقات بعدی آقای احمدی نژاد.


مطالب پربازدید سایت

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

جدیدترین مطالب

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

سعید کریمی از مجروحان حمله تروریستی راسک و چابهار عیادت کرد

وضعیت مجروحان حمله تروریستی چابهار و راسک

محمود عباس‌زاده مشکینی عضو کمیسیون امنیت ملی

ورود کمیسیون امنیت ملی به حمله تروریستی راسک و چابهار

معاون امنیتی و انتظامی وزیر کشور:

عناصر تروریستی راسک و چابهار ملیت غیر ایرانی دارند

مطالب پربازدید بخش خبر

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان