با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و آزادی نسبی که در سالهای بعد از آن بهوجود آمد، احزاب زیادی با گرایشات مختلف در منطقه خاورمیانه شکل گرفتند. در ایران که این آزادی همچنین متأثر از خروج رضاشاه از کشور بود، باعث ایجاد فضای باز سیاسی و شکلگیری احزاب و گروههای مختلف بود. دهه ۱۳۲۰ در ایران همچنین متأثر از چند عامل دیگر نیز بود: ۱. رشد و گسترش افکار چپگرایانه و کمونیستی؛ ۲. تمایلات ناسیونالیستی در منطقه عربی به ویژه با روی کار آمدن جمال عبدالناصر در مصر؛ ۳. اقدامات انگلیس بهمنظور حفظ نفوذ و قدرت خود در منطقه نفتخیز خوزستان بهویژه پس از شکلگیری اندیشه ملی کردن صنعت نفت و قدرت گرفتن دکتر مصدق. در کنار این مسائل بهخصوص در مورد گسترش تمایلات قومی و تجزیهطلبانه، تشکیل حکومت نوپای عراق بعد از جنگ جهانی دوم و ادعاهای ارضی این کشور در قبال خوزستان، نکته قابل توجه میباشد. تشکیل حزب بعث در عراق البته به این ادعاهای قومیتی دامن میزد و برای آن نوعی ارزشگذاری مینمود که ناگزیر از سوی بسیاری از رهبران کشورهای عربی دنبال میشد. حزب بعث در سال ۱۹۴۷ میلادی توسط دو معلم به نامهای میشلعفلق و صلاحبیطار پایهگذاری شد. عفلق یک مسیحی ارتدوکس و بیطار مسلمانی با گرایش مسیحی بود. بنیانگذاران حزب بعث بر این باور بودند که وحدت اعراب پیششرط حلوفصل معضلات جهان عرب و بازگشت آنها به دوران شکوه و عظمت پیشین است. از این رو، در ایدئولوژی حزب بعث، دولتهای عربی تشکیل شده پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی به رسمیت شناخته نمیشود. در تعریف بنیانگذاران فکری حزب بعث، فرد عرب کسی است که به زبان عربی صحبت کند، در سرزمین اعراب زندگی کرده باشد یا پس از آنکه در فرهنگ کشورهای عربی جذب و ادغام شده، خود را متعلق به ملت عرب بداند. عفلق، نظریهپرداز اصلی این حزب معتقد بود که پیامبر اسلام در درجه اول بنیانگذار امت عرب و در درجه دوم، فردی مذهبی بود.
با پایان گرفتن کار رضاشاه در ایران و خروج او از کشور در سال ۱۳۲۰، اولین زمزمههای نارضایتی در خوزستان مربوط به حضور شیخجاسب پسر شیخخزعل در خوزستان بود که با کمک تعدادی از رؤسای قبایل و با پشتیبانی مالی عراق، درصدد تشکیل یک گروه سیاسی و نظامی برآمد. اما به زودی در دام تشکیلات امنیتی رژیم پهلوی افتاد و از انجام هرگونه حرکتی ناکام ماند.(۱۳۲۲) شیخجاسب در پیشبرد مطامع خود به دلیل وابستگی آشکاری که به عراق داشت و همچنین سابقه پدرش در وابستگی به انگلیس، از سوی عشایر عرب منطقه مورد حمایت قرار نگرفت.
فرزند دیگر شیخخزعل به نام عبدالله در سال ۱۳۲۴ با تشویق و حمایت کشورهای عربی منطقه از جمله عراق به خوزستان بازگشت و با استفاده از شرایط سیاسی آن زمان، سعی در شکل دادن به حضور سیاسی شیوخ عرب در خوزستان و تصاحب قدرت در خوزستان و ایجاد زمینه برای جداسازی این استان از خاک ایران را داشت. شیخعبدالله در این راه از مساعی دولت انگلیس نیز برخودار بود. فعالیتهای شیخعبدالله همزمان بود با اوج گرفتن نارضایتی کارگران صنعت نفت خوزستان به تحریک حزب توده و درگیریهایی که متعاقب آن بین عشایر عرب و کارگران واقع شد. حزب توده با بهرهبرداری از تضعیقاتی که توسط عُمال انگلیسی صنعت نفت بر کارگران میرفت، توانست تعداد زیادی از آنان را در زیر لوای حزب توده گرد آورد. در تقابل با این مسأله، کنسول انگلیس در خوزستان با پشتیبانی استاندار خوزستان آقای مصباح فاطمی و پیمانکاران شرکت نفت ایران و انگلیس، با همکاری تعدادی از شیوخ عرب منطقه اتحادیهای را به نام اتحادیه عشایر خوزستان، تشکیل داد. این اتحادیه که در ابتدا برای حفاظت از منافع انگلیس تشکیل شده بود با حمایتهای عراق و چراغ سبز انگلیس به زودی داعیههای قومیتی و تجزیهطلبانه را مطرح ساخت.
دولت عراق که پشتیبانی همه جانبهای از تمایلات تجزیهطلبانه در خوزستان داشت، پس از تشکیل حزب استقلال عراق با استفاده از شرایطی که در خوزستان پدید آمده بود و حضور شیخعبدالله پسر شیخخزعل بهعنوان نماد تمایلات تجزیهطلبانه و قومیت عرب، با انتشار اعلامیهای بر بازگشت خوزستان ایران به عراق تأکید نمود. دولت عراق در این زمان حتی از خوزستان بهعنوان یکی از استانهای خود نام میبرد که در اشغال حکومت ایران میباشد. بنابراین دکتر فاضل وزیر امور خارجه عراق که عنوان نمایندگی در انجمن صلح پاریس را داشت، زمینه را برای طرح موضوع خوزستان ایران، به زعم آنان عربستان، در اتحادیه عرب و حضور شیخعبدالله خزعلی در آن جلسه آماده نمود.
از این زمان، تشکیل گروهها و احزاب با رویکرد تجزیهطلبانه و مخالف حکومت مرکزی ایران در خوزستان بهشدت از سوی کشورهای عربی بهویژه عراق دنبال میشد. انگلستان هم که خود را با مخالفتها و احساسات ضدانگلیسی در میان دولتمردان و مردم ایران مواجه میدید، برای کنترل و نفوذ بیشتر خود در منطقه نفتی خوزستان، از هرگونه تحرکات تجزیهطلبانه در منطقه حمایت میکرد؛ زیرا این گروهها در صورت موفقیت اولیه، به دلیل عدم توانایی سیاسی بهسرعت در آغوش انگلستان میافتادند که سابقه استعمارگری دیرینه در منطقه داشت.
تشکیل حزب سعادت توسط تعدادی از جوانان تحصیل کرده عرب خوزستان نیز در همین راستا مورد حمایت عراق و انگلیس بود. این نام برگرفته و یادآور نام «کمیته قیام سعادت» متشکل از تعدادی قبایل عرب و بختیاری در اوایل دوره رضاشاه به بهانه حمایت از احمدشاه قاجار بود. اعضای این حزب اهداف خود را یگانگی و اتحاد اعراب خوزستان، ایجاد مراکز آموزشی جهت آموزش به زبان مادری و مقاومت در برابر دخالتهای حکومت مرکزی اعلام نمودند.
هر چند اعضای این حزب شیعه مذهب بودند و برنامههای خود را بر پایه آموزههای مذهبی اجرا میکردند، اما بهزودی در دام سیاستهای دولت انگلیس افتاده و به درگیری با کارگران هوادار حزب توده کشیده شدند. در درگیریهای پیش آمده که تعداد زیادی از طرفین در آن کشته و مجروح شدند، منزل حداد کنعانی از رهبران برجسته حزب سعادت به آتش کشیده شد و خود او نیز به قتل رسید.
سیاست انگلیس در قبال خوزستان
در این سالها به هدایت و تشویق «لرد چارلز تران» رئیس «اینتلیجنت سرویس خاورمیانه» دستگاه امنیتی انگلیس، زمینه شکلگیری جنبشهایی با صبغه قومی در منطقه پدید آمد که در مقاطع مختلف تاریخی هر کدام ضمن ترویج افکار و عقاید خود، در بعضی موارد به اقدامات تخریبی و تروریستی نیز متوسل میشدند. از جمله این گروهها که با هدایت و حمایت انگلیس شکل گرفتند میتوان به: جنبش ناسیونالیست عرب، جبهه التحریر خوزستان، فدائیان خلق عرب و حزب کارگران عرب اشاره داشت.
نقشه دیگر دولت انگلیس برای تجزیه استان خوزستان، به ویژه در سالهای ابتدایی پس از پایان جنگ جهانی دوم همواره در ذهن دولتمردان این کشور وجود داشته است. با آغاز جنگ جهانی دوم، دولت انگلیس به بهانه حفظ منافع خود در حوزههای نفتی جنوب، استان خوزستان را به اشغال خود درآورد. دولتهای عراق و سایر امارات عربی در این زمان از فرصت استفاده کردند و از دولت انگلیس خواستند خوزستان را به کشور خود الحاق کند. همزمان حزب استقلال عراق با انتشار بیانیهای برگزاری یک رفراندوم تحتنظر یک سازمان بینالمللی غیرمتعهد را درخواست کرد تا مردم این خطه به اصطلاح «سرزمین عربی» بتوانند اراده خود را به روشنی بیان کنند. حزب استقلال عراق سپس بیانیه دیگری انتشار داد که در آن پرده از قصد اصلی خود برداشته بود؛ به این بهانه که این ایالت، خوزستان ایران، که بیشتر ساکنان آن را عربها تشکیل میدهند، باید به یک کشور عربی بپیوندد. اما جامعه عرب به دلیل مخالفت مصر در آن زمان، به خاطر خویشاوندی که بین دربار ایران و مصر بهوجود آمده بود، به این مسأله رسیدگی نکرد. با وجود این، قبایل عرب با هدایت دولت عراق شکایتی علیه ایران به جامعه عرب تسلیم کردند و از طرف دیگر در سال ۱۳۳۵ انجمنی به نام «دفاع از خوزستان» تشکیل شد که هدف آن جلب توجه محافل بینالمللی به مسأله خوزستان بود. در تمام این تحرکات دولت عراق دست داشت و حتی به اعراب خوزستان پیشنهاد کرده بود که تابعیت عراق را بپذیرند.
نقشه دیگر دولت انگلیس جهت تجزیه خوزستان، در زمان دکترمحمد مصدق بوده است. همزمان با ملی شدن شرکت نفت، مجدداً موضوع تجزیه خوزستان از سوی دولت انگلیس مطرح شد. وزارت امور خارجه انگلیس برای این منظور طرحی نظامی تهیه و تنظیم کرد که حاوی نقشه اشغال خوزستان از سوی دولت عراق با کمک و یاری انگلستان بود. طرح مذکور مشروط بر این بود که دوران متارکهای در پی حمله برقرار شود و در طول دوران یادشده، ایران از این استان خود به نفع عراق چشمپوشی کند.
در مراحل بعدی، دولت انگلیس با تحریک ایلات و عشایر و تحویل اسلحه به آنها، اعلام کرد که ایلات و عشایر جنوب خود میتوانند بهرهبرداری نفت جنوب را به دست گیرند و نگذارند که دولت مرکزی ایران از منابع طبیعی و نفتی خوزستان استفاده کند. سرانجام این مرحله از تجزیه خوزستان هم با سقوط حکومت دکتر مصدق و تشکیل کنسرسیوم نفت و تأمین منافع نفتی دولت انگلیس متوقف شد.
موج عربی
موج عربی دخالت در امور خوزستان و تحریک اعراب این نواحی به جدا شدن از ایران، از سال ۱۹۶۱(۱۳۴۰ﻫ.ش) در پس اوجگیری حرکتهای ناسیونالیستی و استقلالطلبانه جهان سوم بهخصوص با توجه به نهضتی که جمال عبدالناصر در مصر رهبری آن را بر عهده داشت، شکل گرفت. از آن جمله تشکلی که مدتی بعد با نام جبههالتحریر، جبهه آزادیبخش، خوزستان ایجاد گردید.
مؤسس این جبهه آزادیبخش، محیالدین کعبی متولد ۱۹۲۲ در اهواز بود. او پس از پایان تحصیلات خود در عراق، به نزد پدر خود شیخحمیدان از شیوخ عشیره کعب در اهواز بازگشت. محیالدین در اشعاری که در همین زمان سروده روح شیخخزعل را مورد خطاب قرار میدهد. او در سال ۱۹۴۶(۱۳۲۵) عضو کادر رهبری حزب سعادت خوزستان بود. وی در سال ۱۳۳۷ با تعدادی از دوستان عرب و همینطور عراقی خود تشکیلات «جبههالتحریر» یا جبهه آزادیبخش خوزستان (عربستان) را بنیان گذاشت. محیالدین و تعدادی از همفکرانش برای مدتی به کویت رفتند و پس از بازگشت، فعالیت سیاسی خود را در اهواز از سر گرفتند.
محیالدین بهمنظور اجرای اولین برنامه عملیاتی خود، به ارتش ایران پیوست و تلاش کرد تا حملهای نظامی علیه خوابگاههای سربازان ترتیب دهد، اما دو ساعت قبل از شروع عملیات دستگیر و روانه زندان شد و تنها پس از تقدیم ضمانت از سوی عشایر و وساطت آنها آزاد شد. محیالدین کعبی یکبار دیگر در تاریخ ۴آذر۱۳۴۲ به اتهام تشکیل یک سازمان عربی جداییطلب توسط ساواک بازداشت شد و به همراه دو نفر دیگر از اعضای گروهش به نامهای عیسی و دهراب پس از تحمل ۸ ماه بازداشت، توسط دادگاه نظامی به اعدام محکوم و در ۲۴خرداد۱۳۴۳ در پادگان اهواز تیرباران شدند.
این حزب که اتکایش بر قومیت عربی بود، در اصول به حزب بعث گرایش نشان میداد. البته محیالدین با در پیش گرفتن شعارهای مترقی و اتخاذ مشی مبارزه با رژیم وابسته شاه توانست در میان عدهای از جوانان عرب، پایگاهی پیدا کند. این سازمان که ساخته و پرداخته کشور عراق بود، علیرغم اینکه محیالدین سعی در استقلال عمل خود داشت، به زودی تبدیل به گروهی برای اجرای سیاستها و مطامع رژیم عراق شد. پس از دستگیری و اعدام برخی سران جبهه، سایرین متواری شدند و در کشورهای لیبی، سوریه و عراق مراکزی برای ادامه فعالیت ایجاد کردند.
رژیم عراق که پس از حاکمیت حزب بعث، آشکارا از خود تمایل تجاوز به منطقه بسیار با ارزش نظامی، سیاسی و اقتصادی خوزستان را نشان میداد، از این گروه بهعنوان یک سرویس اطلاعاتی که به تحرکات سیاسیتبلیغاتی و یا به اقدامات خرابکارانه نیز دست میزد، استفاده میکرد. پس از توافق سال ۱۹۷۵ الجزایر، رژیم بعث تعدادی از عناصر جبهه را به رژیم شاه تحویل داد که برخی اعدام شدند و برخی به زندانهای طولانیمدت محکوم گردیدند. بعد از انعقاد قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر بین ایران و عراق، این جبهه به لیبی رفت ولی با این وجود، عراق همچنان برای حفظ و بقای چنین گروهی تلاش میکرد تا در موقع مقتضی از آن استفاده کند. لیبی پس از به قدرت رسیدن سرهنگ قذافی، از دیگر کشورهای عربی بود که از تجزیه خوزستان حمایت میکرد. سرهنگ قذافی که داعیه رهبری جهان عرب را داشت و خود را همپایه جمال عبدالناصر میدید برای نشان دادن خود در سطح منطقه، به حمایت از خلقهای عرب و از جمله تمایلات تجزیهطلبانه در خوزستان میپرداخت. از دیماه ۱۳۵۱ لیبی بهطور علنی به مخالفت با رژیم شاه و حمایت از گروههای تجزیهطلب در جنوب ایران پرداخت. دولت قذافی تحت نام «جبهه آزادیبخش أحواز و عربستان» در نقشههای جغرافیایی که در کشورش به چاپ رسانده بود، علاوه بر اینکه نام «خلیجفارس» را به «خلیج ع رب ی» تغییر داد، منطقه خوزستان را نیز بهعنوان یک ناحیه عربی که باید به اعراب بازگردد، ذکر کرد.
دولت لیبی در کنگرهای که در سال ۵۰ به نام کنگره خلقها در این کشور تشکیل داده بود، کسانی را به عنوان نمایندگان جبهه آزادیبخش عربستان (یعنی خوزستان) و جبههالتحریر الاحواز به آنجا دعوت کرد. حمایت لیبی در روزهای ابتدایی بعد از انقلاب هم از جداییطلبان جنوب ادامه یافت. عناصر وابسته به این گروهها، از مبدأ لیبی و دارالطریق سوریه، به مقصد خرمشهر، همراه با مقادیری اسلحه وارد تهران شدند که شناسایی و متواری شدند. بعد از انقلاب اعضای همین گروهها به تخریب و انفجار لولههای نفت و اماکن و مراکزی در خوزستان پرداختند.
تأسیس «جبهه آزادیبخش اهواز» یا «جبهه التحریر» یا «جبهه آزادیبخش عربستان(خوزستان)» توسط عراق، پشتیبانی آشکار و روشن دولتها و یا نمایندگان پارلمانهای سوریه، کویت، مصر، لیبی و عراق، از طرح جدا شدن خوزستان از ایران، اختصاص دادن شبکههای ویژه رادیو و تلویزیونی برای تشویق عربهای خوزستان به جداییطلبی و نیز چاپ و پخش صدها کتاب، روزنامه و مجله، تشکیل سمینار و اجلاس در این ارتباط، بوده است.